باز اى خاكستر بايد ققنوس شوى
خلقرا درشبنفرين شده فانوسشوى
عمهآرامشو! آرام على مى ماند
شيعهرا بازبهميقات خدا مى خواند
***
گفتى آرام و آرام شد آن دريا باز
مرد بودى كه تحمل به تو مى برد نماز
در خودت سوختى و شام تماشايت كرد
اين چنين بود كه طغيان دل دريايت كرد
زاده مكه تويى، سعى و صفا يعنى تو
پسر پيغمبر، شير خدا يعنى تو
لاله سرخ شهامت كه شكفتى به كوير
شيعه را شور دعا شوق بقا يعنى تو
«شاه شمشاد قدان، خسرو شيرين دهنان»
ماه من روشنى آينه ها يعنى تو
كربلا يك سره شولاى شقايق پوشيد
مىوزىسبز از آن سرخ صبا يعنى تو
گرچههفتاد و دو گلرا همهپرپر كردند
همه ديدند جنون شهدا يعنى تو
«آسمان بار امانت نتوانست كشيد»
كوه صبرى كه نيفتاد ز پا يعنى تو[1]
[1] - صحيفه محرم، طاهريان، امير مسعود، انتشارات آستان قدس رضوى( به نشر)، مشهد 1381، ص 68- 69.