responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 60

خانه

نویسنده (ها) : اصغر کریمی

آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 2 بهمن 1398 تاریخچه مقاله

خانه، فضای خصوصی زندگی انسان. در ساختار فرهنگی مردم ایران، خانه فضای خصوصی برای زندگی یک خانواده است که معمولاً اصل محرمیت در طراحی و احداث آن رعایت می‌شود تا افراد خانواده از دید اشخاص نامحرم محفوظ باشند. خانه‌های سنتی ایران متشکل از چند اتاق‌اند و اتاق مقصد نهایی اهل خانه و فضایی چهارگوش است که به‌طور معمول ۳ سوی جانبی آن را ۳ دیوار محصور می‌کند و از یک سو با بازشوهایی به حیاط یا به فضای نیمه‌باز ایوان راه دارد (سلطان‌زاده، فضاهای ورودی ... ، ۶۰؛ نیز نک‌ : دانشنامه ... ، ۱۵ / ۱۷). در خانه‌های سنتی، فضایی مثل هشتی / درگا / کریاس و پس از آن فضایی مثل دالان، مانع دید مستقیم فضای درونی خانه و ورود ناگهانی فرد به حریم آن می‌شد (پیرنیا، ۱۶۰؛ سلطان‌زاده، همانجا).

 

در زبان پهلویِ کهن و در پازند خانه را خانَک، و در ایرانی قدیم آهَنَه می‌گفتند (معین، ۷۰۸، حاشیۀ ۲). در گذشته، از واژۀ سرا به جای کلمۀ خانه استفاده می‌شد که امروزه نیز رایج است و اصطلاح خانه‌سرا (به معنی سرای با اتاق) هنوز هم در جنوب ایران به‌کار می‌رود (پیرنیا، ۱۵۳، دربارۀ جزئیات فنی معماری خانه‌های ایران، نک‌ : ۱۵۳-۱۶۷).

عبارات ترکیبی گوناگونی از واژۀ خانه، با معانی و مفاهیم متفاوت ساخته شده است که از آن جمله‌اند: خانه‌فروش؛ خانه‌به‌دوش (خاقانی، ۴۶۴، ۴۸۶)؛ خانۀ باد (= بادگیر و خانۀ تابستانی)؛ خانۀ آفت‌ریز (کنایه از دنیا و عالم)؛ خانه‌باز (= بازندۀ خانه، در قمار)؛ خانه‌برانداز (کنایه از معشوق)؛ خانۀ فردا (کنایه از عالم آخرت) (برهان ... ؛ آنندراج).

واژۀ امروزی خانه، در گذشته به اتاق اطلاق می‌شد. امروزه نیز در برخی مناطق خوزستان همین معنی رایج است. برخی نیز تکواژ خانه را که به تنهایی معنای مستقلی دارد، به‌صورت پسوند مکان هم معرفی کرده‌اند، و برخی آن را پسوندواره‌ای دانسته‌اند که با اتصال به اسم اشخاص، اسم مصدر، اسم اشیاء و گاهی نیز به کمک صفت، از آن اسمِ مکانهای گوناگون ساخته می‌شود؛ اما زبان‌شناسان واژۀ خانه را به‌عنوان پسوند نپذیرفته، و آن را تنها یک اسم به شمار آورده‌اند (دربارۀ تکواژِ خانه، نک‌ : محمودی، ۱۸۳-۱۹۰). در فرهنگ آنندراج، کلمۀ خانه به‌طور مطلق به معنی مکان و مأوای چیزی آمده، مثل رودخانه، و در فرهنگ نفیسی این معانی ــ که در ارتباط با زندگی انسان‌اند ــ برای آن آمده است: سرا، اطاق / اتاق، منزل، بیت، مسکن، مقام، عمارت، حولی، مکان، چادر، خیمه، خرگاه، سراپرده و شامیانه.

واژۀ «نمانیه[۱]» در خرده‌اوستا ضمن اینکه نام فرشتۀ نگهبان خان‌ومان یا خانواده است، صفتی است که از واژۀ «نمان[۲]» ساخته شده و در «گاتها» و دیگر قسمتهای اوستا به شکل «دمان[۳]» نیز آمده و به معنی خانه است. در فارسی آن را مان می‌گوییم که غالباً مترادف و همراه با کلمۀ خان آورده می‌شود (نک‌ : پورداود، ۱۷۱، حاشیۀ ۱؛ دوستخواه، ۱۰۶۵-۱۰۶۶).

خانۀ ایرانی نهادی است که سلسله‌ای از امیال، آرزوها و نیازهای پیچیدۀ انسان ایرانی داشتن و ساختن آن را طلب می‌کند و پیچیده‌ترین پدیدۀ فرهنگی ملموس و قابل رؤیت انسان است که در پیوند با محیط زیست، نوع معیشت، شکل تولید، ساختار زندگی، معیارهای اجتماعی، بنیادهای خانوادگی، سنتها، عقاید، باورها، پندارها و حیات مذهبی انسان شکل گرفته، تکامل یافته و هاله‌ای از محرمات و گاهی مقدسات بر شکل کلی و محتوای آن کشیده شده است (کریمی، ۱۴۳-۱۴۴، ۱۶۸). دین و مذهب معماری خانه را تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ مثلاً چون زردشتیان به طرف نور خورشید نماز می‌گذارند، در محلۀ زریسف کرمان و همچنین در خانه‌های زردشتیان یـزد، فضای اصلی خانه بر محور شرقی ـ غربی قرار گرفته است (معماریان، ۱۴-۱۵).

خانه‌های سنتی ایرانی را می‌توان با رویکردهای مختلف و در قالبهای جداگانه‌ای مانند خانه‌های شهری، خانه‌های روستایی و خانه‌های عشایری توصیف کرد. بعضی از خانه‌های سنتی شهری با برخورداری از معماری عالی و داشتن عناصر و فضاهای متعدد، فقط در جهت به نمایش گذاشتن مقام و منزلت اجتماعی، پذیرش مهمانان و ارباب‌رجوع، رفاه و آسایش، حفظ محرمیت و جز اینها طراحی و اجرا می‌شد که خاص دولتمردان، قدرتمندان و ذی‌نفوذان جامعه بود و برخلاف خانه‌های روستایی (نک‌ : ادامۀ مقاله)، هیچ نوع پیوندی با نوع معیشت و سازمان تولید، توزیع و مصرف نداشت. مردم این نوع خانه‌ها را به‌سبب داشتن سردری مجلل و آجری، «سردر آجری» می‌نامیدند. این نوع خانه‌ها و پیچیدگی معماری آنها فقط بیانگر فرهنگ خاص اقشار مرفه جامعه بود که منکر وجود نوگرایی و پویایی در هر نوع شکل سنتی فعال بودند و به‌همین‌سبب آنها را تحقیر می‌کردند و محکوم به زوال می‌دانستند.

در مقابل، بیشتر خانه‌های شهری با معماری معمولی و مصالح خشت و گل، خاص اقشار کم‌درآمد بود که مردم آن را «سردر خشتی» می‌گفتند و همین اصطلاح در تدوال عام نوع خانه‌های فقیرنشین را معلوم می‌کرد. البته به‌سبب خلقیات ایرانیان و آمیختگی جغرافیای شهری اقشار جامعه، کسی به‌سبب حقارت خانه‌اش مورد شماتت و حقارت قرار نمی‌گرفت، ولی در برقراری مناسبات خویشاوندی سببی اثر می‌گذاشت و به قول خودشان، سردرخشتیها با سردرآجریها معامله‌شان نمی‌شد (شهری، تاریخ ... ، ۱ / ۲۴۱).

خانه‌های ساده، بومی و مردمی خطوط ارتباطی مستقیم و نزدیک و محکمی با فرهنگ توده داشت. اکثر قریب‌به‌اتفاق این خانه‌ها از الگوی ثابتی پیروی می‌کردند که همین الگو ضامن تداوم معماری بومی و حاصل همکاری نسلهای متمادی با نیازهای معین و مشخص بود. صاحب‌خانه و بنّای بومی، این الگوها و مصالح ساختمانی بومی و ارتباط خانه با محیط طبیعی و چشم‌انداز آن را می‌شناختند و شکل، محتوا، عناصر و ملحقات خانه را منطبق با مقاصد عملی و کاربردی آن طراحی و اجرا می‌کردند. تفاوتهای سلیقه‌ای جزئی نه‌تنها لطمه‌ای به یکنواختی و همگونی خانه‌ها نمی‌زد، بلکه با اقلیم و شرایط جوی انطباق دقیقی داشت (کریمی، ۱۴۷، ۱۵۰-۱۵۲). تحقیقات انجام‌شده دربـارۀ روستاهای مجاور تپه‌های سیلک کاشان و مشابهت سازمان فضایی آنها نشان داده است که خانه‌های کنونی این روستاها مشابهت فراوانی با خانه‌هایی دارند که ۲-۳ هزار سال پیش ساخته شده‌اند (گیرشمن، سیلک ... ، ۱ / ۸۹).

خانه در روستا ارتباط تنگاتنگی با نوع معیشت دارد و فضاهای متعددی را برای امور مربوط به تولید، توزیع و مصرف طلب می‌کند. برای هر خانۀ روستایی، در ارتباط با نوع تولید مسلط چون کشاورزی، و مشاغل و تولیدات جنبی مثل دامداری، باغداری، صنایع دستی و جز اینها، فضاهای متعددی با سازمانی منسجم و به‌هم‌تنیده برای انجام امور مختلف ضروری دانسته شده است (نک‌ : ادامۀ مقاله). معمولاً بسیاری از فضاهای خانه‌های روستایی مثل ایوان، حیاط و پشت‌بام، در بعضی از روستاهای کوهستانی چون ماسوله، کاربردی چندمنظوره پیدا می‌کنند و کارهای متفاوتی در آنها انجام می‌شود (نک‌ : حاجی‌ابراهیم، ۱۰۴-۱۰۶؛ نیز نک‌ : فلاح‌فر، ۴۶۳-۴۶۴). در جوامع ایلی کوچنده و دامدار، خانه‌ها از جنس سیاه‌چادر (ه‌ م) و متحرک‌اند و همراه با خانواده به حرکت درمی‌آیند.

در چند مورد استثنایی از روستاهای ایران، مثل کندوان (نک‌ : همایون، ۱۵۷-۲۱۶) در آذربایجان، و میمند در شهربابک کرمان (نک‌ : حسینی، ۲۵۱-۲۵۴)، معماری خانه‌ها از نوع صخره‌ای ـ خاکی است و در دل کوهها کنده شده‌اند. در زمان شاه عباس صفوی نیز از دهی به نام بنارو در جنوب شهر لار نام برده می‌شود که خانه‌های آن غارهایی بوده است که در صخرۀ کوه ایجاد کرده بودند (سیلوا ای فیگروا، ۱۰۲). به نوشتۀ خانیکف خانه‌های لاسگرد / لازگرد سمنان نیز از همین نوع بوده است. در آنجا همۀ خانه‌ها دو طبقه بودند و محوطۀ دایره‌مانند به هم پیوسته‌ای را تشکیل می‌دادند که روی شیب تندی به ارتفاع ۲۰ پا بنا شده بودند. سراسر زندگی اهالی لاسگرد در سوراخهای دخمه‌مانند می‌گذشت که با ایوان بدون حفاظی به هم راه داشتند. ساکنان این روستا به بیگانگان اجازۀ استقرار در محل را نمی‌دادند (ص ۸۸).

در پاره‌ای از روستاهای ایران، مردم خانه‌های خود را برای آرامش و نیز دفاع در مقابل مهاجمان، در درون یک قلعه می‌ساختند. مثلاً ده طالب‌آباد در شهر ری، به‌صورت قلعه است و خانه‌های خشت و گلی با سقف گنبدی و همه با اندود کاهگل، در ۳ طرف قلعه چون خط زنجیری در کنار هم واقع شده‌اند. در جلو و طرفین هر خانه، دیوار چینه‌ای کج‌ومعوجی بالا رفته است. همۀ خانه‌ها به‌طورکلی دارای تنور (ه‌ م)، طویله، آغل سرباز و سربسته، کاه‌انبار و مستراح است (نک‌ : صفی‌نژاد، ۴۶-۷۲؛ نیز نک‌ : کریمی، ۱۶۱-۱۶۲).

خانه در نقاط مختلف ایران، علاوه بر متأثر بودن از پاره‌ای عناصر مادی و معنوی، رابطۀ مستقیمی نیز با محیط زیست و مصالحی دارد که تمدن آن ناحیه را به وجود آورده است. مثلاً تمدن مناطق جنگلی ایران به‌خصوص مازندران و گیلان را شاید بتوان تمدن چوب نامید. در این تمدن بیشترِ فناوری سنتی بر بنیاد چوب است و خانه نیز از چوب ساخته می‌شود. در تمدن سنگ، مثل تمام نقاط کوهستانی ایران، که در آن سنگ فراوان، و چوب و خاک کم است، خانه‌ها از سنگ، و در تمدن خاک، مثل نقاط مرکزی ایران، که خاک فراوان و مصالح دیگر چون سنگ و چوب کم است، خانه‌ها از گِل (= آب + خاک) ساخته می‌شوند و گاهی به‌سبب کمبود چوب، سقف آنها را نیز با استفاده از فناوری خاص، با خشت و به شکل ضربی، گنبدی یا گهواره‌ای می‌سازند (همو، ۱۶۰-۱۶۱). اما در پاره‌ای نواحی ایران، مثل بلوچستان، که اقلیم مشخص و تقریباً همگون دارد، سلطۀ اقلیم نقش چندانی در شکل خانه ندارد و خانه‌هایی با شکلهای متفاوت دیده می‌شود، مثل سیاه‌چادر (ه‌ م)، خانه‌های خشت‌وگلی، خانه‌های مرکب از نی و گل، خانه‌های آجری، خانه‌هایی از نی و جز آن (همو، ۱۵۹). در پاره‌ای از روستاهای نقاط کوهستانی، خانه‌ها بر روی صخره‌ها به صورت به‌هم‌فشرده و روی هم سوارند تا زمینهای صاف و تخت دشتهای مجاور روستا برای کشت آزاد باشند. در جاهایی مثل گیلان، خانه‌ها به‌صورت منفرد در میان برنجزارها بنا شده‌اند.

 

خانه در اسطوره‌های ایرانی

نوشته‌اند خانۀ کاووس همه‌چیز داشت؛ چشمه‌های بی‌مرگ با مزه‌های متفاوت تا بر پیری چیره گردد و وقتی پیرمردی وارد آن شود، برنای ۱۵ ساله بیرون آید و مرگ را نیز از میان ببرد (بندهش، ۱۳۷). بنابر اسطوره‌های ایرانی، جمشید دستور می‌دهد از آمیزش آب و خاک خانه‌های گلی بسازند (فردوسی، ۱ / ۴۳). همو به فرمان اورمزد، برای در امان ماندن مردم از سرمای زمستان سخت، دژی را در زیر زمین برپا می‌دارد با خانه‌های زیبا و فراوان که «ور جمکرد» (= باروی ساختۀ جم) نامیده می‌شود ( اوستا، ۲ / ۶۶۹-۶۷۴؛ نیز نک‌ : ورزقانی، ۴۴۰). نوشته‌اند ور جمکرد به شگفتی روشن بود و تابستان و زمستان بر او چیره نمی‌شد. در آن از همۀ چیزهای گیتی وجود داشت (بندهش، همانجا).

از افتخارات شاهان سلسله‌های کهن ایرانی، خانه‌سازی، و یکی از دغدغه‌های آنها، آلوده شدن خانه به بدیها بوده است. در یکی از کتیبه‌های داریوش اول آمده که از افتخارات او این بوده است که به خواست اهوره‌مزدا، ساختمانهای ویران و دیوار خرابه‌های شوش را بازسازی کرده است و از اهوره‌مزدا می‌خواهد او را و خانه‌اش را بپاید (لوکوک، ۲۷۹-۲۸۰). نوشته‌اند که خشیارشا خانه‌ای داشت که کلون آن را از لاجورد ساخته بودند (همو، ۳۱۱).

براساس اسطوره‌های ایرانی، ایزدان نیز خانه‌هایی دارند. یکی از خانه‌های ایزد مهر یا میترا بر روی زمین و به پهنای زمین و خانه‌ای است گسترده و آسوده از دشواری نیاز؛ خانه‌ای است درخشان و دارای پناهگاههای بسیار ( اوستا، ۱ / ۳۶۴؛ نیز نک‌ : ورزقانی، ۴۳۵-۴۳۶). ایزد مهر خانه یا آرامگاه دیگری بر فراز کوه بلند و درخشان ــ کوه البرز ــ دارد تا مهر بتواند از آنجا سراسر جهان را بنگرد. در آنجا نه شب است و نه تاریکی، نه باد سرد، نه باد گرم، نه بیماری کشنده و نه آلایش دیوآفریده ( اوستا، ۱ / ۳۶۵؛ نیز نک‌ : ورزقانی، ۴۳۶).

ایزدبانو اناهیتا نیز خانه‌های خوش متعدد دارد؛ البته نه در بلندای کوهها، بلکه چون ایزدبانوی آب و بالندگی و باروری است، آنها را در کنار دریاچه‌ها و رودها ساخت و در هر خانه‌ای بستری زیبا با بالشهای خوش‌بو بر تختی گسترد ( اوستا، ۱ / ۳۱۶؛ نیز نک‌ : ورزقانی، ۴۲۷).

خانه‌های سترگ و بلند نیز از نعمات دیگر اهوره‌مزدا ست. برای محافظت از خانه‌ها نیز ایزدانی بودند که از آن میان ایزد مهر نگهبان خانمان و نگاهدارندۀ ستونهای خانه‌های بلند بود و به خانمان خشنود گله‌ای از گاوان و گروهی از مردان می‌بخشید و اگر خشنود نبود، آن خانه‌ها را برمی‌انداخت. همو به خانۀ سترگ، زنان برازنده و بالشهای پهن و گسترده و گردونه‌های سزاوار می‌داد ( اوستا، ۱ / ۳۵۹-۳۶۰، ۳۷۲؛ نیز نک‌ : ورزقانی، ۴۳۶). تشتر، ستارۀ رایومند فره‌مند نیز به خانه آرامش و خوشی می‌بخشید ( اوستا، ۱ / ۳۲۹). هدیش نیز نام یکی از ایزدانی بوده که نگاهبانی خانمان را برعهده داشته است (دوستخواه، ۲ / ۱۰۸۰). امروزه ایزد هدیش که در باور زردشتیان معاصر، دیگر «یکی از ایزدان» به‌شمار نمی‌رود، معنی خانه و جایگاه سکونت را به خود گرفته است (مزداپور، ۸۲)، ولی هدیش هم به معنی خانه و کاخ و مسکن، و هم به معنی مینوی خانه و ایزد آن، سزاوار نیایش است و باید در آن و برای آن، آیین دینی برای هرمزد و ایزدان و فروهر نیاکان و رفتگان برگزار کرد تا برکت و نعمت و نیکی به خانگیان و زندگان برسد (همو، ۴۰۷).

 

خانه در دوره‌های کهن ایران

تحقیقات باستان‌شناختی انجام‌شده در ایران نخستین نمونه‌های خانه‌ها را در محوطه‌های باستانی تپه‌های سیلک کاشان (مربوط به هزارۀ ۶ ق‌م) و خانه‌های محوطۀ باستانی قبرستان زاغه در نزدیکی قزوین (مربوط به اواخر هزارۀ ۶ ق‌م) تشخیص داده‌اند و در محوطۀ تپۀ قبرستان در همین دشت که مربوط به ۵۰۰‘۴ ق‌م است، خانه‌های شخصی کوچکی تشخیص داده شده است که به شدت متراکم و فاقد حیاط‌اند (مجیدزاده، ۴-۵). ناحیه‌های مسکونی شناخته‌شدۀ ایران، مربوط به ۰۰۰‘ ۳ ق‌م، عبارت‌اند از: قم، ساوه، ری، دامغان، تپه گیان، موسیان، شوش، تخت‌جمشید، مکران ایران، پارس، و سیستان و بلوچستان (گیرشمن، سیلک، ۱ / ۹۱- ۹۹).

خانه‌های شناخته‌شده در دو تپۀ شمالی و جنوبی سیلک کاشان مربوط به هزارۀ ۴ ق‌م است و لایه‌شناسی باستان‌شناختی نشان می‌دهد که معماری این دوره تغییر و تحولاتی را به خود دیده است (همان، ۱ / ۸۳). قدمت تپۀ شمالی سیلک به نیمۀ دوم هزارۀ ۵ ق‌م، و تاریخ تپۀ جنوبی به ربع دوم هزارۀ ۴ ق‌م می‌رسد (همان، ۱ / ۸۹). در روستاهای سیلک ابتدا فقط کلبه‌هایی وجود داشته که با نی و شاخ‌وبرگ درختان ساخته شده، و روی آنها را با گل اندود کرده بودند (همان، ۱ / ۷۸)؛ سپس کلبه‌ها جای خود را به سازه‌های محقری از گِل دادند و خانه‌های ساخته‌شده از چینه به وجود آمدند که دارای دری بودند که بر روی پاشنه می‌چرخیده است. مردمان ساکن در این خانه‌ها مردگان خود را در زیر کف خانه‌های مسکونی دفن می‌کردند (همان، ۱ / ۷۹-۸۰). بعدها، چینه جای خود را به خشت داد (همان، ۱ / ۸۱) که فقط کلوخه‌ای از خاک بود که در کف دست آن را شکل می‌دادند و با انگشت گودیهایی برای اتصال ملاط بر روی آنها می‌گذاشتند و در آفتاب خشک می‌کردند (همو، ایران ... ، ۱۴).

 

معماری خانه‌های سنتی و بومی ایران

معماری خانه‌های پرجلال و جبروت ایران همیشه مورد ستایش بوده‌اند. مطالبی که از گذشته در این باره باقی‌مانده، بیشتر مربوط به جنس مصالح است. در سدۀ ۴ ق / ۱۰ م، بیشتر خانه‌های شهر سیراف (بندری کهن در جنوب ایران) به‌سبب بلندی‌شان و اینکه از چوب عاج و آجر ساخته شده بودند، برای بیننده شگفت‌انگیز و دارای زیبایی بی‌نظیری بوده‌اند تا جایی که قیمت هر خانه بیش از ۰۰۰‘۱۰۰ درم تخمین زده شده است (مقدسی، ۴۲۶). اصطخری نیز در همین سده، به شکوه خانه‌های سیراف و خرج فراوانی که برای ساختن آنها می‌شده و اینکه چوب آن را از زنگبار می‌آورده‌اند، اشاره کرده است (ص ۱۲۷). در این دوره مصالح ساختمانیِ خانه‌های بیشتر شهرهای ایران مثل ابرقو، بیضا، کازرون، فسا، اصفهان، کرج ابی‌دلف و جز اینها از گِل بوده است (همو، ۱۲۶-۱۲۷، جم‌ ). در همین سده، بنای خانه‌های شهر اصطخر را اغلب از سنگ و گچ، و به تناسب توانایی مالی صاحب‌خانه ذکر کرده‌اند (همو، ۱۲۳).

از زمانی که پای سیاحان خارجی به ایران باز شد، معماری خانه‌های ایران و به‌خصوص سبک درون‌گرا بودن آنها که از شاخصه‌های این معماری است، توجه همۀ آنها را جلب کرد. اکثر آنان ضمن اختصاص بخشهایی از سفرنامه‌هایشان به توصیف و تحلیل این بناها، به شرح معماری سنتی و بومی ایران نیز پرداخته‌اند. نوشته‌اند در زمان شاه عباس اول صفوی مردم هرمز در کنار دریا، خانه‌هایی از نی می‌ساختند و آنها را با برگ خرما می‌پوشاندند و در گرمای شدید به این خانه‌ها پناه می‌بردند (سیلوا ای فیگروا، ۴۹). در همان زمان خانه‌های لار بیشتر یک‌طبقه و کمتر دوطبقه بود. آنها را از گل می‌ساختند و نمای خارجی آنها را با کاهگل اندود می‌کردند. داخل خانه‌ها با گچ سفیدکاری می‌شد و کف بعضی از آنها را با آجر فرش می‌کردند. پنجره‌ها کوچک بودند و همۀ خانه‌ها مهتابی داشتند و بادگیرها، خانه‌های برخی از اعیان شهر را خنک می‌کردند (همو، ۸۷).

پیترو دلا واله (ه‌ م) در میان سالهای ۱۶۱۷- ۱۶۱۹ م / ۱۰۲۷- ۱۰۲۹ ق به دو قسمت جداگانۀ ارباب‌نشین و غلام‌نشین شهر همدان اشاره کرده است (ص ۲۳). مابین فرح‌آباد و اشرف (در سواحل دریای خزر، محدودۀ بهشهر تا ساری)، بعضی از خانه‌ها بالاخانه‌ای داشته که ۴ طرف آن باز بود و فقط در موقع نیاز با حصیرهایی آنها را می‌پوشاندند. راه ورود به این بالاخانه‌ها نردبان آویخته‌ای بود (همو، ۲۶۶).

معماری ایران، جز در معماری مسجدها، همیشه به‌سبب ناامنی یا توجه به امنیت و دور نگهداشتن محارم از نامحرمها، تابع سبک درون‌گرا یا به عبارت دیگر، معماری منزوی و در خود فرورفته‌ای بود که به سبب در خود فرو رفتن بناها و همچنین تنگی کوچه‌ها ــ که گاهی از شدت تنگی به کوچۀ آشتی‌کنان شهرت داشتند ــ حالتی نمایشی نداشت (رجبی، ۱۱۰-۱۱۱).

در زمان شاه صفی در شهر اصفهان، در کنار خانه‌های معمولی قشرهای عادی مردم، خانه‌های مجللی وجود داشت که ظاهر جالب و جذابی نداشتند، ولی درون آنها فوق‌العاده زیبا بود. این خانه‌ها آجرساز بودند و دو یا ۳ طبقه داشتند و هر طبقه نامی مناسب موقعیت خود داشت، مانند زیرزمین، خانه و کوشک. به اتاقهای بدون سقف، ایوان می‌گفتند که خوابگاه تابستانی اهالی خانه بود. خانه‌های معمولی را از خشت و گل می‌ساختند (اُلئاریوس، ۲ / ۶۰۴-۶۰۵). با اینکه ظاهر خانۀ بزرگان جلوه و زینتی نداشت، ولی در جلو خانۀ بعضی از آنها جلوخان مربع‌شکلی وجود داشت تا در آنجا اسبهای مراجعان به این خانه نگهداری شوند و مانع رفت‌وآمد مردم نشوند (تاورنیه، I / 387).

بعضی از سفرنامه‌نویسان معتقدند وجود درباری طماع و پراختیار موجب شده بود تا مردم ثروت خود را داخل خانه‌ها پنهان کنند و خارج خانه‌ها را به‌صورت مفلوکی درآورند (سرسی، ۱۴۸). برخی از بازرگانان بسیار ثروتمند اصفهان به‌عمد درهای کوچک و پستی برای خانه‌های خود می‌گذاشتند، ولی درون خانه را به‌صورت باشکوهی می‌آراستند (موریه، ۲ / ۱۷۱-۱۷۲). نمای خانه‌ها در پشت دیوارهای بلند از انظار پوشیده بود و درهای ورودی منازل بسیار کوچک و تنها منظره‌ای بود که چشم رهگذران به آن می‌افتاد و یکنواختی کاهگلی کوچه را به هم می‌زد (دروویل، ۸۰-۸۱). خانه‌های تهران دیوارهای بلندی داشتند که هیچ پنجره‌ای از آنها به کوچه باز نمی‌شد. تنها راه ورود به خانه در کوچکی بود (سرسی، ۱۴۵).

کتیبه‌های سردر خانه‌ها، نمادی از کلام خدا و بیانات معصومین (ع) بود و مردم باور داشتند که اهالی خانه را از هرگونه شر، حوادث ناگوار، بیماری و چشم‌زخم و بدخواهی محفوظ می‌دارد و بر برکت خانه می‌افزاید (اکبری، ۷۰-۷۱). رویکرد خروج از درون‌گرایی به برون‌گرایی در طراحی خانه‌ها، از همین کتیبه‌ها و سردرِ خانه‌ها و از خانه‌های صاحب‌منصبان و اغنیا و اطبا و علما شروع شد و جایگاه و پایگاه اجتماعی آنها را نیز مشخص کرد (همانجا). ازاین‌پس، غنی یا فقیر بودن یک ایرانی از تزیینات و جلال و جبروت سردر خانه‌اش معلوم می‌شد (فلاندن، ۲۰۹). این تشخیص که با آن فقرا از اغنیا، و بزرگان از مردم عادی مشخص می‌شدند، باعث شده بود که عده‌ای از دولتمندان، برای فریب دیگران، درِ خانه‌های خود را بسیار پست و محقر بسازند تا هم از انظار و حرف مردم در امان باشند و هم کمتر مد نظر عمال دولتی و حکومت قرار گیرند (همانجا).

 

 

یکی از سفرنامه‌نویسان در ۱۲۹۴ ق / ۱۸۷۷ م، درون خانه‌های تهران را اسرارآمیز توصیف کرده و نوشته است: خانه‌ها یک‌طبقه بودند و هرگز پنجره‌ای رو به کوچه نداشتند؛ اتاقها از حیاط نور می‌گرفتند. پشت‌بامها صاف بودند و در تابستان حکم اتاق بدون سقفی را پیدا می‌کردند که در آن می‌خوابیدند. برخی از خانه‌ها بر روی درِ ورودی، اتاقی داشتند که آن را بالاخانه می‌نامیدند. خانه معمولاً حیاطی مشجر داشت. در وسط حیاط حوضی، و در اطراف حوض باغچه‌هایی بود. اتاقها در اطراف حیاط و غالباً در بیشتر اضلاع ساخته می‌شدند. خانه متشکل از دو قسمت اندرونی و بیرونی بود و صاحب‌خانه مهمانان و دیدارکنندگان را در قسمت بیرونی می‌پذیرفت (سرنا، ۴۵).

در اغلب خانه‌ها حتى در ساده‌ترین آنها، جلو پنجرۀ رو به حیاط، حوض آب بزرگی از سنگ مرمر یا از ساروج وجود داشت (شاردن، ۴ / ۳۲۵؛ دروویل، همانجا). حوض‌خانه‌های درون ساختمان، و حوضهای حیاط گرمای شدید تابستان را متعادل می‌کردند. در بعضی از شهرها جوی آبی نیز از میان خانه‌ها عبور می‌کرد. خانه‌های کویری برای ایجاد کوران و جریان هوا از بادگیر (ه‌ م) استفاده می‌کردند. خانه‌های ایرانیان معمولاً بر روی یک کرسی بنا می‌شد. زیباترین ساختمانها معمولاً در حدود نیم متر تا یک متر از سطح زمین بلندتر بودند و ۴ جبهه در مواجهه با بادهای چهارسو داشتند (تاورنیه، I / 386-387؛ شاردن، ۴ / ۳۱۵، ۳۲۲). خانه‌های ایرانیان بیشتر یک‌طبقه ساخته می‌شد که همین امر شهرها را گسترش می‌داد (فلاندن، ۲۱۰).

در اواخر دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی در تهران، تهیۀ مسکن برای هرکسی به‌راحتیِ تهیۀ کفش و کلاه بود. زمین ارزان در هر کجای شهر در اختیار بود و به نقد و اقساط تهیه می‌شد. برای ساخت خانه نیاز به جواز و تشریفات اداری نبود. حتى امکان داشت با کمک زن و بچه خشتی زد و دیواری کشید و سرپناهی برپا کرد. اگر امکان تهیۀ آب‌انبار (نک‌ : ه‌ د، آب) فراهم نبود، آب‌انبار محل، و اگر خانه مستراح نداشت، مستراح مسجد محل احتیاجات را برطرف می‌کرد. کسی را هم به‌سبب حقارت خانه‌اش مسخره نمی‌کردند. مردم بیشتر مایل بودند اجاره‌نشین باشند تا صاحب‌خانه (شهری، تاریخ ... ، ۱ / ۲۴۱-۲۴۲). آنها باور داشتند که: «اجاره‌نشین، خوش‌نشین، اینجا نشین، اونجا بشین». اجاره‌نشین آزاد بود که هرجا دلش خواست بنشیند. برای اجاره‌نشینی نه ودیعه، نه وثیقه، نه ضامن و سند و نه پول پیش لازم بود. فقط به مجردها به دشواری اتاق اجاره می‌دادند (همان، ۱ / ۲۴۲). از سوی دیگر، صاحب‌خانه‌ها نیز بر این باور بودند که اجاره‌دادن اتاق ثواب دارد و باور داشتند که: «خانه پر از دشمن باشد، ولی خالی نباشد»؛ ازاین‌رو، اتاقها را اجاره می‌دادند (همان، ۱ / ۲۴۳). مستأجران بسیاری بودند که سالها در خانه‌ای سکونت داشتند، در آن خانه عروس یا داماد می‌شدند و فرزند می‌آوردند و آنها را عروس و داماد می‌کردند، و در همان خانه درمی‌گذشتند (همان، ۱ / ۲۴۶). می‌گفتند صاحب‌خانۀ بداخلاق مستأجر را صاحب‌خانه می‌کند و صاحب‌خانۀ خوش‌اخلاق مانع صاحب‌خانه شدن مستأجر می‌شود.

معماری خانه‌ها مشتمل بود بر در ورودی و راهروِ مشترک میان درِ مهمان‌خانه، که مشرف به راهرو بود، و حیاط و چند اتاق رو به حیاط و راهروی به نام غلام‌گردش در اطراف حیاط، که معمولاً همۀ اتاقها از طریق همین غلام‌گردش به هم متصل بودند. یکی دو اتاق مجزا نیز به نام بالاخانه بر بام خانه‌ها ساخته می‌شد که از هشتی راه می‌گرفت. این بالاخانه را معمولاً برای دراویش و مرادها (پیرها) و گاهی نیز به‌صورت نذر برای فقرا و مانند آن می‌ساختند تا مدتی آنجا بیتوته کنند و چون راهی جداگانه داشت، هرگز میان این افراد و اهل خانه تماسی برقرار نمی‌شد. دعانویسها، رمالها و حتى گاهی اطبا نیز از همین بالاخانه‌ها استفاده می‌کردند (همان، ۱ / ۲۴۷).

دیوار خانه‌ها را ضخیم می‌ساختند تا مانع نفوذ گرما و سرما شود؛ درهای چوبی اتاقها نیز این وظیفه را کامل می‌کرد. همۀ اتاقها مشرف به حیاط و نورگیر بودند. شیشه‌ها را کوچک می‌گرفتند تا خانه و اتاق مصونیت بیشتری داشته باشد و اگر شکست، خرج کمتری ببرد. از زیرزمین برای انبار آذوقه و استراحت در روزهای گرم استفاده می‌شد. اگر در خانه آب‌انباری بود، پاشیر آن برای خنک نگهداشتن گوشت و میوه به کار می‌رفت. از پشت‌بام کاهگلی و از مهتابی آن برای خواب تابستان و تماشای ماه و ستارگان، و از حوض برای صفای روح، وضو، رخت‌شویی، ظرف‌شویی و از این قبیل کارها استفاده می‌کردند. مستراح دور از ساختمان اصلی، یا در دورافتاده‌ترین قسمت زیرزمین جای داشت که از هر نظر راحت بود.

مطبخ در زیرزمین و نزدیک انبار خواربار و ترشیها و مرباها قرار داشت. انباری دیگری هم محل ذخیرۀ هیزم، خاکۀ زغال و گلولۀ ساخته‌شده از خاکۀ زغال بود. هر اتاق ملحقاتی داشت مثل طاقچه برای گذاشتن آینه و قرآن، ردیفِ رَف بالای اتاق برای گذاشتن ظروف کوچک قیمتی و غیرضروری، گنجه برای گذاشتن خوراکیهای دم‌دستی لازم، صندوق‌خانه برای گذاشتن وسایل بزرگ و گاهی بسته‌های بزرگ لحاف و تشک، و کته برای نگهداری آرد. گاهی نمازخانه هم داشت (همان، ۱ / ۲۴۶-۲۵۰). در رفهای خانه‌های بزرگ، میوه نگهداری می‌کردند و در طاقچه‌های وسط، لوازم شکستنی را می‌چیدند که هم تزیینی برای خانه و هم دور از دسترس کودکان بود و در طاقچه‌های پایین ظروف مسی و لوازم دیگر را می‌گذاشتند (جهانی، ۱۳۶). مهمان‌خانه زیباترین، پاک‌ترین و مجهزترین اتاق یک خانه بود. از جلوه‌های تأثیر فرهنگ بر معماری خانه، ایجاد حریمهای خصوصی برای مهمان در خانه‌های ایرانی است.

با اینکه خانه‌های مجلل شهری چندان رنگ و بوی فرهنگ مردم را نداشت، ولی همیشه چشمگیر بود. به طور خلاصه باید گفت خانه‌های سنتی شهری ایرانی با معماری تقریباً مفصل و عالی، دارای این فضاها بودند: ورودی اصلی خانه، که در بیشتر نقاط ایران محافظت روانی و امنیتی خانواده را تأمین می‌کرد؛ سردرِ خانه، پس از ظهور کتیبه‌ها و آرایش سردرها، تنها عنصری از خانه بود که تا حدی، شأن اجتماعی صاحب‌خانه را نشان می‌داد؛ دو سکو در دو سوی جلوخان در، برای نشستن که هم از راه رسیده‌ای، تا بازشدن در، بر روی آن استراحت می‌کرد و هم فقیری که از خوان کرم صاحب‌خانه برخوردار می‌شد، غذای خود را بر روی آن می‌خورد و ظرفها را پس می‌داد و هم عابری بر روی آن استراحتی کوتاه می‌کرد (نک‌ : طباطبایی، ۱۸۹). در بیشتر شهرها، زنان در اوقاتی از روز مانند عصرها که از کارهای خانه فراغت حاصل می‌کردند، در جلو ورودی خانه‌ها دور هم جمع می‌شدند و به گفت‌وگو می‌پرداختند. استقبال یا بدرقه نیز در فضای ورودی خانه‌ها انجام می‌گرفت (سلطان‌زاده، فضاهای شهری ... ، ۱۷۱).

درِ چوبی ورودی خانه مجهز به دو کوبۀ زنانه و مردانه بود که اهالی خانه با شنیدن صدای آنها تکلیف خود را، از نظر محرم و نامحرم بودن، می‌دانستند. ورودی خانه به فضای کوچکی به نام هشتی یا کِریاس باز می‌شد. از این کریاس پلکانی به بالاخانه منتهی می‌شد و راهروی با پیچ‌وخم اندکی به حیاط راه پیدا می‌کرد. شکل، اندازه و تعداد حیاط هر خانه به منزلت اجتماعی ـ اقتصادی صاحبان خانه‌ها بستگی داشت. حوض و باغچه از عناصر مهم حیاط بود. حیاط خانه‌های قشرهای متوسط و کم‌درآمد جامعه کوچک، و گاهی به اندازۀ یک اتاق و فاقد حوض و باغچه بود. اتاقها در اطراف حیاط برپا می‌شدند و شکل و سازمان خانوادۀ گسترده یا هسته‌ای، تعیین‌کنندۀ تعداد اتاقها بود. اتاق در خانه‌های سنتی براساس شکل، کارکرد فصلی، مکان قرارگیری و اجزاء خاص آن نامهای گوناگون (اتاق ارسی، اتاق بادگیر، حوض‌خانه) داشت.

تعداد در و پنجره یکی از شاخصهای شناخت و کارکرد اتاق بود. اتاق سه‌دری کوچک‌ترین اتاق اصلی خانه بود و کارکرد خواب و نشیمن داشت و یک خانوار را در خود جای می‌داد. اتاق پنج‌دری در خانه‌های کوچک کارکرد نشیمن و مهمان‌سرا، و در خانه‌های بزرگ فقط کاربرد اتاق نشیمن را داشت. در بعضی از اتاقهای ارسی، در بدنۀ روبه‌روی پنجرۀ ارسی، نوعی تورفتگی به نام شکم‌دریده ایجاد می‌کردند که گوشۀ دنجی برای بزرگ خانواده بود. در دو سوی همین اتاق ارسی، دو اتاق کوچک و دنج به نام گوشواره برای کار یا استراحت ساخته می‌شد. طَنَبی، اتاق کشیده‌ای در سوی قبله یا در بخش تابستانی خانه بود که گاهی نیز اتاق بادگیری به آن راه پیدا می‌کرد.

فضایی با نامهای مختلف ایوان، صفه، تالار، طارم یا بشکم وجود داشت که از یک یا چند سو به حیاط، باغ، کوچه یا دریا باز می‌شد. این فضا بسته به آفتاب‌گیر بودن آن، جنبۀ تابستانی و زمستانی به خود می‌گرفت. حوض‌خانه در خانه‌های بزرگ فضایی خنک با حوضی در میان، با حداقل روزن و مکانی امن و دنج برای تابستان بود. بعضی از خانه‌ها که قنات و کاریزی از زیر آن عبور می‌کرد، در ۱۰-۱۵ متری عمق زمین، نرسیده به کاریز، فضایی به نام پایاب داشتند که حوضی در میان داشت و آب کاریز از آن عبور می‌کرد و گاهی نیز هواکشهایی به آن وصل می‌شد. این پایاب محل مناسبی برای گریز از گرمای سوزان تابستان و نگهداری آذوقه بود. آشپزخانه یا مطبخ فضایی با اجزائی چون اجاق، تنور، هیزم‌دان و تعدادی سکو بود که مکان آن معمولاً بین اندرونی و بیرونی و حیاط خدمه و گاهی نیز در زیرزمین، در کنار انبار آذوقه بود (پیرنیا، ۱۵۷-۱۶۱؛ نیز نک‌ : دانشنامه، ۱۵ / ۱۵- ۱۸).

درِ اتاقها معمولاً از دو لنگه تشکیل می‌شد که در خانۀ بزرگان آن را با نقوش هندسی، تصاویر پرندگان و حیوانات دیگر به زیبایی نقاشی می‌کردند. در معمولاً آستانه‌ای به ارتفاع حدود ۳۰ سانتی‌متر داشت. درها بر لولا سوار نبودند، بلکه روی پاشنه می‌چرخیدند. در را با چفت و زنجیر در بالای در می‌بستند و به‌طور معمول در طول روز بسته نبود. جلو هر دری نیز پرده‌ای آویزان می‌کردند (پولاک، ۵۲).

کف اتاق اصلی خانه را معمولاً با ۴ قطعه فرش می‌پوشاندند. ابتدا با تخته فرش اصلی به نام میان‌فرش پوشیده می‌شد؛ در دو طرف درازای آن دو تخته کناره که جفت هم بودند، قرار می‌گرفت. در بالای این ۳ تخته فرش و عمود بر آنها تخته فرشی انداخته می‌شد که به آن کَلِگی می‌گفتند (فونتن، ۸۸). تهرانیها معمولاً ۳ طرف حیاط را می‌ساختند و ساختن طرف چهارم را خوش‌یمن نمی‌دانستند (شهری، تاریخ، ۱ / ۲۴۸).

خانه‌تکانی قبل از نوروز (ه‌ م) در همه جای ایران معمول بود. همین خانه‌تکانی سبب می‌شد که مثلاً در تهران قدیم همۀ لوازم خانه را بیرون بریزند و بشویند، یا نو کنند (همو، طهران ... ، ۴ / ۵۵-۵۷).

خانه‌های کهنه چندان مورد توجه قرار نمی‌گرفت. یکی از سیاحان نوشته است که مردم ایران سکونت در خانه‌ای را که به دست دیگری ساخته شده بود، بدشگون می‌دانستند؛ حتى از سکونت در خانۀ پدری نیز ابا داشتند و غالباً آن را به حال خود رها می‌کردند تا به ویرانه مبدل شود (دروویل، ۱۰۹). دیگری نوشته است: ایرانی تمام‌کردن و کامل‌کردن را خوش ندارد؛ تنها در پی ایجاد چیز تازه‌ای است و آنچه را قدیمی است، با مسامحه و بی‌اعتنایی به دست نابودی می‌سپارد. برای ساختن خانۀ نو مبالغ زیادی خرج می‌کند، ولی برای مرمت آن حاضر نیست پولی بپردازد. خانه‌ای را که به وی ارث رسیده است، در اثر مسامحه به حال ویرانی می‌اندازد (پولاک، ۴۶).

خانه‌های روستایی بحث دیگری دارند. نظر به اینکه هر خانۀ روستایی یک واحد خودکفا ست، ازاین‌رو پیوند تنگاتنگی با نوع معیشت دارد و فضا در مقیاس خانه‌ها تحت تأثیر فعالیتهای تولیدی است. بنابراین هر خانه‌ای برای امور مربوط به تولید، توزیع و مصرف ــ بسته به تواناییهای مالی و نیاز خانواده ــ اغلب این فضاها را طلب می‌کند: محل استراحت شبانه و روزانۀ اهل خانه (تابستانی و زمستانی)؛ محل قراردادن لوازم خانه؛ محل پخت و پز؛ محل شست‌وشوی ظرف و لباس؛ محل ذخیرۀ غذا؛ محل نان‌پزی؛ محل انجام کارهای دستی، مثل انواع ریسندگی، بافندگی، سفال‌سازی و جز اینها (تابستانی و زمستانی)؛ محل نگهداری میشها که باید جدا از قوچها باشند (تابستانی مثل بهاربند، و زمستانی مثل آغل یا طویله در خانه‌ها، و زاغه در دل تپه‌ها یا در زیر زمین)؛ محل نگهداری بزها که در خوردن علوفه سریع‌ترند (تابستانی و زمستانی)؛ محل نگهداری بزغاله‌ها (بسیار پرجنب‌وجوش‌اند)؛ محلی برای نگهداری بره‌ها؛ محل نگهداری قوچها (تابستانی و زمستانی)؛ محل نگهداری گاوهای نر اخته‌نشده (تابستانی و زمستانی)؛ محل نگهداری ورزاها (گاوهای نر اخته‌شده برای کارهای کشاورزی)؛ محل نگهداری گاوهای ماده (تابستانی و زمستانی)؛ محل نگهداری چهارپایان باربر مثل اسب، خر و قاطر (تابستانی در بهاربند، زمستانی در طویله)؛ محل انبارکردن کاه (غذای زمستانی دامها و مصارف ساختمانی)؛ محل انبارکردن یونجه، شبدر و جاشیر (علوفۀ زمستانی دامها)؛ محل انبارکردن محصولاتی چون ذرت؛ محل انبارکردن گندم مصرفی خانوار؛ محلهایی برای درست‌کردن کشک و خشک‌کردن آن؛ محلهایی برای شیردوشی، مشک‌زنی و کره‌گیری؛ محل نگهداری ابزار و وسایل کشاورزی؛ محلی برای انبارکردن تولیدات زراعی و دامی مازادبرمصرف خانواده و عرضۀ به موقع آن به بازار؛ محل نگهداری ماکیان؛ محل نگهداری سگ گله و سگ پاسبان خانه؛ محل هیزم‌شکنی؛ و مستراح.

در روستاهایی که شترداری می‌کنند، فضاهایی نیز متناسب با قد و قوارۀ شترهای نر، ماده و بچه شترها لازم است. همچنین در روستاهایی که تولیدات خاصی مثل شیره، گلاب، رب و جز اینها دارند، محلهای جداگانه‌ای لازم است. برخی از روستاها نیز برای دود دادن برنج و ماهی، خشک‌کردن برگ توتون و جز اینها فضاهای متناسب لازم دارند. روستاهایی که پرورش زنبورعسل دارند، فضای لازم برای کندوها را نیز در نظر می‌گیرند. البته بیشتر این امور در فضاهای چندمنظوره، مثل حیاط، ایوان، پشت‌بام و جز آنها انجام می‌شود (حاجی‌ابراهیم، ۱۰۴-۱۰۶).

با توجه به موارد یادشده، در خانه‌های روستایی کمترین فضا برای خانواده و بیشترین فضا برای تولید درنظر گرفته می‌شود. ولی با توصیف کوتاهی که از خانه‌های فین کاشان داده شده است، فین چندان به روستا نمی‌ماند: در فین کاشان خانه‌ها حوضی در وسط حیاط، دالانی برای رسیدن از دروازه به حیاط، سردابهایی خنک برای استراحت، قالی‌بافی و آرام کردن کودکان، نیز بادگیری برای تهویه دارند (اخوان، ۱۳۵).

سیاحی نوشته است: در دهکده‌های ایران [آذربایجان] خانه‌های منفرد وجود ندارد. جمعیت کشاورزان که اغلب در خانه‌های گلی سکونت دارند، از ترس دستبرد دزدان در یک‌جا جمع می‌شوند. دهقان ایرانی در میان مزارع، خانه یا قلعۀ منفردی ندارد (دیولافوا، ۳۸- ۳۹). آلمانی در گزارش سفر خود به ایران دربارۀ خانه‌های روستاییان آورده است که هر خانواده برای خود خانۀ مستقلی از خشت و گل دارد و یا در اطراف محوطۀ قلعه‌ای که هر خانوار اتاقی از خشت و گل برای خود ساخته‌اند، در کنار هم زندگی می‌کنند. این اتاقها بدون پنجره بودند و فقط یک درب و سوراخی در پشت‌بام برای خروج دود داشت (ص ۱۴۲-۱۴۳). نوع قلعه‌ای این خانه‌ها، تا همین اواخر در دهی به نام طالب‌آباد، در اطراف شهر ری وجود داشته است (نک‌ : صفی‌نژاد، ۷۲-۷۳).

لیدی شیل در زمان امیرکبیر و ناصرالدین شاه قاجار، به هر روستایی که رسیده، دیده است که اتاقهای نشیمن خانه‌های روستایی معمولاً با فرشهای نمدین پوشیده شده است. یک گوشۀ اتاق را تودۀ بلندی از رختخوابهای پیچیده در چادرشب، و گوشۀ دیگر را صندوق یا تاپویی پر از حبوبات و غلات اشغال می‌کرد. قیسی و انگور و پیاز مورد مصرف خانواده را با بندی به‌صورت آونگ از سقف آویزان می‌کردند. روی طاقچه‌های اطراف اتاق انواع میوه از قبیل سیب، گلابی و خربزه قرار می‌دادند. تعدادی استکان و نعلبکی و گاهی چند تُنگ بلور هم روی این طاقچه‌ها می‌گذاشتند (شیل، ۳۹-۴۰).

در حدود ۴۰-۵۰ سال پیش، در روستاهایی مثل روستای فَشندک در طالقان، خانه‌ها یک‌طبقه بودند. هر خانه‌ای یک اتاق زمستانی و یک ایوان رو به آفتاب داشت. مصالح ساختمانی آن از گل و چوب بود. در حیاط خانه‌ها غالباً یک یا چند درخت میوه و یا بید و سپیدار وجود داشت. گاهی چاه آبی داشتند، ولی حوض نداشتند. دروازه‌ها دولنگه بودند، با پاشنه‌ای که لنگه‌های در بر روی آنها می‌گردیدند و کلون چوبی ساده‌ای در وسط دو لنگه که در را از داخل حیاط با آن قفل می‌کردند. درِ خانه از بیرون نیز با یک چفت آهنی قفل می‌شد. درهای اتاق هم دولنگه و پنجره‌ها مشبک چوبی بودند. اتاقها فضاهای تورفته‌ای در دیوار به نام رختچین برای رختخوابها، و طاقچه برای گذاشتن چراغ و ظرفهای چینی و سینی برنجی، و دولاب برای خرده اثاث و خورد و خوراک داشتند. پشت سر اتاقشان پستویی بود برای جا دادن کَندو (= ظرف گلین برای ذخیرۀ غله)، انبانهای آرد و آذوقه‌های دیگر، کاسه بشقابهای گلی، کوزه‌های بزرگ و کوچک، گلیمهای کهنه، پالان و ابزار کارگاه قالی‌بافی، دوک، نَهره برای کَره‌گیری، خمره‌های سرکه و جز اینها. در موقع ساخت خانه، پس از آنکه بنّا دیوارها را بالا می‌برد، همسایه‌ها و آشنایان کمک می‌کنند تا سقف زده شود؛ آنان صبحانه و نهار و شام نیز مهمانِ صاحب‌خانه هستند (نک‌ : پورکریم، فشندک، ۳۰-۳۶).

گزارشهایی نیز سفرنامه‌نویسان و جهانگردان دربارۀ خانه در شهرهای ایران داده‌اند. دیولافوا (ه‌ م) نوشته است: منازل مسکونی مرند همه با خشت و گل بنا شده است و بر روی بامها دیواره‌های کوتاه کنگره‌داری قرار دارد. خانۀ مسکونی پنجره و روزنه‌ای به طرف کوچه ندارد. پاره‌ای از خانه‌ها به رودخانه مسلط‌اند. گاهی پنجره‌های کوچک مشبک چوبی نیز وجود دارد که زنان بدون اینکه خود دیده شوند، عابران کوچه را تماشا می‌کنند. برخی خانه‌ها باغ وسیعی دارند تا افراد اندرون بتوانند در آن به راحتی نفس بکشند (ص ۳۹، ۵۶). همو اضافه می‌کند که در این شهر بیشتر پسران در موقع ازدواج خانۀ پدری را ترک می‌کنند و خانه‌ای برای خود می‌سازند؛ پس از فوت والدین، در و پنجرۀ خانه را می‌برند و خانه متروکه و مخروبه، و تبدیل به تپه و گاهی تبدیل به زمین زراعی، و پس از مدتی باز هم تبدیل به خانه می‌شود (ص ۵۷).

در حاشیۀ خلیج‌فارس و خوزستان، مضیف (= اتاق مهمان) بعد از ورود به حیاط، نزدیک در ورودی، و اتاق اهل خانه در سوی دیگر است (دانشنامه، ۱۵ / ۱۱). کنت دو سرسی در ۱۲۵۵-۱۲۵۶ ق / ۱۸۳۹-۱۸۴۰ م نوشته است: خانه‌های قزوین غالباً با سنگهای تراشیده ساخته‌شده، و این یکی از خصوصیات این شهر است که در نقاط دیگر ایران کمتر دیده می‌شود (ص ۱۳۶).

در سالهای ۱۸۴۰-۱۸۴۱ م در خوی، ارتفاع عموم خانه‌ها بلندتر از دیوار شهر نبود. در بناها، آجر کمتر به کار می‌رفت و هیچ پنجره‌ای از منازل به کوچه باز نمی‌شد (فلاندن، ۵۹). در همان زمان، خانه‌های اغنیای ابهر بر سایر خانه‌ها برتری داشت، به‌ویژه سردر خانۀ آنها با هلالهای وسیع و پنجره‌هایی با چوبهای خاتم‌کاری و شیشه‌های الوان تزیین شده بود (همو، ۸۶).

خانه‌های شهر تبریز که از خشت و گل بنا شده بود، حتى یک پنجره هم به سوی خیابان نداشتند. وضع داخلی بیشتر آنها، مخصوصاً خانه‌های اعیان، بسیار خوش‌نما، جادار و راحت بود (شیل، ۲۸). در بسیاری از منازل تبریز برای پیشگیری از خطرات زلزله، یک اتاق چوبی ساخته بودند تا در مواقع احساس خطر وقوع زلزله، به آن پناه ببرند (همو، ۳۰).

در زمان گشت‌وگذار بارون دو بُد در ایران، در کازرون تقریباً در حیاط هر خانه نخل خرما وجود داشت که چهرۀ کاملاً خاصی به شهر می‌بخشید (ص ۱۳۴). خانه‌های شوشتر عموماً دوطبقه بودند و ایوانهای وسیع با حفاظ کوتاه داشتند. در حیاط داخل خانه‌ها راهروهای بلند و سرپوشیده در امتداد دیوارهای ساختمان دیده می‌شد. خانه‌ها زیرزمینهای مسقف و گود و جاداری داشتند. ساکنان خانه‌ها در طول گرمای روز در این زیرزمینها استراحت می‌كردند و با رسیدن شب به ایوانهای بالا می‌رفتند (همو، ۳۳۷).

در زمان ناصرالدین شاه، خانه‌های رشت تفاوت بسیاری با خانه‌های دیگر شهرهای ایران داشت. خانه‌های این شهر به تمامی، از چوب و تخته و در دو طبقه ساخته می‌شد و سفال‌پوش بود و اطراف آن غلام‌گردش چوبی داشت (بهلر، ۱۳). ملگونف خانه‌های رشت را آجری با پوشش سفالی (ص ۱۷۰)، خانه‌های فومن را چوبی (ص ۱۸۷)، و خانه‌های آستارا را چوب و گالی‌پوش توصیف کرده است (ص ۲۱۲). سقفهای سفال‌پوش یا گالی‌پوش خانه‌های گیلان در تابستان آنها را خنک، و در زمستان گرم نگه می‌داشتند (برای آگاهی بیشتر، نک‌ : طویلی، ۱ / ۳۶۸-۳۷۱). در زمان سفر نیكیتین به شمال ایران، خانه‌های دهکده‌ها به هم نزدیک نبودند و فواصل زیادی میان آنها وجود داشت. بام خانه‌ها با ساقۀ برنج پوشیده شده بود و دامنه‌های آن از ۳ طرف به‌طور شیب‌دار به زمین می‌رسید و از طرفی که باز بود، راهرو آن دیده می‌شد (ص ۱۳۵؛ نیز نك‌ : آلمانی، ۱۴۳؛ برای آگاهی بیشتر دربارۀ خانه‌های روستایی گیلان و آذربایجان شرقی، نک‌ : بازن، ۷۵ بب‌ ).

خانه‌های نی‌ای شمال جزیرۀ آشوراده مختص ملوانان متأهل بود. مجردها یا در کشتی یا در نزدیک سواحل شرقی در دهانۀ آشوراده، در جایی زندگی می‌كردند كه اسرای ترکمن در آنجا نگهداری می‌شدند (ملگونف، ۲۶۲).

امروزه خانه‌های قدیمی سروستان خشت و گلی است. درهای خانه‌ها تخته‌ای، و گُل‌میخهای درشتی به‌صورت دو خط موازی در بالا و پایین درها کوبیده شده است. سردر خانه‌ها هلالی است. دراویش در بالای سردر خانه‌هاشان، یاعلی نقش می‌کنند و سردر بقیۀ خانه‌ها یا ساده است، یا لوحه‌ای سنگی دارد که اشعار و دعاهایی بر آنها نقش بسته است، مانند «گشاده باد به دولت همیشه این درگاه»؛ «به حق اشهد ان لا الٰه الا اللّٰه»؛ «بسم اللّٰه الرحمٰن الرحیم»؛ «هوالفتاح العلیم». همه در بالای چهارچوب خانه‌شان قرآن و یا اوراقی از قرآن مجید می‌گذارند که حافظ همۀ کسانی باشد که از زیر آن می‌گذرند. گاهی نیز دو شاخ بزرگ و پیچیدۀ قوچ کوهی در بالای سردر بعضی خانه‌ها دیده می‌شود (همایونی، ۱۱۶-۱۱۷). دیوارهای خانه‌های قدیمی این شهر را از درون و بیرون با کاهگِل، اندود می‌کردند که به آن سیم‌گل می‌گفتند. در دیوار اتاقها فرورفتگی‌ای به نام طاقچه برای گذاشتن چراغ و تزیینات دیگر، اطاقک بسیار کوچك درداری به نام گنجه برای گذاشتن ترشی و قند و چای و نان، فضایی در اطراف اتاق به فاصلۀ ۲۰ تا ۳۰ سانتی‌متری از سقف به نام رَف برای گذاشتن ظروف مختلف، و فضایی به نام کته، مثل جادری، که جلو آن را بالا می‌آوردند با سوراخی در بالا و سوراخی در پایین، برای انبار کردن غله وجود داشت (همو، ۱۱۷، نیز حاشیه‌های ۵، ۶، ۷).

عشایر کوچندۀ ایران بیشتر از سیاه‌چادر یا چادرهای نمدی به عنوان خانه استفاده می‌کنند و سیاه‌چادر (ه‌ م) مسلط‌ترین و مشهورترین خانۀ عشایر كوچندۀ ایران است.

 

 

باورهای مردم ایران دربارۀ خانه

در اوستا (ه‌ م) کسی که آگاهانه برای افزایش توانایی خانمان یا روستا یا سرزمین بکوشد، به اهوره‌مزدا می‌پیوندد (۱ / ۲۰-۲۱) و توصیه می‌شود هیچ‌کسی به گفتار و آموزش کسی که خانمان و روستا و سرزمین را به ویرانی می‌کشاند، گوش ندهد و با رزم‌افزار با آنها مقابله کند (۱ / ۲۱)؛ نیز یادآوری می‌کند که در پرتو فرمانروای نیک، در خانمانها و روستاها آرامش به زنان و مردان باز می‌گردد (۱ / ۸۷). در اوستا افزوده شده است که [فره‌وشیها] در پهنۀ رزم، برای خانه و سرزمین خویش می‌جنگند، برای آنجایی‌که خانه و کاشانه داشته‌اند؛ آن‌چنان‌که گویی دلیرمردی دارایی خود را پاسداری می‌کند (۱ / ۴۱۹) تا با حالت خشنودی به آن خانه بخرامند؛ در آن خانه خشنود شوند؛ خشنود باز گردند؛ مبادا با گله‌مندی از مزداپرستان، از آن خانه دور شوند (۱ / ۴۳۰). اهوره‌مزدا خطاب به زردشت می‌گوید: زمین در دومین جایی که بیش از جاهای دیگر شادکام است، آنجا ست که در آن خانه‌ای برپا ست با گله‌ای گاو، کدبانویی، فرزندانی و رمه‌هایی خوب. خانه‌ای که در آن کدبانو کامیاب شود؛ فرزندان ببالند؛ آتش فروزان بماند و هریک از نیایشهای نیک زندگی به‌خوبی برخوانده شود (همان، ۲ / ۶۷۵- ۶۷۶).

هنوز هم بهدینان (= زردشتیان) این باورها را دربارۀ خانه دارند: «بهشت خانه‌مانندی است گوهرنشان، خانه‌ای که مسکن [مردم] نیکو ست» (بندهش، ۱۱۵). «برای جای‌دادن پرهیزکاری ایزدان در خانۀ خویش، [باید] راه نیکان را به خانه گشاده داشتن» ( گزیده‌ها ... ، ۳۹). [اگر از هر خانه‌ای] هرچه را به شایستگان دهند، از آن بیشتر باز به آن خانه رسد (بندهش، همانجا). خانه باید با پیكرهای سنگی و فلزی و مرصع به گوهرهای تابان و فلزات، آراسته و زیبا باشد و در آن، جامه‌ها و پیرایه‌های گوناگونِ بریده، پیدا باشد ( گزیده‌ها، ۵۱). برای اینکه ساخت خانه زود به سرانجام رسد، باید پی و بن آن را در بهرام‌روز افکند (متون ... ، ۱۰۸) و راه بهان را به خانه گشاده داشت (همان، ۱۶۵).

دربارۀ خانه‌ای که کسی در آن بمیرد مقررات سختی قائل شده‌اند: چون به خانه‌ای، تنی درگذرد، باید خانه را تا ۹ شب به حال خود بگذارند و بروند (بندهش، ۱۳۴). سپس می‌توانند در آن خانه خوراک گوشتی و شراب داشته باشند و به این ترتیب، آن خانه پاک می‌شود و همچون پیش‌تر، زندگی در آنجا گناهی ندارد ( اوستا، ۲ / ۷۵۰).

اگر در خانۀ مزداپرستان، زنی باشد که خون دَشتان ــ بهنجار یا نابهنجار ــ از وی روان شود، [باید او را به دشتانستان برند] و راه او را از هرگونه گل و بوته‌ای پاک کنند [تا مبادا در راه خود هیزمی را بیالاید] و در جایی که او می‌ماند، باید خاک خشک بر زمین بپاشند [تا مبادا زمین آلوده شود]. [دشتانستان او] باید ساختمانی كوتاه باشد تا مبادا نگاه او بر آتش بیفتد [زیرا آن را می‌آلاید] (همان، ۲ / ۸۳۵).

اگر کسی در تابستان در خانه‌ای بمیرد كه یك در بیشتر ندارد، تا یک ماه، و در زمستان تا ۹ شب نباید وارد آن خانه شد. در همین مدت نباید در آنجا غذا پخت، که گناه است و غذای پخته در آن نباید برد، که ناپاک می‌شود؛ نباید آتش به درون خانه برد و روشن کرد؛ نباید آب در آن خانه برد و ریخت؛ نباید برای کام‌گزاری وارد آن خانه شد، که همۀ اینها گناه است و جزا دارد (روایت ... ، ۲۱۴-۲۱۵). «زمانی‌که کدخدا و كدبانوی خانه در خانه بمیرند، نباید از در بیرونی، بیرون برده شوند، چه فرۀ خانه با آن [مرده] بیرون می‌رود» (همان، ۲۶۶). اگر در خانه‌ای مرغ بانگ کند یا خروسی بی‌هنگام بانگ کند، نباید آن را به فال بد گرفت و آنها را کشت، زیرا نشان از آن است که دروجی وارد آن خانه شده است و خروس و مرغ به یاری هم قصد راندن آن را دارند، زیرا عقیده دارند دروجی به نام سیج وارد خانه‌ای می‌شود که کودکی در آن است و قصد گزند رساندن به او را دارد (صد در ... ، ۲۵-۲۶). آنها معتقدند که باید در خانه گاو، گوسفند یا مرغی داشته باشند و همیشه آنها را سیر نگاه دارند؛ اگر حیوانات شب گرسنه بخوابند، نفرین می‌کنند که کدخدا و زن و فرزند او همیشه گرسنه بمانند و فرزندان از آن خانه نیست شوند و خانه ویران گردد (همان، ۹۵).

در کنار آنچه ذکر شد، مردم مناطق مختلف ایران باورهایی دربارۀ خانه دارند که به بخشی از آنها اشاره می‌شود: خراسانیها عقیده دارند که موقع تحویل سال نباید از خانه و خانوادۀ خود دور باشند، وگرنه تمام سال به دوری از آنها خواهد گذشت. در فردوس بعد از تحویل سال، بلافاصله به صحرا می‌روند و ساقۀ علفی یا خوشۀ گندم سبزی را می‌آورند و به قفل یا زنجیر در خانه می‌آویزند، با این نیت که تا آخر سال در آن خانه صفا و خرمی باشد؛ نباید در شب سال نو خانه و اتاق را جارو کرد، زیرا مورچه زیاد می‌شود؛ اگر خانه‌ای بدیمن باشد، باید چاه مستراح آن را پر کرد و در نقطۀ دیگر چاه کند؛ اگر خانه خوش‌یمن نباشد، باید اجاق آن خانه را در هم کوبید و در گوشۀ دیگری از آشپزخانه اجاق ساخت؛ ساختمان خانه نباید از ۴ متر بلندتر باشد، زیرا از ۴ متر به بالا محل سکونت شیطان و جنیان است؛ خانه‌ای که درِ آن رو به قبله باشد، برای صاحب‌خانه خوشبختی می‌آورد و اگر در و پنجرۀ آن هر دو رو به قبله باشند، خوش‌یمن‌تر است؛ اگر مهمان شب چهارشنبه از خانۀ کسی برود، بلا را هم با خود از آن خانه می‌برد؛ مهمان که در خانه است، نباید جارو (ه‌ م) کرد؛ اگر کسی شب شنبه برای مهمانی به خانۀ کسی برود و شب را در آنجا بگذراند، باید یکشنبه هم در آنجا بماند. اگر خلاف این قاعده رفتار کند، می‌گویند: «سر می‌برد»؛ اگر کسی شب یکشنبه برای مهمانی به خانۀ کسی برود، می‌گویند: «سر به آن خانه می‌برد» و صاحب‌خانه باید آن مهمان را تا صبح در خانۀ خود نگه‌دارد، وگرنه نحوست در آن خانه به‌بار خواهد آمد (شکورزاده، ۷۹، ۸۴، جم‌ ).

زنهای کرمانی خانه و اتاقها را با جاروی شهداد و بم که از شاخه‌های خرما (ه‌ م) می‌سازند، تمیز می‌کنند. آنها بسته‌های این جارو را موقع خرید با خیروشر می‌شمارند و اگر هر دو طرف آن به شر تمام شود، آن را مجانی هم بدهند نمی‌گیرند؛ اگر در شب و غروب آفتاب «سفیدی» از نوع شیر و ماست و پنیر و هرچیز سفید، از خانه خارج شود، خیر و برکت از خانه می‌رود و اهل خانه گرفتار فقر می‌شوند (همت، ۴۷۶)؛ اگر کلاغی لب بام خانه‌ای بنشیند و قارقار کند، علامت خبر تازه‌ای است: یا سفررفتۀ آن خانه از سفر برمی‌گردد، یا مهمان به آن خانه می‌رسد، و در زمستان نشانۀ آمدن برف و باران (ه‌ م) است (همو، ۴۷۷)؛ ماری که در خانه دیده شود، آن مار صاحب‌خانه است و ممکن است برای خانه پیشامد بد یا خوبی رخ دهد. باید برای برگردان آن به سوراخش کندر دود کرد یا صلواتهای مکرر فرستاد؛ به باور کرمانیها، اگر در خانه‌ای موریانه پیدا شود و درها را بخورد، یا خوشی و سعادت روی می‌دهد، یا بیماری و اتفاقات بدی پیش می‌آید، و یا اهل خانه جابه‌جا می‌شوند (همانجا).

مردم روستاهای حاشیۀ کویر نمک، باور دارند که اگر پرستو در خانه آشیانه بسازد، اهل خانه به زیارت می‌روند؛ اگر مار در خانه پیدا شود، صاحب‌خانه ثروتمند می‌شود؛ اگر پروانه و قاصدک به خانه بیاید، خبر خوشی به صاحب‌خانه می‌رسد؛ اگر پیش از برآمدن آفتاب، در خانه را باز کنند، خیر و برکت به خانه می‌آید؛ اگر ۴۰ روز جلو در خانه را بروبند، روز چهلم حضرت خضر (ه‌ م) نبی را خواهند دید؛ اگر عنکبوت در خانه تار بتند، نکبتی وارد خانه می‌شود و باید آن را زدود؛ اگر در خانه چیزی گم شود، باید بخت دختر شیطان را بست تا پیدا شود. برای این کار زنی بر گوشۀ چارقد خود گره می‌زند (حکمت، ۴۲۶-۴۲۷).

در روستای گنجی محلۀ تالش، اگر شب‌هنگام سال تحویل شود، زن خانه مقداری از غذای شب را با غذایی که هریک از افراد خانواده از سهم خود باقی گذاشته‌اند، در دیگ می‌گذارد، سپس همگی از اتاقی که سفرۀ شام در آن گسترده شده است، بیرون می‌روند، درِ خمره‌ها و انبار و هرچه را که در آن ذخیره‌ای دارند نیز باز می‌گذارند تا نوروز که می‌آید، به سفره و انبار و همۀ آنچه که در خانه است، سربزند و به آنها برکت بدهد (میرشکاری، ۴۵۸).

زن و مرد پیرسواران ملایر در سفید کردن خانه شرکت می‌کنند و در پایان کار دنبالۀ گل محمدی را از پشت کاسبرگ قیچی می‌کنند و قدری پنبۀ خیس جای آن قرار می‌دهند و آن را به تیر اتاق می‌چسبانند تا عطر گل محمدی فضای اتاق محل سکونت را خوش‌بو کند (رسولی، ۴۱۲).

در روستای خرقان شاهرود، خوش‌قدمِ خانوار قبل از ساعت تحویل سال به مسجد می‌رود و کمی آب دعا می‌گیرد و با مقداری سبزۀ گندم به خانه می‌آورد و آب دعا را به ۴ گوشۀ اتاقهای خانه می‌پاشد (شریعت‌زاده، ۴۶۳؛ دربارۀ شگون خانواده یا مارمه، نک‌ : پورکریم، الاشت، ۷۰). زنان الاشتی برای پربرکت‌شدن خانه‌شان در طول سال و کم نشدن پخت و پز و ریسیدن و بافتن در خانه، در موقع تحویل سال به نان پختن و یا به ریسندگی و بافندگی مشغول می‌شوند (همان، ۸۵).

به‌باور سمنانیها، اگر در خانه موش از سر کسی بپرد، در آن خانه کسی می‌میرد (احمدپناهی، ۲۹۳)؛ و اگر در خانه دشمن باشد، بهتر از این است که خالی باشد (همانجا). ازجمله نفرین سمنانیها ست: ای که در یک خانه بخوابی و ۷ خانه بوی گندت برود (همو، ۳۰۱)، و یا ای که در خانه‌ات بسته بماند (همو، ۳۰۵).

به باور مردم گیلان، نگهداری خروس سفید در خانه خوش‌یمن است و نباید آن را سربرید (نک‌ : ه‌ د، خروس)؛ اگر زاغی (کشکرَت) بر درخت خانه‌ای بنشیند و از این شاخه به آن شاخه بپرد، برای آن خانه مسافری از راه خواهد رسید؛ شغال اگر نزدیک خانه‌ای بیاید و زوزه بکشد، برای آن خانه بدیمن است؛ گرگ اگر به خانه‌ای نزدیک شود و زوزه بکشد، بدشگون است (میرشکاری، ۴۶۹-۴۷۰).

در سیرجان برای دفع غم و محنت از خانه و آوردن شادی و روزی به آن، یکی از اعضای خانواده در نزدیک غروب چهارشنبۀ آخر سال، سبویی را آب می‌کند و مقداری دانۀ جو و برگ سبز و سکه‌ای در آن می‌اندازد و بغل می‌گیرد و ۳ مرتبه دور حیاط می‌گردد و می‌گوید: «غم برو شادی بیا / محنت برو روزی بیا»؛ بعد، آن را در خارج خانه یا از بالای بام به کوچه پرت می‌کند و می‌شکند. سیرجانیها ناآرامی و طوفان قبل از عید را نشانۀ خانه‌تکانی مادر نوروز می‌دانند. آنها عقیده دارند که هنگام غروب آفتاب، اگر چیزی به بیرون از خانه بدهند، خیر و برکت از آن خانه می‌رود؛ بنابراین چیزی به گدا نمی‌دهند و اگر همسایه‌ای برای قرض گرفتن چیزی بیاید، ابتدا حبه‌قندی از او می‌گیرند و بعد خواسته‌اش را به او می‌دهند. آنان باور دارند کسی که در شب تحویل سال در خانه‌ای غیر از خانۀ خود باشد، شب سیزده‌بدر نیز باید در همان خانه باشد، در غیراین‌صورت خیر و برکت از خانه می‌رود؛ عصر دوشنبه، چهارشنبه و جمعه برای دفع چشم‌زخم و دعوت ملائکه به نزدیک شدن، در خانه بوی خوش راه می‌اندازند؛ شخصی که چهارشنبه شب به خانه‌ای وارد شود و در آن خانه بخوابد، باید پنجشنبه شب هم در همان‌جا بخوابد تا برکت را از این خانه به خانۀ دیگری نبرد؛ اهل هیچ خانه‌ای شب جمعه در خانۀ دیگری نمی‌خوابد، زیرا برکت را از خانۀ خودشان می‌برند؛ نشستن در درگاه خانه یا اتاق باعث پیش‌آمدن مشکلات و گرفتاری می‌شود؛ اگر مرد در درگاه خانه بنشیند، بدهکار می‌شود؛ جاروزدن و آب‌پاشی دروازۀ خانه و دالان، به‌خصوص قبل از طلوع آفتاب، باعث ازدیاد روزی و خیر و برکت می‌شود؛ اگر تشنه‌ای وارد خانه شود، گرسنه‌ای از آن خارج می‌شود؛ اگر سروی بلندتر از دیوار خانه شود، صاحب‌خانه می‌میرد؛ سرو که از دیوار سرکشید، سر صاحبش را می‌خورد (مؤیدمحسنی، ۲۴۳، ۴۶۹-۴۷۴، ۴۷۶، ۴۸۰).

اهالی الموت در روز چهارشنبه که به نظرشان روز سنگینی است، برای ساختن خانه کلنگ به زمین نمی‌زنند. به باور آنها، پس از خاک‌سپاری مرده، اول باید به در خانۀ مرده رفت و بعد به خانۀ خود؛ اگر مستقیم به خانۀ خودشان بروند، کسی از اعضای خانواده‌شان می‌میرد. در الموت عقیده دارند روح متوفا تا چهلمین روز مرگش، هر شب پنجشنبه به خانه‌اش بر می‌گردد؛ برای همین است که چراغی را تا صبح در اتاقی که متوفا بوده است، روشن نگه می‌دارند (حمیدی، ۲۱۹، ۳۰۵).

اهالی برزُک کاشان باور دارند، اگر تیرهای سقف خانه صدا کند یا درِ دولاب و گنجۀ خانه به هم بخورد، کسی از دنیا خواهد رفت (جهانی، ۵۶). مردم کوملۀ شرق گیلان اعتقاد دارند اگر صبح آخرین چهارشنبۀ سال پسر یا دختر نابالغی از سادات، قدم به خانه‌شان بگذارد، سال خوب و پرمیمنتی در پیش خواهند داشت (شهاب، ۲۷). کومله‌ایها باور دارند که مرغ کاکلی برای خانه خیر و برکت می‌آورد؛ مرغان تخم‌گذار را نیز نان‌آور خانه می‌پندارند. در کومله، زنان خانه بعد از اذان صبح، برگ سبز درختانی نظیر شمشاد و پرتقال را برای رفع بلا از خانه و خانواده در چفت در اتاقها و پنجره‌ها می‌آویزند و معتقدند سبزی و خرمی برگها برای اهل خانه خوشبختی می‌آورد (همو، ۱۴۵، ۱۷۰).

اهل فسا دربارۀ خانه باور دارند اگر اسفند در خانه سبز شود، آوارگی می‌آورد؛ اگر از شب، چراغ روشن بماند و قبل از طلوع صبح آن را خاموش کنند، به فال بد می‌گیرند و می‌گویند خدا برکت را از خانه کم می‌کند؛ اگر صبحها آب در خانۀ کسی بریزند، افراد آن خانه پراکنده می‌شوند؛ آمدن پرنده به داخل خانه برکت دارد؛ اگر لانۀ کبوتر و یا کندوی زنبورعسل در خانه باشد، پیش‌آمد خوبی ندارد؛ اگر شب، گِل از سقف خانه تکید، باران می‌آید (رضایی، ۴۵۷- ۴۵۸). خوانساریها باور دارند اگر شخصی برای بار اول در خانۀ کسی بخوابد، هر آرزویی کند، برآورده می‌شود. آنها بر این باورند که اگر فردی در خانۀ شخص دیگری ناخن بگیرد، دیگر به خانۀ او نخواهد رفت (نیازی، ۵۸- ۵۹).

تهرانیها مرده را که از خانه بیرون می‌برند، در جلو تابوت (ه‌ م) آن آرد سرخ‌کرده (حلوا) با یک ران گوسفند می‌برند؛ همچنین بر این باورند اگر آبِ روی مرده را در خانۀ کسی بریزند، آوارگی می‌آورد؛ زن و خانه و اسب خوش‌قدم و بدقدم دارد؛ دختری که پدر دارد، اگر گیسش را توی خانه باز کند، بدیمن است؛ هرکس در خانۀ بدقدم منزل بکند، یا ناخوش می‌شود یا می‌میرد؛ غروب نباید خانه را جارو کرد، چون خانه برچیده می‌شود؛ شب اول ماه و اول سال (نوروز) باید چراغ همۀ اتاقهای خانه روشن باشد؛ اگر کسی در خانه‌ای باشد که یک‌نفر در آنجا بمیرد، و شب را در آنجا بماند، باید ۷ شب متوالی در آنجا باشد؛ صبح زود که از خانه بیرون می‌آیند، اگر ظرف خالی در دست کسی ببینند، بی‌برکت است؛ آدم پیر برکت خانه است؛ مهمان که در خانه است، نباید جارو کرد؛ زن هنگام غروب چراغ خانه‌اش را خودش باید روشن کند؛ واجب است زمانی‌که پی خانه کنده شد، قربانی کنند تا خون نکند؛ پس از کار گذاشتن درِ خانه، قصاب (ه‌ م) دستش را به خون قربانی باید آلوده کند و به در بزند؛ خانۀ تازه که بخرند، اول باید آینه و قرآن به آنجا فرستاد و تبریک و مبارکباد گفت و لعنت بر شیطان کرد (هدایت، ۷۰، ۷۹-۸۰، جم‌ ؛ نیز نک‌ : ماسه، ۱ / ۳۵۲-۳۵۳). برخی عقیده دارند اگر زنبورعسلی را در خانه‌ای زندانی کنند، بدبختی به آن خانه فرود می‌آید (همو، ۱ / ۳۵۲).

 

تعبیرِ دیدن خانه در خواب

تعبیر دیدن عمارت نیکو، صلاح دین ایشان است (فخرالدین، ۱۲۹). دیدن سرای، چون به امر افق باشد، دلیل رفعت و دولت و عزت است، غم‌زده را فرج است، فقیر را توانگری است، فاسق را توبه است، و عزب را زن داشتن است. فراخی سرای، دلیل فراخی نعمت، و تنگی آن تنگی دنیا ست. اندودن سرای، دلیل اصلاح دین و خوشی عیش است. تعبیر خانها و حجره‌ها اندر سرای، زنان‌اند. ورود به سرای مجهول و بیرون نیامدن از آن و یا نتوانستن بیرون آمدن، نشانۀ موت است. سرای مجهول که اندر آن مردگان باشند، سرای آخرت باشد. رفتن اندر سرای معروف چون از گِل باشد، یافتن مال حلال است، و چون از گچ و آجر باشد، یافتن مال حرام بود. رفتن به سرای همسایه، واقف شدن بر سِرّ وی است. بیرون رفتن از سرای یا از شهر خود به خشم، دلیل حبس است. بیرون کردن شخص از خانه به قهر، دلیل مرض است. از دست رفتن خانه، دلیل غم و رفتن مال است (همو، ۱۳۰). خراب شدن همۀ خانه، دلیل موت صاحب سرای بود. ساختن بنای نو، دلیل یافتن مال و نعمت و خواستن زن است. ساختن بنای نو از گِل، دلیل مال حلال است (همو، ۱۳۱).

 

مثلهای مردم دربارۀ خانه

ترک‌زبانان ایران دربارۀ خانه، مثلهایی دارند که برگردان آنها به فارسی چنین است: دوغ خانگی تلخ می‌شود؛ خانه بدون بزرگ‌تر، و مملکت بدون سلطان، نمی‌شود؛ حساب خانه با حساب بازار جور در نمی‌آید؛ در خانه دو زن باشد، خانه جارونشده می‌ماند؛ توی خانه نمی‌تواند سرِ خودش را ببندد، در عروسی سر عروس را می‌بندد؛ خانه بدون حرف و سخن و غیبت، و گور بدون عذاب نمی‌تواند باشد؛ صاحب‌خانه قبلۀ خانه‌اش را خوب می‌شناسد (مجتهدی، ۷۹-۸۰).

مثلهای کرمانیها دربارۀ خانه: هرکه را طاقت مهمان نیست، از خانه فرار می‌کند؛ در خانه که دو کدبانو ست، خاک تا زانو ست؛ نان یهود را بخور، خانۀ گبر بخواب؛ در خانۀ مور، شبنمی طوفان است؛ با برگ گل خانه نساز؛ مهمان را که زیاد رو دادی، صاحب‌خانه می‌شود (همت، ۴۶۴، ۴۶۶، ۴۶۸، ۴۷۰-۴۷۱).

گیلانیها دربارۀ خانه می‌گویند: در خانه‌ای که دو تا سگ باشد، هیچ‌کدام دنبال شغال نمی‌روند؛ میان خانه سرش را نمی‌تواند ببندد، به محله‌گَردی که می‌رود، خودش را عروس درست می‌کند (پاینده، ۱۱۵-۱۱۶).

مَثَلهای رامسریها: خدا اگر بخواهد خانه‌ای را خراب کند، کلنگ را به دست صاحب‌خانه می‌دهد؛ خانه‌ام را سیل برد؟ کلیدش دست من است؛ درِ خانه را می‌توان بست، دهان مردم را نمی‌توان؛ در خانه‌ای که دو دختر باشد، زیرش آتش کن و بسوزان (رحیمیان، ۵۸، ۳۳۱-۳۳۲).

 

مَثَلهای بوشهریها

تخم خروس و شیر گنجشک در خانه‌اش پیدا می‌شود؛ خانۀ پر از دشمن بهتر از خالی بودن آن است؛ خانۀ خودش را روی خارِ تر نهاده است (احمدی، ۱ / ۴۳۳، ۴۵۷، ۴۶۱).

مثلهای متفرقه‌ای که دربارۀ خانه گفته می‌شود: خانه از همسایۀ بد در خطر است؛ خانه‌اش به پشتش است و کلیدش هم توی مشتش؛ خانۀ پُر شیشه را سنگی بس است؛ خانۀ خرس و انگور آونگ؛ خانۀ دروغگو آتش گرفت، کسی باور نکرد؛ خانۀ درویش را شمعی به از مهتاب نیست؛ خانۀ دوستان بروب، در دشمن مکوب؛ خانه را به خروس بار کرده است؛ خانۀ عروس، ساز و نقاره، خانۀ داماد خبر نداره؛ خانۀ ظالم به آه مظلوم خراب است؛ در خانۀ قاضی گردو زیاد است، اما حساب هم دارد؛ خانه که به ظلم سازی، سگ در آن کند بازی؛ خانۀ گرگ، بی‌استخوان ـ ریزه نمی‌شود؛ خانۀ گرگ خراب است؛ خانۀ همسایه کُماچه [کماچ، نوعی نان]، به ما چه؟ (بهمنیار، ۲۱۱-۲۱۴).

 

خانه در شعر شاعران

شاعران ایرانی کلمۀ خانه را در قالب مفاهیم متعددی به کار برده‌اند: چو با پهلوان کار برساختند / ز بیگانه خانه بپرداختند (فردوسی، ۱ / ۲۴۰)؛ کنون دشمن از خانه بیرون کنیم / و زان پس برین چاره افسون کنیم (همو، ۵ / ۲۷۶)؛ همی گفت: ناساخته خانه را / چرا ساختم رزمِ بیگانه را (همو، ۶ / ۱۷۸)؛ به خانه درون دشمن آرم ز کوی / شود با بروبومِ من کینه‌جوی (همو، ۶ / ۲۰۶)؛ بدان تا کسی را که بی‌خانه بود / نبودش نوا، بخت بیگانه بود (همو، ۶ / ۲۲۱). بهرام گور مدتی را در خانه‌ای تنگ و تاریک، اما به شادمانی می‌گذراند: سه روز اندرین خانه بودیم شاد / ز شاهان گیتی گرفتیم یاد (همو، ۶ / ۴۲۹). فردوسی از قول مزدک می‌گوید: زن و خانه و چیز بخشیدنی است / تهی‌دست کس با توانگر یکی است (همو، ۷ / ۷۳)؛ به رزم اندرون کشته بهتر بود / که در خانه‌ات بنده مهتر بود! (همو، ۸ / ۱۴۰). به خانه نشستن بود کار زن / برون کار مردان شمشیرزن (اسدی، ۲۷۳). به خان کسان اندری، پست بنشین / مدان خانۀ خویش خانۀ کسان را (ناصرخسرو، ۲۹)؛ مرا دونان ز خان‌ومان براندند / گروهی از نماز خویش ساهون / / نداند حال و کار من جز آن‌کس / که دونانش کنند از خانه بیرون / / که اوباشی همی بی‌خان و بی‌مان / درو امروز خان گشتند و خاتون (همو، ۴۱۸)؛ چو خانه بماند و برفتند ایشان / نخواهی تو ماندن همی جاودانه (همو، ۴۸۱). مولوی نیز ابیاتی دربارۀ خانۀ کعبه با این مطلع دارد: «ای قوم به حج رفته ... » (۱ / ۳۷۱؛ برای آشنایی بیشتر با خانه‌های ایرانی، نک‌ : غضبانپور، جم‌ ).

 

مآخذ

آلمانی، هانری رنه د.، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ علی‌محمد فره‌وشی، تهران، ۱۳۳۵ ش؛ آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ احمدی ری‌شهری، عبدالحسین، سنگستان، شیراز، ۱۳۸۲ ش؛ اخوان، مرتضى، آداب و سنن اجتماعی فین کاشان، کاشان، ۱۳۷۳ ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسب‌نامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۲۷ م؛ اکبری، طاهره، «فرهنگ و باورها بر سردر ورودیهای خانه‌ها»، فرهنگ مردم ایران، تهران، ۱۳۸۵-۱۳۸۶ ش، شم‌ ۷- ۸؛ اُلئاریوس، آدام، سفرنامه (اصفهان خونین شاه‌صفی)، ترجمۀ حسین کردبچه، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ بازن، مارسل و دیگران، گیلان و آذربایجان شرقی، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ بُد، ک. ا. دُ.، سفرنامۀ لرستان و خوزستان، ترجمۀ محمدحسین آریا، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ برهان قاطع؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ بهلر، الکساندر، سفرنامه (جغرافیای رشت و مازندران)، به کوشش علی‌اکبر خداپرست، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ بهمنیار، احمد، داستان‌نامۀ بهمنیاری، به کوشش فریدون بهمنیار، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ پاینده، محمود، مثلها و اصطلاحات گیل و دیلم، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ پورداود، ابراهیم، حاشیه بر خرده اوستا (هم‌ )؛ پورکریم، هوشنگ، الاشت، تهران، وزارت فرهنگ و هنر؛ همو، فشندک، تهران، ۱۳۴۱ ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ پیرنیا، محمدکریم، آشنایی با معماری اسلامی ایران، به کوشش غلامحسین معماریان، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، ۱۳۸۵ ش؛ حاجی‌ابراهیم زرگر، اکبر، درآمدی بر شناخت معماری روستایی ایران، به کوشش اصغر کریمی، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ حسینی موسى، زهرا، شهربابک، سرزمین فیروزه، کرمان، ۱۳۸۱ ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، بر ساحل کویر نمک، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ حمیدی، علی‌اکبر، مردم‌نگاری المـوت، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش حسین نخعی، تهران، ۱۳۳۶ ش؛ خانیکف، ن. و.، سفرنامه، ترجمۀ اقدس یغمایی و ابوالقاسم بی‌گناه، مشهد، ۱۳۷۵ ش؛ خرده‌اوستا، ترجمه و تفسیر ابراهیم پورداود، بمبئی، ۱۳۱۰ ش؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ دروویل، گاسپار، سفرنامه، ترجمۀ جواد محیی، تهران، ۱۳۴۸ ش؛ دوستخواه، جلیل، تعلیقات بر ج ۲ اوستا (هم‌ )؛ دیولافوا، ژان، ایران، کلده و شوش، ترجمۀ علی‌محمد فره‌وشی، به کوشش بهرام فره‌وشی، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ رجبی، پرویز، معماری ایران در عصر پهلوی، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ رحیمیان، حسن، فرهنگ زبانزدهای رامسر (سخت‌سر)، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، ۱۳۸۷ ش؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ سرسی، لوران دو، ایران در ۱۸۳۹-۱۸۴۰ م، ترجمۀ احسان اشراقی، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ سرنا، کارلا، مردم و دیدنیهای ایران، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ سلطان‌زاده، حسین، فضاهای شهری در بافتهای تاریخی ایران، تهران، ۱۳۸۹ ش؛ همو، فضاهای ورودی در معماری سنتی ایران، تهران، ۱۳۷۲ ش؛ سیلوا ای فیگروا، گارثیا، سفرنامه، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، ۱۳۳۶ ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، ۱۳۸۶ ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ شیل، مری، خاطرات، ترجمۀ حسین ابوترابیان، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ صد در نثر و صد در بندهش، به کوشش دابار، بمبئی، ۱۹۰۹ م؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ طویلی، عزیز، تاریخ جامع بندر انزلی، بندر انزلی، ۱۳۷۰ ش؛ غضبانپور، جاسم، خانۀ ایرانی، ترجمۀ مینو علیان، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ فخرالدین رازی، التحبیر فی علم التعبیر، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ فلاح‌فر، سعید، «پشت‌بام، فضای فراموش‌شدۀ معماری»، مجموعه مقالات سومین کنگرۀ تاریخ معماری و شهرسازی ایران (ارگ بم ـ کرمان)، تهران، ۱۳۸۴ ش، ج ۱؛ فلاندن، اوژن، سفرنامه، ترجمۀ حسین نورصادقی، اصفهان، ۱۳۲۴ ش؛ فونتن،‌ پاتریس، قالی ایران یا باغ همیشه‌بهار، ترجمۀ اصغر كریمی، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ کریمی، اصغر، «بررسی اجمالی نظریه‌های گوناگون در مورد شکل کلی مسکنهای سنتی و بومی»، تحقیقات جغرافیایی، تهران، ۱۳۶۵ ش، س ۱، شم‌ ۱؛ گزیده‌های زادسپرم، ترجمۀ محمدتقی راشدمحصل، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، تهران، ۱۳۳۶ ش؛ همو، سیلک کاشان، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ لوکوک، پیر، کتیبه‌های هخامنشی، ترجمۀ نازیلا خلخالی، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تبریز، ۱۳۵۵ ش؛ متون پهلوی، به کوشش جاماسب ـ آسانا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ مجتهدی، علی‌اصغر، امثال و حکم در لهجۀ محلی آذربایجان، تبریز، ۱۳۳۴ ش؛ مجیدزاده، یوسف، «تپه‌قبرستان، یک مرکز صنعتی در آغاز شهرنشینی در فلات مرکزی ایران»، باستان‌شناسی و تاریخ، تهران، ۱۳۶۹ ش، س ۴، شم‌ ۱؛ محمودی بختیاری، بهروز، «تکواژ خانه و عملکرد معنایی آن در ساخت واژۀ زبان فارسی»، فصلنامۀ زبان و ادب، تهران، ۱۳۷۸، شم‌ ۹-۱۰؛ مزداپور، کتایون، تعلیقات بر داستان گرشاسب، تهمورس و جمشید، گلشاه و متنهای دیگر، آوانویسی و ترجمۀ همو، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ معماریان، غلامحسین و دیگران، «تأثیر فرهنگ دینی بر شکل‌گیری خانه: مقایسۀ تطبیقی خانه در محلۀ مسلمانان، زرتشتیان و یهودیان کرمان»، تحقیقات فرهنگی، تهران، ۱۳۸۹ ش، س ۳، شم‌ ۲؛ معین، محمد، حاشیه بر ج ۲ برهان قاطع؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۰۶ م؛ ملگونف، گ.، سفرنامه به سواحل جنوبی دریای خزر، ترجمۀ مسعود گلزاری، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ موریه، جیمز، سفرنامه، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران ۱۳۸۶ ش؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۳۶ ش؛ مـؤیدمحسنی، مهری، فـرهنگ عامیانۀ سیرجـان، کـرمان، ۱۳۸۶ ش؛ میـرشکاری، محمد، «مردم‌شناسی و فرهنگ عامه»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، ۱۳۷۴ ش، ج ۳؛ ناصر خسرو، دیوان، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، ۱۳۴۳ ش؛ نیازی، محسن، مردم‌شناسی خوانسار، تهران، ۱۳۸۹ ش؛ نیکیتین، ب.، خاطرات و سفرنامه، ترجمۀ علی‌محمد فره‌وشی، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ شعاع‌الدین شفا، تهران، ۱۳۴۸ ش؛ ورزقانی، نوذر و سیما فضل صادقی، «بررسی خانه‌ها و شهرهای افسانه‌ای در تاریخ اساطیری ایران»، مجموعه مقالات دومین کنگرۀ تاریخ معماری و شهرسازی ایران (ارگ بم ـ کرمان)، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، ۱۳۴۲ ش؛ همایون، غلامعلی، «روستای کندوان»، بررسیهای تاریخی، تهران، ۱۳۵۶ ش، س ۱۲، شم‌ ۱؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، ۱۳۴۹ ش؛ همت کرمانی، محمود، تاریخ مفصل کرمان، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ نیز:

 

Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, ۱۶۷۷.

اصغر کریمی

نام کتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 60
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست