نام کتاب : دولت يار (نقد و بررسى كتاب آخرت و خدا، هدف بعثت انبياء) نویسنده : حامدنيا، رسول جلد : 1 صفحه : 127
بايد توجه داشت كه شخص مقابل و مخالف حضرت
فردى است به نام معاويه كه او را به حق بايد پدر مكر و حيله ناميد. معاويه
نيرنگهاىزيادى به كار بست تا امام حسن را مجبور به صلح كند. يكى از حربههاى مورد
استفاده معاويه، رواج شايعات با مضامين حساب شده است. براى مثال فردى را به به
اردوگاه امامحسن در مدائن مىفرستد تا شايع كند قيسبن سعد، فرمانده اردوگاه
(مسكن) با معاويه صلح كرده و همراه او شده است و در اردوگاه ديگر، شايعه مىكند كه
امام با معاويه صلح كرده است. با اين حركات، روحيه لشكريان امام حسن سست مىشود،
بازار رشوه رونق مىگيرد و وعدههاى بزرگ معاويه به فرماندهان سپاهامام، مانند
فرماندهى لشكر، حكومتناحيه و ... مؤثر مىافتد. با اين نيرنگها بسيارىاز
يارانامام، اردوگاه را به قصد پيوستن به لشكريان معاويه ترك كردند و آنهايى هم كه
ماندند يا مردّد بودند و يا به كار جاسوسى براى سپاه مقابل مشغول. در اين ميان،
اندكى باقى مانده كه يار واقعى امام محسوب مىشدند.[1]
بنابراين در يك طرف، معاويه به يارانش به همراه يك نيروى نظامى مجهز
و آماده پيكار و در طرف، ديگر، امام حسن (ع) و لشكرى پر از افراد خائن و سست عنصر
و دو دل كه توسط معاويه فريب خوردهاند. قرار دارند. بديهى است با اين نابرابرى
نظامى اگر جنگى صورت گيرد، به نفع معاويه و با پيروزى او پايان مىپذيرد و در
مقابل، امام (ع) و يارانش بدون آنكه نتيجهاى عايد اسلام شده باشد، شهيد شد، يا به
اسارت معاويه درخواهند آمد. حضرت (ع) براى آنكه ياران اندك خود را حفظ كند، با
اكراه صلحنامهاى را كه به نفع اسلام است، امضا و شكست قطعى را تبديل به پيروزى
مىكند. ايشان در سخنانى انگيزه خود را از صلح، نداشتن ياور بيان مىكند و
مىفرمايد:
«وَاللّه ما سَلَّمتُ الْامْرَ إليه الّا أنّي لِمْ اجَدْ انْصارا و
لَوْ وَجْدتُ انْصارا لَقاتَلْتُهُ