آخرین بروز رسانی : دوشنبه
19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اِسْرائیلیات، اصطلاحی
در معارف اسلامی، به ویژه در زمینۀ تفسیر و
علوم حدیث، و آن به دستهای از روایات و قصص و مفاهیم
اشاره دارد كه نه در قرآن و احادیث نبوی، بلكه در تعالیم
امم سالفه به ویژه بنیاسرائیل ریشه دارند و حاصل
جریانی است از داستانسرایی، اسطوره پردازی و
وجوهی دیگر از تعالیم غیر اصیل كه به ویژه
در سدههای نخست هجری توسط گروهی - بیشتر از یهودیان
اسلام آورده - صورت پذیرفته، و به حاشیۀ آموزشهای
مسلمانان راه یافته است.
نویسندگان مسلمان به هنگام
نقل از منابع پیشینیان، گاه با استفاده از تعابیر صریحی
چون «برخی از كتب پیشینیان» یا « كتب پیامبران»
به بیان مطلب میپرداختهاند (مثلاً نک : جاحظ، البیان...،
۲/ ۲۳۲؛ ابن قتیبه، المعارف، ۲۵؛ سیوطی،
«العرف...»، ۳۸۴)؛ البته در مواردی نیز بدون
ذكر سرچشمه، سخن را به صورت گفتار صحابه و تابعان، یا به عبارت دیگر
به صورت احادیث موقوف نقل كردهاند. در مقام تشخیص منشأ و
سرچشمه، باید در نظر داشت كه میان این دوگونه روایات،
تفاوتی اساسی وجود دارد، چه تنها گونۀ نخست است كه
برگرفته شدن آن از روایات ماقبل اسلامی به صراحت بازگو شده
است. یافت نشدن ریشۀ این روایات در احادیث نبوی، گرچه بازدارندهای
برای یك داوری قطعیاست، اما با شناخت شخصیت
راویان و نیز با در دست داشتن نمونههای مشابه در نوشتههای
یهود، میتوان به مطالعهای تطبیقی میان
این روایات با نظایر یهودی آن پرداخت.
واژۀ اسرائیلیات
جمع اسرائیلیه و آن منسوب به اسرائیل است كه نامی
دیگر برای یعقوب پیامبر (ع) بوده است (نک : ابن
بابویه، ۱/ ۴۴؛ برای به كارگیری
واژۀ «اسرائیلیه»، به مفهوم «یعقوبیه»، شاخهای
از مسیحیت، نک : ابوالقاسم حكیم، ۱۶۳؛ نیز
نک : حبیبی، ۱۶۳). در جست و جو از قدیمترین
نمونههای كاربرد اصطلاح اسرائیلیات، نخستین نمونۀ
احتمالی تألیفی با همین عنوان از وهب بن منبه (د
۱۱۴ق) است و تردید از آن روست كه در برخی از
منابع كتاب شناختی از این اثر با عناوینی دیگر
یاد شده است. اگر چه فهارس كتاب شناختی موجود، ذكری از این
اثر به میان نیاوردهاند، ولی پارۀ اقتباس شده
از این اثر توسط ونشریسی با ذكر عنوان كامل كتاب، به روشنی
نشان میدهد كه گویا این اثر در موضوع مورد بحث تألیف
شده بوده است (۱۳/ ۳۸۲؛ نیز نک : دوری،
۱۰۷؛ دیتریش، 202؛ GAL,S, I/
101).
از نمونههای صریح كاربرد
تاریخی اصطلاح، نخست باید به مسعودی اشاره كرد كه
در سدۀ ۴ق، این واژه را به مفهوم اصطلاحی آن و در حدی
وسیع كه روایات مسیحی را نیز در بر گیرد،
به كار برده است؛ او این دسته از روایات را اخباری به
روایت اصحاب حدیث دانسته است كه نه میتوان آنها را
قبول، و نه رد كرد. مسعودی در ادامۀ سخن از اسرائیلیات،
به ذكر نمونههایی از این دست اخبار پرداخته است ( مروج...،
۲/ ۲۱۶ به بعد). در اوایل سدۀ
۷ ق یاقوت حموی این واژه را با بیانی
آشكار به مفهوم «كتب قدیمه» و آثار امم سالفه به كار گرفته است (نک
: ادبا، ۱۹/ ۲۵۹؛ نیز برای كاربردی
مشابه، ذهبی، میزان...، ۴/ ۳۵۲). با گذشت
حدود یك سده، كسانی چون ابن تیمیه، و با تعریفی
روشنتر ابن كثیر با ارائۀ مفهومی از این اصطلاح، هماهنگ با مفهوم امروزی
آن، به تبیین اقسام روایات اسرائیلیات
پرداخته، و به نقد محتوایی آنها دست یازیدهاند (نک
: ابنتیمیه، ۱۰۰؛ ابنكثیر، ۱/
۶).
ابنتیمیه از نقادان سدۀ
۸ق، در مباحث خود در اصول تفسیر، با مطرح كردن این اصل
كه نقل اسرائیلیات تنها به عنوان استشهاد - و نه از روی
اعتقاد - باید باشد، این دست از روایات را بر ۳ گونه
دانسته است: گونۀ نخست، آن بخش از روایات منقول از منابع یهود است كه
صحت آن با منابع اسلامی از كتاب و سنت نبوی تأیید
میگردد و پذیرش مضمون آن نیز از همین روست؛ گونۀ دیگر
آنهایی است كه با منابع اسلامی مغایرت دارد و
اساساً ناپذیرفته است؛ و در بارۀ گونۀ آخر، یعنی
آنچه در منابع اصیل اسلامی از آن سخنی نیامده است،
نه میتوان به درستی و نه به نادرستی آن حكم كرد (نک
: ابنتیمیه، همانجا). مضمونی نزدیك به آنچه یاد
شد، در البدایۀ ابنكثیر، از عالمان دیگر همان عصر نیز دیده
میشود (نک : ۱/ ۶-۷).
زمینۀ تاریخی
در اوان ظهور اسلام با نزول تدریجی
آیات قرآنی، گروندگان به اسلام با انبوهی از مفاهیم
و قصص در قرآن كریم مواجه شدند كه بخشی از آنها از تعالیم
مشترك ادیان آسمانی بود و پیشتر به نوعی در كتب
عهدین و دیگر كتب دینی مطرح شده بود و یهودیان
و مسیحیان بیش و كم با آنها آشنا بودهاند. این مفاهیم
و قصص كه گاه در كتب یهودیان با تفصیل بدانها پرداخته
شده بود، در قرآن كریم پردازشی اجمالی و گذرا داشت. ایجاز
و گزیدهگویی قرآن كریم از یك سو و كنجكاوی
مسلمانان اهل كاوش از سوی دیگر انگیزهای بود تا
آنان در پی یافتن جزئیات مسائل و نیز پی بردن
به نكات ریز برخی مفاهیم قرآنی همچون آفرینش،
رستاخیز و نظایر آن، در صدد جست و جو در منابع پیشینیان
برآیند. ابنخلدون در مقام تحلیل این پدیده، بر آن
است كه عرب پیش از اسلام با برخورداری از دانشی محدود،
برای فراگیری و فهم برخی پرسشهای اساسی
دینی، به همسایگان یهودی و مسیحی
خود روی میآورد و پاسخگویان نیز بر پایۀ دریافتهای
خویش از آثار دینی، پرسشها را جواب میگفتند (نک : ص
۵۵۴ - ۵۵۵).
در بارۀ مسیحیان
گفتنی است كه آنان بجز برخی مفاهیم اساسی دینی،
تنها در موضوعاتی چون داستان حضرت مریم و حضرت عیسی(ع)
و نیز داستان اصحاب كهف، مطالبی جاذب برای مسلمانان
داشتهاند و طبیعی است كه محافل و تعالیم آنان در بسیاری
از مسائل، برای پرسشگران كششی نداشته است. از آنجا كه یهودیان
برپایۀ كتب عهد عتیق و دیگر منابع دینی خود، در بارۀ بسیاری
از قصص مطرح شده در قرآن كریم و حدیث نبوی، سابقۀ ذهنی
و آشنایی تفصیلی داشتهاند و افزون بر آن، ارتباط جمعیتهای
یهودی ساكن در شبه جزیره با اعراب مسلمان شده از گذشته
ارتباطی نزدیك بوده است، این تأثیر پذیری،
در بارۀ یهود بیشتر مصداق داشتهاست.
با انتقال مقر مسلمانان به مدینه
- شهری كه یهودیان بسیاری در آن و همسایگی
آن میزیستند - ارتباط مسلمانان با یهودیان اسلام
آورده و نیاورده افزونتر گشت ( نک : قطان، ۳۵۴-
۳۵۵). بر پایۀ برخی روایات، نسخههایی
از تورات و كتب پیشینیان كه در دسترس مسلمانان قرار گرفته
بود، خود یكی از راههای ورود اسرائیلیات به
محافل آنان بود؛ چنانكه ابوسلمه از ابوهریره نقل میكند كه اهل
كتاب، تورات را خود به عبری میخواندند و سپس برای
مستمعان عربزبان به عربی ترجمه میكردند (ابن حجر، فتح...،
۸/ ۱۳۸، ۱۳/ ۴۴۲). همچنین
روایت شده كه عمر صحیفهای را كه ترجمهای (؟) از
تورات بوده است، در اختیار داشته، و پیامبر اكرم(ص) از این
امر ابراز ناخرسندی كرده است (ابنشاذان، ۱۶۸).
در احادیث منقول از پیامبر
اكرم(ص) مضامینی در نهی از مراجعه به منابع اهل كتاب دیده
میشود؛ در حدیثی چنین آمده است كه از اهل كتاب
پرسش نكنید، چه آنها شما را هدایت نمیكنند و به باطل
رهنمون میشوند (همانجا)، و در حدیثی دیگر چنین
گفته شده كه آنچه اهل كتاب میگویند، نه قبول و نه رد كنید
(نک : احمد بن حنبل، مسند، ۴/ ۱۳۶؛ برای نمونههای
دیگر، نک : صنعانی، ۱۱/
۱۱۰-۱۱۱). و چه بسا كه اینگونه احادیث
موجب آن شد تا در دورۀ صحابه این روایات و قصص از آن ارج و منزلتی كه
بعدها در دورۀ تابعین یافت، برخوردار نباشد و كمتر مورد توجه قرار گیرد
(نک : ابن تیمیه، ۵۸؛ نیز ابوزهره،
۵۹۲).
با توجه به آنچه اكنون از جریانهای
دورۀ صحابه در دست است، باید در نظر داشت كه اگرچه در پارهای
از روایات از زبان ابن مسعود و ابن عباس، از رجوع به اهل كتاب نهی
شده است (مثلاً نک : ابن عبدالبر، ۲/ ۵۰ -۵۳)،
ولی از سوی دیگر روایاتی در دست است كه ابن
عباس و برخی دیگر از مفسران متقدم، دربارۀ تفسیر
برخی از آیات، اشكالی در پرسش از یهودیان
اسلام آورده نمیدیدهاند (نک : ابولیث، «بستان...»،
۴۸؛ نیز نک : ابن قیم، ۱۴۴). بههر
حال،از منابع چنین برمیآید كه در دورۀ صحابه،
مسلمانان با برخی از سنن یهود كمابیش آشنا بودهاند (مثلاً
نک : صنعانی، ۱۱/ ۳۶۹)؛ نمونهای
بارز از این دست تأثیرپذیریها در روایات صحابه،
حكایتی از تورات با این مضمون است: «بركت غذا با وضو
ساختن پیش از صرف آن افزون میگردد» (نک : ابولیث، همان،
۷۷) كه ریشۀ آن در منابع یهودی آشكارا دیده میشود (نک
: «براكوت»، 46a).
شخصیتهای مؤثر در شكلگیری
اسرائیلیات
توجه به تفصیلات امم پیشین
در بارۀ آنچه در قرآن كریم و حدیث نبوی وارد شده بود، در
دورۀ تابعان با اهمیتی ویژه تلقی میشد و
به هنگام بررسی تاریخی، نام چند تن از مشاهیر
تابعان كه برخی از آنان دارای اصلی یهودی
بوده، و برخی تنها از منابع یهودی بهره گرفته بودهاند،
به طور شاخص به چشم میخورد؛ شخصیتهایی كه در جوانب
گوناگون شكلگیری اسرائیلیات، خواه وارد ساختن روایات
از منابع بیگانه و خواه پردازش آنها نقش مؤثری را ایفا
كردهاند.
در این میان، شخصیت
ابواسحاق كعب بن ماتع حمیری، ملقب به كعب الاحبار (د
۳۲ ق) بسیار حائز اهمیت است؛ وی از بزرگان یهود
یمن بود كه در زمان خلافت ابوبكر به مدینه آمد و به دین
اسلام گروید. رجالشناسان او را در طبقۀ نخست تابعان
اهل شام نام بردهاند و صحابیان و تابعانی چون ابن عباس،
ابوهریره، مالكبنابیعامر و عطاءبنابیرباح از او نقل روایت
میكردهاند (نک : ابن حجر، تهذیب...، ۸/
۴۳۸- ۴۳۹). كعب كه در محافل یهودیان
حمیر، از مرتبهای شاخص برخوردار، و از محتوای كتب یهود
آگاه بود، پس از اسلام آوردن، در برخی محافل مسلمانان نیز
پاسخگوی پرسشهای كنجكاوان بود. در این میان، تعلق
خاطر عمر و به ویژه معاویه به داستانهای كعب تأثیر
شایانی بر هموار كردن راه، برای تداول روایات او در
میان مسلمانان داشت، تا آنجا كه گاه به تفسیر آیاتی
از قرآن كریم نیز میپرداخت (نک : ابن قتیبه،
المعارف، ۲۵؛ مسعودی، مروج، ۳/ ۳۱،
۱/ ۴۲۶؛ ابولیث، تنبیه...،
۱۹-۲۰، ۱۴۱؛ ثعلبی،
۱۴۴ به بعد).
آزادی كعب در پردازش داستانهای
گوناگون و نقل روایات، بدانجا انجامید كه برخی صحابه چون
ابن عباس را به ستوه آورد؛ از جمله باید به حكایتی اشاره
كرد مبنی بر اینكه كعب روایتی غریب دربارۀ خورشید
و ماه بازگو كرده بود و آنگاه كه ابن عباس از مضمون گفتۀ او
آگاه شد، وی را تكذیب، و از بابت وارد ساختن آراء یهودی
در تعالیم اسلامی سرزنش كرد و با تمسك به آیهای از
قرآن كریم و حدیثی از رسول اكرم (ص)، به شرح دربارۀ موضوع
پرداخت. پس از آن چون عكرمه شاگرد ابنعباس، قصۀ خشم او را
برای كعب بازگو كرد، وی زیركانه گفتۀ خود را به
كتابی منسوخ نسبت داد و سخن ابن عباس را تأیید كرد و به
استغفار پرداخت (همو، ۱۸-۲۴).
منابع روایی به شخصیت
دیگری به نام عبدالله بن سلام در عهد صحابه اشاره دارند
(مثلاً نک : ابن اثیر، ۳/ ۱۷۶-
۱۷۷) كه مطابق روایات از یهودیانی
بوده است كه در زمان حضرت رسول(ص) اسلام آورده بوده است. بر پایۀ منابع
رجالشناختی كسانی چون ابوهریره، انس، عطاء بن یسار
و دیگران از او روایت كردهاند (برای شرح حال او، نک :
ابن عساكر، ۹۲). مطابق روایات، اسلام آوردن وی در پی
مجموعهای از پرسش و پاسخها از پیامبر(ص) بوده است. متن این
پرسش و پاسخ در اثری با عنوان مسائل عبدالله بن سلام به گونهای
گاه افسانهوار بازتاب یافته است (برای متن اثر، نک : الاختصاص،
۴۲ به بعد؛ مجلسی، ۵۷/ ۲۴۱ به
بعد). در متن یاد شده، در قالب پاسخهای منتسب به حضرت رسول (ص)،
مضامینی مطرح شده است كه گاه میتوان آنها را متأثر از
اندیشههای یهود دانست. در این پاسخها حتی آیهای
از قرآن كریم، به عنوان نقلی از تورات توسط حضرت رسول(ص)
انگاشته شده است (همو، ۵۷/ ۲۵۱).
پس از اینان باید از عبید
بن شریۀ جُرهُمی (د ۸۶ق) یاد كرد كه بر اخبار پیشینیان
آگاهی گستردهای داشت و همین امر سبب گردید تا معاویه
او را نزد خود فرا خواند و داستان سرایِ خویش سازد (نک : ابن ندیم،
۱۰۲؛ نیز ه د، ابن شریه). آگاهی عبید
از تاریخ قدیمِ عرب، به ویژه مردمان یمن، به حدی
وسیع بود كه مسعودی در بخش اخبار یمن و عرب عاربه،
غالباً بر گزارشهای عبید تكیه داشته است (نک : مروج،
۲/ ۶۰ -۶۲، ۱۱۳،
۱۱۴، التنبیه...، ۸۲). گستردگی وقوف
ابنشریه بر اخبار یمن، این اندیشه را تقویت میكند
كه او بخشی از این روایات و قصص را از یهودیان
یمن برگرفته است (برای اسرائیلیات در روایات
او، نک : «اخبار عبید»، ۳۱۳-۳۱۴،
۳۱۵، ۳۲۲، ۴۱۴ به بعد).
به عنوان نقطۀ عطفی
در رواج اسرائیلیات باید از وهب بن منبه (د ح
۱۱۰ق) یاد كرد كه اصل خاندان او از خراسان و از
ابناء فارس (نک : ه د، ابناء)، و خود زادۀ یمن بود (نک : ذهبی،
سیر...، ۴/ ۵۴۴ به بعد؛ نیز هورویتس،
.(۵۵۳ او كه به عقیدۀ برخی از
پژوهشگران با زبانهای عبری و سریانی آشنا بود (نک :
دوری، ۱۰۶)، بسیاری از مضامین كتب
پیشینیان را در محیط یمن رواج داد (نک : یاقوت،
ادبا، ۱۹/ ۲۵۹؛ ذهبی، میزان،
۴/ ۳۵۲). او خود بارها به استفاده از كتب پیشینیان،
تصریح داشته است (نک : ابن بابویه، ۱/
۱۱۰؛ ابن قتیبه، المعارف، ۳۰،
۵۵، جم ). روایات وهب در دورههای بعد در سطحی
گسترده در سرزمینهای دیگر رواج یافت. این
داستانهای منقول و پرداخته، سرانجام، وسیلهای شد تا برخی
از قصاص كمدانش در محافل و مساجد كسانی را گرد خود فراهم آورده، به
داستانسرایی پردازند (برای اطلاعات بیشتر، مثلاً نک
: جاحظ، البیان، ۱/ ۲۸۴- ۲۸۵؛
ابونعیم، ۲/ ۳۰۹، ۳۱۳، جم؛ كلینی،
۷/ ۲۶۳؛ نیز گلدسیهر، 479 -478 ؛ جعفریان،
۱۳۹ به بعد).
گرایش به اخبار پیشینیان
كه از دورۀ صحابه آغاز گردیده بود، با وجود كسانی چون عكرمه و
مجاهد در اواخر سدۀ نخست هجری تا حدودی گستردهتر شد (نک : بلاشر، 226 به
بعد؛ برای نقد برخی از این روایات، نک : ابن جوزی،
۱/ ۱۹۰-۲۰۳).
اسرائیلیات در جریان
تدوین
در سدۀ ۲ق با
روی آوردن عالمان اسلامی به تدوین، و پدید آمدن
نخستین آثار مدون در تفسیر، حدیث و دیگر زمینهها،
به طور طبیعی برخی از اینگونه روایات نیز
در آثار مدون جای گشود. گفتنی است كه به موازات گسترش جریان
تدوین، در محافل راویان و محدثان سدۀ ۳ق، نیاز
به ذكر اسانید به عنوان عاملی بازدارنده از رواج بر ساختهها بیشتر
احساس میگردید (نک : مسلم، ۱/ ۱۵؛ ترمذی،
۵/ ۷۴۰). در همان روزگار، برخی از نقادان متكلم
نیز همچون ابراهیم نظام از معتزله و فضل بن شاذان از امامیه،
در آثار خود اسناد بسیاری از اخبار و احادیث متداول، از جمله
روایات ناظر بر اسرائیلیات را به نقد گرفتند (نک : ابنشاذان،
۱۳ به بعد؛ ابن قتیبه، تأویل...، ۲۹، جم
). با این حال، گاه در مقام استشهادهای ذوقی (مثلاً نک :
جاحظ، همان، ۲/ ۲۳۲، البرصان،
۲۶۶-۲۶۷) یا مناسبتهایی
خاص (مثلاً نک :ابن سعد، ۱(۱)/ ۲۸- ۲۹) اینگونه
اخبار نقل میشدهاند.
نگرشی مقایسهای بر
مقالۀ سوم از الفهرست ابنندیم دربارۀ آثار اخباریان
نسبشناس، نشان میدهد كه چگونه روند پرداخت نویسندگان مسلمان،
حتی اخباریان به اسرائیلیات، در سدۀ
۳ق نسبت به عصر پیشین رونق خود را از دست داده است. به
عنوان نمونهای ویژه و قابل تأمل در اواخر سدۀ
۳ق، باید از كار محمد بن جریر طبری (د
۳۱۰ق) یاد كرد كه با هدف گردآوری مجموعهای
گسترده مشتمل بر روایات گوناگون مرتبط با تفسیر آیات قرآنی،
پارهای از روایات برگرفته از امم سالفه را به مناسبتهای
موضوعی در تفسیر روایی خود جای داده است. در
توضیح باید افزود كه وادارندۀ طبری بر درج اینگونه
روایات در كتاب تفسیر خود، وجود آنها در متون تفسیری
متقدم بود كه از اسرائیلیات به دور نبودهاند. بر خلاف اینكه
وی در كتاب دیگرش، تاریخ، به تصریح خود (۱/
۷- ۸)، بدون آنكه بر احراز درستی گفتار مصرّ باشد، در بخش
مربوط به تاریخ یهود، بر نقلیات آگاهان از اخبار امم سالفه
بسیار پرداخته است (مثلاً نک : در كتاب تفسیر كه در بر دارندۀ تعالیم
دینی است، از چنین روشی در استفاده از منابع غیر
اسلامی پیروی نكرده است. ۱/ ۴۵۷،
جم )، در کتاب تفسیر که دربردارندۀ تعالیم دینی است،
از چنین روشی در استفاده از منابع غیراسلامی پیروی
نکرده است.
با گسترش فرهنگ واعظانه در مشرق زمین
از سدۀ ۴ق، زمینهای مساعد پیدا شد تا در آثار تألیف
شده - كه تقیدی نیز به ذكر اسانید روایی
نبوده است - برخی از نمونههای اسرائیلیات اعم از
قصص و مفاهیم، مطرح گردند؛ در این میان از سدۀ
۴ق به ویژه باید از آثار ابولیث سمرقندی، چون
«بستان العارفین» (مثلاً نک : ص ۱۲۹،
۱۵۸) و تفسیر (نک : ۱/ ۴۸۶،
۵۶۲) یاد كرد. در سدۀ ۵ق و
پس از آن در نوشتههایی چون قصص الانبیاء كسایی،
آثاری با همین نام از ثعلبی و ربغوزی، و قصص قرآن
مجید نوشتۀ ابوبكر عتیق نیشابوری نمونههایی بارز
از این گرایش به چشم میخورد. در مغرب اسلامی نیز
نسخههای كهن آثار راویان اسرائیلیات چون وهب رواج
داشته، و نمونۀ آن در فهرسۀ ابنخیر اشبیلی (ص ۲۹۱) به ثبت
آمده است.
گفتنی است كه از سدۀ
۴ق، عالمان مسلمان به شكلی مستند و مستقیم، در پی
شناخت آثار دینی و تاریخی یهود برآمده، گاه از
متن آنها به زبان اصلی و گاه از ترجمههای عربی آنها
بهره جستهاند؛ بدیهی است كه اینگونه استفادههای
علمی از منابع یهود را نمیتوان به معنی وارد ساختن
اسرائیلیات تلقی كرد.از جمله در همان سده به فرمان خلیفه
مستنصربالله، ترجمهای از كتاب «تاریخ» اروسیوس صورت گرفت
كه در آن بخشی مفصل به تاریخ كهن یهود اختصاص داشت (نک
: اروسیوس، ۹۴ به بعد؛ نیز بدوی،
۱۰). با كنار هم گذاردن اسناد موجود از سدۀ ۴ق،
تصویر روشنی از آشنایی علمی مسلمانان با افكار
و تعالیم یهودی پیش روی قرار میگیرد.
در جست و جو از میان منابع برجای مانده از سدۀ
۴ق، از عالمانی خبر داریم كه بر نوشتههای دینی
سلف، شناخت و آگاهی نسبتاً دقیقی داشتهاند. برای
نمونه باید از حمزۀ اصفهانی یاد كرد كه در ۳۰۸ق، در پی
آشنایی با یكی از علمای یهود، بخش مهمی
از اسفار دینی - تاریخی عهد عتیق را فراگرفته،
و فهرستی از آنها را به دست داده است (نک :ص ۵۷). ملاقات
مسعودی با یك یهودی اهل شوشتر در بغداد و مناظراتی
با وی، شاهدی دیگر میتواند بود( مسعودی، التنبیه،
۱۱۴).
در میانۀ سدۀ
۴ق، مطهر بن طاهر مقدسی (د ۳۵۵ق) با آگاهی
گسترده نسبت به اخبار و اندیشههای یهود و آشنایی
به زبان عبری، به بررسی موارد اختلاف میان مسلمانان و یهودیان
میپردازد (۲/ ۱۱۶ به بعد) و دربارۀ
موضوعاتی چون اعتقادات مربوط به روح، آراء یهود را از منابع ایشان
نقل میكند (نک : ۲/ ۱۱۶-
۱۱۸). در اواخر همان سده، ابن ندیم در مقدمۀ اثر
پر ارزش خود الفهرست (ص ۲۵)، به تقسیم بندی و یادكرد
بسیار دقیقی از آثار دینی یهود پرداخته
است؛ او بجز اسفار عهد عتیق، از مجموعۀ مشنا مشتمل
بر قوانین و روایات شفاهی یهود، و همچنین تفاسیر
برخی از اسفار عهد عتیق، یاد كرده است.
در سدۀ ۵ق، بیرونی
عالم بزرگ مشرق، در مصاحبت با عالمی یهودی از اهل گرگان،
به نام یعقوب بن موسی تفرشی، از وی اطلاعاتی
دربارۀ آراء و تواریخ ایشان - به ویژه دربارۀ حضرت
موسی(ع) - كسب كرده، و بخشی از آن اطلاعات را در آثار خود ضبط
كرده است (نک : ص ۲۷۶) و در مغرب زمین، ابن حزم
در یكی از رسالههای خود، به ذكر ریز عقاید یهود،
بر اساس آراء وارد شده در تلمود پرداخته است (ص ۶۴)
موضوعات اسرائیلیات
در بررسی موضوعات روایاتی
كه نمونههای اسرائیلیات تلقی میشوند، باید
اشاره كرد كه در مقام توضیح و تفسیر برخی آیات و
اشارات قرآنی، یا شرح برخی احادیث، معمولترین
شیوه، پرداختن به داستانی از «امم سالفه» بوده است. در این
موارد نام شخصیتهای داستان گاه با تعریب نامهای عبری
و گاه با جایگزین كردن نامهای اصلی با نامهای
مأنوستر، تغییر مییافته است. از نظر پرداخت محتوایی
داستان، تغییراتی در جزئیات و دستیابی
به بافتی هماهنگتر با فرهنگ اسلامی امری معمول بوده است؛
در همین راستا بسیاری از داستانهای پرداخت یافته
در محیط جدید، برخی عناصر و بخشهای مطابق با تعالیم
اسلامی و ناموافق با تعالیم یهود را نیز در برداشته،
و گاه داستانی از امم پیشین، با داستانی قرآنی
به همین شیوه پیوند داده شده است.
در بررسی نمونهها، نخست باید
به داستان شعیب نبی(ع) اشاره كرد. در قرآن كریم جز پیامبری
شعیب در میان قوم مدین، سخنی دیگر دیده
نمیشود (مثلاً اعراف / ۷/ ۸۵) و برخی مفسران در
پی گسترش دادن این داستان، به تطبیق شعیب با شخصیتی
مشابه در عهد عتیق ، یعنی یترون پدر زن حضرت موسی(ع)
(نک : سفر خروج، ۳:۱) روی آوردهاند.
یكی دانستن آزر یاد
شده در قرآن كریم (انعام/ ۶/ ۷۴) با تارح پدر حضرت
ابراهیم(ع) در روایت عهد عتیق (پیدایش،
۱۱:۳۱-۳۲) نزد برخی از مفسران و تطبیق
ادریس قرآنی با اخنوخ عهد عتیق (نک : ه د، ادریس)
را میتوان به عنوان نمونههای دیگر یاد كرد. گاه آمیختگی
داستانها از همان نمونۀ روایت مسعودی در بارۀ سرگذشت ادریس
نبی است كه برای بسط رخدادهای میان او و جبار
معاصرش بیوراسب، ماجرا را در قالب داستان شناخته شدۀ آحاب
و الیاس جای داده است (نک : اثبات...، ۱۷ به بعد).
زمینۀ محدودتر دیگری
از اسرائیلیات، پرداختن به تفسیر مفاهیم اسلامی
با بهرهگیری از مفاهیم همانند در فرهنگ امم سالفه و بسط و
تفصیل مطلب بر آن پایه است. از موارد شایان ذكر از این
دست، میتوان به مفاهیمی مربوط به عالم غیب، مانند
فرشتگانی چون عزازیل، كروبیل، رفائیل و دومه، فرشتۀ موكل
بر ارواح كفار، یاد كرد كه در پارهای منابع اسلامی از
آنها سخن رفته است (نک : ابن حبیب، ۷۰؛ ابن قتیبه،
المعارف، ۱۴؛ عیاشی، ۲/ ۳۴۳؛ سیوطی،
الحبائك...، ۸۵)، اما نامی از آنها در متون اصیل
اسلامی به میان نیامده، و با فرشتگان یاد شده در
متون آپوكریف و كتب تلمودی قابل تطبیق و مقایسهاند
(نک : «كتاب اخنوخ[۱]»، 10 , 9:1, 1 :8 ؛ «براكوت»، b .(۱۸
موضوعاتی فرعی دربارۀ فرشتگان مقرب را نیز باید به این زمینه
علاوه كرد و از نمونههای شایان ذكر آن، حضور جبرئیل به
عنوان فرشتۀ نجات دهندۀ پیامبران و مؤمنان در آزمایش آتش است كه طرح آن در
برخی منابع اسلامی (مثلاً راوندی، ۱۰۴-
۱۰۵) با نظایر آن در منابع تلمودی جای
مقایسه دارد (مثلاً «پساحیم»، b -a118 ؛ «سوطا»، 10b).
مفاهیمی با زمینههای
گوناگون چون كیهانشناسی و معادشناسی، همچون محاط بودن
آسمانهای هفتگانه در آب (نک : اسد، ۷۶؛ «مسائل...»،
۲۴۷- ۲۴۸؛ ابنخزیمه،
۱۰۲؛ ابولیث سمرقندی، «بستان»،
۱۶۲؛ بیهقی، ۴۰۲؛ قس: عهد عتیق،
سفر پیدایش، باب اول؛ نیز «حگیگا»، 12b) و
طبقات هفتگانۀ جهنم (نک : ابنهشام، ۳۸، برپایۀ روایات
وهب ابن منبه؛ غزالی، ۴/ ۵۳۱؛ قس: كوهن، 380)
نیز از نظر امكان اقتباس از امم سالفه درخور تأملند. همچنین در
روایتی، دود و آب تؤماً مادۀ سازندۀ آسمانها
شناخته شدهاند كه با پندار مطرح شده در نوشتههای مدراشی قابل
مقایسه است؛ چه در آنها لفظ عبری «شمائیم» (آسمانها) مركب
از ۲ واژۀ اش (آتش) و مائیم (آبها) دانسته، و چنین تصور شده كه
آسمان همچون نام خود از دو عنصر آتش (دخان) و آب پدید آمده است (نک
: مسعودی، مروج، ۱/ ۳۸؛ قس: «حگیگا»، 12a). دیگر
از موارد جالب توجه، بازتابهایی از «تابوت عهد» است كه به
اشكال گوناگون و با مناسبتهای متنوع در برخی از منابع روایی
دیده میشود (مثلاً نک : مسعودی، اثبات، ۱۶،
۵۰، ۶۲؛ سیوطی، «العرف»،
۳۸۱، ۳۹۲).
در پایان باید به بسیاری
از دعاها ومناجاتها، صحیفهها، اندرزها و انواع گفتارهای منتسب به
پیامبران بنیاسرائیل اشاره كرد كه بحث در بارۀ منابع
آنها، مستلزم بررسیهای تطبیقی و یافتن نظایر
احتمالی آنها در فرهنگ امم سالفه است (برای نمونهها، نک :
احمد بن حنبل، الزهد، ۸۶ - ۸۷، جم؛ عیاشی،
۲/ ۳۴۴- ۳۴۵؛ مفید،
۱۰۴ به بعد، جم؛ مرشد بالله، ۲/ ۱۹۵؛
ابنطاووس، ۳۲،جم ). گفتنی است كه برخی از
خاورشناسان، از جوانب گوناگون به مقایسه میان اسرائیلیات
و نمونههای آن در آثار دینی یهود پرداختهاند (مثلاً
نک : سیدرسكی، ۳ ، جم؛ اشپایر، ۲ ، جم؛ گلدسیهر،
868 -866 ؛ هلر، 286 -281 ؛ مارگلیوث، 405 -404 ؛ نیز: هورویتس،
556، كه به منابع مسیحی نیز توجه داشته است).
انساب فرزندان نوح(ع)، آنگونه كه
در عهد عتیق مطرح شده است، البته نه به عنوان تفكری دینی،
اما در حد بازتابی مستند از احوال پیشینیان، نه تنها
در میان نسبشناسان و مؤلفان مسلمان رواج داشت، بلكه از پذیرشی
نسبتاً عام برخوردار بود و یكی از شایعترین زمینهها
برای اسطورههای مربوط به نخستین سازندگان شهرهای
مشرق زمین، چون گرگان، اصفهان و اردبیل بود (نک : سهمی،
۴۴؛ سمعانی، ۱/ ۱۰۷؛ یاقوت،
بلدان، ذیل اصبهان).
«Berakoth», The
Babylonian Talmud, London, 1990; Blach I re, R., Introduction au Coran, Paris,
1959; «Book of Enoch», The Apocrypha and Pseudepigragha of the Old Testament,
ed. R.H. Charles, London, 1973; Cohen, A., Everyman's Talmud, London, 1949;
Dietrich, A., A review of «Studies in Arabic Literary Papyri» , Der Islam,
1959, vol. XXXIV; GAL,S; Goldziher, I., X K L mpfe um die Stellung des V ad / w
im Islam n , ZDMG, 1907, vol. LXI; X Hagigah n , The Babylonian Talmad, London,
1990; Heller, B., «The Relation of the Aggada to Islam Legends» , Muslim World,
1934, vol. XXIV; Horovitz, J., «The Earliest Biographies of the Prophet and
their Authors», Islamic Culture, 1927, vol.I; Margoliouth, D.S., «The Use of
the Apocrypha by Moslem Writers», The Moslem World, New York, 1915, vol. V;
«Pesa h im» , «Soṭah», The Babylonian Talmud, London, 1990; Sidersky, D., Les origines
des légendes musulmanes..., Paris, 1933; Speyer, H., Die biblischen Erzahlungen
im Qoran, Darmstadt, 1961.