نام کتاب : انديشه سياسى امام خمينى( ره) نویسنده : فوزى، يحيى جلد : 1 صفحه : 190
اسلامى» و «مغز اسلامى- انسانى» تأكيد دارد و معتقد است بايد
براى تحقق آنها بهعنوان «خود واقعى» كوشيد. به نظر ايشان، اين «شخصيت ايرانى،
اسلامى، شرقى و انسانى» گم شده و به جاى آن «شخصيت غربى»، «انسان غربى»، «فكر
غربى» و «مغز غربى» نشسته است. مثلًا او مىگويد:
به جاى يك موجود شرقى- اسلامى، يك موجود غربى بر ما تحميل شده كه خودمان
را گم كردهايم. به جاى مغز شرقى، مغر غربى نشسته است ... حالا طورى شدهايم كه
ديگر خودمان هم نمىتوانيم خود را بفهميم. خودمان را گم كردهايم؛ به جاى خودمان
يك موجود غربى نشسته است.[1]
امام با نفى ازخودبيگانگى مىكوشد تا «خود واقعى» را معرفى كند و در
توصيف آن نيز بر جايگزينى «انسان ايرانى- اسلامى» و «انسان خودمانى» به جاى «انسان
بيگانه با خود» تأكيد مىكند.
بىگمان منظور امام از اين «خود»، نوعى «خود فرهنگى» است كه مركزيت
آن يك فرهنگ اسلامى- انسانى است. وقتى ايشان از شرق سخن مىگويد، در واقع شرق را
منشأ فرهنگ اسلامى مىداند و معتقد است:
شرق يك فرهنگ اسلامى دارد كه مترقىترين فرهنگ است. با اين فرهنگ
اسلامى بايد تمام احتياجاتش را اصلاح كند و دستش را پيش غرب دراز نكند.[2]
نيز در جايى ديگر مىگويد:
مكتب بزرگ اسلام كه در شرق است، شرق او را گم كرده است. تا شرق اين
مكتب را پيدا نكند و نفهمد كه مكتبش چه است و خودش چه است و خودش هم يك موجودى است
و كشورش هم يك كشورى است، نمىتواند با غرب مقابله كند.[3]
همچنين آنگاه كه از ايرانى و فرهنگ ايرانى سخن مىگويد، منظور وى
نوعى فرهنگ نژادى و قومى نيست. وى اين «نژادپرستىها» را «مسئله بچهگانه» مىداند
و «قضيه نژادبازى» را نيز