بَسِت، سَفَرْنامه، گزارش سفر و اقامت
جیمز بست[۱]، مؤسس و مبلغ هیئت پرسبیتری
[۲]های آمریکایی در ایران طی دهۀ آخر
سدۀ ۱۹ م / ۱۳ ق، با عنوان «ایران، سرزمین
امامان[۳]» (مل ). این اثر ازجمله سفرنامههایی است که
در آن ابعاد مختلف زندگی اجتماعی و فرهنگی ایرانیان
در لابهلای گزارشهای نویسنده مورد توجه قرار گرفته است.
بست در پیشگفتار کتاب خود پس از
توضیح واژههای ایران (و تلفظهای مختلف آن) و پرشیا
به عباراتی که برای توصیف این کشور به کار برده میشود،
اشاره میکند، نظیر «سرزمین آتش»، «سرزمین شیر و
خورشید» و «مملکت اثنا عشری» (ص v). او در توضیح انتخاب
نام کتاب خود، یعنی «ایران، سرزمین امامان» مینویسد:
«مردم ایران از هر قشر و طبقهای به نام امامان متوسل میشوند،
و مرقد امامزادهها، تپهها و درههای اطرافشان با نام آنها قداست مییابد.
برای همین من با توجه به نقش برجستۀ ائمه در این
سرزمین در دوران معاصر به این نتیجه رسیدم که عنوان «سرزمین
امامان» عنوانی مناسب باشد» (ص vi).
بست کتاب خود را در ۱۶ فصل
تنظیم کرده است. در فصل اول وی مسیر حرکت خود را از قسطنطنیه
به دریای سیاه (ترابوزان) و به سوی ایران شرح میدهد.
وی در شروع این فصل انواع مسیرهای ممکن برای حرکت
از اروپای مرکزی به سوی آسیای صغیر، قفقاز و
ایران را توضیح داده، پس از آن به طور مفصل به شهرهای قسطنطنیه
و ترابوزان پرداخته است (نک : ص 1 ff.). فصل دوم شامل توصیف سیر حرکت او به
سمت مناطق ارمنینشین تا کردستان، خوی و اورمیه است.
کجاوه و تخت روان ازجمله وسایل نقلیهای است که نظر نویسنده
را به خود جلب کردهاند. او در مجموع کجاوه را امنتر و کاربردیتر از تخت
روان دانسته، و در این ضمن به روشهای چاروادارها در مدیریت
مسافران و بارها و نحوۀ بهکارگیری چهارپایان (یابوها) اشاره کرده است
(ص 16-18).
بست در ادامه، زندگی خود را در
چادر تشریح میکند که به عنوان اولین تجربه از این نوع
زندگی برای وی بسیار جالب بوده است. او در روستای
قزلدیزه با یزیدیان ساکن در آنجا ملاقات داشته است و توضیحی
دربارۀ عقاید آنها به ویژه روابط اجتماعی، مذهبی و
فرهنگی آنها با ترکان مسلمان ارائه مینماید و به مواردی
چون اختلاف در عقاید، زبان، خوراک و قوانین مذهبی آنها اشاره میکند
(ص 31-32). آداب زناشویی، مراسم خاکسپاری، باورها و نمادهای
یزیدیان مطالب بعدی است که نسبتاً مفصل به آن پرداخته شده
است. هنگامیکه وی در حال عبور از منطقه بوده، وبا در خوی و
اورمیه شیوع داشته است. او مینویسد: «روش ایرانیان
برای درمان وبا، استفاده از آب سرد است. گفته میشود که آب باید
تا لحظۀ آخر روی مریض پاشیده شود، اما من فکر میکنم که
این روش درمانی در دورۀ کنونی کاملاً ناکارآمد است» (ص 34). او در منطقۀ سلماس
افزون بر مسلمانان و ارمنیان با سکنۀ نسطوری آشنا میشود
که در میان آنها مبلغان آمریکایی هم بودند.
بست در فصل سوم مفصلاً دربارۀ نسطوریان
صحبت کرده است. او در آغاز این فصل تاریخچهای از اورمیه یا
شهری که توسط مغان بنا نهاده شده است، ارائه میکند (ص 41). وی
ترکیب جمعیتی وقت اورمیه را چنین بیان کرده
است: ۰۰۰‘۱ یهودی،
۰۰۰‘۱ نسطوری و ۵۰۰ ارمنی.
عمدۀ جمعیت شهر را مسلمانان و ترکان افشار تشکیل میدادند.
او افشارها را گروهی از طوایف تاتار که از گذشتهای دور در این
منطقه اسکان یافتهاند، میخواند (ص 42). وی در تشریح
لباس یکی از اشراف اورمیه مینویسد: «او قبای
کشمیری پوشیده بود که حاشیههایش با خز آراسته شده
بود، و یک کلاه مشکی از پوست بره یا آستراخان بدون لبه بر سر، و
شلواری مشکی و جورابهای سفید بر پا داشت» (ص 44). سپس پذیرایی
با قلیان و چای در استکانهای کمر باریک را شرح میدهد
(همانجا). متعاقباً گزارشی مفصل و خستهکننده از مسیحیان اورمیه
و موقعیت مبلغان آمریکایی در این شهر توسط بست
ارائه میشود (نک : 45 ff.).
طی فصل چهارم، مسیر سفر از
تبریز تا زنجان شرح داده میشود که همزمان مرگومیر بالایی
به سبب خشکسالی در منطقه رخ داده بود. او به مردانی برمیخورد که
بالاپوشی از پوست بز به نام یاپونچه به تن داشتند. بست مصالح اصلی
خانههای ایرانی را موادی از قبیل خشت، گچ و سنگ،
چوب سپیدار (برای مسقف کردن آنها) و نیز کاه برشمرده است (ص
60). برخلاف خانههای روستایی که وی آنها را دلگیر
و تاریک خوانده، خانههای اعیانی را بسیار زیبا
و نورگیر وصف میکند که افزون بر تزیینات عالی
معماری از آینهکاریهای هنرمندانهای نیز
برخوردارند (ص 60-61).
وی پس از ورود به تبریز آن
را یکی از بزرگترین و پرجمعیتترین شهرهای ایران
و همردیف با تهران مینامد که ۲۰۰ هزار نفر جمعیت
دارد. حدود ۵۰۰ خانوار در تبریز ارمنی بودند و
اتباع روسیه، فرانسه و انگلیس نیز دیده میشدند (ص
64-65). او ترکیب اصلی مسلمانان تبریز را افشارها میداند.
وی به نقل از نویسندگان ارمنی در وجه تسمیۀ شهر
تبریز میگوید که هوسرو ارمنی[۴] پس از غلبه بر
پادشاه ایران در ۲۵۳ م شهری بنا نهاد به نام دَوریز
که اسامی تَوریز، تَریز و تبریز از آن مشتق شدهاند. اما
درعینحال وی مدارک موجود در این مورد را که این شهر یا
این منطقه پایتخت ارمنستان بوده است، بسیار ضعیف میداند
(ص 66-67).
بست در ادامه به برخی از بازیها
و نمایشهای مردم تبریز همچون گرگرقصانی پرداخته است (ص
66-67). وی در مسیر تبریز تا میانه از ۳ چاپارخانه
نام میبرد (ص 68). او به یکی از روشهای تنبیه ایرانیان،
که آویزان کردن مجرم و گچ گرفتن او ست نیز اشاره میکند (ص
69-70).
شهر میانه در کنار رودخانۀ قزلاوزن
دارای مزارع حاصلخیز بهویژه برای کشت گندم، پنبه و برنج
بوده است که همین امر باعث شده تا مأمن بسیاری از مهاجران فراری
از قحطی باشد (ص 71). طی ورود و اقامت او در یک کاروانسرا، از
پذیرایی و حتى خوشامدگویی با ساز (تار و تنبور) و
آواز یاد میکند. این نوازندگان لوطی نام داشتند که وی
در ادامه به توضیح وجهتسمیه و جایگاه اجتماعی و اقتصادی
آنها میپردازد (ص 75). نویسنده در توصیف شهر زنجان، اشاره میکند
که تا سالها، بابیها در این شهر از قدرت زیادی برخوردار
بودهاند (ص 77).
فصل پنجم شرح سفر به سلطانیه، قزوین
و تهران است. او پس از شرح خصوصیات جغرافیایی و تاریخی
این مناطق به توصیف اماکن مهم و کهن آن نیز میپردازد (ص
78 ff.). بست تهران را از جوانب جغرافیایی، اقلیمی
و تاریخی مفصلاً شرح میدهد و معتقد است که این شهر پاکیزهترین
و بهداشتیترین شهر ایران است (ص 100).
فصل ششم کلاً به تهران اختصاص یافته
است. بازار، ارک، شمسالعماره، تلگرافخانه، دروازۀ ناصریه،
و بسیاری اماکن شهر با معماری و تزیینات داخلی
و خارجی و حتى باغات آنها نظر مؤلف را سخت به خود جلب کرده است (نک : ص
102-105). وی در توصیف کالج شاهی (دارالفنون) از رشتههایی
که در آن تدریس میشود، نظیر موسیقی، مشق نظام،
زبانهای عربی، فرانسه، انگلیسی، روسی، مهندسی،
مخابرات و نقاشی نام میبرد. کتابهای درسی که در کالج شاهی
تدریس میشده، ترجمههایی از متون فرانسه بوده است (ص
105-106).
تکیۀ شاه از دیگر
مناطقی است که وی آن را توصیف میکند. باغستان لالهزار
با گلها و درختان زیبایش از نظر او چشمگیر بوده است. دروازه شمیران،
دروازه قزوین، پاچنار و سرچشمه از جمله محلاتی است که وی به
آنها اشاره میکند. در این فصل شرحی از قسمتهای مختلف
بازار و راستههای آن مثل چیتفروشان یا قندفروشان آمده است.
حمامها از دیگر جاهایی
است که نویسنده در مورد آنها قلم زده و مینویسد: «مسیحیان
و هر غیرمسلمان دیگری اجازه ندارند وارد حمامهای عمومی
شوند. پیروان سایر ادیان باید حمام مخصوص به خود داشته
باشند. اروپاییان معمولاً از حمام ارمنیان استفاده میکنند.
حمامهای عمومی در روزهای بخصوصی به روی زنان باز
است» (ص 110-111). او آمار یهودیان شهر را به گزارش خودشان حدود
۱۰۰ خانوار یا ۵۰۰‘۱ نفر ذکر میکند
(ص 113) و آمار ارمنیها را در سال ۱۲۸۹ ق /
۱۸۷۲ م، حدود ۰۰۰‘۱ نفر در شهر و
۳۰۰ نفر در اطراف (شمیران) میداند (همانجا). یهودیان
تهران پزشک، تاجر و عدهای نیز عرقساز و شرابساز بودهاند. ارمنیها
نیز بیشتر به دادوستد و صنعتگری میپرداختند. برخی
خانوادههای ارمنی از اعیان ارمنستان بودند و قلیلی
نیز از روسیه آمده بودند (ص 113).
گبرهای تهران که از کرمان و یزد
آمده بودند، حدود ۱۵۰ نفر بودند و به تجارت ابریشم و چیت
و قالی اشتغال داشتند (ص 114). مدارس آنها زیر نظر جمعیت پارسیان
بمبئی اداره میشد (همانجا). آیین زردشتیان در قرار
دادن مردگان در برج خاموشی در کوههای ری از سوی بست مورد
توجه قرار گرفته است (همانجا). وی تهران را مهمترین شهر میان
قسطنطنیه و سند یا حتى تا دیوار چین میداند (ص
115). عمده مطالب دیگر این فصل به ناصرالدین شاه و دربار او میپردازد.
فصل هفتم به سفر مؤلف به سمت همدان
اختصاص یافته است. وی تاریخ ادوار مختلف این شهر تا دوران
اسلامی را ذکر میکند. مقبرۀ ابوعلیسینا از جمله
اماکنی است که بست از آن دیدار کرده است. در این شهر نیز
ارمنیان و یهودیان به تجارت مشغول بودند؛ هرچند برخی از
ارمنیان کشاورز و برخی از یهودیان پزشک بودند (ص
131-132). او در ادامه میافزاید که ارمنیها نیز به تقلید
از یهودیان، نهادی مشابه فالگیرخانه، دایر کرده، و
نام آن را کشیشخانه گذاردهاند (ص 132). وی یهودیان
همدان را از کهنترین ساکنان این شهر میداند و در این
فصل، همچون سایر فصول کتاب به تفصیل به موقعیت و شرایط
فرق مختلف مسیحی (نسطوری، پرُتستان و ارمنی) میپردازد
(ص 133-134). او شمار خانوارهای یهودی شهر سنه را
۳۰۰ خانوار، و نسطوریان آن را ۸۰ خانوار ذکر
میکند. بست از یک مرکز تبلیغی کاتولیک رومن که در
منطقه قدمت داشته است، نیز یاد میکند (ص 136). او در راه سنه
به اورمیه و در نواحی سقز و ساوجبلاغ به عشایر کرد و زندگی
شبانی آنها اشاره کرده است (ص 140).
فصل هشتم دربارۀ شهر اصفهان
است. بست در این فصل در سفر از تهران به اصفهان به طور مفصل به توصیف
جوانب تاریخی دو شهر قم و اصفهان اهتمام ورزیده است. او بنابر
روایتهای ایرانی، بنیاد اصفهان را به پادشاهانی
اسطورهای چون هوشنگ، تهمورث و جمشید نسبت میدهد (ص 152). به
طور مشخص در این شهر نیز وضعیت مسیحیان (ارمنیها
و بهخصوص لازاریستها) مورد تفحص دقیق نویسنده بوده است (ص
155-157). از مشاغل اصلی ارمنیان جلفا تولید شراب و عرق بوده
است (ص 158).
فصل نهم دربارۀ مسیر
بازگشت از تهران به سوی دریای سیاه است و در آن مواردی
هست که به مردم و فرهنگشان میپردازد. نگهداری از باغات زیتون
در منجیل و مرکبات گیلان و مازندران به عنوان یکی از مهمترین
مشاغل مردم منطقه ذکر شدهاند. کشت برنج و مراقبت شبانهروزی از شالیزارها
نیز از مشاغل عمدۀ مردم محلی بوده است. طبق گزارش بست گراز، خرس، ببر، پلنگ و دیگر
حیوانات وحشی در جنگلهای بلوط و گردوی این مناطق،
وجود داشته است (ص 165-166).
وی در ادامۀ مسیر
خود به سمت باکو، شماخی و ماورای قفقاز به آتشکدههایی
برخورده است که برخی از آنها تبدیل به امامزاده شدهاند (ص 175). در
ناحیۀ قرهباغ با ترکیبی از جمعیتهای کرد، ارمنی،
تاتار، گرجی و روس روبهرو میشود و به توصیف هر یک میپردازد
(ص 182). تفلیس و بندر باتوم آخرین شهرهاییاند که بست
ضمن معرفی آنها، ساختار و موقعیت جمعیتی و اجتماعی
آنها را تشریح میکند.
فصل دهم بـه سفر تهران تـا مشهد اختصاص یافته
است (نک : ص 189 ff.). او در سمنان به گویشهایی که
در مناطق دهنمک، لاسگرد و سمنان تکلم میشده است، اشاره میکند و به
مقایسۀ آنها با فارسی میپردازد (ص ۱۹۴). در ادامۀ سفر
در برخورد با کاروانها از مردمانی مختلف از ترک و افغان و تاتارهای
روسیه گرفته تا دراویشی از هند و حتى اشرافی از تهران نام
میبرد. نحوۀ سفر او هم پیاده بوده و هم سوار بر اسب و الاغ و شتر. طوایف
مختلف ترکمنها شامل تکه و گوکلن از دیگر مردمانی بودند که بست با آنها
دیدار داشته است. درویشان از دیگر قشرهای جامعه بودند که
مورد توجه او قرار گرفتند و شرح احوال آنها در کتاب آمده است (ص 200-203).
وی در مسیر خود، به مناطق بیآب
و علف و خالی از سکنه برمیخورد تا آنکه در نزدیکیهای
عباسآباد کمکم گیاهانی چون انگدان (انغوزه)، بوتههای تیغدار
و معدود گلهای پراکنده ظاهر میشوند (ص 207-208). در این منطقه
و نیز مزینان او با مسیحیان گرجیزبان دیدار
میکند که به سهولت فارسی و گرجی را تکلم میکردند (ص
210-211). نیشابور شهری است که به عنوان مرکز آموزش مذهب اسماعیلیه
نظر بست را به خود جلب کرده است (ص 216).
در فصل یازدهم بسیاری
از مناسک و مراسم آیینی نظیر زیارت و آداب آن،
خاکسپاری و حمل میّت، اعتقاد به جن و دیو و شیاطین
و سایر موجودات، بستنشینی و جنگیری یهودیان،
سخت مورد توجه وی بوده است (نک : ص 218 ff.). بست این فصل را با
توضیحی دربارۀ قدمگاه و در ادامه، توصیف حرمامامرضا (ع) شروع میکند. در
این فصل به تعارفات معمول در مراسم زیارت مثل «زیارت قبول» یا
«انشاءالله خداوند قبول کند» نیز اشاره شده است.
بَسْت که فاصلۀ بین طاق
بیرونی تا دیوار صحن امامرضا (ع) بود، از دیگر موضوعاتی
است که نویسنده به آن پرداخته است. وی با دقت قسمتهای مختلف حرم
را توصیف کرده، ازجمله ضریح را که ترکیبی از آهن، فولاد،
نقره و طلا بوده است. وی متذکر میشود که حتى گیاهان روییده
در اطراف مقبره از نظر مردم بسیار مقدس و متبرکاند و از آنها به عنوان تعویذ
و شفادهندۀ بیماریها استفاده میکنند (ص 226-227). گفتوگوی
او با مستوفی دربارۀ اعتقاد به جن و وصف آنها و نیز قدرت ملایان در مهار این
موجودات از بخشهای خواندنی کتاب است (ص 227-228).
بست معتقد است که حرمامامرضا (ع)
مشهورترین و مقدسترین مکان در ایران است و مردم معتقد برای
زیارت و گرفتن حاجت و شفا به آن متوسل میشوند و رفتارهای ویژهای
را به جا میآورند، ازجمله بوسیدن ضریح یا چرخاندن جسد میّت
در چهارگوشۀ آن (ص 229-230). سپس در اشاره به اندک یهودیان ساکن مشهد به
ذکر تاریخچۀ مسلمان شدن آنها به دست ملاها میپردازد (ص 230-232). در توصیف
ترکمنها دوباره به وجه تسمیۀ نام آنها میپردازد و معنای دو بخش واژۀ «ترک» و «مَن»
را «من یک ترک هستم» ترجمه میکند (ص 237). عمدۀ مطالب بعدی
دربارۀ ترکمنها و طوایف یموت، تکه و گوکلن و سایر ترکها تا
مرو و عشقآباد و نواحی مجاور است. روایات مفصل او از زندگی این
مردمان در گذر زمان و روابط دینی و اجتماعی آنها با سایرین
به شکل نسبتاً کامل ارائه شده است (ص 237 ff.).
فصل دوازدهم را میتوان مهمترین
فصل کتاب از نظر موضوعات مردمشناسی نامید (نک : ص 248 ff.). وی
طوایف ایرانی را به این صورت تقسیم کرده است:
افشار، قاجار، قرهقاپاق، ترکمن، گیلی، کرد، لر و بختیاری
(ص 256). البته از گروههای دیگری چون بربریها نیز
نام میبرد و آنها را مشابه کولیها توصیف میکند. وی
در مورد مردمان آذربایجان مینویسد: «ترکزبانان ایران به
همان زبانی صحبت میکنند که گاه ترکی ماورای قفقاز و ترکی
آذربایجان گفته میشود. این زبان از سوی مردمانی که
در مناطق شمالی از سرحدات غرب یا شرق ساکناند، تکلم میشود» (ص
257). سپس به زبان فارسی به عنوان شاخهای از زبانهای هندواروپایی
که تحت تأثیر عربی قرار گرفته است میپردازد (همانجا).
او اعتقاد دارد هرچه به سمت نواحی
داخلی ایران پیش میرویم، عقبماندگی بیشتری
را شاهدیم. دستبافتههای طوایف ایرانی ازجمله فرش،
پارچه و شال موضوع دیگری است که بست به طور مفصل به آنها پرداخته است.
سوزندوزیها، طراحیها و سایر تزیینات نیز
مورد توجه او بوده است. سفالگری، قلمکاری، تذهیب، جلدسازی،
نازککاری، کندهکاری و بسیاری هنرهای دیگر
از جمله صنایعی است که وی دربارۀ آنها صحبت
کرده است (نک : ص 260-263).
شرابسازی از مشاغلی بوده
که ارمنیها، یهودیها و زردشتیان به آن اشتغال داشتهاند.
او مردمان ایران را بسیار فقیر میداند و در بین
آنها کشاورزان را فقیرترین قشر جامعه میخواند (ص 263-264).
اصطلاحات سلام و احوالپرسی ایرانیان مثل «سایۀ شما
کم نشود» و سایر تعارفات خاص ایرانیها برای نویسنده
بسیار جالب بوده است.
فضای قهوهخانه و وصف پذیرایی
با چای، قهوه و قلیان و نیز فضای حمامهای عمومی
به خوبی توسط وی تشریح شده است (ص 265-266). غذای معمول ایرانیها
عبارت بوده از نان، گوشت، برنج، میوه و سبزیجات. در میان نانها
او نان لواش را توصیف میکند. در زمانی که بست به ایران
آمده، پخت برنج به صورت پلو رایج بوده است (ص 267-269). سرگرمیهای
زنانه به صورت خصوصی و شامل دورهمنشینی و گپ زدن و رقصیدن
بوده است. مردان بیشتر با نوشیدن شربت و دود کردن قلیان، ورقبازی،
سوارکاری، شکار، بازپرانی و قوچبازی وقت خود را سپری میکردند
(ص 269).
عروسیها چند روز طول میکشیده،
و شامل مراسم متعددی بوده است. او سن ازدواج را بین ۸ تا
۱۰ سالگی و به ندرت تا ۱۶ سالگی بیان
کرده است (همانجا). مراسم کفن و دفن و آیینهای آن، مطلب بعدی
است که نویسنده شرحی داده است. سوادآموزی، آموزش شکار، سوارکاری
و کشتی از مواردی بوده که برحسب شرایط مالی و اجتماعی
افراد صورت میگرفته است. فرزندان اعیان امکان داشتن آموزشهای
خصوصی را داشتند. آباد کردن باغ از لذتهای ایرانیان از هر
قشری محسوب میشد. بهطورکلی نوازندگی کاری بود که
اقشار پایین مثل لوطیها به آن میپرداختند. وی ساز
تار را با گیتار غربیها مقایسه کرده است (نک : ص 270 ff.).
فصل سیزدهم با شرح سلسلهمراتب سیاسی
و درباری حکومت ایران آغاز میشود. نویسنده اصطلاحاتی
چون قبلۀ عالم و شاه شاهان را در نظام پادشاهی ایران توضیح میدهد.
سپس به شرح هریک از اصطلاحات صدراعظم، سپهسالار، مستوفیالممالک، عینالدوله،
معتمدالدوله و نظایر آن میپردازد (نک : ص 274-279). پس از آن نظام
قضایی، شرعی و عرفی را مطرح کرده است. برخی رفتارها
و آداب اداری از سوی بست مورد توجه قرار گرفته، ازجمله رشوه و پیشکش
که در همۀ ارکان اداری، قضایی و مذهبی دیده میشد
(ص 286).
وی به نظام غلامداری در ایران
اشاره میکند که شامل خرید و فروش اسرای جنگی و غیرمسلمانان
میشده و از لحاظ شرعی نیز مانعی برای آن نبوده
است. او به ندرت غلام سفیدپوستی دیده مگر فرزندان اسرا، اما بسیاری
از ترکمانان را دیده که غلام بودهاند (ص 287). وی شمار غلامان سیاه
پوست را زیاد دانسته است و گزارش کرده که آنها از عربستان (مکه) آورده میشدند
(همانجا). او به طور مفصل انواع ازدواج را توضیح داده و طی آن مراسم
مختلف آن را شرح میدهد و تفاوتهای میان مسلمانان و غیرمسلمانان
را از منظر قوانین مملکتی متذکر میشود (ص 288-291).
فصل چهاردهم در واقع تاریخ اسلام
در ایران است که در لابهلای آن به بسیاری از باورهای
مردمی، اماکن و نمایشهای مذهبی، نقش مدارس دینی
و شخصیتهای مذهبی، محافل و انجمنها اشاره شده است (ص 292 ff.).
فصل پانزدهم به اقلیتهای
مذهبی زردشتی، یهودی و بهخصوص ارمنی ایران
اختصاص یافته است و دین، اخلاق، مناسک، ارزشها و خصوصیات اجتماعی
ـ مذهبی هریک تا جای ممکن توضیح داده شده است. وی غیرمسلمانان
ایران را به پرستشکنندگان آتش، یهودیان، نسطوریان، ارمنیها
و گرجیها تقسیم میکند. سپس باورهای پیروان هر یک
از این ادیان را بهطور مختصر توضیح میدهد (نک : ص 311 ff.).
او شباهتهای دین زردشتیان
را با مسلمانان و مسیحیان مطرح میکند و از قول مردم میگوید
که زردشتیان قابل اعتمادترین و راستگوترین مردماناند (ص
316).
در پایان یادآور میشود
هرچند که بست در مقدمۀ خود ادعا کرده این اثر حاصل مطالعات و تحقیقات مستقیم
او طی ۱۱ سال اقامتش در ایران بوده است، اما شیوۀ
مشاهدات و ثبت وقایع برخلاف برخی دیگر از سیاحان نکتهبین،
چندان دقیق و استوار نیست. تلفظهای نادرست او از اسامی اشخاص
و به ویژه اماکن و عدم اتصال و توالی منطقی فصول بهخصوص تا فصل
دوازدهم ازجمله ضعفهای واضح کتاب است. علاقۀ زیاد او
به تاریخ و جغرافیا تا حد ثبت جزئیات و توجه فراوان به اطلاعاتی
چون وجه تسمیه به روشنی دیده میشود؛ هرچند او به گفتۀ خود
از منابعی که از نویسندگان ایرانی در اختیار داشته،
استفاده کرده است. مسلماً مأموریت و تحصیلات وی ایجاب میکرد
که به موقعیت مسیحیان و کلیساها و هیئتهای
مبلغان در ایران توجه بیشتری نشان دهد. اطلاعات وی در این
زمینهها از موارد قوت این کتاب برای پژوهشگران محسوب میشود.
این کتاب تاکنون به فارسی ترجمه نشده است.
مأخذ
Bassett, J., Persia:The Land of the
Imams, Glasgow, 1887.