«تجددگرايى» ايران فراهم آورد. اساس اين جنبش، هماهنگ ساختن
جامعه سنتى ايران با پيشرفت دانش، علوم و تكنيك جديد بشرى بود؛ جنبشى كه مبناى آن،
تغيير در مبادى فلسفى و معرفتى و مطابقت آن با مبانى فلسفى مدرنيته بود.
درحقيقت برخى بر اين باور شدند كه مىبايد پيشرفت را در سير تاريخى
غرب و حركت ترقىجويانه آن طى نمود تا بدان دست يافت. بدينترتيب در اين دوران
الگويى با عنوان ترقى و ترقىخواهى در ايران شكل گرفت كه مبناى بسيارى از تغييرات
اجتماعى گرديد. براساس اين ديدگاه، چون ترقى مقولهاى است كه در غرب روى داده،
براى رسيدن به آن مىبايد مبانى معرفتشناسى غرب را- كه اساس آن سكولاريسم[1] است- پذيرفت و به نفى
[1]. درباره مفهوم سكولاريسم توضيحات مختلفى داده
شده كه از مجموع آنها مىتوان دريافت كه سكولاريسم به معناى نفى امر قدسى از زندگى
بشر است. اين مقوله كه حاصل رنسانس در اروپا بود، انسان را موجودى اينجهانى
مىداند و امر مقدس را كه از جانب خداوند آمده باشد، نفى مىكند. سكولاريسم در
ساحتهاى مختلف معرفتشناسى، جامعهشناسى، انسانشناسى و حتى در ساحت سياسى مطرح
گرديد؛ چنانكه در ساحت انسانشناسى به اومانيسم( محوريت انسان و نفى محوريت
خداوند) و در ساحت سياسى نيز به نفى حضور آموزههاى دينى در سياست و حكومت قائل
بود.