حوزۀ حكمت قرار
گرفته و در زمرۀ مسائل فلسفه بهشمار مىآيد.
حكيم بزرگ اسلامى حاج ملا هادى سبزوارى
علم منطق را از اقسام حكمت دانسته و نام آن را «حكمة الميزان» نهاده است. وى اين
مسأله را در يك بيت به رشتۀ نظم كشيده و چنين مىگويد:
قال تعالو يا طالبى الايقان اتل عليكم
حكمة الميزان 1
كسانى كه در مقام تعريف فلسفه، علم به
اعيان موجودات واقعى را در نفس الامر و به اندازۀ توانائى بشر،
معتبر مىدانند؛ مسائل منطقى را در رديف مسائل فلسفى قرار نمىدهند؛ زيرا قوانين
منطق را ابزار تفكر دانسته و فايدۀ آن را حفظ انديشه از هرگونه لغزش و خطا بهشمار مىآورند. در اين مسئله
ترديد نيست كه ابزار تفكر يا آلت انديشه را به هيچوجه نمىتوان تحت عنوان يك
انديشۀ مستقل و كاشف از واقع مورد ارزشيابى قرار داد. زيرا عنوان آلى به هيچوجه
با عنوان استقلالى سازگار نمىباشد. به عبارت ديگر مىتوان گفت مسئلۀ فلسفى
چيزى است كه يك واقعيت عينى در آن مطرح مىشود درحالىكه در يك مسئلۀ منطقى
تنها طريقۀ تفكر و اسلوب انديشيدن مورد ارزشيابى قرار مىگيرد. انديشۀ
فلسفى، واقعيت عينى را نشان مىدهد؛ ولى انديشۀ منطقى، تنها
اسلوب نگريستن به واقع را خاطرنشان مىسازد.
با اين همه دليلى در دست است كه مىتواند
اتحاد ميان منطق و فلسفه را بآسانى اثبات نمايد. در نظر ارباب انديشه ترديدى وجود
ندارد كه موضوع علم منطق چيزى جز معقولات ثانيه نمىباشد. اين مسئله نيز بسيار
روشن است كه معقولات ثانيه جز در موطن ذهن نمىتوانند در عرصۀ وجود ظاهر
شوند، ولى از سوى ديگر در اين مسئله نيز نبايد ترديد روا داشت كه معقولات ثانيه
چيزى جز هيأتهاى گوناگون نفس ناطقه نمىباشند. اكنون اگر نفس ناطقه يك موجود خارجى
بهشمار آيد، هيأتهاى گوناگون آن نيز در زمرۀ موجودات قرار
خواهند گرفت. كسانى كه در باب وجود ذهنى از آگاهى لازم برخوردارند بخوبى مىدانند
وجود ذهنى گونهاى از هستى است كه وقتى با جهان خارج مورد مقايسه واقع شود چيزى جز
يك وجود ذهنى نمىباشد؛ ولى وجود ذهنى را وقتى فى نفسه و بدون مقايسه با جهان خارج
مورد بررسى قرار دهيم، ناچار بايد آن را در زمرۀ موجودات خارجى
بهشمار آوريم. به اين ترتيب مىتوان گفت موجود ذهنى، در عين اينكه موجود ذهنى
است، از جهت ديگر مىتواند يك موجود خارجى نيز بهشمار آيد.
علاوه بر آنچه تاكنون در اينجا ذكر شد
آنچه مىتواند فاصلۀ ميان منطق و فلسفه را از ميان بردارد اين است كه گفته مىشود، رابطۀ علم
منطق با فلسفه رابطهاى است كه آن را در اصطلاح رابطۀ ميان «ما به
ينظرو ما فيه ينظر» نام نهادهاند. اين رابطه ميان آئينه و آنچه در آن منعكس مىگردد
نيز برقرار مىباشد.