شيمتش بود همچو جد و پدر
چه شود شبل شير؟ شرزه نر
بود او بعد باب و جد جليل
جبر را شكسته جبرائيل[1]
مَلك از مُلك او خطر جستى
فَلك از فُلك[2] او گذر جستى
حكمتش حكم بر جهان مىكرد
هرچهمىخواستجمله آن مىكرد
ورنه چون سگ بُدند شمر و يزيد
پسر سعد با عبيد[3] عنيد
شاه بود و ز بنده غم مىداشت
شير بود و ز سگ ستم مىداشت
آب چشمش به ناودان گشتى
ناو[4] بر آب چشم بگذشتى
هم به گردن حديد غل مىكرد
هم بهگردون مجرّه[5] پل مىكرد[6]
[1] - جبر؛ اينجا به معناى استخوان شكسته را بستن آمده و شاعر بر اين باور است كه آن حضرت فرشته وحى را مورد عنايت قرار مىداده است.
[2] - كشتى.
[3] - عبيد اللّه والى كوفه.
[4] - كشتى.
[5] - كهكشان، و مراد آنكه امام براى عبور از آسمانها پلى از كهكشان فراهم مىآورد.
[6] - مجمع الفصحاء، رضا قلى خان هدايت، به كوشش مظاهر مصفا، ج 4، ص 395.