دو الگوى فكرى و اعتقادى يادشده در عرصه تحولات ايران، دو مؤلفه
«استقلال» و «هويت» را با چالش و حتى با بحران روبهرو ساختند. از اينرو در اين
بخش مىكوشيم تا تحولات ايران معاصر، فرايند شكلگيرى انقلاب اسلامى، ماهيت و
ريشههاى تاريخى آن و مسائل پس از آن را در قالب منازعه دو الگوى ترقى و تعالى
مورد واكاوى قرار دهيم. حال در آغاز به توضيح اين دو الگو مىپردازيم و سپس
شاخصههاى هريك را برمىرسيم.
يك. الگوى شبهترقى غربگرا
با مطرح شدن پرسش از علل عقبماندگى ايران و تلاش براى پيشرفت آن،
برخى روشنفكران غربگرا با مشاهده پيشرفت اروپاييان در حيرت و سرگشتگى فرو رفتند و
درپى آن نظرياتى را بهدست دادند كه نتيجه آن، حركت بهسوى زندگى غربى بود.
بدينترتيب، اينان ترقى غربى را براى ايرانيان ضرورى دانستند و اينگونه بود كه در
ايران گفتمان مدرنيتهبهويژه در بُعد سياسى و فرهنگى بهعنوان نسخه درمانبخش
مطرح شد؛ تا بدانجاكه پارهاى از روشنفكران در جهت الگوى شبهترقى غربگرا حاضر
شدند حتى مقدسات خود راناديده انگارند.
اين نگره، راه علاج را تنها مراجعه به علم غربى مىدانست؛ چنانكه
معتقدان به آن نيز مىگفتند كه بايد از فرق سر تا نوك پا فرنگى شد. در اين ديدگاه،
سنّت[1] و بهخصوص
دين، در تعارض با مدرنيته قرار داشت، يا به بيانى در خدمت آن بود. اين تعارض در
افكار روشنفكران دوران مشروطه به شكل سنتگريزى و دفاع از مدرنيته مشاهدهپذير
است. افرادى نظير آخوندزاده، ميرزا آقاخان كرمانى، ملكمخان، تقىزاده و طالباوف
از اين دستهاند.
[1]. دو مفهوم سنت و مدرنيته مفاهيمى است كه در
فضاى پس از قرون وسطا مطرح گرديد. مدرنيته و مدرن به مجموعهاى از گزارهها و
باورهايى اطلاق مىشود كه بر مبناى تفكر حاكمشده در غربِ بعد از رنسانس پديد آمد.
از شاخصههاى اصلى مدرنيته مىتوان به دنياگرايى، علمگرايى( علم تجربى)، عقلانيت
خودبنياد و فايدهگرايى اشاره نمود. بر اين اساس، هر آنچه با مفاهيم مدرنيته
سازگارى نداشته باشد، سنت خوانده مىشود. بنابراين در بحث از سنت و مدرنيته، منظور
از سنت مفهوم خاصى بود كه مدرنيته از آن ارائه نموده بود. درواقع سنت بار معنايى
منفى ندارد. گفتنى است در برخى عبارات، سنت در مقابل نو نيز مطرح شده كه مفهومى
متفاوت است.