كنى و در امانت زنهار خورى. از ديگران چه
چشم مىبايد داشت؟ معلوم گشت هرچه دارى و ساختهاى از مال مسلمانان است و از رشوت.
بدين جهان جزاى تو بدهم و بدان جهان از خداى مكافات يابى. و از جهت آنكه مردى
پيرى و عالم جان تو بتو بخشيدم اما مال و ملك تو خزينه راست.» و هر مال و ملكى كه
داشت از او بستد و نيز هرگز او را عمل و شغل قضا نفرمود و آن دو آفتابه زر همچنان
بدان جوانمرد بداد.
حكايت
15- و سلطان محمود را 36
مانند اين افتاده است. مردى در راهرو قصهاى بسلطان محمود داد كه «دو هزار دينار
در كيسهاى ديباى سبز سربسته و مهر نهاده در پيش قاضى شهر بوديعت نهادم و خود
بسفرى رفتم و آنچه با خود برده بودم دزدان در راه هندوستان از من بستدند. و آنچه
بدست قاضى نهاده بودم از قاضى بازستدم. چون بخانه آوردم سر كيسه باز كردم، پر
درستهاى مسين يافتم. بقاضى بازگشتم كه «من كيسهاى پر زر پيش تو نهادم. اكنون پر
مس مىيابم، چگونه باشد؟» گفت «تو بوقت سپردن هيچ زر مرا بنمودى يا زر بر- سختى يا
شمردى؟ كيسهاى سربسته و مهرنهاده بمن آوردى و همچنان باز بردى و بوقت باز دادن از
تو پرسيدم كه «اين كيسه كيسه تو هست و اين بند مهر تو هست؟» گفتى «هست» و بسلامت
ببردى. اكنون بخشك ريش آمدهاى.» اللّه اللّه اى ملك عادل بفرياد بنده رسى كه
برتايى نان قادرى ندارم.» سلطان محمود از جهت او رنجهدل گشت]35 a[ و گفت
«دل فارغ دار كه تدبير زر تو بكنم، برو آن كيسه پيش من آور.» مرد برفت و آن كيسه
پيش محمود برد.
هرچند گرد بر گرد كيسه نگاه كرد هيچ نشان شكافتگى نيافت. آن مرد را
گفت «كيسه همچنين پيش من بگذار و هر روز سه من نان و يك من گوشت و