responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ابن تيميه امام سلفى ها نویسنده : قاسم اف، الياس    جلد : 1  صفحه : 370

البته آن شخصى كه منكر اين واقعيت شده است ابن تيميه كذاب است كه ابن كثير نام نبرده است.

ابن سعد مى‌گويد:

«أن يزيد بعث برأس الحسين إلى عمرو بن سعيد نائب المدينة فدفنه عند أمه بالبقيع؛[1] يزيد سر امام حسين را به نماينده‌اش در مدينه عمرو بن سعيد فرستاد. آنگاه او آن سر مبارك را نزد مادرش در بقيع دفن نمود.»

ابن كثير با سه سند از قاسم بن بخيت و حسن بصرى و امام صادق عليه السلام وذهبى از يزيد بن ابى‌زياد چنين روايت كرده‌اند: «وقتى سر امام حسين به پيش يزيد گذاشته شد، و نزد او ابوبرزه بود، يزيد با چوبى كه در دست داشت شروع به زدن بر سر (بر دندان) آن حضرت كرد. ابوبرزه به او گفت: چوبت را بردار. همانا من پيامبر صلى الله عليه وآله را ديدم كه آن لب و دهان را مى‌بوسيد.»[2]

ابن عساكر مى‌گويد:

أن يزيد حين وضع رأس الحسين بين يديه تمثل بشعر ابن الزبعرى يعنى قوله: ليت أشياخى ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الاسل قال: ثم نصبه بدمشق ثلاثة أيام ثم وضع فى خزائن السلاح، حتى كان من زمن سليمان بن عبد الملك جئ به إليه، وقد بقى عظما أبيض، فكفنه وطيبه وصلى عليه ودفنه فى مقبرة المسلمين، فلما جاءت المسودة. يعنى بنى العباس. نبشوه‌

وأخذوه معهم؛[3] «وقتى سر امام حسين عليه السلام پيش يزيد گذاشته شد يزيد اين شعر ابن زبعرى را خواند: «كاش اجدادم كه در بدر (به دست مسلمين) كشته شدند اكنون حاضر بودند و مى‌ديدند كه من انتقام آن‌ها را گرفتم.» سپس سه روز سر مبارك آن حضرت را به دروازه شام آويخت و بعد در خزانه گذاشتند ....»

برخى گفته‌اند كه يزيد پس از آن كه شنيد لشكريانش مردم مدينه را از دم تيغ شمشير (در واقعه حرّه) گذرانيدند نيز به همين شعر بالا مثل زد. ودر هر دو صورت اجداد مشركش را كه در جنگ بدر كشته شده بودند مورد خطاب قرار داده وآرزو نمود كه اى كاش آن‌ها بودند واين كشتار اورا مى‌ديدند وخوشحال مى‌شند. چون او انتقام خون آن‌ها را از اهل بيت عليهم السلام گرفته است.

ذهبى از يونس بن حبيب چنين نقل كرده: وقتى سر مبارك امام حسين عليه السلام را ابن زياد به نزد يزيد فرستاد يزيد خيلى خوش حال شد، ولى (چون ديد مردم نسبت به او نفرت پيدا كردند) پشيمان شد و ابن زياد را لعنت نمود كه چرا امام حسين را كشت و مردم را با من دشمن قرار داد ....[4]

أحمد بن محمد بن يحيى بن حمزة: حدثني أبي، عن أبيه، قال: أخبرني أبي حمزة بن يزيد الحضرمي قال: رأيت امرأة من أجمل النساء وأعقلهن، يقال لها: ريا، حاضنة يزيد، يقال: بلغت مئة سنة. قالت: دخل رجل على يزيد، فقال: أبشر، فقد أمكنك الله من الحسين، وجئ برأسه،


[1] . طبقات الكبرى ابن سعد، ج 5، ص 238.

[2] . سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 315 و 320، ح 48؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 209.

[3] . اخبار الطوال، ص 267؛ تاريخ ابن عساكر، ج 69، ص 160؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 319، رقم 48؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 209 و 222 و 245؛ مقاتل الطالبيين، ص 80.

[4] . سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 317.

نام کتاب : ابن تيميه امام سلفى ها نویسنده : قاسم اف، الياس    جلد : 1  صفحه : 370
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست