responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : راز درخت سيب نویسنده : توكلى، يعقوب    جلد : 1  صفحه : 20

سردبير با گفتن اين جمله با ناراحتى به اتاق خود مى‌رود و در را پشت سرش مى‌بندد.

*** اميلى و آندره، سوار خودروى پژويى در حال عبور از خيابان‌هاى پاريس هستند.

اميلى: آندره! حالا با اين قضيه چه بكنيم؟ به قول شرقى‌ها، وقتى انسان به وصال چيزى كه به آن عشق دارد مى‌رسد، دچار بهت و حيرت مى‌شود.

آندره: ببين اميلى خانم! اين دكتر همسايه ما كمك خوبى است.

اميلى: عزيزم، او دامپزشك است! دامپزشك! نه دكتر علوم سياسى يا تاريخ و جامعه‌شناسى.

آندره: به همين خاطر، خدا گفته زنان بايد به مردان تكيه كنند، حتى اگر دكتراى علوم سياسى باشند! آخر تو سراغ هر كدام از اين سياسى‌هاى ايرانى مقيم پاريس بروى، با هزار مشكل روبرو مى‌شوى! خوبى‌اش همين است كه اين بابا سياسى نيست و دامپزشك است. در ثانى اگر بخواهيم به ايران هم برويم، به محافل علمى غير سياسى نزديك بشويم، نياز به آدم‌هاى غيرسياسى داريم. والّا از آدم سياسى به آدم‌هاى سياسى خواهيم رسيد، حالا يا سفارت ايران باشد يا گروه‌هاى مخالف دولت ايران.

اميلى: فكر بدى نيست! خود من هم از جنگولك‌بازى‌هاى سياسيون اپوزيسيون ضد دولتى، زياد خوشم نمى‌آيد. چون حتماً بايد به تئورى‌هاى دلخواه آنها رسيد!

آندره ترمز كرد و گفت: رسيديم! بفرماييد!

اميلى تازه متوجه مى‌شود كه كنار در آپارتمان است.

آندره با تلفن شماره‌اى مى‌گيرد.

منزل دكتر پروانه‌

سلام دكتر! آندره هستم.

مردى با لهجه شرقى مى‌گويد: بفرماييد مسيو!

نام کتاب : راز درخت سيب نویسنده : توكلى، يعقوب    جلد : 1  صفحه : 20
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست