نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 368
بعد مخصوصا به اديان حمله كرده، مىگويد:
اديان به بشريت خيانتكردند؛ زيرا بشر را دعوت به عدالت و حمايت زيردستان و ضعفا
كردند. اول كه اديان نبودند و همان قانون جنگل حكمفرما بود دوران خوبىبود. هركه
قويتر بود ضعيفتر را مىخورد و ضعيف از بين مىرفت.
«در آغاز امر، دنيا بر وفق خواهش مردمان نيرومند مىگذشت و ناتوان،
زيردست و بنده ايشان بودند وليكن نيرومندان اندكند و ناتوان بسيار، پس اين بسيارى
را وسيله پيشرفت خود ساختند و به حيله و تدبير[1]،
اصول رأفت و شفقت و فروتنى و غيرخواهى و مهربانى و عدالت و كرامت را در اذهان به
صورت نيكى و درستى و زيبائى جلوه دادند و قبولانيدند تا توانائى نيرومندان را
تعديل كنند و از بندگى آنها رهايى يابند و اين مقصود را بيشتر به وسيله اديان پيش
بردند و نام خدا و حق را حصار آنها قرار دادند.»
اين نظريه، درست نقطه مقابل نظريه كارل ماركس است. نيچه و ماركس، هر
دو ضد دين هستند ولى نيچه مدعى است دين را ضعفا عليه اقويا اختراع كردند تا به
گردن اقويا افسار بزنند- چون خودش را طرفدار اقويا مىداند- و ماركس كه خودش را
طرفدار ضعفا معرفى مىكند، مىگويد دين را اقويا اختراع كردند براى اينكه جلو شورش
ضعفا را بگيرند.
نيچه بعد به سقراط و بودا و عيساى مسيح حمله مىكند و مىگويد:
«اخلاق مسيحى اخلاق بندگى است و اخلاق خواجگى را تباه كرده و گفتگوى
برادرى و برابرى و صلح و رعايت حقوق زنان و رنجبران و امثال اين سخنان كه امروز در
دنيا شايع شده از آن منشأ است و خدعه و تزوير و فريب است و مايه فقر و ضعف و
انحطاط مىباشد و بايد اين اصول را خراب كرد و اصول زندگى خواجگى بايد اختيار
نمود. اصول زندگى خواجگى كدام است؟ فكر خدا و زندگى اخروى را بايد كنار گذاشت[2] ... بايد رأفت و رقت قلب را دور
انداخت. رأفت از عجز است، فروتنى و فرمانبردارى از فرومايگى است، حلم و حوصله و
عفو و اغماض از بىهمتى و سستى است. مردانگى بايد اختيار كرد. بشر بايد به مرحله
مرد برتر[3] برسد. مرد
برتر آن است كه از نيك و بد برتر باشد،[4]
عزم و اراده داشته باشد.»