آخرین بروز رسانی : دوشنبه
19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
بیرونی، ابوریحان
محمد بن احمد بیرونی خوارزمی (۳۶۲- پس از
۴۴۰ ق /۹۷۳- ۱۰۴۸ م)،
دانشمند پرآوازۀ ایرانی. وی در میان دانشمندان دورۀ اسلامی
بیشتر با كنیۀ خود و به ندرت با نسبت خوارزمی شناخته میشود، اما
پژوهشگران اروپایی معمولاً او را بیرونی مینامند.
او در بیرونِ (خارج) شهر كاث، پایتخت كهن خوارزم كه در آن
روزگار پایتخت خوارزمشاهیان آل عراق بود، یا شاید دژی
به نام بیرون در خوارزم زاده شد. خود بیرونی در شعری
گفته است كه پدر خود را نمیشناسد، چه رسد به آنكه بداند نیایش
كیست (نک : یاقوت، ۵ /۲۳۳۵).گرچه
اغراق شاعرانه در این سخن آشكار است،اما میتوان با استناد به
آن گفت كه وی احتمالاً از خانوادهای اشرافی نبوده است.
بیرونی در
۴۲۷ ق سن خود را ۶۵ سال قمری یا
۶۳ سال شمسی یاد كرده است (نک : فهرست ... ،
۲۹-۳۰) كه سال ۳۶۲ ق برای
تولد وی به دست میآید. غضنفر تبریزی، یكی
از شیفتگان شخصیت بیرونی، براساس زایچهای
كه برای وی یاد كرده، تولد او را ۱۰ و
۴۰ دقیقۀ بامداد پنجشنبه ۳ ذیحجۀ
۳۶۲ق /۴ سپتامبر ۹۷۳م «مطابق با روز
مهر یا ۱۶ شهریور ۳۴۲ فارسی (و
نه ۱۶ شهریور سال شمسی) و ۴ ایلول
۱۲۸۴ اسكندری» آورده است (ص ۷۸؛ نیز
كندی، «بیرونی[۱] ...»،
۱۴۷-۱۴۸؛ بولگاكف، ۹)؛ اما به زایچهای
كه مبنای محاسبات غضنفر بوده است، چندان نمیتوان اعتماد داشت.
نخستین حامی بیرونی،
ابونصر منصور بن علی بن عراق، دانشمند برجستۀ ایرانی
و از شاهزادگان آل عراق بود. بیرونی دربارۀ تحصیل
نزد وی گفته است: «و اما ابونصر، ... از احوال علمی او آگاهم و
از كتابخانۀ او هنگام تحصیل ریاضیات بهرهها بردهام و او هرچه
را یافته، بر من املاء كرده است ... » (نک : مقالید ... ،
۱۰۱). وی سالها پس از این روزگار نیز در
آغاز شعری بلند هنگام برشمردن حامیان خود، به بهرهمندی
از بخششهای آل عراق و پرورش نهال زندگی خود به دست ابونصر
اشاره كرده است (یاقوت، ۵ /۲۳۳۴). برخی
پژوهشگران به اشتباه، «منصور از آل عراق» را منصور بن نوح، آخرین امیر
سامانی (حك ۳۸۷-۳۸۹ ق
/۹۹۷- ۹۹۹ م) پنداشته، و از رفتن بیرونی
به بخارا و بهرهمندی از حمایت این امیر سخن گفتهاند
(بوآلو، «بیرونی [۲]... »، 1236؛ كندی، همان، 149؛
بازورث، 274)؛ اما بیرونی در روزگار منصور دوم دست كم
۲۵ سال داشته، و یقیناً خود را در این سن به
نهالی در حال پرورش تشبیه نمیكرده است.
نخستین فعالیت علمی
بیرونی رصدی در حدود سال ۳۸۰ ق /
۹۹۰م است كه البته ابزارهای وی از دقت چندانی
برخوردار نبود. وی در ۳۸۴ و ۳۸۵ق پس
از رصد در روستایی به نام بوشكانز بر كرانۀ باختری
جیحون و نزدیك كاث، با استفاده از حلقهای به قطر
۱۵ ذراع و ابزارهایی به مراتب دقیقتر به همان
نتایج ۳۸۰ق رسید. در ۳۸۵ق
مأمون بن محمد فرمانروای گرگانج به كاث تاخت و ابوعبدالله محمد بن
احمد، آخرین خوارزمشاه آل عراق و حامی بیرونی را به
قتل رساند، ابوریحان نیز كه از این رویداد با عبارت
«درگیری میان دو بزرگ خوارزم» یاد كرده است، به
ناچار و با عجلۀ بسیار زادگاه خود را ترك كرد، چنان كه حتى نتوانست نتایج
پژوهشهایش را با خود ببرد و در نتیجه بسیاری از نتایج
این ارصاد چندی بعد از خاطر او محو شد ( تحدید ... ،
۷۹-۸۰، ۱۰۹-۱۱۰،
۲۴۶، ۲۴۹، نیز «الدرر ... »،
۹۰).
در نیمۀ جمادیالاول
۳۸۷ ق /۲۴ یا ۲۵ مۀ
۹۹۷م بیرونی بار دیگر در كاث بود و خسوفی
را رصد كرد (خسوف شم ۳۴۰۳، در فهرست اُپُلْتْسِر).
ابوالوفای بوزجانی نیز، مطابق قراری كه از پیش
با بیرونی گذاشته بود، همان خسوف را در بغداد رصد كرد. سپس بیرونی
با مقایسۀ نتایج این دو رصد، اختلاف طول جغرافیایی
میان بغداد و كاث را حساب كرد ( تحدید،۲۵۰).
البته خود بیرونی تنها به سال ۳۸۷ق اشاره
كرده، و در این سال خسوف دیگری نیز در نیمۀ ذیقعده
رخ داده است (خسوف شم ۳۴۰۴، در فهرست اپلتسر). اما
بنابر محاسبات دقیق تئودُر ریتر فُن اپلتسر
[۳](۱۸۴۱-۱۸۸۶م)، تنها
خسوف نخست در هر دو شهر كاث و بغداد قابل رؤیت بوده است (كندی،
همانجا). به هر حال تردیدی نیست كه بیرونی در
این سال به شهرتی درخور رسیده بوده است كه دانشمند
پرآوازهای چون ابوالوفا، در كهنسالی حاضر شده بود با او همكاری
كند.
بازگشت وی به كاث احتمالاً پس
از مرگ مأمون بن محمد و به پادشاهی رسیدن پسرش علی صورت
گرفته است. شاید بیرونی امید داشته است كه پس از این
انتقال قدرت، بتواند یك بار دیگر در زادگاه خود به فعالیت
پردازد، اما گویا نتوانست چنان كه باید و شاید از حمایت
خوارزمشاه برخوردار شود و بار دیگر به ناچار زادگاه خود را ترك كرد. بیرونی
در كتاب تسطیح الصور كه به نام علی بن مأمون نوشته، به
برخورداری از حمایت او، پیش از سفر وی به بیرون
از خوارزم اشاره كرده (دنبالۀ مقاله) كه به احتمال قوی منظور همین دورۀ كوتاه
(احتمالاً چندماهۀ) ۳۸۷ق است.
گویا مسافرت بیرونی
به ری پس از این روزگار صورت گرفته باشد. وی دست تنگ و
پریشان حال به این شهر رسید، اما پس از مدتی گرچه
چندان از حمایت آل بویه برخوردار نشد، اما كارش اندكی
سامان یافت. بیرونی در الآثار الباقیۀ پس
از آوردن شعری دربارۀ مصائب فقر، گفته است كه یكی از منجمان این شهر،
نظر او را دربارۀ یك مسألۀ فنی نجومی به سخره گرفت، اما بعدها كه حال و روز ابوریحان
بهتر شد، با او از در دوستی درآمد (ص ۳۳۸). بیرونی
در این شهر با دو ریاضیدان و ستارهشناس بنام ایرانی،
كوشیار بن لبان گیلانی و ابومحمود خجندی دیدار
كرد و رسالۀ كوتاه «حكایة آلة المسماة بسدس فخری» را در شرح دستگاه
رصدی ساختۀ خجندی، و رصدهای او با این دستگاه عظیم و
دقیق نوشت. به گزارش بیرونی این دستگاه رصدی،
سُدْسِ دایرهای بسیار بزرگ بود كه به نام فخرالدوله،
پادشاه آل بویه و حامی خجندی، «سدس فخری» نامیده
شده بود. بیرونی این دستگاه را دقیقترین
دستگاه رصدی ساخته شده تا آن روزگار دانسته است (نک : «حكایة
... »، جم ). سپس نزد اسپهبد ابوالعباس مرزبان بن رستم بن شروین رفت
و كتاب مهم مقالید علم الهیئة را به نام این فرمانروا تألیف
كرد. بیرونی درمورد این فرمانروا دو لقب جیلجیلان
(گیلِ گیلان) و فذشوارجرشاه (پَتِشْخُوارگَر شاه، پذشخوارگر شاه)
را به كار برده است ( مقالید، ۸۹). لقب پتشخوارگرشاه از
روزگار ایران باستان برای فرمانروایان طبرستان (در غرب
مازندران امروزی) به كار میرفت، زیرا كوههای جنوب
این ناحیه (یعنی رشته كوه البرز مركزی)
پتشخوارگر نامیده میشد. در نتیجه این فرمانروا باید
یكی از فرمانروایان آل باوند (ه م) و احتمالاً برادر «دارا
پسر رستم پسر شروین» باشد. در این صورت احتمال دارد كه این
مرزبان بن رستم همان مؤلف كتاب مشهور مرزباننامه، و جد مادری عنصر
المعالی كیكاووس بن اسكندر بن قابوس بن وشمگیر، مؤلف
قابوسنامه باشد (ابناسفندیار، ۱۳۷؛ عنصرالمعالی،
۲؛ نیز نک : ه د، ۱/ ۵۸۹). بیرونی
در مقدمۀ مقالید از دیدارها، مكاتبات و مباحثات علمی خود با
چند دانشمند بزرگ ایرانی از جمله كوشیار گیلانی،
خجندی و ابوالوفای بوزجانی یاد كرده است (ص
۹۷-۱۰۳).
ابوریحان سپس به جرجان نزد
قابوس بن وشمگیر زیاری رفت و احتمالاً در حدود سال
۳۹۱ق كتاب الآثار الباقیة، نخستین اثر مشهور خود
را به نام او به رشتۀ تحریر درآورد. البته دست كم تا ۴۲۷ق
/۱۰۳۶م تصحیحاتی در آن صورت داد و مطالبی
را نیز بدان افزود (نک : فهرست، ۴۲). وی در این
روزگار كوشید تا كاری را كه «اصحاب ممتحن» برای اندازهگیری
طول یك درجه از كمان نصفالنهار انجام داده بودند، تكرار كند. اصحاب
ممتحن بر چند دانشمند برجستۀ غالباً ایرانی، همچون بزیست پسر فیروزان
(معروف به یحیی بن ابی منصور)، خالد بن عبدالملك
مروروذی و چند تن دیگر اطلاق میشد كه در اواخر روزگار
مأمون، خلیفۀ عباسی (یعنی در حدود سالهای
۲۱۳-۲۱۵ق) و با حمایتهای مادی
او، در دو گروه متفاوت و به طور مستقل، طول یك درجه از كمان نصفالنهار
را در نزدیكی بغداد اندازه گرفتند و از این طریق قطر
كرۀ زمین را به دست آوردند. اما در روزگار بیرونی
دربارۀ حاصل كار دو روایت در دست بود. حبش حاسب، ابوحامد صاغانی
(چغانی) و ثابت بن قره این مقدار را ۵۶ میل
گزارش كرده بودند، درحالیكه فرغانی دو سوم میل بیش
از مقدار قبلی را درست میدانست و بسیاری از منجمین
دیگر از فرغانی پیروی میكردند. بیرونی
كه این اختلاف دو سوم میل (حدوداً ۲ /۱٪) برایش
خیلی مهم بود، كوشید در «سرزمینهای میان
دهستان چسبیده به جرجان، و میان جایگاه تركان غز» یك
بار دیگر به این اندازهگیری دست زند، اما حامی
او، قابوس ناگهان علاقۀ خود را به ادامۀ این كار از دست داد و بیرونی نیز نتوانست
كار را ادامه دهد ( تحدید، ۲۱۴-۲۱۵).
احتمالاً بیرونی پس از این
رویداد، بر آن شد كه برای پیشبرد كارهای علمی
خود، از حمایت امیری دیگر برخوردار شود. در همین
روزگار آوازۀ دانش دوستی علی بن مأمون (فرزند مأمون بن مأمون و
دومین خوارزمشاه آل مأمون) و وزیر دانشمندش ابوالحسین (یا
ابوالحسن) سهلی (یا سهیلی) دانشمندان بسیاری
را به خوارزم كشانده بود (نک : ه د، آل مأمون). بیتوجهیهای
قابوس از یك سو و جاذبۀ بازگشت به زادگاه، برخورداری از حمایت پادشاهی
دانش دوست و همنشینی با برجستهترین دانشمندان آن روزگار
جهان اسلام، همچون ابوسهل مسیحی، ابوالخیر خمار، ابن سینا،
ابوعلی حبوبی و...، بیرونی را بر آن داشت كه جرجان
را به قصد گرگانج ترك كند. آخرین روزهای اقامت ابوریحان
در دربار قابوس را میتوان با دقت تعیین كرد. وی دو
خسوف ۱۴ ربیعالأخر و ۱۳ شوال
۳۹۳ را در جرجان، و خسوف ۱۴ رمضان
۳۹۴ را در جرجانیه یا گرگانج رصد كرد (نک :
القانون ... ، ۲ /۷۴۰-۷۴۱). در نتیجه
میتوان دریافت كه وی در این یازده ماه به
گرگانج رفته است.
از مقدمۀ تسطیح
الصور بیرونی اطلاعات جالبتری به دست میآید.
بیرونی این كتاب را به «ملك العادل، ولی النعم
خوارزمشاه» اهدا كرده، اما به نام دقیق او، یعنی ابوالحسن
علی بن مأمون اشاره نكرده است. از طرفی وی در ادامه
خود را یكی از پروردگان سایۀ حكومت این
خوارزمشاه دانسته كه پس از دوری طولانی بار دیگر به این
درگاه بلندمرتبه رسیده است (چنان كه گفته شد مقصود وی از این
عبارت همان مدت كوتاهی است كه در ۳۸۷ق در خوارزم
به رصد میپرداخته، و با ابوالوفای بوزجانی نیز از
راه دور همكاری میكرده است). بیرونی سپس به جشن
سده ــ كه از بزرگترین جشنهای ایرانیان به شمار میرود
ــ اشاره میكند ( تسطیح ... ،
۱۸۶-۱۸۷). ریشتر ـ برنبورگ با توجه
به این نكته تاریخ رفتن بیرونی به دربار علی
بن مأمون را جشن سدۀ میان دو تاریخ یاد شده یا نخستین جشن
سده پس از رصد انجام شده در گرگانج، یعنی ۲۰ ژانویۀ ۱۰۰۴
یا ۱۹ ژانویۀ ۱۰۰۵
دانسته است (ص 118). اما تاریخ ۲۰ ژانویۀ
۱۰۰۴ درستتر به نظر میرسد، زیرا هدف بیرونی
از رفتن به دربار علی بن مأمون و اهدای این كتاب،
قاعدتاً جلب حمایت او برای انجام فعالیتهای رصدی
و از جمله رصد خسوف ۱۴ رمضان ۳۹۴ بوده است. او
در روزگار این پادشاه با آسودگی خاطر به تحقیقات علمی
خود پرداخت.
پس از مرگ علی بن مأمون و بر
تخت نشستن برادرش مأمون در ۳۹۹ یا
۴۰۰ق، بیرونی بیش از پیش موردتوجه
خوارزمشاه قرار گرفت و همانگونه كه خود تأكید كرده است، ۷ سال
به ابوالعباس خوارزمشاه خدمت كرد. البته این سخن او، بسیاری
از محققان اروپایی و ایرانی را كه بدون توجه به
رصد سال ۳۹۴ق ابوریحان در خوارزم به نگارش شرح حال
بیرونی پرداختهاند، به اشتباه افكنده است؛ به طور مثال
بولگاكف مدت اقامت بیرونی در جرجان را ۱۵ سال
(۳۸۵-۴۰۰ق) و اذكایی این
مدت را ۱۰ سال (۳۹۰-۴۰۰ق)، و
هر دو هنگام بازگشتش به خوارزم را حدود سال ۴۰۰ق دانستهاند
(بولگاكف، ۱۰؛ اذكایی، ۱۹). ظاهراً علت
اصلی اشتباه این محققان آن بوده است كه یا از حكومت علی
بن مأمون در فاصلۀ سالهای ۳۸۷-۳۹۹ یا
۴۰۰ق بیخبر بوده، یا بدان توجه نداشتهاند. بههرحال
بیرونی در این ۷ سال از برجستهترین مشاوران
ابوالعباس خوارزمشاه به شمار میرفت؛ ازجمله هنگامی كه خلیفه
القادر بالله به واسطۀ سالار حاجیان خوارزم، هدایا و لقبی برای
مأمون فرستاد، مأمون از بیم خشم محمود از ارتباط مستقیم وی
با خلیفه، به بیرونی مأموریت داد تا پنهانی این
هدایا را در بیابان غرب گرگانج بستاند، بیآنكه سخنی
در این باره با كسی بگوید. اما بیرونی علاقۀ چندانی
به این گونه فعالیتهای سیاسی نداشت و شاید
منظور وی از كارهای «مایۀ رشك نادانان
و دلسوزی خردمندان» (نک : تحدید، ۱۱۰) همین
فعالیتهای به ظاهر جذاب سیاسی بوده است؛ زیرا
خدمت به خوارزمشاه در این گونه مسائل، او را از پرداختن به تحقیقات
علمی یا به تعبیر خود او «خدمت به علم» (نک : القانون،
۱ /۳، «سیر سهمی...»، گ ۸۵ب، سطر
۴)، بازمیداشت.
در ۴۰۶ و
۴۰۷ق بیرونی فرصتی كوتاه برای
پرداختن به كار رصد پیدا كرد ( تحدید، ۱۱۰). او
توانست با بهرهگیری از كمكهای مالی پادشاه آلتی
رصدی موسوم به حلقۀ شاهیه بسازد كه نامش مأخوذ از لقب خوارزمشاه بود. وی
در گرگانج به یك سلسله رصدهای پی در پی پرداخت كه
آخرین آنها به جمعه ۴ رجب ۴۰۷ مربوط میشود.
وی برخی از این ارصاد را در قصر پادشاهی مأمون انجام
داد (همان، ۷۵-۷۷، ۷۹-۸۰،
۱۲۰، ۲۴۰).
در ۴۰۷ ق مأمون به
دست سرداران سپاهش كشته شد و محمود نیز سال بعد گرگانج را تصرف كرد و
هنگام بازگشت بیرونی را نیز با خود به غزنه برد. در این
هنگام بیرونی بسیار تهی دست زندگی میكرد
و با آنكه پس از چندی تا حدی از حمایت محمود برخوردار، و
روزگارش بهتر شد، اما روابطش با وی هرگز چنانكه باید بهبود نیافت.
بیرونی در این سالها به نگارش تحدید نهایات
الاماكن مشغول بود. وی در اوایل سال ۴۰۹ ق/
۱۰۱۸ م یا اندكی پیش از آن در مقدمۀ این
كتاب به تفصیل از نامرادیهای روزگار گله كرده است (ص
۲۲-۲۳). او در اول جمادیالآخر
۴۰۹ نیز در نزدیكی كابل میزیست
و چندان پریشان احوال بود كه خود را در از دست دادن نزدیكان با
دو پیامبر خدا نوح و لوط (كه در جریان عذابی كه بر سر
قومشان آمد، زن یا فرزند خود را از دست دادند) مقایسه میكرد
و امید داشت تا با سربلند بیرون آمدن از این آزمون الاهی
همچون آن دو رستگار گردد (همان، ۱۱۹). بیرونی
در پایان مقدمۀ بسیار طولانی كتاب تحدید نهایات الاماكن نیز
تلویحاً به اسارت خود در چنگ سلطان محمود اشاره كرده، و از فرمان محمود
غزنوی مبنی بر حضور اجباری او در دربار غزنویان با
عنوان كنایهآمیز «تقدیر بشری» یاد كرده است
(ص ۶۲).
بیرونی پس از رصد خورشید
گرفتگی ذیقعدۀ ۴۰۹ در نزدیكی لمغان (میان كابل
و قندهار)، از جمادیالاول ۴۱۰ یك سلسله رصدهای
مختلف را در غزنه آغاز كرد كه تا ۴۱۲ ق به طول انجامید
(همان، ۲۹۱-۲۹۲). رصد انقلاب تابستانی
در ۴۱۲ق آخرین رصد بیرونی به شمار میآید.
بیرونی پس از این رصد محمود غزنوی را در جریان
لشكركشی به هند همراهی كرد، اما همچنان روزگار را به بدی
میگذراند، زیرا در فهرست از رنجهای بیشمار خود پس از
رسیدن به سن ۵۰ سالگی (یعنی پس از
۴۱۲ق) یاد كرده است (ص
۴۱-۴۲).
بیرونی در جریان
لشكركشیهای متناوب محمود به هند كه تا ۴۱۷ ق
طول كشید، با كوششی پیگیر زبان سنسكریت را كه
كلید گنجینۀ معارف هندوان بود، فرا گرفت و با برقراری ارتباط با دانشمندان
و عالمان دینی هند، اطلاعاتی بسیار گرانبها از این
سرزمین به دست آورد. در ۴۱۵ق در غزنه با فرستادگان
فرمانروای تركهای ولگا دیدار كرد و توانست اطلاعات جغرافیایی
قابل توجهی از اعضای این هیئت به دست آورد. یكی
از فرستادگان در برابر محمود گفت كه در نواحی دور دست شمال (نواحی
داخل دایرۀ قطبی)، خورشید گاه روزهای پیدرپی
غروب نمیكند. محمود غزنوی از این سخن برآشفت و این
سخنان را كفرآمیز خواند؛ اما ابوریحان او را متقاعد ساخت كه سخن
سفیر معقول است. در ۴۱۶ق نیز بیرونی
بار دیگر به غزنه بازگشته بود. وی ۷ روز پیش از پایان
رجب ۴۱۶ سرانجام پس از دست كم ۷ سال تحقیق،
نگارش كتاب تحدید را به پایان رساند (ص ۳۰۲).
البته به نظر بولگاكف شاید تاریخ یاد شده در پایان
كتاب تحدید، افزودۀ كاتب نسخه باشد؛ اما از آنجا كه بخشهایی از این
كتاب بیتردید پس از یكی از مسافرتهای بیرونی
به هند تألیف شده است، تاریخ پایان تألیف كتاب را
باید قطعاً پس از ۴۱۲ق و نه چندان پیش از رجب
۴۱۶ دانست؛ زیرا بیرونی در این كتاب
از اقامت خود در قلعۀ نندنه در سرزمین هندوستان یاد كرده است. وی در این
قلعه توانست شیوۀ ابتكاری خود برای اندازهگیری قطر زمین
توسط اسطرلاب را كه پیش از این به صورت نظری بیان
كرده بود، بیازماید (همان،
۲۲۲-۲۲۳، القانون،
۲/۵۳۰-۵۳۱؛ نالینو،
۲۸۹-۲۹۰). شاید بیرونی
مقالۀ فی استخراج قدر الارض برصد انحطاط الافق عن قلل الجبال را
در همین هنگام نوشته است. بیرونی در
۴۱۸ق رسالۀ استخراج الاوتار را به پایان رساند و در همین سال با هیئتهایی
از چین و تركهای اویغور كه به دربار محمود آمده بودند، دیدار
كرد. وی در ۴۲۰ق كتاب مهم التفهیم لاوائل
صناعة التنجیم را به خواهش ریحانه بنت حسین خوارزمی
به دو زبان عربی و فارسی نوشت كه روایت فارسی آن
از كهنترین متون فارسی علمی، و كهنترین متن ریاضی
ـ نجومی فارسی موجود به شمار میرود.
اندكی بعد محمود درگذشت و
فرزندش محمد جانشین او شد. اما مسعود كه پسر بزرگتر بود، پس از مدتی
كوتاه با پیروزی بر برادر بر تخت پدر نشست. در همین روزگار
بیرونی كتاب مشهور و بسیار مهم تحقیق ماللهند را به
پایان رساند. مسعود پس از رسیدن به سلطنت بسی بیش
از پدر بیرونی را نواخت و او نیز به نشانۀ سپاسگزاری،
كتاب القانون المسعودی را كه دانشنامهای از آگاهیهای
نجومی آن دوران بود، به نام وی تألیف كرد. بیرونی
در ۴۲۷ق رسالهای دربارۀ آثار رازی
نوشت و در پایان، فهرست آثار خود را نیز بدان افزود. گویا بیرونی
در همین روزگار مدتی به زادگاه خود سفر كرد، زیرا به یافتن
جُنگی از آثار مانویان در خوارزم پس از ۴۰ و اندی
سال جست و جو اشاره كرده است ( فهرست،۳-۴). او در زمان حكومت
مودود بن مسعود (حك ۴۳۳-۴۴۱ق) نیز
از حمایت پادشاه غزنوی برخوردار بود و دو كتاب دستور و الجماهر را
به نامش تألیف كرد.
غضنفر تبریزی تاریخ
مرگ بیرونی را به نقل از ابوالفضل سرخسی ــ كه گویا
از مریدان بیرونی بوده ــ ۳ رجب
۴۴۰ق/۱۲ دسامبر ۱۰۴۸م
آورده، و با استناد به مأخذی دیگر عمر ابوریحان را
۷۷ سال و ۷ ماه قمری یاد كرده است (ص
۸۰ -۸۱). این همان قول مشهوری است كه
بسیاری بر آن اعتماد كردهاند. غضنفر كه خود را از شیفتگان
شخصیت علمی بیرونی برشمرده، در «المشاطة لفهرست» كوشیده
است تا ثابت كند رؤیایی كه بیرونی در فهرست
نقل كرده است، تأویلی درست دارد. بیرونی در این
رساله گفته است كه در شب تحویل شصت و یكمین سال عمرش
خواب دیده كه در پی یافتن هلال ماه است، اما ناگهان
ندایی میشنود كه «چه میجویی؟ تو این
هلال را ۱۷۰ بار دیگر خواهی دید». بیرونی
در ادامه میافزاید: «چون از خواب برخاستم، این
۱۷۰ ماه را بر ۱۲ تقسیم كردم كه حاصل
۱۴ سال و ۲ ماه قمری شد ... » (ص ۴۲)؛
اما غضنفر كه به علت علاقۀ بسیار به بیرونی میخواسته رؤیای
او را صادقه جلوه دهد، بدون توجه به تصریح بیرونی به
۱۴ سال و ۲ ماه قمری (= ۱۷۰ ماه)،
«مائة و سبعین» (۱۷۰) را «مائۀ و تسعین»
(۱۹۰) خوانده،و دلایل عجیب و غریب دیگری
نیزبهمیان كشیدهاست تا میان تاریخی كه
برای درگذشت بیرونی یاد كرده و رؤیای بیرونی
توافقی حاصل كند. درحالیكه بیرونی در مقدمۀ الصیدنة
فی الطب ــ كه یگانه دست نویس شناخته شدۀ آن
به خط خود غضنفر تبریزی است (نک : مقدمه، ص ۲) ــ تأكید
كرده كه سنش از ۸۰ سال گذشته، و به سبب ضعف بسیار بینایی
و شنوایی، به ناچار كتاب را با دستیاری شخصی
به نام نهشعی تألیف كرده است (همان، ۱۷). در نتیجه
باید گفت كه بیرونی روزگار جانشینِ مودود را نیز
درك كرده، و درگذشتش پس از ۴۴۲ق بوده است. از این
تاریخ به بعد هیچ خبری از بیرونی در دست نیست
و به نظر میرسد كه چندان پس از این ایام نزیسته
باشد.
شخصیت علمی، حقیقتجویی
و تجربهگرایی
ابوریحان بارها خود را خادم علم
دانسته، و به ویژه از اینكه «توانسته از روزگار كودكی یكسره
به خدمت علم درآید»، از بخت بلند خود سپاسگزار بوده است ( القانون،
۱ /۳). به نظر بیرونی خادم دانش نباید میان
شاخههای علم جدایی قائل شود، بلكه باید بداند كه
دانش به طور مطلق، چه ذاتاً و چه نسبت به آگاهیهایی كه
دربارۀ آن به دست میآید، پدیدهای شریف و نیكوست
و جوینده را لذتی ابدی و پیوسته عطا میكند («سیر
سهمی»، گ ۸۵ ب، سطرهای ۴ تا ۶). وی
همواره كسانی را كه درمورد تحقیقات علمی تنها به این
نكته كه «در آن چه سود است؟!» توجه دارند، به باد استهزا میگیرد
(مثلاً نک : تحدید، ۲۳) و بر آن است نباید با گفتن
«الله اعلم» نادانی خود را توجیه كند ( الآثار،
۳۰۹). دلبستگی بیرونی به پژوهش چندان
است كه فعالیتهای سیاسی خود در روزگار خوارزمشاهیان
آل مأمون را «مایۀ رشك نادانان و دلسوزی خردمندان» برمیشمرد ( تحدید،
۱۱۰).
دیدگاه بیرونی
دربارۀ پژوهشهای علمی موجب شد كه وی از پیشگامان
پژوهشهای محض در جهان اسلام باشد. تحقیقات وی دربارۀ احكام
نجوم ــ كه خود همواره معتقدان بدان را نكوهش میكرد (نک : ادامۀ مقاله)
ــ و نیز پژوهشهای وی دربارۀ تاریخ
و آداب و رسوم ملل مختلف (مثلاً در الآثار الباقیة و تحقیق
ماللهند)، از بارزترین و نخستین نمونههای این گونه
تحقیقات به شمار میرود. تسلط بیرونی بر زبانهای
فارسی و عربی و سنسكریت ابزارهای لازم برای
كار پژوهشی را برای وی فراهم آورده بود. بررسی برخی
آثار وی، به ویژه الصیدنة حاكی از آن است كه او از
زبانهای یونانی و سریانی در حد رفع نیاز
آگاهی داشته است. اما امروزه، آثار بیرونی بیشتر به
دلیل شیوۀ پژوهشی وی جلب توجه میكند. بررسی آثار
مختلف بیرونی حاكی از آن است كه او از نظر شیوۀ پژوهش
بسیار پیشتر از روزگار خود و كم و بیش همانند شیوۀ
دانشمندان اروپایی عصر نوزایی بود. بیرونی
با داشتن ابزارهای لازم و پژوهشهای ژرف در تاریخ (به ویژه
تاریخ علوم) بر نظریههای علمی زمان خود و سیر
تكاملی آنها تسلط یافته بود و میتوانست از هرگونه آگاهی
كه به دستش میرسید، بهرۀ فراوان گیرد. توجه ویژۀ وی
به تاریخ و دیدگاه انتقادی او نسبت به اسناد مورداستفاده
و دقت در تصحیح این اخبار (برای چكیدۀ دیدگاهش،
نک : مقدمۀ تحقیق ... ، ۱-۳)، آثارش را در زمرۀ مهمترین
منابع پژوهش و بررسی در آثار پیشینیان و معاصران او،
قرار داده است.
مهمترین جنبۀ شخصیت
علمی بیرونی حقیقتجویی و دوری از
تعصب و پیروی كوركورانه از عقاید رایج است. به نظر
وی تعصب چشمهای بینا را كور و گوشهای شنوا را كر میكند
و انسان را به كاری وامیدارد كه خرد و دانش آن را گواهی
ندهد ( الآثار، ۶۶). او بارها از نظریات دانشمندان پیشین
و به ویژه ارسطو انتقاد میكرد (نک : ادامۀ مقاله، دیدگاههای
بیرونی در طبیعیات). وی به دلیل شیفتگی
به رهیافتهای عینی، حقیقت را تنها در گفتهها و
نوشتهها نمیجست و به آزمودن آزمودنیها و مشاهدۀ مستقیم
پدیدههای طبیعی بسیار علاقهمند بود (نک : ادامۀ مقاله).
تمایل وی به دقت و مشاهده در كنار احتمال راه یافتن
خطاهای هرچند كوچك در محاسبات پیچیده، وی را بر آن
میداشت تا روشهایی را كه از راه آزمایش مستقیماً
به نتیجه میرسد، بر روشهای نظری مبتنی بر
محاسبه برتری دهد (مثلاً نک : تحدید،
۲۱۴-۲۱۵، درمورد اقدام ناموفق وی
برای اندازهگیری قطر زمین كه بدان اشاره شد).
او در الجماهر با تكیه بر آزمایشهایی
كه شیوۀ علمی در آنها كاملاً رعایت شده است، دو باور عامیانه
را كه حتى به آثار علمی نیز راه یافته، رد میكند:
نخست سمی بودن الماس را با خوراندن آن به سگی میآزماید
و میافزاید كه چه در آن هنگام و چه بعدها نشانی از مسمومیت
در این سگ دیده نشد (ص ۱۷۴) و سپس دربارۀ نظریۀ بسیار
شایعی كه در برخی منابع به ارسطو منسوب است و براساس آن
اگر مار به زمرد بنگرد، چشمانش ضعیف یا كور خواهد شد (رازی،
۲۰ /۵۹۵: «الزمرد یسیل عین
الأفعی متى نظرت إلیه»؛ ابومنصور، ۱۸۷، ابن بیطار،
ذیل زمرد)، میگوید: در سنجش این سخن، از انداختن
طوق زمرد نشان بر گردن مار گرفته تا حركت دادن رشتهای از دانههای
زمرد در جلو چشمانش و... چندان كوشیدم كه كسی را یارای
فراتر رفتن از آن نیست، و این كار را ۹ ماه تمام در سرما
و گرما آزمودم و تنها مانده بود كه زمرد را چون كُحل بر چشمانش بكشم! اما این
كارها، اگر تیز چشمی آن مار را بیشتر نكرده باشد، چیزی
از بیناییاش كم نكرد! (همان،
۲۷۲-۲۷۳؛ برای شواهد دیگر، نک
: ه د، الجماهر فی الجواهر).
بیرونی در افراد المقال نیز
یكی از نظریات مشهور ارسطو را با تكیه بر آزمایشی
جالب رد میكند (نک : ادامۀ مقاله، دیدگاههای بیرونی در طبیعیات)؛
اما نكتۀ مشترك در همۀ این آزمایشها شیوۀ علمی بیرونی
در انجام دادن این آزمایشهاست. وی مانند یك محقق
امروزی، در مورد هرآزمایش به چند نكته توجه میكند: نخست
آنكه هنگام مقایسۀ خاصیتی ویژه از دو ماده، میكوشد كه سایر
شرایط برای آنها یكسان باشد. مثلاً برای بررسی
تأثیر دمای اولیۀ آب در سرعت انجماد آن، دو ظرف یك شكل و یك اندازه با
مقداری برابر از یك نوع آب ــ یكی گرم و دیگری
سرد (برای یكسان بودن املاح آب) ــ برمیگزیند و این
دو را در هوای سرد نزدیك هم قرار میدهد تا همۀ شرایط
بجز دمای اولیۀ دو ظرف یكسان باشد. و دیگر آنكه در همۀ این
آزمایشها به تكرار آن در حالات مختلف تأكید میكند تا مطمئن
شود كه نتایج حاصل از فرایندی اتفاقی نیست و
سرانجام آنكه از پذیرفتن مطالبی كه آزمودن آنها در شرایط
عادی دشوار و گاه ناممكن است، خودداری میكند. به طور
مثال درمورد حجر البَرَد كه بنابر باور عامه، دفع كنندۀ تگرگ (بَرَد)
است، میگوید: این نیرنگی آسان است، زیرا
كه آزمودن راستی یا ناراستی این سخن بس دشوار است
( الجماهر، ۳۶۲).
بیرونی و احكام نجوم
نگارش چند اثر نسبتاً مفصل دربارۀ احكام
نجوم و شاخههای مختلف آن توسط بیرونی، برخی از
پژوهشگران، به ویژه زاخاو را به این باور رسانده كه بیرونی
از معتقدان به احكام نجوم بوده است. اما بیرونی در آثار خود
بارها تأكید كرده كه به امكان پیشگویی حوادث از روی
احوال ستارگان و نیز سایر علوم غریبه اعتقاد نداشته، و علت
توجه وی به این گونه مسائل، صرفاً توجه وی به پژوهش
علمی بوده است. وی در فهرست نیز برای آنكه زمانی
از سر ناامیدی از ستارهشمران خواسته بود كه در سرانجام كارش
نظر كنند، خود را سرزنش میكند و سپس پاسخهای این منجمان
را به ریشخند میگیرد (ص ۴۱) و در مقدمۀ تحدید
چنین میگوید: چون در كار مردم روزگارمان مینگرم،
همگان در سراسر گیتی «سیمایِ نادانی» به خود
گرفتهاند و به نادانی خود افتخار میكنند و با اهل فضل دشمنی
میورزند... آنگاه نزدیك است كه سخنان اصحاب صناعت احكام
نجوم ... را باور دارم (ص ۲۲). او در همین كتاب تأكید
میكند كه «صناعت احكام ریشههایی سست، شاخههایی
ناتوان و قیاسهای پریشان دارد و در این صناعت، حدس
و گمان بر آگاهی درست و استوار (یقین) برتری دارد»
(ص ۲۹۰). وی در مقدمۀ «سیر
سهمی السعادة و الغیب» كه به یكی از مباحث احكام
نجوم اختصاص دارد، تأكید میكند كه انگیزۀ وی
در پرداختن به این موضوع تنها خدمت به علم و شوق به دانستن بوده
است (گ ۸۵ ب، سطرهای ۴ تا ۶). اما بهترین
شواهد از التفهیم به دست میآید. بیرونی در این
كتاب كه با هدف آموزش احكام نجوم و مقدمات آن (مانند حساب، هندسه، هیئت
و كاربرد اسطرلاب) نوشته شده، بارها بر بیاعتقادی خود به احكام
نجوم تأكید كرده، و مثلاً در آغاز باب احكام نجوم آن چنین
آورده است: «وقت آمد كه نیز سخنانی كه میان منجمان رود
اندر احكام نجوم به جای آریم كه قصد پرسنده این بود. و
نزدیك بیشترین مردمان (اكثریت) احكام نجوم ثمرۀ علمهای
ریاضی است هر چند كه اعتقاد ما اندر این ثمره و اندر این
صناعت مانندۀ اعتقاد كمترینِ مردمان است» (یعنی بیرونی
همچون «اقلیت مردم» اعتقادی به احكام نجوم نداشته است). در
الجماهر نیز هنگام سخن گفتن از نیرنگهایی كه آشكار
ساختن آن دشوار است، آورده: عامۀ مردم از یك بار پیشگویی منجم در تمامی
عمرش، تعجب میكنند و اشتباهاتی را كه در هر دقیقه از عمرش
مرتكب میشود، فراموش میكنند! (ص ۳۶۲، نیز
۱۱۲، كه اهل تنجیم را تحقیر كرده است). افزون
بر این عنوان برخی آثار بیرونی نیز میتواند
نشانۀ بیاعتقادی بیرونی به احكام نجوم و سایر
شاخههای علوم غریبه بهشمار آید.
بیرونی و نظریۀ حركت
وضعی زمین
بیرونی در كتاب استیعاب
هنگام بحث دربارۀ اسطرلاب زورقی آورده است: از ابوسعید سجزی
اسطرلابی از نوع واحد و بسیط دیدم كه از شمالی و
جنوبی مركب نبود و آن را اسطرلاب زورقی مینامید و
او را به جهت اختراع آن اسطرلاب بسیار ستودم. چه، اختراع آن متكی
بر اصلی است قائم به ذات خود و مبتنی بر عقیدۀ مردمی
است كه زمین را متحرك دانسته، حركت روزانه را به زمین نسبت
میدهند و نه به كرۀ سماوی و بدون شك این شبههای است كه تحلیلش
دشوار و رفع و ابطالش مشكل است. مهندسان و علمای هیئت كه
اعتماد و استناد ایشان بر خطوط مساحیه است، در نقض آن شبهه چیزی
[گفتنی] ندارند، زیرا چه حركت روزانه را از زمین بدانند و
چه آن را به كرۀ سماوی نسبت دهند، در هر دو حالت به صناعت آنان زیان
نمیرسد و اگر نقض این اعتقاد و تحلیل این شبهه
امكانپذیر باشد، موكول به رأی فلاسفۀ طبیعیدان
است (ص ۱۲۸). البته به نظر نگارنده ساخت اسطرلاب زورقی
را نمیتوان به خودی خود نشانگر اعتقاد سجزی به حركت وضعی
زمین دانست. نالینو (ص ۲۵۲) نیز دربارۀ اینكه
سجزی چنین اعتقادی داشته است، یا اینكه حركت
وضعی زمین را تنها فرض قرار داده، مستقل از اینكه حركت
بكند، یا نه، تردید داشته است؛ اما با توجه به سخن بیرونی،
میتوان پنداشت كه سجزی در مكاتبات خود با بیرونی
چنین نظریهای را مطرح كرده باشد.
بیرونی در تحقیق
ماللهند نیز به هنگام اشاره به نظر دانشمندان هندی دربارۀ «حركت
فلك و سكون زمین» یا «حركت زمین و سكون فلك» یك
بار دیگر تأكید كرده است كه پذیرش یكی از این
دو نظریه و رد نظریۀ دیگر هیچ لطمهای به علم نجوم وارد نمیكند،
زیرا توجیه پدیدههای نجومی براساس هر دو نظریه
یكسان است. بیرونی بار دیگر حل این مسئله را
دشوار میداند و تأكید میكند كه بسیاری از فضلای
پیشین و معاصران او، در مسئلۀ حركت زمین و رد آن تفكر
بسیار كردهاند و خود او در كتاب مفتاح علم الهیئة (كه امروزه
نشانی از آن در دست نیست؛ بیرونی، فهرست،
۳۱) در اینباره به بحث پرداخته، و «در معنی و نه
در كلام» از همۀ گذشتگان پیشی گرفته است ( تحقیق،۲۳۱-۲۳۲).
از اشارات بیرونی به
«حركت فلك نسبت به زمین» یا بالعكس و «حركت روزانۀ شرقی»
كاملاً پیداست كه منظور وی حركت وضعی زمین (چرخش
گرد خود) بوده است و نه حركت انتقالی (گرد خورشید). اما برخی
از مؤلفان مقصود بیرونی را حركت انتقالی پنداشتهاند و در
نتیجه این سخنان را به نظریۀ «خورشید
مركزی» ربط دادهاند (مثلاً نصر،
۱۸۴-۱۸۷؛ اذكایی،
۷۷-۸۱). این اشتباه در آثار شرقی و به ویژه
فارسی رواج بسیار داشته است. گذشته از آن بیرونی
در این مورد تنها به ذكر این نكته كه عملاً تفاوتی میان
این دو نظریه وجود ندارد، بسنده كرده، و هیچ یك از
این دو را بر دیگری برتری نداده است؛ با این
همه، ابوعلی حسن بن علی مراكشی (از دانشمندان سدۀ
۷ق) در جامع المبادی و الغایات فی علم المیقات
از بیرونی به سبب ستایش (و نه پذیرش) نظر سجزی
به شدت انتقاد كرده كه البته كاملاً نابجاست. او هنگام تشریح
ساختمان اسطرلاب زورقی آورده است: «ابوریحان بیرونی
گفته است كه پدید آورندۀ این اسطرلاب ابوسعید سجزی است و آن اسطرلاب مبتنی
بر آن عقیده است كه زمین متحرك و كرۀ سماوی،
به استثنای سیارات هفتگانه، ثابت است. بیرونی
گفته است كه این شبههای است كه حل آن دشوار است و از بیرونی
عجیب است كه چگونه رد شبههای را كه نادرستیاش بیاندازه
آشكار است، دشوار میشمارد. حال آنكه نادرستی این سخن را
ابوعلی سینا در كتاب شفاء و رازی در كتاب ملخص و آثار دیگرش
روشن كردهاند» (۲ /۷۴-۷۵؛ نیز نالینو،
۲۵۱؛ كارادُوو، ۴۶۶؛ ویدمان،
۱۳۱، برای توضیح بیشتر، نک : كرامتی،
«ملاحظاتی ... »، ۱۲۴-۱۳۰).
بیرونی و تاریخ علم
آثار بیرونی در هر زمینهای
كه باشد، از مهمترین منابع تاریخ آن علم به شمار میآید،
زیرا بیرونی نه تنها در ضمن همۀ نوشتههای
خود (به ویژه در استخراج الاوتار) پیوسته از سابقۀ تاریخی
مطالب مختلف، نظرات دانشمندان پیشین و دیگر مسائل مربوط
به تاریخ ریاضیات سخن میراند و نتایج آنان
را با یكدیگر مقایسه میكند، بلكه گاه كتابهایی
را صرفاً دربارۀ تاریخ علم مینگارد. در تحقیق ماللهند و الآثار
الباقیة دقیقترین گزارشهای دورۀ باستان دربارۀ تاریخ
علوم مختلف در هند و گاهشماری ملتها را ارائه میدهد و در تمهید
المستقر و التحلیل و التقطیع از شیوۀ یافتن
مقدار پارامترهای مختلف نجومی در ۳ سنت یونانی،
هندی و ایرانی، و میزان تأثیر پذیری
دانشمندانی چون خوارزمی، ابومعشر بلخی و دیگران سخن
میگوید و مثلاً در تمهید (ص ۸۹) عمر بن فرخان
طبری و ماشاءالله یهودی را واسطۀ میان
ابومعشر و آثار نجومی دورۀ ساسانی میداند. گزارشی كه بیرونی از
مذاكرات میان فزاری و یعقوب بن طارق با هیئت علمی
سند و چگونگی آشنایی مسلمانان با نجوم هندی یاد
كرده است، دقیقترین، و درموردبرخیجزئیات تنها گزارش
موجود در منابع دورۀ اسلامی به شمار میرود (نک : تحقیق،
۱۳۲، ۳۵۱-۳۵۶، «التحلیل
... »، ۱۲۰،۱۳۳،۱۵۶،
۱۷۷- ۱۷۸، تمهید، ۲۷؛قس:
صاعد،۲۱۶؛ نیز كندی،«پژوهشی ...»،
۱۲۹؛ پینگری، «فزاری ... »،
۱۰۳-۱۰۵،«یعقوب ... »،
۹۷-۹۸؛نیز قس: علی بن سلیمان، گ
۹۵ ب، كه این حكایت را به عصر متوكل ربط داده است!).
اشارۀ بیرونی
به اجتماع ستارهشناسان عهد انوشیروان برای تصحیح زیج
شاه (نک : القانون،
۳/۱۴۷۳-۱۴۷۴) مورخین
علم را از وجود دست كم دو نگارش از زیج شاه كه از روایت مشهور
روزگار یزدگرد سوم كهنتر بودهاند، آگاهی داده است (كرامتی،
كارنامه ... ، ۳۶- ۳۹). وی همچنین مانند
محققان امروزی تاریخ علم بارها به تأثیر پذیری
سنت نجومی ایرانی از نجوم هندی تأكید كرده
است ( الآثار،۶، تمهید، ۲۴-۳۰، جم،
«افراد...»، ۱۳۵). در تحدید و القانون فهرستی بسیار
جالب از ارصاد دانشمندان مسلمان (و غالباً ایرانی) آمده است كه
به ویژه درمورد كسانی چون سلیمان بن عصمت سمرقندی
( تحدید، ۶۸- ۶۹،
۲۳۶-۲۳۷، ۲۸۰، القانون،
۲/۶۵۴، «التحلیل»، ۱۲۶،
۱۶۵) و ابوالفضل هروی ( تحدید، ۷۰،
۱۳۴، ۲۰۱-۲۰۳،
۲۲۶، ۲۳۱، القانون، ۱/۶۶،
۲/۶۱۲) مهمترین و گاه یگانه مأخذ محققان
كنونی در تعیین روزگار فعالیت آنان به شمار میرود
(مثلاً نک : قربانی، زندگینامه...، ۹۹،
۲۶۴)؛ البته بیرونی گاه به دلیل در دست
نداشتن مدارك لازم به اشتباه میافتد؛ مثلاً او از رصد احمد نهاوندی
(ه م) در حدود سال ۱۶۰ق/۷۷۷ م كه ابن یونس
از آن یاد كرده است (ص ۱۵۷؛ قس: شوی،
۱۰؛ كندی، همان، ۱۲۴)، آگاهی ندارد
و رصد اصحاب ممتحن در اواخر روزگار مأمون عباسی را نخستین رصد
دورۀ اسلامی میداند ( تحدید،۶۲؛ نیز
صاعد، ۲۱۸؛ برای برخی نكات دیگر، نک :
سائلی، ۷۰۶-۷۱۲). بیرونی
به مسائل تاریخیریاضیات توجهی ویژه
دارد. مثلاً در مقالید علم الهیئة سابقۀ كشف دو رابطۀ مهم
مثلثاتی (قضیۀ سینوسها و تانژانتها) توسط دانشمندان ایرانی و سهم
هر یك از آنها در این راه را بررسی میكند (در این
باره، نک : ه د، ۱۲/۷۲۸-۷۳۰)
و در استخراج الاوتار و بخشی از القانون المسعودی به مسائلی
میپردازد كه نمیتوان آنها را فقط با كمك پرگار و سطّاره (خط كش
غیرمدرج) حل كرد (مانند تثلیث زاویه).
بیرونی و آموزش ریاضیات
بیرونی در آثار ریاضی
خود و به ویژه در استخراج الاوتار، پیوسته بر اثبات قضایا
و مسائل ریاضی به روشهای مختلف و ذكر شباهتها و تفاوتهای
میان روشهای مختلف تأكید میكند. مثلاً برای حل
نخستین قضیۀ یاد شده در استخراج الاوتار ۲۲ برهان میآورد
و برهانهای مشابه و متفاوت را یادآور میشود. به همین
علت مطالعۀ استخراج الاوتار برای دانشآموزانی كه میخواهند
در هندسه چیره دست شوند، بسیار سودمند است. در بخش هندسۀ التفهیم
نیز ابوریحان هنگام تعریف اصطلاحاتی چون جسم، سطح،
خط و نقطه (نک : روایت فارسی، ۳-۷، روایت عربی،
۱-۳) عمداً از ترتیب رعایت شده در كتاب اصول هندسۀ اقلیدس
عدول میكند تا بتواند برای نوآموزان هندسه تعریفهایی
ملموس ارائه دهد.
اقلیدس در مقالۀ اول
اصول نخست نقطه و در آخر سطح را تعریف كرده، و تعریف حجم را
به مقالۀ ۱۱ (كه هندسۀ فضایی از آنجا آغاز میشود) واگذارده است. در حالی
كه ترتیب ذكر این تعریفها در كتاب بیرونی تقریباً
عكس این است. به لحاظ اهمیت این تعاریف به طور
خلاصه بدانها اشاره میشود (ترتیب ذكر آنها در التفهیم رعایت
شده، و البته در این مقایسه به تفاوتهای ریز میان
عبارات بیرونی و اقلیدس توجه نشده است). برای تسهیل
مقایسۀ این تعاریف با تعاریف اقلیدس، شمارۀ مقالۀ اصول
با اعداد رومی و در كنار آن شمارۀ تعریف خواهد آمد (مثلاً I, ۵
یعنی تعریف پنجم از مقالۀ نخست اصول):
تعریف جسم (XI, ۱)؛ تعریف سطح: جسم ناچاره بینهایت
نبود به همه سو و نهایت او سطح است (XI, ۲) ... و سطح طول است
و عرض بس (۱, ۵)؛ تعریف خط: اگر بسیط را نهایت
باشد، آن نهایت او ناچاره خطی باشد (I, ۶) و آن خط طولی
باشد بی عرض (I, ۲) تعریف نقطه: چون خط را نهایت
باشد، نهایت او نقطه بود (I, ۳) نقطه را نه طول است و نه عرض و نه
عمق (I, ۱) تعریف سطح و خط راست: اما سطح راست كوتاهترین
سطح است اندر میان دو خط كه نهایت اویند و خط راست كوتاهترین
خط است اندر میان دو نقطه كه نهایت اویند (قس: با اقلیدس،
I, ۴,
I, ۷ تعریف
ابوریحان از سطح راست ناقص و نارسا و از دید یك هندسهدان
نادرست است، زیرا اگر این دو خط متوازی نباشند، تعریف
ابوریحان بیمعنی خواهد بود و ابوریحان تا این
جای كتاب توازی را تعریف نكرده است)؛ تعریف زاویه
[مسطحه] و (I, ۸,
۹, ۱۰, ۱۱)، تعریف شكل (I, ۱۴) و دایره
و مركز و قطر آن (I, ۱۵, ۱۶, ۱۷)
تعریف مثلث (I, ۱۹ كه البته تعریف همۀ
چندضلعیهاست)، و انواع (I, ۲۰) تعریف چهار ضلعی (بخش
دیگری از (I, ۱۹) و انواع آن (I, ۲۰)
تردیدی نیست كه بیرونی به مزایای
ساختار و نظم موجود در كتاب اصول اقلیدس آگاه بوده، و میدانسته
تعاریفی كه در آغاز التفهیم یاد كرده است، نمیتواند
پایۀ یك دستگاه ریاضی دقیق باشد. اما وی
در این كتاب بیش از آنكه قصد بیان دقیق و مرتب
تعاریف و اصول هندسه را داشته باشد، كوشش كرده است تا تعاریفی
ملموس به نوآموز ارائه دهد. و بدینلحاظ نخست جسم را كه تصور آن برای
همه مقدور است، تعریف نموده، و سپس هر یك از اصطلاحات سطح، خط
و نقطه را به ترتیب با استفاده از اصطلاح قبلی تعریف
كرده است.
دیدگاههای مهم بیرونی
در طبیعیات
بیرونی در الآثار الباقیة،
چنان كه خود نیز یادآور شده، برای آنكه كتابش ملالآور
نباشد، مسائل پراكنده، اما بسیار جالبی را یاد كرده است كه
بسیاری از آنها به طبیعیات مربوط میشود (ص
۷۲، برای تفصیل بیشتر، نک : ه د، ذیل،
الآثارالباقیة ... ). در میان شاخههای مختلف علوم طبیعی،
بیرونی بیشتر به آثار علوی توجه داشته است. وی
دست كم ۸ اثر مستقل دربارۀ این شاخه از طبیعیات یا برخی مباحث
تخصصی آن همچون دنبالهدارها، شهابها، شَفَق و فَلَق و نیز
انتقاد از آثار علوی ارسطو نوشته (نک : فهرست، ۳۶-
۳۸، ۴۳، رسالههای ۵۶-۶۰،
۶۸، ۶۹ و ۱۰۹) كه متأسفانه هیچ
یك باقی نمانده است. بیرونی افزون بر این در
آثار دیگر خود نیز اشارات قابل توجهی به این موضوعات
دارد. دیدگاه ابوریحان دربارۀ چیستی كهكشان راه
شیری كه در التفهیم آمده، از اهمیتی بسزا
برخوردار است؛ زیرا در میان طبیعیدانان مسلمان، حتى
آنان كه كتابی مستقل دربارۀ آثار علوی نوشتهاند، كمتر
كسی به این موضوع پرداخته است. در واقع طبیعیدانان
مسلمان كه دیدگاه ارسطو و دیگر یونانیان در این
باره را معقول نمیدانستند، برای گریز از مخالفت صریح
با نظر ارسطو، ترجیح میدادند كه اصولاً وارد این مبحث
نشوند. تنها بیرونی و ابن هیثم نظریاتی نو در این
زمینه مطرح كردند. بیرونی ضمن ارائۀ نظریهای
كم و بیش صحیح و جالب بر اختلافنظر خود و ارسطو تأكید میورزد:
«مجرّه را پارسیان راه كاهكشان خوانند و هندوان راه بهشت. و او جمله
شدن بسیار ستارگان است از جنس ستارگان ابری و... ارسطو مجره را
چیزی داند كه به هوا از بخار دخانی شده، برابر ستارگان بسیار
گرد آمده آنجا، همچنان كه خرمن و گیسو، و دنباله اندر هوا برابر ایشان
پدید آید» ( التفهیم، روایت فارسی،
۱۱۵، روایت عربی، ۸۷؛ برای دیدگاههای
یونانیان، نک : ارسطو، ۵۸؛ «الأراء ... »،
۱۴۲-۱۴۳؛ ابنبطریق،
۲۳-۲۶؛ ابن رشد، ۵۱-۵۶؛ كرامتی،
«آثار ... » ۱۸۳-۱۹۰، ۱۹۵،
۲۰۵).
بیرونی در بخشهایی
از تحقیق ماللهند دیدگاههای دانشمندان هندی دربارۀ برخی
پدیدههای آثار علوی و بهویژه دنبالهدارها را نقل
كرده است (نک : ص۴۱۹-۴۳۲،۵۳۶-۵۴۷).
اما ازاینمیان، انتقاد سخت وی از چند نظریۀ مهم
و اساسی طبیعیات كهن ــ كه همگی در كتاب افراد
المقال آمده است ــ بیش از همه جلبنظر میكند و جالب اینجاست
كه این اعتراضات اولاً به موضوع اصلی رساله (یعنی
سایهها) ارتباطی ندارد و ثانیاً این بخش از كتاب بیرونی
چنان كه خواهیم گفت به اشتباه در ضمن رسالۀ فی حركات
الشمس ابراهیم بن سنان چاپ شده است. انتشار این مطالب در میان
رسائل ابن سنان موجب شده است كه برخی پژوهشگران این دیدگاهها
را از آن ابراهیم بن سنان دانسته، و در نتیجه برای نظریات
او در طبیعیات اهمیت بسیار قائل شوند (مثلاً GAS, VII/۲۷۴-۲۷۵؛
نیز ه د، ابراهیم بن سنان). بیرونی در این
بخش از افراد المقال سخن احمد بن طیب سرخسی (ه م) در كتاب
اركان الفلسفۀ دربارۀ «سیاهی هوا بر فراز نقاط مرتفع» را نشانۀ مبالغۀ وی
در پیروی از «نظریهای كه از كتاب الحس و المحسوس ارسطو
برمیآید» میداند. ابوریحان بر آن است كه در این
باره باید تنها با استناد به آزمایش و تجربه سخن گفت، زیرا
هیچگاه از تغییر رنگ هوا در سرما یا نبود گرما سخنی
نرفته است و قلۀ كوه دماوند با بلندی بسیارش دیده میشود و هیچ
نشانی از سیاهی در آن نیست. به نظر بیرونی
پیروان متعصب ارسطو بر خود جایز دانستهاند كه از كتاب آثار علوی
ارسطو بیچون و چرا پیروی كنند و آنچه دربارۀ شعاع
بصر و بینایی گفته است، بپذیرند (در این باره،
نک : كرامتی، همان، ۲۱۴- ۲۱۸،
۲۳۱-۲۳۶، جم ).
به نظر بیرونی سخنان پیروان
متعصب ارسطو جز در واژهها و الفاظ تفاوت دیگری با سخن خود او
ندارد. آنان نادرستیهایی را كه در این نظریات
دیده میشود، به گردن كسانی جز ارسطو میاندازند و
اگر كسی كه در هیئت عالم نظر میافكند، آنچه را در این
كتاب آمده است، خطای فاحش بداند و قبول نكند كه «زیر مدار منقلب
صیفی عمارت و آبادانی بر زمین وجود ندارد»، این
گروه آشكارا به تكذیب او بر میخیزند (بیرونی،
«افراد»: بخش چاپ شده در «حركات الشمس» ابراهیم بن سنان،
۵۵). نظریهای كه ابوریحان از آن انتقاد كرده،
در فصل پنجم مقالۀ دوم متئورولوگیكا ی( الآثارالعلویۀ)
ارسطو آمده است. وی در این كتاب ابتدا از دو ناحیۀ مسكون،
یكی در شمال خط استوا و تقریباً بین مدار قطبی
شمال و مدار رأس السرطان (یا مدار منقلب صیفی، مدار
۵ /۲۳ عرض شمالی) و دیگری ناحیۀ
متناظر آن در جنوب خط استوا (یعنی بین مدار ۵
/۲۳ عرض جنوبی و مدار قطبی جنوب) نام میبرد و
اندكی بعد میافزاید:... و ما میدانیم كه ناحیۀ مسكون
پیش از آنكه سایه هنگام ظهر حقیقی ناپدید شود،
یا به سوی جنوب افتد، قطع میشود (یعنی پایینتر
از مدار رأس السرطان ناحیۀ مسكون وجود ندارد!). خود بیرونی در مقدمۀ طولانی
تحدید نهایات الاماكن نیز ضمن بحث دربارۀ ربع
مسكون گفته است: و بعضی گفتهاند كه در سوی جنوب كرۀ زمین
همانند شمال آن خشكی و آدمیزاد هست، و ارسطو این را واجب
ندانسته، بلكه آن را ممكن شمرده است ... و ارسطو چه نیكو كرده است
كه با مشروط سخن گفتن خود را از همۀ این ایرادها به دور
نگاه داشته است! (ص ۲۸، ۳۲). در نتیجه میتوان
گفت كه انتقاد بیرونی به ارسطو تنها به امكان زیستن در
نواحی گرمسیری (بین مدار رأس السرطان و رأس الجدی)
مربوط میشود.
ارسطو همچنین در فصل دوازدهم
از مقالۀ نخست متئورولوگیكا هنگام توجیه چگونگی پدید
آمدن تگرگ آورده است كه گرم كردن آب، لطافت آن را افزایش میدهد
و در نتیجه این آب زودتر از آبی كه قبلاً گرم نشده است،
یخ میزند؛ و آبی كه در نواحی و فصول گرم در هوا
فشرده میشود، سریعتر داغ میشود. به همین دلیل،
اهالی شهر پُنتُس هرگاه به یخ نیاز داشته باشند، نخست آن
را میجوشانند و سپس در هوای سرد میگذارند تا یخ
بزند. ارسطو و پیروانش در توجیه بسیاری از پدیدههای
مربوط آثار علوی، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از
این نظریه بهره بردهاند و بهطور مثال میپنداشتند كه
بخار برخاسته از آب گرم، زودتر از بخار برخاسته از آب سرد یخ خواهد
زد! امروزه نادرستی این نظریه بر هیچ كس پوشیده
نیست، اما تقریباً همۀ دانشمندان دورۀ اسلامی بیآنكه به خود زحمت چنین آزمایشی
را بدهند، نظر ارسطو را پذیرفتهاند. به طور مثال ابن سینا در
دانشنامۀ علایی در این باره آورده است: «چیز گرم
زودتر بَندد و زودتر فِسُرد (سرد شود)، از قِبَل لطیفی ورا، كه قوت
سرما اندر وی بیشتر تواند شدن، و از این قبل را، هرگاه كه
به سرما آب گرم و آب سرد بر زمین ریزند، آب گرم زودتر فِسُرد»
(ص ۶۶، نیز الشفاء، ۳۷). اما بیرونی
برای رد این دیدگاه به این آزمایش دست میزند:
«من دو ظرف یك اندازه و یك شكل برگرفتم و در هر دو ظرف، از یك
آب، یكی سرد و دیگری گرم ریختم و هر دو ظرف
را در هوای سرد و خشك نهادم. سطح آب سرد یخ بست، در حالی
كه در آب گرم هنوز گرمایی باقی مانده بود. این را
دیگر بار آزمودم، باز همچنان شد» («افراد»: بخش چاپ شده در «حركات
الشمس» ابراهیم بن سنان، ۵۶-۵۷).
جالبتر اینكه برخی
دانشمندان ایرانی كه رسالاتی به زبان فارسی دربارۀ آثار
علوی نوشتهاند، ازجمله ابنسهلان و مسعودی مروزی، به
تصور آنكه بیرونی در این انتقاد خود به دیدگاه ابن
سینا نظر داشته است، به دفاع از این یك برخاستهاند! و بدون
توجه به ادلۀ بیرونی، نظر درست او را نادرست خواندهاند. به ویژه
ابن سهلان پا را از این فراتر گذاشته، و دانشمند بزرگی چون ابوریحان
را به بیاطلاعی از علوم طبیعی و نفهمیدن
منظور سخن ابن سینا متهم كرده است. وی ضمن تكرار تقریباً
كلمه به كلمۀ سخنان ارسطو و حتى مثال وی افزوده است: «... و فاضلترین
حكما در اسلام رئیس بوعلی سینا بوده است، و او این
معنی را مجمل در بعضی تصانیف خویش آورده است. رئیس
بوریحان كه پایۀ تمام داشته است در هندسه و از این علوم بهرهای
نداشته است، این سخن را نیك فهم نكردست و تشنیع زدن
گرفتست بر خواجه بوعلی كه گفته است «آب گرم از آب سرد زودتر
فِسُرد»، «و من كه بوریحانم دو اِنا از یك آب، یكی
سرد و یكی گرم در هوای زمستان گشاده بگذاشتهام، روی
آنچه سرد بود بسته شده بود و آن گرم هنوز گرمی نگذاشته بود». و
ندانسته است كه خواجه بوعلی را مقصود این بوده است كه بیان
كردیم كه: دو سرد كه یكی لطیفتر بود و یا دو
گرم كه یكی لطیفتر بود سردی و گرمی پیشتر
از كثیفتر بپذیرد، و گرم و سرد در هوای سرد بنهی
عاقبت چون هر دو سرد شوند، سردی و یخ بستن آنچه گرم بود سختتر
و بیشتر بود!» (ابن سهلان، ۱۷- ۱۸).
شرفالدین مسعودی مروزی
نیز پس از تكرار نظریۀ تأثیر لطافت در تغییر سریعتر درجۀ حرارت
اجسام آورده است: «و دلیل بر این سخن، آن است كه در زمستان
چون آب گرم و آب سرد در صحرا بر زمین ریزند، آن آب گرم زودتر یخ
بندد از آب سرد و یكی از جملۀ فضلا سخن را تزییف
كرده، میگوید: من تجربه كردم آب گرم و آب سرد به صحرا نهادم،
تا آب گرم سرد شود، آب سرد یخ بسته بود. اما این شخص در تزییف
این مُحِقّ نیست و اعتبار و تجربه نیكو نكرده، بایستی
آب گرم بنهادی تا فاتر گشتی آنگاه آن را با آب سرد به یكباره
در صحرا نهادی تا پدید آمدی كه اول كدام یخ بستی!
(مسعودی، ۷۹-۸۰؛ برای توضیحات بیشتر،
نک : كرامتی، «آثار»، ۲۱۵، ۲۳۰،
۲۴۲، ۲۵۲-۲۵۳،
۲۶۲-۲۶۳، هواشناخت، ۱۴۱-
۱۴۸).
تأثیر ابوریحان بر
دانشمندان بعدی
یكی از نكات جالب توجه
تأثیر نسبتاً اندك بیرونی بر دانشمندان بعدی است. در
واقع تأثیر ابوریحان بر سیر اندیشۀ علمی
در مقایسه با تأثیر ابن سینا بسیار ناچیز بود، در
حالی كه آثار ابوریحان چه از نظر اصالت و چه از نظر شیوۀ علمی
دست كم از نظر پژوهشگران روزگار ما، بسیار برتر از آثار ابن سینا
بود. اما ابن سینا در بیشتر سالهای فعالیت علمی
خود در دربار آل بویه به سر برد كه به علم و دانش و بحثهای
علمی بهای بسیار میدادند و آزاداندیشی در
روزگار آنان رواج بسیار داشت؛ درحالیكه بیرونی بجز
نزدیك به یك سالی كه در ری به سر برد، هرگز به
محدودۀ آل بویه قدم نگذاشت و نیمۀ دوم عمر خویش
را كه دوران بهرهوری علمی او بود، در دربار سلاطین متعصب
غزنوی گذراند كه با هرگونه آزاداندیشی به سختی
مقابله میكردند. از سوی دیگر، حكومت غزنوی اندكی
پس از مرگ سلطان محمود از یك قدرت بیهمتا به یك امارت
محلی تنزل یافت و ناگفته پیداست كه بیرونی
بهعنوان برجستهترین دانشمند چنین درباری، نمیتوانست
همچون ابن سینا كه در حكومت آل بویه و آل كاكویه سمت
وزارت داشت، بر سیر تكاملی نظریات علمی تأثیر
گذارد (برای تأثیر دیدگاههای بیرونی بر
آثار سنگ شناسی، نک : ه د، الجماهر فی الجواهر).
آثار بیرونی
نگاهی به فهرست آثار ابوریحان،
گویای آن است كه وی یكی از پركارترین
نویسندگان دورۀ اسلامی بوده است. اگر بخواهیم براساس آثار برجای
ماندۀ بیرونی داوری كنیم، باید گفت كه تقریباً
همۀ آثار وی پژوهشی ژرف در بر داشته، و پیداست كه
مؤلف برای نگارش آن وقت بسیار صرف كرده است. شاید به
همین سبب، بیرونی آنها را فرزندان خود بر میشمرد و
علاقۀ خود به آثارش را به «شیفتگی مردمان به فرزندانشان» تشبیه
میكند ( فهرست،۴۳).
سیاههای كه ابوریحان
بیرونی پس از برشمردن نوشتههای محمد بن زكریای
رازی از آثار خود ارائه داده، مهمترین مأخذ محققانی چون
زوتر و ویدمان(زوتر ودیگران، ۹۶-۵۵) و بوآلو
(«كارنامه ... »، سراسر مقاله) برای آگاهی از نام و محتوای
آثار وی بهشمار میآید. بیرونی در این
رساله فهرستی موضوعی از ۱۰۳ اثر به پایان
رسیده و ۱۰ اثر دردست تكمیل خود ارائه داده، و
سرانجام ۲۵ اثر دیگر را كه ابونصر منصور بن عراق، ابوسهل
مسیحی و كوشیار گیلی (به ترتیب،
۱۲، ۱۲ و یك اثر) به نام وی نوشتهاند، یاد
كرده، و افزوده است كه اگر فرصتی دست دهد، برخی آثار سنسكریت
را به عربی ترجمه خواهد كرد (همان، ۴۳-۴۶، جم
). وی از هنگام فراهم آوردن این سیاهه تا پایان
عمر آثار دیگری نیز تألیف كرده كه مهمترین
آنها الصیدنة فی الطب است. بوآلو در ۱۹۵۵م
با تكیه بر فهرست بیرونی و نیز پژوهشهای محققان
دیگر، كتابشناسی نسبتاً كاملی برای آثار بیرونی
و نشان دستنویسها و چاپهای آثار موجود وی ارائه كرده است.
وی در این تحقیق با احتساب آثار اهدا شده به بیرونی،
۱۸۰ اثر برای وی برشمرده است! كه با كاستن این
۲۵ اثر و نیز عناوین تكراری رقمی بین
۱۴۰ تا ۱۵۰ برای آثار شناخته شدۀ بیرونی
به دست میآید. با پیدا شدن چند اثر بیرونی در
۵۰ سال اخیر، ضرورت اصلاح كتابنامۀ بوآلو بیش
از پیش احساس میشود. از میان پژوهشگران غربی،
ادوارد استوارت كندی و از میان محققان ایرانی،
ابوالقاسم قربانی، بیش از همتایان خود درخصوص احوال و
آثار بیرونی به تحقیق پرداخته، و آثاری برجسته در این
زمینه تألیف كردهاند (نک : مآخذ مقاله).
در مورد آثار بیرونی یك
نكتۀ دیگر نیز قابل ذكر است: برخی محققان تاریخ
علم همچون ماكس كراوزه (ص ۴۷۹) و ادوارد زاخاو (ص
۲۰) تاریخ تألیف برخی آثار مذكور در الآثار
الباقیة ابوریحان را پیش از ۳۹۰ ق دانستهاند
و گاه این استنباط را اساس استدلالی مهم قرار دادهاند؛ در حالی
كه بیرونی تا ۴۲۷ق سرگرم تكمیل و اصلاح
الآثار الباقیة بوده است. مثلاً بیرونی در این كتاب
از ۳ اثر خود با نامهای الاستشهاد باختلاف الارصاد، الشموس الشافیة
... والعجائب الطبیعیة ... یاد كرده (ص ۱۰،
۲۵، ۷۹، ۱۸۵، ۲۳۰)،
در حالی كه در سیاهۀ ۴۲۷ق از آنها یاد نكرده، و پیداست كه
پس از فراهم آوردن این فهرست آنها را نوشته، و طبعاً هنگام تكمیل
الآثار الباقیة از آنها نام برده است.
شماری از آثار مهم بیرونی
در زمینههای نجوم، احكام نجوم، ریاضیات و طبیعیات
بدین قرار است:
۱. الآثار الباقیة عن
القرون الخالیة (ه م، ذیل).
۲. استخراج الاوتار فی
الدائرۀ بخواص الخط المنحنی الواقع فیها. بیرونی در
بخش نخست این كتاب ۴ قضیۀ هندسی
را كه همۀ آنها به خواص یك خط شكستۀ محاط بر دایره مربوط میشود،
مطرح كرده، و سپس برای هر قضیه برهانهایی از خود و
ریاضیدانان دیگر ارائه داده، و در بخش دوم این
۴ قضیه را در حل ۳۰ مسئله به كار برده است. مسائل
كتاب را میتوان به دو دستۀ متمایز تقسیم كرد: دستۀ اول عبارتاند
از ۱-۵: ترسیم مثلث به وسیلۀ سطاره و
پرگار؛ ۶: مربوط به محاسبۀ پارهخطهایی است كه پای یك ارتفاع مثلث
روی قاعدۀ نظیر آن پدید میآورد؛ ۷: اثبات رابطۀ هرون
(برای مساحت مثلث از روی اندازۀ اضلاع)؛
۸: اثبات رابطهای مشابه برای ۴ ضلعیها؛
۹-۱۰: دو مسئلۀ جبری كه به سرگرمیهای ریاضی نیز
مربوط میشود؛ ۱۱-۱۵: مسائلی كه در هیئت
و نجوم كاربرد دارند. دستۀ دوم نیز مشتمل بر ۱۵ مسئله و همگی دربارۀ محاسبۀ وترهای
دایره است. درواقع عنوان رساله نیز برگرفته از موضوع ۴
قضیۀ نخست (خواص خط شكستۀ محاط بر دایره) و كاربرد آن در حل ۱۵ مسئلۀ دوم
است.
بیرونی در اثبات قضایای
كتاب از استدلالهای این ریاضیدانان استفاده كرده
است: ارشمیدس (۳ استدلال)، ابوسعید محمدبن علی ضریر
جرجانی(۲)،آذرخوربناستاد جشنس(۲)،ابوعلی حبوبی(۲)،
ابوسعید سجزی(۵)، ابونصر عراق(۵)، ابوعبدالله محمدبن
احمد شنّی (۳ استدلال كامل و یك استدلال ناقص)، ابن هیثم
(۱ استدلال كامل و ۱ برهان مفصل و نارسا)، ابوالحسن ابن بامشاد
قائنی(۲)، ابوجعفر خازن(۲).
بیرونی برای قضایای اول، دوم و چهارم مجموعاً
۱۳ استدلال جدید از خود افزوده است.
از استخراج الاوتار ۳ نسخۀ خطی
در بانكیپور، قاهره و استانبول، و یك نسخۀ خطی دیگر
با همین عنوان در لیدن موجود است كه ساختار نسخۀ لیدن
با ۳ نسخۀ دیگر تفاوت بسیار دارد و به نظر میرسد كه نسخهای
از اثر دیگر بیرونی موسوم به جمع الطرق السائرة فی
معرفۀ اوتار الدائرة باشد. هاینریش زوتر نسخۀ خطی اخیر
را به آلمانی ترجمه، و در ۱۹۱۱ م به همراه
شرحی ارزشمند منتشر كرده است (ص ۱۱-۷۸). در
۱۹۴۸ م دائرةالمعارف عثمانیه، استخراج الاوتار
را با استفاده از مجموعۀ خطی شم ۲۴۶۸ بانكیپور (حاوی
آثار بیرونی، ابراهیم بن سنان و دیگران)، در حالی
به چاپ رساند كه متن تقریباً كامل دو اثر دیگر بیرونی
به نام مقالة فی التحلیل و التقطیع للتعدیل و مقالة
فی اَنّ لوازم تجزئ المقادیر الی لانهایة قریبۀ من
امر الخطین اللذین یقربان و لایلتقیان فی
الاستبعاد كه جزو آثار گم شدۀ بیرونی تلقی میشد، و نیز بخش قابل
توجهی از دو اثر از ابراهیم بن سنان ( فی حركات الشمس
والمسائل المختارة فی الهندسة) بهطور پراكنده در آن به چاپ رسیده
بود. مثلاً در ضمن استخراج الاوتار عبارت «و قد كان لجدی ابیالحسن
ثابت فی ذلك» آمده (چ حیدرآباد، ص ۱۵۳) كه یقیناً
نویسندۀ آن ابراهیم بن سنان بن ثابت بن قره است. درواقع تنها از
آغاز متن چاپی حیدرآباد تا پایان سطر ۸ صفحۀ
۱۰۸ و سپس از پایین شكل ۱۱۷
در صفحۀ ۲۲۴ تا پایان كتاب مربوط به متن استخراج
الاوتار است (سعیدان، «حول رسائل ... »، سراسر مقاله، «رسائل بیرونی
... »، ۱۷۳-۱۷۵؛ قربانی، تحریر
... ، ۳-۶، تحقیقی ... ، ۳۴-۳۵،
۴۲-۴۵؛ هوخندایك،
۱۳۳-۱۵۰). در ۱۹۶۵م
احمد سعید دمرداش این كتاب را یك بار دیگر در قاهره
به چاپ رساند، اما بهرغم مدعای مصحح، این متن نیز بسیار
مغشوش و مغلوط است و بهطور مثال همان عبارت ابراهیم بن سنان در آن
دیده میشودد (ص ۲۶۸).
۳. استیعاب الوجوه
الممكنة فی صنعة الاسطرلاب، رسالهای مهم در تاریخ نجوم
اسلامی دربارۀ بررسی و مقایسۀ روشهای گوناگون ساخت
انواع اسطرلاب (ه م) كه با رسالاتی چون استیعاب فی علم
(یا معرفۀ) الاسطرلاب فرق دارد. بیرونی در مقدمۀ این
كتاب از ابوسهل مسیحی (ه م)، با عنوان احترامآمیز شیخ
یاد كرده، و این كتاب را بدو هدیه كرده است. كراوزه تاریخ
نگارش این اثر را پیش از ۳۹۰ق دانسته است (ص
۴۷۹)، اما همانگونه كه گفته شد، ذكر نام این رساله
در الآثار الباقیة نمیتواند بر نگارش آن پیش از
۳۹۰ق دلالت كند.
مهمترین عناوین این
رساله بدین شرح است: مسائل مختلفی دربارۀ ساخت اسطرلاب
ازجمله رسم مدارات، رسم منطقۀ البروج روی عنكبوت، رسم رئوس كواكب ثابت بر عنكبوت، شناخت
ابعاد ستارگان از معدل النهار و غیره، روش ابومحمد سیفی و
ابومحمود حامدبن خضر خجندی در رسم دایرههای سَمْت، تصحیح
اسطرلابهای قدیمی و تنظیم آن برای زمان حاضر،
ساخت اسطرلابهای زورقی (كه به آن اشاره شد)، مسطری، صلیبی،
لولبی، رصدی، و مبطخ، ساخت اسطرلاب موسوم به كامل با تسطیح
اسطرلاب، گزیدهای از كتاب ابوحامد صاغانی دربارۀ تسطیح
تام، رسم قطع مكافی (سهمی)، رسم قطع زاید (هذلولی)
به نقل از كتاب السموت ابونصر منصوربن عراق، وصف پرگار تام و حركات آن،
رسم قطع ناقص (بیضی)، مكافی و زائد با پرگار تام، رسم صحیفۀ كسوفیه
و ساخت دستگاهی برای شناخت زمان رؤیت هلال.
این كتاب از جمله مهمترین
آثار تاریخ نجوم به شمار میآید و بخشهای مختلف آن
(بهویژه مقدمه) توسط محققان اروپایی به زبانهای
مختلف ترجمه و بررسی شده است. كتاب استیعاب در
۱۳۸۰ش بدون توضیحات و حواشی شایسته
و با وضعی نه چندان مطلوب در مشهد به چاپ رسیده است.
۴. افراد المقال فی امر
الظلال، رسالۀ مهمی به عربی دربارۀ سایهها
و مسائل و محاسبات مربوط به آن در ۳۰ باب. بیرونی
در فهرست دربارۀ این كتاب چنین گفته است: كتابی ]دیگر[ برای
او (ابوالحسن مسافر بن حسن) نوشتهام به نام ... كه همۀ مباحث
این فن را در بر دارد (ص ۳۲، نیز نک : مقدمۀ
«افراد»). این دعوی به هیچوجه بیپایه نیست،
زیرا وی در این كتاب به تمامی موضوعاتی كه
به نحوی به سایهها مرتبط میشوند، اعم از مباحث ریاضی،
نجومی، ادبی، آیات كریمۀ قرآن مجید،
حكایاتی از انجیل، و حتى برخی ضربالمثلها پرداخته
است. وی در این كتاب به آثاری چون زیج شاه و
دانشمندان مسلمان چون محمد بن موسی خوارزمی، كوشیار گیلی،
یعقوب بن طارق، نیریزی، كندی، ابومعشر بلخی،ابوالوفای
بوزجانی،فزاری،حبش حاسب،احمدبن طیب سرخسی، سجزی،
و از یونانیان به بطلمیوس پولس یونانی و ارسطو
و فلاطون، و از هندیان به برهمگوپته، بجیانند بنارسی و زیج
ارجبهر و نیز به دانشمندان حرانی چون سنان بن فتح، ثابت بن
قره و ابراهیم بن سنان استناد كرده است.
متن عربی این كتاب در
۱۳۶۷ق /۱۹۴۸م در حیدرآباد
دكن در ضمن رسائل بیرونی (رسالۀ دوم) با وضعی
بسیار مغشوش و ناقص به چاپ رسیده است. در صفحۀ
۵ این اثر تنها نام ۱۱ باب از بابهای سیگانۀ كتاب
ذكر شده، و ادامۀ فهرست و دو باب نخست و بخش نخست باب سوم (ص ۵، سطر
۱۰) به اشتباه در ضمن رسالۀ «فی حركات الشمس» ابراهیم
بن سنان (چ حیدرآباد) از عبارت منالأخر (بخش آخر نام باب
۱۱) در سطر ۸ صفحۀ ۳۴
تا عبارت المائلة در صفحۀ
۶۳ سطر چهارم چاپ شده است. با آوردن این بخش در جای
اصلی خود، نواقص كتاب رفع خواهد شد. ادوارد استوارت كندی نیز
در ۱۹۷۶م ترجمه و شرح انگلیسی این
كتاب را در دو جلد در حلب منتشر كرده است.
۵. تسطیح الصور و تبطیح
الكور، رسالهای دربارۀ تصویر كردن شكلهای روی كره بر سطح مستوی
كه برای «خوارزمشاه» (قاعدتاً باید ابوالحسن علی بن مأمون،
د ح ۳۹۹ق باشد) نوشته شده است. بیرونی در بخش
پایانی الآثار الباقیة نیز دربارۀ همین
موضوع سخن گفته، و به نظر میرسد كه یا پس از نگارش این
بخش از الآثارالباقیة، مطالب آن را به وجهی كاملتر در رسالهای
مستقل آورده، یا پس از نگارش تسطیح الصور خلاصۀ آن
را به الآثارالباقیة افزوده است.
بیرونی در این رسالۀ
نسبتاً كوتاه، اما مهم، از دانشمندان بسیاری نام برده، و از
آثار آنها بهره گرفته،یا از آنها انتقاد كردهاست.این دانشمندان
و آثار آنها عبارتاند: عطارد بن محمد حاسب: فی محنة المنجمین،
عمر بن فرخان طبری: فی صورة الكرة (نک : ص۱۸۸)،
عبدالرحمان صوفی: الكواكب الثابتة (= صورالكواكب، ۴ بار)، مارینوس،
بطلمیوس، محمد بن جابر بن سنان بتانی، سجزی، ابونصر منصور
بن عراق، خجندی، ابوالعباس احمد بن محمد بن كثیر فرغانی،
یعقوب بن اسحاق كندی، عمر بن محمد بن خالد مروروذی، و
شخصی به نام حسن (حسن ابن مصباح؟). ابوریحان همچنین در
این رساله به اثری دیگر از خود موسوم به كتاب صنعةالكرة
اشاره كرده كه امروزه مفقود است. بیرونی از خطاهای مارینوس
و بتانی حین تسطیح، و روشهای كندی، مروروذی،
و صوفی در تسطیح كره اشاره كرده است و نقص همۀ آنها
را این میداند كه در این روشها به ناچار باید ترفندی
بهكار برد كه موجب بالا رفتن خطای كار میشود، زیرا نسبت
میان خط منحنی (روی سطح كره) و خط مستقیم گویا
نیست (پس بیرونی از گنگ بودن عدد پی آگاهی
داشته است). سپس بیرونی ۳ روش ابتكاری خود را برای
این كار شرح میدهد كه بسیار تحسینبرانگیز است.
بیرونی در آن بخش از این رساله كه در الآثارالباقیة
نیز آمده، دربارۀ تصویر مخروطی كه پیش از وی نیز سابقه
داشته، سخن گفته، و دربارۀ روش تسطیح ابوحامد صاغانی چنین آورده است: صاغانی
به جای آنكه مركز تصویر را یكی از دو قطب صفحۀ تصویر
انتخاب كند، نقطهای از محور صفحۀ تصویر را كه در داخل یا
در خارج كره واقع است، مركز تصویر اختیار كرده، و واضح است كه
در این تصویر دایرهها عبارت خواهند بود از انواع چهارگانۀ مقاطع
مخروطی و پیش از صاغانی این نوع تصویر عجیب
سابقه نداشته است. بیرونی سپس روش تصویر استوانهای
را كه یكی از نوآوریهای خود اوست، شرح میدهد
و میافزاید كه شكلهایی كه با این نوع تصویر
به دست میآیند، با شكل اصلی كه روی سطح كره است،
یكسان نیست؛ اما این تغییر شكلها به صحت كار
اسطرلاب لطمهای نمیزند، زیرا در اسطرلاب شكل تصاویر
مهم نیست، بلكه مقصود آن است كه برخی از آنها را ثابت نگه
دارند و برخی را به حركت درآورند ( الآثار،
۳۵۷-۳۶۱، تسطیح،
۱۸۵-۲۰۰). این روش تسطیح همان
است كه ج. ب. نیكولُسی دی پاتِرنو در
۱۶۶۰ م منتشر كرد (سارتن، I/۷۰۷). و
امروزه نقشههای جغرافیایی موسوم به مركاتور براساس
آن تنظیم میگردد. بیرونی در پایان دربارۀ نحوۀ تصویرگری
در اسطرلاب مبطخ به تفصیل سخن گفته، و اشكالات آن را در حالت خاص
بیان كرده، و برای رفع این اشكالات تغییراتی
درآن داده است.
از تسطیح الصور یك نسخۀ خطی
در تهران و نسخۀ خطی دیگری در لیدن موجود است. تنها داناسرشت
به نسخۀ خطی موجود در تهران توجه داشته، و تمامی تحقیقات
مستشرقان دربارۀ این كتاب براساس نسخۀ لیدن بوده است. هاینریش
زوتر در ۱۹۲۲م بخش عمدۀ آن را با تعلیقاتی
اندك به زبان آلمانی ترجمه و منتشر كرد. در
۱۹۷۳م رسولف ترجمۀ ازبكی
این رساله را در تاشكند به چاپ رساند. احمد سلیم سعیدان
متن عربی رساله را در مجلۀ دراسات (عَمان، دانشگاه اردن، ۱۹۷۷م، شم
۴، ص ۷-۲۲) به چاپ رساند. در
۱۹۷۸ م نیز احمدف و بوریس روزنفلد این
رساله را به روسی ترجمه كردند. سرانجام بركگرن در
۱۹۸۲م تصویر نسخۀ خطی لیدن
را به همراه شرح و ترجمۀ انگلیسی رساله و نیز خلاصهای عربی از
نكات مهم آن در مجلة تاریخ العلوم العربیة (شم ۶) در حلب
(سوریه) به چاپ رساند. در همین شماره و در ادامۀ همین
مقاله نیز لوتس ریشتر - برنبورگ ترجمۀ انگلیسی
مقدمۀ این رساله را با شرح و یادداشتهایی مفید
آورده است. بخش پایانی الآثارالباقیة نیز كه به همین
موضوع اختصاص دارد، به صورت مستقل به كوشش فیورنی به ایتالیایی
ترجمه و منتشر شده، و قربانی نیز در ۱۳۵۳
و ۱۳۷۵ش ترجمۀ فارسی همین بخش را
به همراه شرح و تعلیقات در دو كتاب بیرونی نامه و تحقیقی
در آثار ریاضی ابوریحان بیرونی آورده است.
۶. التفهیم لاوائل صناعۀ التنجیم
(ه م).
۷. تحدید نهایات
الاماكن لتصحیح مسافات المساكن، مهمترین اثر دانشمندان مسلمان
دربارۀ جغرافیای ریاضی. در این كتاب از تعیین
عرض و طول جغرافیایی شهرها و میل دائرۀالبروج
و اندازهگیری زمان خسوف و اختلاف طولهای جغرافیایی
و روش تعیین سمت قبله بحث شده است. ابوریحان خود در پایان
مقدمۀ طولانی این كتاب هدف از نگارش آن را چنین آورده
است: «و باید دانست كه آنچه اكنون مقصود من است، هرچند از راه آن
به عمد بیرون رفتم (یعنی مطالب مختلف این مقدمه)
این است كه: بهطور كلی راههایی را آشكار كنم كه
از آنها جاهای روی زمین از جهت طول میان خاور و
باختر و از جهت عرض میان شمال و جنوب به درستی دانسته میشود
و فاصلۀ میان آنها به دست میآید. و آشكار شود كه هر نقطه
یا شهر در كدام جهت از نقطه یا شهر دیگر واقع است؛ و اما
آنچه مخصوصاً موردنظر است اینكه همۀ اینها
را برای شهر غزنه... اندازه بگیرم». .
برخی مطالب مهم كتاب عبارتاند:
۱. بیرون آوردن عرض بلد بهرهگیری از ستارگان ابدی
الظهور و اشاره به رصدهای بنیموسی، ... تعیین
عرض جرجانیه توسط بیرونی. ۲. تعیین عرض یك
شهر از روی عرض شهری دیگر و رصد خجندی در ری.
۳. بیرون آوردن میل اعظم به صورت مستقل، اشاره به
رصدهای دانشمندان یونانی همچون اراتستن، هیپارخوس و
بطلمیوس. بیرونی به ارصاد دانشمندان دورۀ اسلامی
همچون اصحاب ممتحن، بنیموسی، ابوالفضل هروی و ابوجعفر
خازن، عبدالرحمان صوفی، ابوالوفای بوزجانی، ابوحامد صاغانی
(یا صغانی)، ابوسهل كوهی، خجندی (با شرحی بسیار
ستایشآمیز و نسبتاً مفصل دربارۀ سدس عظیم
ساختۀ او موسوم به سدس فخری در كوه طبرك چسبیده به شهر ری
و شرحی دربارۀ مكالمۀ ابوریحان و خجندی در این باره)، و رصدهای
خودش نیز به علل پدیدآمدن اختلاف در اندازهها اشاره میكند
و از كسانی كه پیروی از محاسبات هندیان را به غلط
سبب این اختلافها میدانند،خرده میگیرد. ۴. پیدا
كردن عرض بلد و میل كلی از یكدیگر: اشاره به برخی
ارصاد و محاسبات خود مؤلف، و مطالبی از این قبیل. ۵.
اقالیم سبعه: اشاره به ربع مسكون، اقلیمهای هفتگانه،
روش محمد بن صباح در یافتن گشادگی مشرق كلی و ۳
رصد از بیرونی در این باره. ۶. شناختن اختلاف طول میان
شهرها: بیرونی نخست به نصفالنهار مبدأ طول شرقی یا
غربی، تعریف طول و اختلاف طول و اندازهگیری آن،
استفاده از خسوف در اندازهگیری اختلاف طول، ... تعریف میل
و نحوۀ اندازهگیری آن میپردازد. سپس از رسالهای
كه ابن سینا (در متن: ابوعلی سینوی) در تصحیح
طول جرجان برای زرین گیس دختر شمسالمعالی نوشته
است، به سختی انتقاد میكند، رصد وی را غیرقابل
اعتماد و ابوالفضل هروی را در این قبیل كارها مقدم بر او میداند.
وی در پایان این بخش روش عملی اندازهگیری
ارتفاع كوه و اندازهگیری قوس یك درجه توسط خود میپردازد.
در پایان كتاب نیز به مجموعهای از رصدهای زمان
اعتدال خریفی توسط دانشمندان پیش یا پس از اسلام میپردازد.
یك نسخۀ خطی بسیار
نفیس از این كتاب (كه ظاهراً تنها نسخۀ موجود آن است)
با شمارۀ ۳۳۸۶ در كتابخانۀ سلطان فاتح
نگهداری میشود. این نسخه در رجب ۴۱۶ و
در غزنه نگاشته شده است. از آنجا كه این نسخه در عصر بیرونی
و در محل سكنای او نوشته شده است، برخی بر آناند كه این
نسخه به خط خود بیرونی است؛ اما مجتبی مینوی
این احتمال را رد كرده است. متن عربی تحدید در
۱۹۶۲ م، نخست در آنكارا (به كوشش محمد بن تاویت
طنجی) و سپس در قاهره (به كوشش پ. بولگاكوف و ملاحظۀ امام
ابراهیم احمد و در ضمن یكی از شمارههای مجلة معهد
المخطوطات العربیة) به چاپ رسیده است. در
۱۹۶۷م نیز جمیل علی ترجمۀ انگلیسی
آن را در بیروت به چاپ رسانده است. ادوارد استوارت كندی نیز
آن را به انگلیسی شرح كرده، و احمد آرام ترجمۀ فارسی
نه چندان دقیقی از آن ارائه داده است.
۸. الدرر فی سطح الاكر
(نک : بوآلو، «كارنامه»، شم ۱۴۳)، رسالهای دربارۀ چگونگی
تسطیح و یافتن زایچه در انواع اسطرلابها، مشتمل بر دو
«سؤال» كه به ترتیب ۸ و ۶ «قول» دارند. بیرونی
این كتاب را همچون استیعاب برای ابوسهل مسیحی
نوشته، و باتوجه به آنچه در مقدمه آمده است، به نظر میرسد كه
ابوسهل مسیحی پس از مطالعۀ كتاب نسبتاً مفصل استیعاب،
كتابی مختصرتر كه فاقد مسائل حاشیهای باشد، از بیرونی
درخواست كرده، و او نیز در پاسخ این كتاب را نوشته است (نک :
«الدرر»، ۸۶، ۱۲۶). با توجه به اینكه
ابوسهل مسیحی چندان پس از ۴۰۳ق نزیسته،
این كتاب باید در همین سالها و احتمالاً پیشاز
۴۰۸ق نوشته شدهباشد، در حالیكه بیرونی
در سیاهۀسال۴۲۷ق از این كتاب یاد نكرده است؛
اما در نگارش این رساله توسط خود ابوریحان تردیدی نیست،
زیرا هم در این رساله و هم در تحدید نهایات الاماكن
«به رصد میل اعظم در ۳۸۵ق در شهر خوارزم (كاث) با
بهرهگیری از دایرهای به قطر ۱۵ ذراع»
اشاره شده است («الدرر»، ۹۰، قس: تحدید،
۲۴۶). از سوی دیگر، عبارت «هذا كتاب ابی الریحان
... فی تسهیل التسطیح الاصطرلابی و العمل بالمركبات
الشمالی والجنوبی منه» در پایان «الدرر» (ص
۱۲۶) یادآور یكی از آثار ابوریحان
است كه در فهرست با نام تسهیل التسطیح (در متن به خطا التصحیح)
الاصطرلابی والعمل بمركباته من الشمالی و الجنوبی ثبت
شده است(نک : ص ۳۵). باتوجه به این قراین میتوان
گفت كه بیرونی احتمالاً این كتاب را نخست تسهیل...
نامیده، ولی بعدها با توجه به علاقهای كه به نامهای
موزون داشته، عنوان آن را به الدرر فی سطح الاكر تغییر
داده است. احمد دلال متن عربی و ترجمۀ انگلیسی
این اثر را در ۱۹۸۸م در مجلة تاریخ العلوم
العربیة و الاسلامیة منتشر كرده، اما هرگز به یكسانی
آن و تسهیل... اشاره نكرده است.
ʿAli ibn Sulayman al Hashimi, The Book of the Reasons Behind
Astronomical Tables (Kitāb fīʿilal
al-Zījāt), tr. F. I. Haddad & E. S. Kennedy, Commented by D. Pingree and
E. S. Kennedy, New York, ۱۹۸۱; Aristotle, Meteorologica, tr. H. D. P. Lee,
London, ۱۹۵۲; Berggren, J. L., «Al-Biruni
on Plane Maps of the Sphere», Journal for the History of Arabic Science,
Aleppo, ۱۹۸۲, vol. VI; Boilot, D. J.,
«Al-Bīrūnī, (Bērūnī), Abū ’l-Rayḥān Muḥammad ibn Aḥmad», EI۲, vol. I; id, «L’Oeuvre
d’Al-Beruni, essai bibliographique», Mélanges d’Institut Dominicain d’études
orientales du Caire, Cairo, ۱۹۵۵, vol. II; Bosworth, C. E., « Bīrūnī, Abū Rayḥān
Muḥammad ibn Aḥmad», Iranica, vol. IV; Carra de Vaux, «L'Astrolabe linéaire», JA, ۱۸۹۵, vol. V; Caussin de
Perceval, J. J., «Le Livre de la grande table hakémite», Notices et extraits, ۱۸۰۴, vol. VII; Dallal, A.,
«Biruni's Book of Pearls Concerning the Projection of Spheres», Zeitschrift f O
r Geschichte der arabisch-islamischen Wissenschaften, Frankfurt, ۱۹۸۷, vol. IV; Euclid, Elements,
tr. Th. L. Heath, New York, ۱۹۵۶; GAS; Haddad, F. I. et al., «Al-Biruni's Treatise
on Astrological Lots», Zeitschrift f O r Geschichte der arabisch-islamischen
Wissenschaften, Frankfurt, ۱۹۸۴, vol. I; Hogendijk, J. P., «Rearranging the
Arabic Mathematical and Astronomical Manuscript Bankipore ۲۴۶۸», Journal for the History of Arabic Science,
Aleppo, ۱۹۸۲; vol. VI; Kennedy, E. S.,
«Al-Bīrūnī ... », Dictionary of Scientific Biography, ed C. E. Gillispie, New
York, ۱۹۷۰, vol.II; id, «A Survey of
Islamic Astronomical Tables», Transaction of the American Philosophical
Society, vol. XLVI(۲), ۱۹۵۶; Krause, M., «Al-Biruni.Ein iranischer Forscher
des Mittelalters», Der Islam, ۱۹۴۲, vol. XXVI; Pingree, D., «The Fragments of the
Works of Al-Fazārī», Journal of Near Eastern Studies, Chicago, ۱۹۷۰; vol. XXIX; id, «The Fragments of the Works of Yaʿqūb ibn Ṭāriq»,
ibid, ۱۹۶۸, vol. XXVII; Richter-Bernburg,
L., «Al- Bīrūnī’s Maqāla fi
Tasṭiḥ al- Ṣuwar wa-Tabṭikh al-Kuwar... », Journal for the History of Arabic Science, Aleppo, ۱۹۸۲, vol. VI; Sachau, E.,
introd. Chronologie orientalischer Völker, Leipzig, ۱۹۰۶; Saidan, A. S., «The Rasā’il of Bīrūnī and Ibn
Sinān, a Rearrangement», Islamic Culture, Hyderabad, ۱۹۶۰, vol. XXXIV; Sarton, G., Introdouction to the
History of Science, Baltimore, ۱۹۲۷; Sayili, A., «Al-Biruni and the History of
Science», Al-Biruni Commemorative Volume, Karachi, ۱۹۷۹; Schoy, «Die Bestimmung der geographischen Breite
eines Ortes... nach dem arabischen Text der Ḥākimitischen
Tafeln des Ibn Y C nus n , Annalen der Hydrographie und maritimen Meteorologie,
۱۹۲۲, vol. L; Suter, H., «Das
Buch der Auffindung der Sehnen im Kreise von Abū’l-Raiḥan Muḥ. El- Bīrūnī»,
Bibliotheca mathematica, ۱۹۱۰-۱۹۱۱, vol. XI; id et al., «Ueber
al Biruni und seine Schriften», Sitzungsberichte der physikalisch-medizinischen
Sozietat in Erlangen, Erlangen, ۱۹۲۰-۱۹۲۱, vol. LII-LIII; Wiedemann,
E. «Zu den Anschauungen der Araber über die Bewegung der Erde», Mitteilungen
zur Geschichte der Medizin und Naturwissenschaften, ۱۹۱۲, vol. II.
یونس كرامتی
بیرونی و تاریخ
بیشتر آثار برجای مانده
از بیرونی، حاوی نكات تاریخی مهمی است
كه همواره از مآخذ مهم پژوهشگران معاصر بوده است. كتاب المسامرۀ فی
اخبار الخوارزم ابوریحان - كه گویا تنها نوشتۀ صرفاً تاریخی
وی به شمار میرود - به سبب جایگاه ویژۀ ابوریحان
در دربار فرمانروایان گرگانج (به ویژه مأمون بن مأمون)، از اهمیت
و اعتباری بسزا برخوردار است. ابوالفضل بیهقی در تاریخ
خود ضمن ستایش بسیار از بیرونی و درستی نوشتههای
او، «باب خوارزم» كتاب خود را به تمامی از روی دستنویس
این كتاب كه به خط خود بیرونی بوده، نوشته است (ص
۷۵۲-۷۵۳). آنچه بیهقی نقل
كرده است با شرحی مختصر از روزگار مأمون بن مأمون
(۴۰۰-۴۰۷ ق) و روابط وی با محمود
غزنوی و تفصیل چگونگی بر افتادن آل مأمون آغاز میشود
و با شرح برافتادن خاندان آلتونتاش از سروری خوارزم پایان مییابد
(ص ۷۵۴- ۷۷۸). اما از سخن بیهقی
نمیتوان دریافت كه كتاب بیرونی تنها شامل همین
مطالب بوده، یا رویدادهای پیش و پس از این
سال را نیز در بر میگرفته است.
گر چه بیرونی هیچ
گاه به صراحت دربارۀ چگونگی سنجش اعتبار منابع و مآخذ تاریخی سخن
نگفته است، اما بر اساس دیدگاههایی كه به طور پراكنده در
آثار مختلفش، به ویژه دو كتاب الآثار الباقیة و تحقیق
ماللهند آمده، میتوان گفت كه این تقسیمبندی را در
نظر داشته است: ۱. گزارشی كه عقل در سنجش آن به كار نمیآید
و قیاس آن با رویدادها و تجربیات دیگر سود بخش نیست.
۲. گزارش از رویدادی كه وقوع آن عقلاً محال یا در
شرایط روزگار مورد نظر ناممكن باشد. ۳. گزارش از رویدادی
كه وقوع آن در «عادت جاریه» ممكن است و برای سنجش آن باید
هم به نقل و هم به عقل متكی بود.
روایات برجای مانده از
حوادث روزگاران بسیار دور نمونۀ خوبی از دستۀ نخست
به شمار میآید. به طور مثال هر یك از ملتها در مورد چگونگی
و زمان پیدایش انسان روایات متعدد و متناقضی دارند.
در نتیجه در مورد مبدأ تاریخ آدم نیز روایات متفاوتی
وجود دارد كه به قول بیرونی در هیچ چیز دیگری
این قدر اختلاف به چشم نمیخورد. به نظر بیرونی چنین
گزارشهایی همواره با نادرستی و افسانه آمیخته است،
پس بهتر آنكه در چنین اموری نظر ملتهای مختلف در چنین
مواردی را نپذیریم، مگر آنكه كتابی قابل اعتماد بر
درستی آن گواهی دهد ( الآثار ... ،
۱۳-۱۴).
وی همچنین بر آن است كه
برخی رویدادها امروزه بعید به نظر میرسند، اما شاید
روزگاری ممكن بودهاند؛ مانند روایاتی كه به وجود انسانهای
بسیار درشت اندام و دست دادن عمرهای بسیار طولانی
اشاره دارند. وی از كسانی كه این روایات را به قیاس
روزگار خود یا با استناد به «احكامیان» از دایرۀ امكان
بیرون آورده، و نشدنی دانستهاند، انتقاد میكند. بیرونی
برای رد نظر این عده از شیوۀ استدلال خود
آنها بهره میگیرد؛ یعنی با استناد به آثار برجستهترین
احكامیان، همچون ماشاءالله یهودی و ابومعشر بلخی، گر
چه خود اعتقادی به این آراء ندارد، ثابت میكند كه اگر معیار
حداكثر عمر طبیعی اوضاع و احوال ستارگان در هنگام تولد فرد باشد،
میتوان تا ۹۶۰ سال عمر نیز برای وی
پیش بینی كرد و البته این بدان معنی نیست
كه كسی نتواند بیش از این زندگی كند. بیرونی
زاده شدن برخی موجودات عجیب الخلقه و از جمله نمونهای
از دوقلوهای به هم چسبیده را ــ كه در عادت طبیعی
شگفتآور به نظر میرسند ــ قرینهای دیگر بر امكان
دستیابی به عمر بسیار دراز میداند (همان،
۷۸-۸۲). با این همه، به نظر میرسد تلاش
بیرونی در اثبات امكان وقوع این حالات بیشتر رنگ و
بوی مذهبی داشته است؛ زیرا عمر فراتر از
۹۶۰سال بیدرنگ خواننده را به یاد نوح(ع) میاندازد
كه بنا بر نص قرآن مجید «۹۵۰ سال در میان قوم
خود درنگ كرد» (عنكبوت /۲۹ /۱۴؛ نیز نک : پیدایش،
۹:۲۹: «پس جملۀ ایام نوح ۹۵۰ سال بود كه مرد»).
بیرونی با آنكه بارها در
دو كتاب الآثار الباقیة و تحقیق ماللهند تأكید كرده است كه
هنگام گزارش آداب و رسوم ملل به نفی یا اثبات نظرات مختلف
كاری ندارد، اما باز هم آن دسته از روایات را كه با عقل سلیم
و اصول روشن علمی سازگار نباشد، به یكسو مینهد. مثلاً در
مورد آتش كلواذا (ناحیهای نزدیك بغداد) كه میگفتند
هر نوروز در سمت غربی دجله پدید میآید، از ابوالفرج
زنجانی كه مدعی بود این آتش را به چشم دیده، میپرسد:
نوروز از جای واقعی خود گردیده است، زیرا ایرانیان
[از هنگام زوال ساسانیان] كبیسۀ سالها را در
شمار نیاوردهاند. پس چگونه است كه این آتش همواره در نوروز
سال بدون كبیسه پدید میآید در حالی كه باید
هر سال اندكی دیرتر از سال پیش دیده شود... و میافزاید
كه ابوالفرج از پاسخ درماند ( الآثار، ۲۱۵).
شیوۀ برخورد بیرونی
با گزارشهایی كه تحقق آن به طور معمول ممكن باشد، تركیبی
از اعتماد بر نقل و بهرهگیری از شیوههای قیاسی
است. به نظر وی در اینگونه مواقع باید ذهن خود را از هر
گونه پیشداوری و تعصب پاك كرد و سپس با مقایسۀ روایتهای
مختلف و یافتن توافقها و تشابههای آنها تا حد امكان در تصحیح
آنها كوشید. البته از آنجا كه عمر انسان حتى برای شناخت سرگذشت یك
ملت بسیار كوتاه است، آنچه را تصحیحش ممكن نبوده، باید عیناً
نقل كرد تا آیندگان از امكان دستیابی به این اخبار
و پژوهش و تحقیق در آنها محروم نشوند. بیرونی افزون بر این
حتى روایاتی را كه از نظر وی مردود است، نقل كرده، زیرا
چه بسا خود وی نیز در داوری دربارۀ این
گزارشها گهگاه به خطا رفته باشد (همان، ۴-۵). مثلاً پس از تكرار
روایات تاریخی مختلف در مورد مدت حكومت اسكندر، «ملوك
الطوایف» (سلوكیان) و اشكانیان، با توجه به فاصلۀ میان
تاجگذاری یزدگرد سوم و مبدأ تاریخ اسكندری كه به
نظر وی یقیناً ۹۴۳ سال است، یكایك
این روایات را كنار میگذارد، زیرا مجموع سالهای
حكومت بر اساس این روایات كمتر یا بیشتر از
۹۴۳ سال میشود. سرانجام، بیرونی برای
تصحیح این روایات بر كتاب شاپورگان مانی اعتماد میكند،
زیرا اولاً وی چندی پس از قیام اردشیر برآمده،
و ثانیاً وی از جمله كسانی بوده است كه دروغ را حرام میدانستهاند
(همان، ۱۱۷- ۱۱۸). گر چه بیرونی
در این موضع به یكی از مهمترین شاخصهای تعیین
اعتبار گزارش، یعنی نزدیك بودن روزگار گزارشگر به زمان
رخداد اشاره كرده، اما معلوم نیست كه به چه مناسبت به دعوی
مانی بر حرام بودن دروغ اعتماد كرده است. بیرونی نیك
میداند كه گزارشهایی از دستۀ سوم هم میتواند
درست باشد و هم نادرست؛ پس در چنین مواقعی همچون محدثان، راستگویی
یا دروغ گویی گزارشگر را بسیار مهم میداند.
به نظر بیرونی دروغ زنان
۴ دستهاند: نخست كسانی كه همردیفان خود را بزرگ میدارند
تا خود نیز كه از آن جملهاند، بزرگ شمرده شوند، یا آنكه بر كسانی
كه در شمار دشمنان آنان هستند، زیانی میرسانند، تا از این
راه سودی نصیبشان شود. گروه دوم كسانی هستند كه گروهی
را كه دوست دارند، بزرگ میدارند و گروهی را كه دشمن خود یا
دشمن دوستانشان هستند، كوچك میشمارند. این هر دو دسته در دروغ
زنی سود خود یا دوستان و زیان دشمنان را در نظر دارند. اما
دستۀ سوم كسانی هستند كه نهاد آنان را با دروغ سرشتهاند و جز دروغ
نتوانند گفتن. دستۀ چهارم كسانی هستند كه از روی نادانی دروغهای
پرداختۀ دروغ زنان به عمد را بازگو میكنند.
بیرونی دروغ بودن گزارش
را به «آفات خبر» تعبیر میكند و بر آن است كه اگر نبود آفاتی
كه بر گزارش عارض میگردد، برتری آن بر مشاهده آشكار بود؛ زیرا
كه مشاهده در بند همان لحظۀ وقوع و تنها مختص رویدادهای در حال رخداد است. در حالی
كه گزارش، افزون بر این، رویدادهای گذشته و آنچه را در آینده
رخ خواهد داد، شامل میشود. بیرونی گزارش نوشتاری را
برترین نوع گزارشها میداند و از سیاق عبارات وی، پیداست
كه وی افزون بر اخبار كتبی و شفاهی، منابع خبری دیگری
مثلاً اشیاء و ساختمانهای قدیمی و منابعی را كه
معمولاً در باستان شناسی بدانها توجه میشود، نیز در نظر
داشته است. به هر حال چون دور نگاه داشتن گزارشها از گزند دروغ زنان
ناممكن است، بیرونی كتاب مهم تحقیق ماللهند را با تأیید
ضرب المثل «شنیدن كی بود مانند دیدن» (لیس الخبر
كالعیان) آغاز میكند (نک : ص ۱-۲).
با توجه به مباحث مبسوطی كه
بیرونی در آثار خود، بهویژه در الآثار الباقیة و تحقیق
ماللهند آورده است (نمونههایی از آنها یاد خواهد شد)، میتوان
او را یكی از پیشروان مردمشناسی و دینشناسی
تطبیقی، دست كم در میان مسلمانان دانست. بیرونی
در مقدمۀ تحقیق ماللهند بر آن است كه هیچیك از كسانی
كه پیش از وی به مباحث مربوط به دینپژوهی و افكار
و آراء ملل مختلف پرداختهاند، نتوانستهاند بدون غرضورزی نسبت به
فرقهای و حمایت از گروهی، تنها این دیدگاهها
را چنان كه هست، نقل كنند، مگر ابوالعباس ایرانشهری كه به هیچ
دینی تمایل نداشت؛ اما گزارش او نیز در مورد هندوان
و شَمَنان اشكالات بسیاری دارد. خود بیرونی نیز
قبلاً دو كتاب سانك و پاتنجل را كه حاوی اصول عقاید هندوان
بود، از سنسكریت به عربی ترجمه كرده بود، اما امید داشت
كه مطالعۀ تحقیق ماللهند خواننده را از این دو كتاب و آثار دیگر
بینیاز سازد (نک : ص ۴-۶).
بیرونی مشكلات خود در
شناخت جامعۀ هندی را تفاوت در زبان و دین، افراط هندیان در
دوری گزیدن از دیگر ملتها و پیروان ادیان دیگر
و سرانجام، دشمنی و نفرت تاریخی میان هندوان و
مسلمانان (و بهویژه ایرانیان) بر میشمارد (همان،
۱۳-۱۶). وی تأكید میكند كه میخواهد
آراء هندوان را آنچنان كه هست باز نماید و آنچه را یونانیان
نیز بدان باور دارند، با آنها مقایسه كند تا نزدیكی میان
باورهای این دو ملت شناخته شود؛ زیرا به نظر وی
گرچه اندیشمندان یونان بسیار برتر از دانشمندان هندی
هستند، اما نظرشان در مورد آنچه به تودۀ مردم اختصاص دارد، به یكدیگر
شبیه است. وی میافزاید كه گاه نظرات برخی
از فرق صوفیه و مسیحیت را كه شباهتهایی به
آراء هندوان داشته، یاد میكند (همان، ۳-۵،
۱۸-۱۹). البته بیرونی تنها بازگوكنندۀ این
دیدگاهها نیست، بلكه برخلاف دعوی مقدمه ــ كه كتاب را
«كتاب حجاج و جدل» نمیداند - بارها و بارها به انتقاد از باورهای
مختلف هندوان و دیگران میپردازد (مثلاً نک : همان،
۱۸۳، ۱۹۱، ۲۳۴، ۲۶۸).
وی در سراسر تحقیق
ماللهند به وعدۀ بررسی تطبیقی باورها پایبند است؛ ازجمله
دربارۀ عقاید مربوط به معقولات و محسوسات و نفس و روح (ص
۲۴-۲۵: اشاره به دیدگاههای جالینوس
و افلاطون)، تناسخ (ص ۳۸-۴۲؛ مقایسۀ دیدگاههای
هندی با سخنان سقراط و پروكلس و برخی از صوفیه و نیز
مانی)، بهشت و دوزخ (ص ۴۴-۴۹: مقایسه با
سخنان صوفیه، ابویعقوب سجزی، افلاطون، فیثاغورس و
سقراط)، هفت آسمان (ص ۱۸۹-۱۹۰؛ نظرات یحیی
نحوی، هُمر، افلاطون و ارسطو) و جز آن.
بیرونی گهگاه در مقام
مقایسه از آنچه خود گفته است، فراتر میرود. مثلاً جامعۀ طبقاتی
هند را شبیه جامعۀ طبقاتی ایران روزگار ساسانی میداند (همان،
۷۶-۷۹) و نظر محمدبن زكریای رازی در
مورد زمان را ــ كه به گفتۀ وی برگرفته از نظر فیلسوفان یونان باستان است ــ
با نظر هندوان و نیز دیدگاه ابومعشر بلخی ــ كه آن را
مأخوذ از آراء هندی میداند ــ مقایسه میكند (همان،
۲۷۴-۲۷۶) و هنگام ذكر منابع عرف و شرع
هندی، سنتهای ایرانیان، یهودیان و اعراب
دورۀ جاهلی در مورد ازدواج را از نظر دور نمیدارد (همان،
۸۳-۸۴).
علاقۀ بیرونی
به گاهشماری، ریاضیات، نجوم، كیهانشناسی،
اقلیمشناسی، جغرافیا و نیز برخی مباحث طبیعیات
موجب شده است كه بخش عمدۀ تحقیق ماللهند نیز به بیان نظرات هندوان در این
زمینهها، بهویژه احكام نجوم هندی و جداول سعد و نحس ایام
اختصاص یابد (نک : ص ۱۷۰ بب ،
۴۹۲-۴۹۹، ۵۱۵-
۵۴۸، به ویژه فصلی مستقل دربارۀ بنات
النعش: ۳۲۶-۳۳۱).
وی در آخرین مبحث كتاب
تحقیق ماللهند كه به یادكرد باورهای عامیانۀ هندی
درخصوص آثار علوی و پدیدههای جوی اختصاص دارد،
آورده است: هندوان رنگینكمان را كمان «اندر» (در باور هندیان:
موجودی افسانهای و رئیس گونهای عجیب الخلقه
از فیلان) دانستهاند، همچنان كه در نزد تودۀ مردم ما (ایرانیان)
نیز به «كمان رستم» مشهور است (ص ۵۴۷). اشارۀ اخیر
بیرونی، تا آنجا كه میدانیم، یكی از كهنترین
اشارات در مورد اطلاق عنوان كمان رستم (گاه: كمان بهمن) بر رنگینكمان
در میان عامۀ مردم ایران است.
بیرونی افزون بر تحقیق
ماللهند كتابهای بسیاری دربارۀ باورهای
هندیان نوشته است كه شماری از آنها عبارتاند از فی تحصیل
الآن منالزمان ( فهرست ... ، شم ۵۲)، خیال الكسوفین
عندالهند (همان، شم ۸، دربارۀ مطالب، نک : تحقیق،
۴۳۲- ۴۳۸، به ویژه
۴۳۴، نیز ۵۱۲) و ترجمۀ برخی
متون هندی همچون سانك و پاتنجل (كه به آنها اشاره شد)، مقالة فی
باسدیو الهند عند مجیئه الادنی، «حكایت نیلوفر
در داستان دبیستی و بر بهاكر» و «داستان دو بت بامیان» (
فهرست،شم ۸۳، ۸۵، ۹۶- ۹۸).
بیرونی در الآثار الباقیة
نیز در مورد باورها و مراسم آیینی گوناگونی كه
در میان ملل و پیروان ادیان و فرق مختلف رواج دارد،
بارها به تشابهها و تفاوتهای موجود اشاره میكند. مثلاً در مورد
اختلاف یكی از فرق یهود با دیگر یهودیان
بر سر زمان یكی از روزههـا ــ كه تصور میكردند حتماً باید
یك روز دوشنبه باشد ــ میگوید: این كار به روش مسیحیان
نزدیكتر است تا روش یهودیان، زیرا معیار یهودیان
برای روزه، روزهای ماه است، نه روزهای هفته (نک : ص
۲۷۸)؛ نیز به نقل از ابوعیسی وراق، نظر یكی
از فرق یهود دربارۀ شرایط اعیاد را نقل میكند و میافزاید
كه این عقیده برخلاف نظر عموم یهودیان و تصریح
تورات است (ص ۲۸۴). بیرونی نظر یكی
از فرق مسیحی به نام اریوسیه دربارۀ مسیح
را به باور مسلمانان نزدیكتر میداند، تا نظر دیگر فرق مسیحی،
و سپس توجه ویژۀ خود به بررسی تطبیقی عقاید پیروان
مذاهب مختلف را به صراحت آشكار میسازد (همان، ۲۸۸،
به ویژه سطرهای ۱۰-۱۳). بیرونی
روزۀ مسیحیان را از توابع فصح یهودیان، و علل این
دو را یكسان میداند، اما برآن است كه مسیحیان در
مورد زمان فصح از یهود پیروی نمیكنند و ریشۀ این
اختلاف نظر را نیز در اختلاف نظر آنان بر سر مبدأ تاریخ اسكندر میداند
(همان، ۳۰۲). بررسی اتفاق یا اختلاف نظر فرق
مختلف مسیحی بهویژه در بخشی از الآثار كه به اعیاد
نسطوریان اختصاص دارد، به چشم میآید (ص
۳۰۹-۳۱۱؛ برای تفصیل بیشتر،
نک : ه د، تحقیق ماللهند، نیز الآثار الباقیة).