بازار در
حال ظهور پا را از حيطه اقتصاد فراتر گذاشته و سياستها و حيات اجتماعى چين را در
قالب نهادى كاملا مشروع و مقتدر شديدا تحت تأثير قرار داده است؛ به طورى كه حاكميت
خود را بر رفتارها و عملكردهاى مردم چين در خارج از حوزه اقتصاد نيز ديكته مىكند.
نفوذ گرايش تجارى در حيات اجتماعى چين، كه پيشتر تحت سلطه هنجارهاى سياسى و
ارزشهاى اجتماعى قرار داشت، بسيار چشمگير و بارز بوده است. چكيدهاى درباره
هنجارهاى رفتارى مردم چين در پنج دهه گذشته، اين موضوع را به روشنى نشان مىدهد:[1]
«در
دهه 1950 مردم هميارى مىكردند؛ در دهه 60 با هم نزاع و ستيز داشتند؛ در دهه 70 به
هم دروغ مىگفتند؛ در دهه 80 به مراقبت از هم اكتفا مىكردند؛ و در دهه 90 به هم
گرانفروشى مىكنند.»
حيات
اجتماعى تجارىگرا به نوبه خود، به صورتى تدريجى و مستمر از تحت كنترل قبلا متمركز
دولتى خارجى مىشود تا استقلال عمل خود را حاكميت بر فعاليتهاى مردمى به اثبات
رساند. مقامات دولتى كه به طور سنتى تمام مناصب رده بالاى اقتصادى و اجتماعى را در
انحصار خود داشتند اينك به شدت توسط نيروى بازار دچار ضعف و فرسايش شدهاند. فساد
به انحاى مختلف، به ويژه در ابعاد اقتصادىدر نظر اكثر مقامات رسمى حزب كمونيست
چين به صورت يك هنجار رفتارى قابل قبول درآمد است. رواج بيش از حد فساد در بين
مقامات و صاحبمنصبان حزب كمونيست چين مىتواند حداقل توجيهكننده اين امر باشد كه
چرا اينكب مردم چين عميقا حسرت دوران مائو را مىخورند. لذا، شايد نتوانيم تا قبل
از پايان قرن بيستم، شاهد شكوفايى كامل آزادى اجتماعى در چين باشيم. اما تحقيقات
تجربى اخير ما را شديدا متقاعد كرده است كه پكن بخش بسيار زيادى از قدرت كنترل خود
را بر حيات اجتماعى مردم چين از دست داده است.
اينك
آنگونه كه تحليل ما از تغييرات به عمل آمده در الگوىهاى تخصيص كار چين نشان
مىدهد، يكى از عوامل اصلى و كليدى در تحقق نوين سازى به شكل