نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 374
پروردگارا! تو اين ملك را به من ارزانى
داشتهاى.
و حضرت سليمان از خداوند درخواست ملك داشت:
ربّ اغفرلى وهب لى ملكا لا ينبغى لاحد من بعدى؛[1] پروردگارا! حكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچكس نباشد.
هريك از اين آيات، نشاندهنده آن است كه خداوند براساس ولايت خود، در
برهههاى مختلف تاريخ، اشخاصى را براى حكومت و رهبرى تعيين و نصب كرده است.
نصب و تعيين اين افراد، نه بر حسب اتفاق و به شكل استثنا، بلكه بر
مبناى يك قاعده و اصل كلّى است كه فقط خداوند اختياردار ملك است:
قل اللهم مالك الملك تؤتى الملك من تشاء و تنزع الملك ممّن تشاء؛[2] بگو: بارخدايا! تويى كه فرمانفرمايى، هر آن كس را كه خواهى،
فرمانروايى بخشى و از هر كه خواهى، فرمانروايى را بازستانى.
ملك، سلطه و حق تصرف نسبت به آحاد رعيت است، سلطهاى كه فراتر از
مالكيّت اشخاص نسبت به اموالشان بوده و افراد به استناد مالكيت خود، نمىتوانند با
آن معارضه كنند.[3] خداوند از
يك سو، «ملك تكوينى» را در اختيار دارد؛ زيرا مالكيّت تكوينىاش، در همه موجودات
نفوذ دارد. او خالق هر چيز، و قيّوم و به پاى دارنده سراسر هستى است:
ذلكم اللّه ربكم خالق كل شىء لا اله الّا هو؛[4] اين است خداوند، پروردگار شما كه آفريننده همه چيز است، هيچ معبودى
جز او نيست.