نویسنده (ها) : عنایت الله
فاتحی نژاد - فاطمه کریمی
آخرین بروز رسانی : شنبه 7
دی 1398 تاریخچه مقاله
حیره، از شهرهای مشهور ایران
در دورۀ ساسانی در کرانۀ غربی فرات و تختگاه لخمیان یا آلمنذر. این شهر
در جنوب شرقی نجف کنونی (EI2, III/ 462) و در نزدیکی محلی
واقع بود که بعدها شهر کوفه در آن ساخته شد (حمدالله، ۴۰) و رودی
منشعب از فرات، به نام الکافر این شهر را مشروب میساخت که به رود حیره
معروف بود (دایرةالمعارف ... ، ۱۱/ ۳۷۷).
در منابع کهن دربارۀ سبب
نامگذاری حیره اختلافنظر است. برخی آن را مشتق از «حَیر»
به معنای منزلگاه، و گروهی دیگر از «تحیّر» به معنی
سرگردان شدن، دانستهاند و برآناند که چون در روزگار گشتاسب تُبّع از ملوک یمن
عزم انبار کرد، در تاریکی شب راه خویش گم کرد و با یارانش
در آنجا سرگردان ماند (تَحَیَّر)، پس، آن منزلگاه را حیره نامیدند
(طبری، ۱/ ۵۶۶؛ ابنفقیه،
۲۱۶؛ یاقوت، ۲/ ۳۷۵؛ ابوالفدا،
تقویم ... ، ۲۹۹). برخی محققان معاصر برآناند که حیره
همان واژۀ «حرتا» یا «حرثا»، به معنی اردوگاه یا لشکرگاه است که
در عربی تغییر شکل یافته است و به هر حال، برای آن
ریشۀ سامی قائل شدهاند (زرینکوب، ۲۲۸؛ مشکور،
جغرافیا ... ، ۸۶۵ ؛ آیلرز، 487؛ بازورث، 597).
در منابع کهن و اشعار برخی شاعران
جاهلی از حیره با عنوان حیرةالبیضاء و حیرةالروحاء
نیز یاد شده است (نک : واقدی، ۱۸۵؛ ابنفقیه،
همانجا؛ یاقوت، ۲/ ۳۷۵-۳۷۶) و به
گفتۀ برخی، به سبب زیبایی چشمگیر به حیرة
البیضاء شهرت داشته است (تاج ... ، ذیل حیر).
دربارۀ آغاز تأسیس
حیره آگاهی دقیقی در دست نیست. مورخان اسلامی
بنای اغلب شهرهای کهن را که از پیشینۀ تاریخی
آنها اطلاعی نداشتهاند، همچون حیره و انبار، به بختنصّر
(۶۰۵-۵۶۲ قم) نسبت دادهاند. به روایتی،
بختنصر حیره را در روزگار معدّ بن عدنان بنا نهاد و گروهی از
بازرگانان عرب را که در بابل نافرمانی پیشه ساخته بودند، در آنجا
اسکان داد. سپس وی چون انبار را ساخت، مردم حیره به آنجا کوچیدند
و حیره خالی از سکنه شد تا اینکه در روزگار عمرو بن عدی
(سدۀ ۳ م) دوباره رو به آبادانی نهاد و نزدیک به
۵۳۰ سال تختگاه لخمیان بود (طبری، ۱/
۵۵۸- ۵۵۹؛ حمزه، تاریخ ... ،
۷۷؛ یاقوت، ۲/ ۳۷۶،
۳۷۹). برخی نیز بنای حیره را به اردوان
از پادشاهان اشکانی، یا یکی از تبّعان یمن یا
شاپور اول نسبت دادهاند (نک : همو، ۲/
۳۷۵-۳۷۶؛ نیز نک : ادامۀ
مقاله).
در طول سدۀ ۲ م، میان
اشکانیان و رومیان سلسله جنگهایی درگرفت و رومیان
چندین بار، تیسفون پایتخت غربی پارتیان را مورد
حمله و دستاندازی قرار دادند. در ۱۱۶ م، ترایانوس
(تراژان) و در ۱۶۴ م، وروس یا دیوس کاسیوس و
نیز در ۱۹۷ م، سپتیموس سوروس بر تیسفون و
نواحی غربی فرات تاختند و همه را به تصرف خود درآوردند. در این
حملات ظاهراً حیره نیز متحمل خسارات، و دستخوش غارت شد. اما تسلط رومیان
بر این نواحی چندان به طول نینجامید و اشکانیان
آنان را به عقبنشینی واداشتند (مشکور، همان، ۸۶۷ ؛
آیلرز، 490-491 ؛ یارشاطر، مقدمه، 51).
در دورۀ اشکانی
پادگان شهرهای خاراکس مرکز امیرنشین خاراسن یا مسنه (در
منابع عربی: میشان یا میسان) میان بصره و واسط، و نیز
هاترا (در منابع عربی: الحضر) در شمال عراق و جنوب غربی موصل به عنوان
خطوط دفاعی ایرانیان در برابر تهاجم رومیان به شمار میرفتند.
در سدۀ ۳ م، با الحاق خاراکس به قلمرو ساسانی، و نیز ویران
شدن هاترا به دست اردشیر، ایرانیان در بینالنهرین
مهاجرنشینها و پادگانهای جدیدی به جای آنها تأسیس
کردند که در واقع یک کمربند دفاعی در برابر هجوم رومیان از یکسو،
و سدی استوار در برابر حملات بدویان عرب از سوی دیگر به
شمار میرفت. از مهمترین و کهنترین این مهاجرنشینها
یا پادگانشهرها که به تدریج به صورت امارتی نیمهمستقل
درآمد، حیره بود که در دورۀ ساسانی نقش عمدهای در حفظ سلطۀ ایرانیان
بر سواحل جنوبی فرات تا شرق و شمال شرقی شبهجزیرۀ
عربستان و بادیة الشام داشت (ویسهوفر، ۲۴۱؛ تقیزاده،
تاریخ ... ، ۱۶-۲۱؛ یارشاطر، مقدمه، 59؛
بازورث، 600، 596؛ آیلرز، 491).
گرچه حیره سالها پیش از
برآمدن ساسانیان بنا شده بود، ظاهراً از حدود سال ۲۴۰ م
همزمان با روی کارآمدن شاپور اول توجه ایرانیان را به خود جلب
کرد و شاپور، عمرو بن عدی را بر آنجا گماشت و چنانکه پیشتر گفته شد،
از آن روزگار تختگاه لخمیان شد و رو به آبادانی نهاد (نیز نک :
امین، ۱۶). از همینرو، برخی منابع کهن برآناند که
حیره را شاپور بنا نهاد و لخمیان را در آنجا جای داد (نک : دینوری،
۵۴). همچنین در رسالۀ «شهرستانهای ایران»
(ص ۳۳۵) ــ که به فارسی میانه نگارش یافته ــ
از شاپور پسر اردشیر به عنوان بانی حیره و شخصی به نام
مهرزاد، مرزبان آن یاد شده است. طبری نیز در روایتی
ورود خاندان ربیعه به حیره را در روزگار شاپور دانسته و بر آن است که
چون ایشان از یمن به عراق کوچیدند، از شاپور بن خرزّاد یاری
خواستند و او ایشان را در حیره اسکان داد (۱/
۶۲۸). برخی محققان معاصر تشکیل امارت حیره را
در روزگار اردشیر بابکان میدانند و برآناند که وی با تشکیل
این امارت قصد داشت بینالنهرین را از هجوم بدویهای
صحرای شام ایمن سازد (دیاکونف، ۳۷۸).
اردشیر بابکان با شکست اردوان
پنجم اشکانی، پادشاهی اشکانیان را برانداخت و به عنوان نخستین
پادشاه ساسانی به روایتی در ۲۲۶ م بر تخت
نشست (مشکور، جغرافیا، همانجا). در همین روزگار گروههایی
از قبایل مختلف از جمله تنوخ از یمن به نواحی حیره کوچیدند
و در آنجا اقامت گزیدند که مالک بن فهم نخستین امیر ایشان
بود و منزلگاهش در انبار و به روایتی در نواحی فروسوی
انبار در نزدیکی حیره بود. وی در ۲۱۰ م
به حکومت رسید و ۲۰ سال بر آنجا حکمروایی کرد و پس
از وی برادرش عمرو بن فهم جانشین وی شد (طبری، ۱/
۶۰۹-۶۱۲؛ ابنفقیه،
۲۱۶؛ حمزه، تاریخ، ۷۴-۷۵،
۷۷؛ یاقوت، ۲/ ۳۷۸).
در آن روزگار، اهالی حیره و
قبایل اطراف آن به ۳ گروه تقسیم میشدند: تنوخیان
که در سرزمینهای غربی فرات میان حیره و انبار در سایبانها
و خیمههای مویی زندگی میکردند و به اعراب
ضاحیه شهرت داشتند؛ عباد که در حیره ساکن شدند و منازلی در آنجا
برای خود بنا کردند و از اردشیر بابکان فرمانبرداری میکردند؛
و احلاف که بعدها به مردمان حیره ملحق شدند (طبری، ۱/
۶۰۹، ۲/ ۴۲-۴۳؛ حمزه، همان،
۷۷؛ یاقوت، ۲/ ۳۷۹). افزون بر تنوخیان،
گروههایی از قبایل ازد، لخم، جذام، عامله و قضاعه که در اواخر
سدۀ ۲ م همپیمان شده، اتحادیه بزرگی را تشکیل
داده بودند و نیز تعدادی از قبایل بنی لحیان همچون
کلب و تمیم و طیء که از بقایای جرهم به شمار میرفتند،
از نخستین قبایلی بودند که از یمن و بحرین به حیره
کوچیدند و در آنجا سکنا گزیدند. مورخان مهاجرت این قبایل
به حیره و نواحی آن را در فاصلۀ زمانی میان آخرین
سالهای سلطنت پارتیان تا اوایل روی کار آمدن اردشیر
بابکان دانستهاند (طبری، ۱/
۵۶۶-۵۶۷،
۶۰۹-۶۱۰؛ نیز نک : پیگولوسکایا،
۵۶۴-۵۷۰؛ «القبائل ... »، ۷۹).
بخشی دیگر از اهالی حیره
را نیز نبطیان، یعنی ساکنان اصلی و بومی عراق
تشکیل میدادند که به کار کشاورزی اشتغال داشتند و گروهی
از ایرانیان نیز در آنجا به تجارت مشغول بودند (علی، صالح
احمد، ۱/ ۷۵؛ تقیزاده، تاریخ، ۱۶-
۱۷). به روایتی، چون اردشیر بر عراق دست یافت،
گروه بسیاری از قبایل تنوخ و قضاعه که به همراه عمرو بن فهم و
برادرش مالک به حیره آمده بودند، به فرمانبرداری از وی تن در
ندادند و به ناچار حیره را رها کرده، به شام کوچیدند (طبری،
۲/ ۴۲-۴۳؛ حمزه، همان،
۷۴-۷۷؛ نیز نک : بازورث، 597).
پس از عمرو بن فهم، برادرش جذیمه،
معروف به جذیمة الابرش از سوی اردشیر کارگزار حیره شد (نک
: طبری، ۱/ ۶۰۹-۶۱۱). در کتیبهای
نبطی از وی به عنوان شاه تنوخ یاد شده است (نک : بازورث،
همانجا). جذیمه نخستین کسی بود که سپاهی تدارک دید
و بر قبایل عرب ساکن نواحی حیره تاخت و مناطق میان حیره
و انبار را زیر نفوذ خود درآورد. در آن روزگار زبّاء (زنوبیا) ملکۀ تدمر
ــ کـه دستنشاندۀ رومیان بـود ــ بخشی از عراق از جمله سواحل شرقی و غربی
فرات را زیر سلطۀ خود داشت. جذیمه بر آن شد تا نواحی فرات را از چنگ وی
به درآورده به قلمرو خود بیفزاید، اما در جنگ با او شکست خورد و به
قتل رسید (یعقوبی، ۱/ ۲۰۸؛ مسعودی،
مروج ... ، ۲/ ۶۹-۷۰؛ حمزه، همان، ۷۵).
بنا به برخی روایات جذیمه
در زمان پارتیان کارگزار حیره شد و تا زمان اردشیر بابکان
همچنان بر آنجا حکمروایی داشت (مسعودی، همان، ۲/
۶۵؛ ابوعبید، المسالک ... ، ۱/ ۳۵۶؛
قس: حمزه، همانجا). برخی شاعران جاهلی در ابیاتی به ماجرای
کشته شدن جذیمه (با کنیۀ ابومالک) به دست زبّاء اشاره کردهاند (مسعودی، همان، ۲/
۶۵ ؛ طبـری، ۱/
۶۱۴-۶۱۵ ؛ حمزه، همان،
۷۵-۷۶).
از آنجا که مورخان کهن برای ثبت و
ضبط وقایع تاریخی جز روایات شفاهی آمیخته با
افسانهها منابع دیگری در دست نداشتهاند، گفتههای آنان دربارۀ تاریخ
اعراب پیش از اسلام به خصوص مدت حکومت حاکمان یا سلطنت پادشاهان گاه
بسیار اغراقآمیز و غالباً آکنده از تناقضات است و برخی از نویسندگان
یا راویان گاه برای حل این تناقضات ناچار شدهاند بر عمر
افراد یا دورۀ حکومت آنان بیفزایند. از همین رو، منابع کهن برخی
حاکمان حیره را عمری دراز بخشیدهاند و گاه مدت حکومت آنان را
به گونهای غیرمعقول طولانی ساختهاند. چنانکه حکومت جذیمه
بر حیره را ۱۱۸ سال و عمر جانشین وی عمرو بن
عدی را ۱۵۰ سال دانستهاند (مسعودی، همانجا ؛ قس:
حمزه، همان، ۷۶، ۷۷ ؛ قس: طبری، ۱/
۶۱۰، ۶۲۷- ۶۲۸).
با کشتهشدن جذیمه حکومت به
خاندان ربیعة بن نصر لخمی یا آلنصر در حیره رسید
که از آنان با نام لخمیان یا مناذره (آلمنذر) یاد میشود.
برخی منابع تاریخ حیره را با آمدن ربیعة ابن نصر از یمن
به حیره آغاز کردهاند. به روایتی چون ربیعة بن نصر آیندۀ یمن
را نگرانکننده یافت، فرزندش عمرو را نزد شاپور (یا یزدگرد؟)
روانه ساخت و از وی خواست تا به خانواده و فرزندانش اجازه دهد، در عراق ساکن
شوند. پس به دستور پادشاه ساسانی حیره بنا گردید و خاندان نصر
در آنجا ساکن شدند و از آن هنگام ارتباط لخمیان با شاهان ایران آغاز
شد و حکومت حیره به آنان واگذار گردید (دینوری،
۵۴ ؛ طبری، ۱/
۶۱۱-۶۱۲).
ابوحنیفۀ دینوری
نخستین کارگزار ساسانی در حیره را عمرو بن ربیعه و پساز
وی، فرزندش جذیمه و سپس خواهرزادهاش عمرو بن عدی ذکر کرده، و
از مالک بن فهم و جانشین او عمرو ابن فهم سخنی به میان نیاورده
است. ضمن اینکه جذیمه را نیز از خاندان ربیعه دانسته است
(ص ۵۴-۵۵). با مرگ اردشیر بابکان قبایل ساکن
حیره و نواحی آن از پریشانی اوضاع سیاسی در
اوایل سلطنت شاپور استفاده کرده، شهرهای مرزی ایران را
مورد تاخت و تاز قرار دادند و چون شاپور بر اوضاع مسلط شد، با لخمیان ائتلافی
برضد دولت روم پدید آورد و پس از آن امارت حیره با دولت لخمیان
قوت بیشتر گرفت و به تدریج با حمایت پادشاهان ایران
قلمروش از فرات تا شام گسترش یافت (تقیزاده، از پرویز ... ،
۱۲۲).
بیشتر منابع کهن عمرو بن عدی
بن نصر خواهرزادۀ جذیمه را نخستین حاکم لخمیان و بنیانگذار دولت
منذریان میدانند که در نیمۀ دوم سدۀ
۳ م (ح ۲۶۸ م) از سوی شاپور (سل
۲۴۰-۲۷۰ م) (و به روایتی نادرست:
یزدگرد) بر حیره، حجاز و سرزمین جزیره (بینالنهرین)
حکمروایی داشت (طبری، ۱/ ۶۱۱؛ دینوری،
۵۵؛ حمـزه، تـاریخ، ۷۵-۷۶؛ بغـدادی،
۸/ ۲۶۹-۲۷۰؛ نیـز نک : عـزاوی،
۱/ ۱۰۳). برخی منابع برآناند که وی حیره
را در روزگار اردشیر بابکان تختگاه پادشاهان عراق ساخت و ۵۵ سال
بر آنجا حکمروایی کرد (ابنفقیه، ۲۱۶؛ یعقوبی،
۱/ ۲۰۸- ۲۰۹؛ مسعودی، مروج،
۲/ ۶۶؛ طبری، ۱/ ۶۱۰؛ نیز
نک : نولدکه، 24).
مورخان دربارۀ مدت حکومت
کارگزاران حیره و اینکه هر کدام از ایشان با کدام پادشاه ساسانی
هم روزگار بودهاند، اختلاف نظر فراوان دارند. چنانکه طبری حکومت عمرو بن
عدی بر حیره را از روزگار ملوکالطوایف (پارتیان) تا
برآمدن اردشیر بابکان (۲۲۶ م) میداند (۱/
۶۱۱). در حالیکه دینوری حکومت وی را
در روزگار یزدگرد بن شاپور بن بهرامگور دانسته است (همانجا). اگر منظور دینوری
یزدگرد دوم (سل ۴۳۸- ۴۵۹ م) باشد، این
تاریخ با تاریخی که طبری ذکر کرده است، حدود
۲۵۰ سال تفاوت دارد.
پس از عمرو بن عدی فرزندش
امرؤالقیس معروف به امرؤالقیس البدء جانشین او شد که به روایت
طبری کارگزار ۳ پادشاه ایران یعنی شاپور اول (سل
۲۴۰-۲۷۰ م)، هرمز اول و بهرام اول در حیره
بود. وی قبایل ربیعه و مضر را در اطاعت خود داشت و قلمرو حکومتش
از حجاز تا بینالنهرین را شامل میشد (۲/
۵۳، ۶۱-۶۲؛ نیز نک : یعقوبی،
۱/ ۲۰۹؛ ابنقتیبه، المعارف،
۶۴۶). نام او در کتیبۀ «النماره» در
جنوب سوریه به عنوان شاه همۀ اعراب آمده است. ظاهراً وی در اواخر حکومت خود از اطاعت ساسانیان
سرپیچید و به رومیان پیوست (بازورث، 597-598؛ مشکور، جغرافیا،
۸۶۷ – ۸۶۸). طبری در روایتی
وفات وی را در روزگار شاپور دوم (سل ۳۰۹-
۳۷۹ م)، معروف به ذوالاکتاف دانسته است (۲/
۶۱) که در این صورت با روایت پیشین که وی
را از کارگزاران شاپور اول دانسته، تناقض آشکار دارد. از سوی دیگر،
تاریخ وفات امرؤالقیس در کتیبۀ النماره مطابق
با ۳۲۸ م است (نک : زیدان، ۱/ ۱۹۰-۱۹۱؛
تقیزاده، تاریخ، ۱۸)، که در این صورت با روایت
دوم طبری که وی را با شاپور دوم همروزگار دانسته، همخوانی بیشتر
دارد.
لخمیان نزدیک به
۴۰۰ سال (و در برخی منابع با اغراق بیش از
۶۰۰ سال)، از سوی پادشاهان ساسانی بـر حیره
حکم راندند. در طول این مدت حیره به عنوان امارت دستنشاندۀ ایران
از اهمیت سیاسی و نظامی خاصی برخوردار بود و نقش
مؤثری در معادلات و مناسبات سیاسی و جنگهای میان ایران
و روم داشت و در واقع سپری دفاعی در مقابل حملۀ رومیان
و دستنشاندگان آنان یعنی غسانیان به سرحدات ایران و مانعی
در برابر یورش عربهای بادیه به مناطق مرزی ایران به
شمار میآمد (نک : مسعودی، التنبیه ... ،
۱۵۸، مروج، ۲/ ۸۰؛ بغدادی، ۸/
۲۷۰؛ نیز نک : مشکور، همان، ۸۶۷).
از حدود ۲۵ تن از حاکمان حیره
که نام آنان در منابع تاریخی آمده است (نک : حمزه، همان،
۷۴- ۸۸؛ ابنقتیبه، همان،
۶۴۵-۶۵۰؛ یعقوبی، ۱/
۲۰۹-۲۱۱)، دستکم تاریخ نیمی
از آنان به درستی شناخته نیست. یکی از معروفترین
حاکمان حیره، نعمان فرزند امرؤالقیس، معروف به نعمان اکبر است که کاخ
خَوَرنَق را در حومۀ حیره به دستور یزدگرد اول (سل :
۳۹۹-۴۲۰ م) برای بهرامگور ساخت (طبری،
۲/ ۶۵؛ یعقوبی، ۱/
۲۰۹-۲۱۰؛ حمزه، تاریخ، ۷۹؛
ابنقتیبه، همان، ۶۴۷؛ بغدادی، ۱/
۲۹۳). او بارها با حمایت ایرانیان به شام
لشکر کشید و به یاری سپاهیان ایرانی که در حیره
مستقر بودند، به قلمرو غسانیان تاخت و اسیران و غنایم فراوان به
چنگ آورد (طبری، ۲/ ۶۶-۶۷).
دولت ساسانی برای حمایت
از کارگزاران حیره و پاسداری از مرزهای غربی خود همیشه
سپاهیانی که به گفتهای شمار آنان
۰۰۰‘۱ تن بود، در حیره آماده داشت که هر سال جای
خود را به نیروهای تازهنفس میدادند. علاوه بر این، دو
لشکر نیز با نامهای «دوسر» و «شهباء» در حیره مستقر بودند، که
به هنگام نیاز به یاری کارگزاران حیره میشتافتند.
نعمان در حملات خود به قلمرو غسانیان در شام و سرکوب عربهای بادیه
که گاه مناطق مرزی ایران را مورد حمله قرار میدادند، از این
سپاهیان استفاده میکرد (نک : طبری، همانجا؛ ابناثیر،
۱/ ۵۵۹-۵۶۵؛ ابنجوزی، ۲/
۹۲؛ بازورث، 599-600).
پساز نعمان در دورههای بعد نیز
این دو سپاه همچنان وظیفۀ پشتیبانی از نیروهای
حیره را برعهده داشتهاند. این دو سپاه تا اواخر دورۀ ساسانی
در حیره مستقر بوده و در روزگار ایاس بن قبیصه در جنگ ذوقار
شرکت داشتهاند (نک : ابوالفرج، ۲۴/ ۶۰-۶۲؛ یاقوت،
۴/ ۲۹۴).
پساز نعمان فرزندش منذر بن نعمان به
حکومت حیره گماشته شد و ۴۴ سال کارگزار ایرانیان در
آنجا بود (طبری، ۲/ ۶۸؛ ابنقتیبه، همانجا). بنا بهروایتی
مشهور یزدگرد اول فرزند خود بهرام را در کودکی به حیره نزد وی
فرستاد و منذر به تربیت او همت گماشت. بهرام در آنجا تیراندازی
و سوارکاری را به خوبی فراگرفت و توسط معلمان و مربیانی
که یزدگرد از ایران روانۀ حیره کرد، علاوه بر سوارکاری،
علم و ادب و آیین مملکتداری را نیز به خوبی آموخت
(طبری، ۲/ ۶۸- ۶۹؛ دینوری،
۵۱؛ ثعالبی مرغنی،
۵۳۹-۵۴۰؛ نک : براون، ۱/
۳۷۹؛ فرای، «تاریخ[۱] ... »، 144-145).
برخی محققان اقامت بهرام در حیره
را نوعی تبعید و دورکردن وی از سیاست دانستهاند (دیاکونف،
۳۹۶؛ مشکور، ایران ... ، ۴۱۳). پیوند
دوستی که میان بهرام و خاندان منذر ایجاد شد، تا مدتها ادامه یافت.
چون یزدگرد در ۴۲۰ م درگذشت، بزرگان ایران، با نادیده
انگاشتن حق بهرام، یکی از نوادگان اردشیر بابکان به نام خسرو را
به سلطنت برداشتند و بهرام گور با حمایت منذر در پی سلطنت از دست رفتۀ خود
برآمد و چون عازم تیسفون شد، منذر دو فوج از سواران خود یکی
دوسر و دیگری سفیدرخشان را به فرماندهی فرزند خود، نعمان،
با او همراه ساخت و چون بهرام تاج و تخت خویش را به دست آورد، روابط میان
وی و خاندان منذر مستحکمتر شد؛ چندانکه پساز منذر فرزندش نعمان (نعمان
دوم) را کارگزار خود در حیره کرد (طبری، همانجا؛ دینوری،
۵۶؛ نیز نک : دریایی، ۳۸؛
مشکور، همان، ۴۱۴). منذر در نخستین سال سلطنت بهرام، ایرانیان
را در جنگ با روم یاری بسیار کرد (جغرافیا،
۸۶۸).
در روزگار قباد اول (سل :
۴۸۸-۵۳۱ م) منذر بن امرؤالقیس معروف به
منذر بن ماءالسماء (نک : بغدادی، ۲/ ۴۵۱) بر حیره
حکومت میکرد. وی یکی از مشهورترین حاکمان حیره
است که به گفتۀ منابع کهن در روزگار قباد ۶ سال، و در روزگار انوشیروان
۲۶ سال (با توجه به مرگ منذر در ۵۵۴ م وی باید
۲۴ سال در دورۀ انوشیروان حکومت کرده باشد) کارگزار ایران در حیره بود
(حمزه، تاریخ، ۸۱-۸۲). حیره در آن روزگار یکی
از تسوجهای پنجگانۀ استان بهقباد اسفل به شمار میرفت و از لحاظ سیاسی،
نظامی و بازرگانی موقعیت بسیار ممتازی داشت (یاقوت،
۱/ ۷۷۰؛ مورونی، 25). در جنگهای میان ایران
و روم در روزگار قباد و انوشیروان، سپاهیان حیره به فرماندهی
منذر بن ماءالسماء کمک شایانی به لشکریان ایران کردند.
در این جنگها حارث بن جبلۀ غسانی از یوستینوس، امپراتور روم، حمایت میکرد
و پس از پایان نبردهای ایران و روم، جنگ و کشمکش میان
منذر و پادشاه غسانی تا مدتها ادامه یافت (زریاب،
۸۳).
چنـانکـه مشهور است در روزگـار قباد،
مزدک (مق ۵۲۹ م) ظهور کرد و چون قباد به کیش وی
درآمد، منذر بن ماءالسماء کارگزار حیره را به آیین مزدک
فراخواند، اما وی نپذیرفت. سپس وی حارث بن عمرو (جد امرؤالقیس،
شاعر معروف عصر جاهلی) رئیس قبیلۀ کنده را بدین
آیین دعوت کرد و چون او پذیرفت، قباد، منذر را برکنار کرد و در
حدود سال ۵۲۵ م حارث را بهعنوان کارگزار خویش در حیره
و نواحی آن برگزید. پساز قباد، چون انوشیروان (سل
۵۳۰- ۵۷۹ م) به پادشاهی رسید،
سرکوب مزدکیان را آغاز کرد (طبری، ۲/
۹۶-۹۷؛ دینوری، ۶۷؛ ابوالفرج،
۹/ ۹۵-۹۶) و چون دریافت که آیین
مزدک در نواحی حیره رو به گسترش است و گروهی از مزدکیان
بدانجا گریختهاند، کارگزار خود حارث بن عمرو را به حضور خواست، اما وی
که میدانست سرنوشتی شوم در انتظار او ست، گریخت. انوشیروان
دوباره منذر را در ۵۳۱ م به حکومت حیره منصوب کرد تا در
نواحی عراق به مقابله با آیین مزدک بپردازد. منذر، حارث را به
چنگ نیاورد اما شمار بسیاری از خاندان وی را که به آیین
مزدک گرویده بودند، به قتل رساند که امرؤالقیس در ابیاتی
به این حادثه اشاره دارد (نک : ابوالفرج، ۹/
۹۶-۹۷؛ ابوالفدا، المختصر ... ، ۱/ ۷۴؛
قرمانی، ۳/ ۱۵۲-۱۵۳؛ بغدادی،
۸/ ۵۴۵؛ قس: مشکور، جغرافیا،
۸۶۸؛ کاسمی، ۳۳۹).
در ۵۳۹ م در جنگی
که میان منذر و خالد بن جبلۀ غسانی (یا حارث بن عمرو غسانی، نک : مشکور، ایران،
۴۴۴) درگرفت، خالد بسیاری از سپاهیان حیره
را کشت و غنایم بسیار به چنگ آورد. منذر به کسرى انوشیروان شکایت
برد و انوشیروان که با رومیان پیمان صلح بسته بود، از یوستینوس
(در منابع عربی: یخطیانوس) خواست که خالد اموال و اسبان و غنایم
اهالی حیره را به آنان بازگرداند و خسارت آن را بپردازد. چون قیصر
اعتنایی به نامۀ وی نکرد، انوشیروان در ۵۴۰ م سپاهی
به جنگ رومیان روانه کرد و پساز تصرف سرزمین جزیره، شهرهای
دارا، رها، قنسرین، منبج و حلب تا انطاکیه را درنوردید و اسیران
و غنایم فراوان به چنگ آورد. آنگاه اسیران را به عراق برد و در نزدیک
تیسفون شهری همانند انطاکیه به نام زبرخسرو (قس: فردوسی،
۸/ ۹۱: زیب خسرو؛ در برخی منابع دیگر: ویه
اندیو خسرو، نک : مشکور، همانجا)، که به رومیه نیز شهرت یافت،
بنا کرد و اسیران رومی را در آنجا جای داد و شخصی مسیحی
از اهـالی اهواز بـه نـام یزدفنا (یـا: براز) را بر آنان گماشت
(نک : طبـری، ۲/ ۱۴۹-۱۵۰؛ دینوری،
۶۸- ۶۹؛ نهایة ... ،
۳۲۴-۳۲۵؛ نک : فرای، «تاریخ»،
155). این روایت با اندکی تفاوت در شاهنامۀ فردوسی
نیز آمده است (نک : همانجا). فردوسی در چند جای دیگر نیز
به حمایت انوشیروان از آلمنذر و کارگزاران خود در حیره اشاره
دارد (نک : ۸/ ۷۶-۸۰). در این نبرد منذر به
عنوان فرمانده سپاه اعراب، لشکریان ایران را پشتیبانی میکرد
(مشکور، همان، ۴۳۴).
در روزگار منذر بن ماءالسماء، ابرهه یمن
را تصرف کرد و در کتیبهای که از بازسازی سد مأرب در
۵۴۳ م به دست وی سخن رفته، به گوشههایی از
روابط ابرهه با کارگزاران حیره اشاره شده است. این کتیبه که
۱۳۶ سطر دارد، از لحاظ تاریخی دارای اهمیت
فراوان است. در بخشی از آن آمده است که پساز پایان عملیات تعمیر
سد، هیئتهایی از ایران و روم، و سفیرانی از
سوی منذر بن ماءالسماء، دستنشاندۀ ایرانیان در حیره،
و سفیران نجاشی به دربار ابرهه رفتند (نک : بازورث، 605-606؛ زرینکوب،
۲۲۶؛ زیدان، ۱/ ۱۹۴؛ نیز
نک : ه د، ابرهه).
منذر با حارث بن جبلۀ غسانی
(د ح ۵۷۰ م) سالها در جنگ بود و سرانجام در جنگی که به حلیمه
شهرت دارد، در ۵۵۴ م به قتل رسید (زرینکوب،
۲۲۷؛ مشکور، جغرافیا، ۸۶۸).
ساسانیان به دلایل سیاسی
و اقتصادی و در رقابت با رومیان، بر آن بودند تا نواحی غربی
عربستان و حتى حجاز را به طور کامل تحت نفوذ خود درآورند و از طریق شاهراه
تجارتی حیره ـ مکه بر سراسر عربستان تسلط یابند (بازورث، 600؛ ویسهوفر،
۲۴۱) و احتمالاً در ادامۀ همین سیاست بود که
انوشیروان سرزمینهای میان عمان، بحرین و یمامه
تا طائف و سایر نواحی حجاز را که پیشاز این توسط حاکمان
متعدد اداره میشد، یکپارچـه ساخت و همه را بـه منذر بـن ماءالسماء
سپـرد (نک : طبری، ۲/ ۱۴۹). اما ظاهراً این
سیاست با توفیق همراه نبود و از اواسط سدۀ ۶ م و
به ویژه پس از شکست سپاه حیره در جنگ حلیمه، به تدریج از
نفوذ کارگزاران حیره بر نواحی حجاز کاسته شد (بازورث، 608).
پساز منذر فرزندش عمرو بن هند (ح
۵۵۴ م- ۵۶۹ م) حدود ۱۶ سال از سوی
انوشیروان بر حیره فرمان راند. برخی ولادت پیامبر اسلام
(ص) را در روزگار حکمرانی وی بر حیره دانستهاند (طبری،
۲/ ۱۰۴؛ بغدادی، ۱/ ۳۲۵).
عمرو میان قبایل بکر بن وائل و تغلب که مدتها در جنگ و خونریزی
بودند، آشتی برقرار کرد. از همین رو، منابع از وی به عنوان حاکمی
مقتدر و سیاستمدار یاد کردهاند. در اواخر حکومت وی، و به روایتی
در روزگار حکمروایی جانشین او نعمان بن منذر، مردم یمن که
از ظلم و ستم مسروق، فرزند ابرهه، به ستوه آمده بودند، به فرماندهی سیف
بن ذییزن سر به شورش نهادند (ح ۵۷۰ م). سیف
برای رهایی یمن از زیرسلطۀ مسروق دست به
دامن کارگزار حیره شد و با واسطۀ وی به دربار ایران
راه یافت و سرانجام با سپاهی که انوشیروان در اختیار وی
گذاشت، یمن را به تصرف درآورد (نک : نهایة، ۳۱۷-
۳۱۸؛ طبری، ۲/ ۱۳۹،
۱۴۱-۱۴۴؛ ابوعبید، المسالک، ۱/
۳۴۹-۳۵۰؛ نولدکه، 230-234).
نعمان بن منذر آخرین فرد از
خاندان لخمیان بود که از سوی انوشیروان و هرمز چهارم و خسرو پرویز
بر حیره حکم راند و به گفتهای قلمرو حکومتش تا بحرین و عمان
امتداد داشت. در روزگار نعمان، جفنة بن نعمان جفنی از غسانیان در
۵۸۰ م به حیره حمله کرد و پساز قتل و غارت، آنجا را به
آتش کشید (طبری، ۲/ ۱۹۸؛ نک : بازورث، 607).
نعمان در ۶۰۲ م از
حکومت حیره برکنار شد و به قتل رسید. برخی محققان معاصر احتمال
میدهند که چون وی به مسیحیت گرویده بود، خسرو پرویز
به وی بدگمان شد و او را از میان برداشت (زرینکوب،
۲۳۳؛ کولسنیکف، ۱۷۵؛ فرای، «تاریخ»،
166-167). گروهی نیز برآناند که خسرو پرویز از استقلال دولت حیره
بیمناک بود و از اینرو نعمان را عزل کرد تا دفاع از مرزهای غربی
را مستقیماً خود بر عهده گیرد (بازورث، همانجا). اما منابع کهن مرگ وی
را به خاندان عدی بن زید از عبادیان حیره که در دربار
خسرو پرویز نفوذ فراوان داشتند، مرتبط میدانند. بهروایتی
نعمان با وساطت و حمایت عدی بن زید عبادی که از دبیران
ساسانی بود، به دربار خسرو پرویز آمد و خسرو پرویز تاجی
جواهرنشان بر سر وی نهاد و او را کارگزار خود در حیره کرد (یعقوبی،
۱/ ۲۱۲). سپس نعمان، با توطئۀ سخنچینان،
عدی بن زید را به زندان افکند و سرانجام او را به قتل رساند (طبری،
همانجا).
عدی بن زید فرزندی به
نام زید داشت که او نیز از دبیران ساسانی بود و در دربار
آنان مقامی ارجمند داشت. وی برای انتقامجویی، خسرو
پرویز را نسبت به نعمان بدگمان ساخت تا اینکه به دستور خسرو پرویز
نعمان مدتی در ساباط مداین زندانی شد و سرانجام به قتل رسید
و با مرگ وی حکومت لخمیان بر حیره به پایان رسید
(همو، ۲/ ۲۰۱، ۲۰۶؛ مسعودی،
مروج، ۲/ ۷۷- ۷۸؛ ابنقتیبه، المعارف،
۶۴۹-۶۵۰؛ ابوعبید، همان، ۱/
۳۵۸).
خسرو پرویز پس از قتل نعمان، ایاس
بن قبیصه را که در دربار خسروپرویز مقامی ارجمند داشت و او را
در جنگ با بهرام چوبین و روم یاری بسیار کرده بود،
کارگزار خود در حیره کرد و یکی از افراد مورد اعتماد خویش
به نام نخیرجان (نخورگان) را به عنوان ناظر در حیره گماشت (طبری،
۲/ ۲۰۶-۲۰۷، ۲۱۳؛ نک
: تقیزاده، تاریخ، ۲۴؛ نولدکه، 152، حاشیۀ 2؛
کاسمی، ۳۴۰).
قتل نعمان خشم قبایل ساکن مرزهای
غربی، به ویژه بنی شیبان و بکر بن وائل را برانگیخت
و این قبایل در محلی به نام ذوقار با سپاه حیره به
فرماندهی ایاس بن قبیصه و لشکریانی که خسروپرویز
به فرماندهی هرمز (هامرز) برای پشتیبانی ایاس روانه
کرده بود، به نبرد پرداختند. این جنگ با کشته شدن هرمز و شکست ایرانیان
به پایان رسید و تلفات بسیاری به سپاهیان حیره
و ایران وارد آمد (طبری، ۲/
۲۰۶-۲۱۰؛ یعقوبی، ۱/
۲۱۴-۲۱۵؛ بیهقی، ۱/
۱۷۷-۱۸۱؛ نیز نک : فرای، «میراث
[۱]... »، 275).
این جنگ گرچه از لحاظ نظامی
اهمیت چندانی نداشت، از لحاظ سیاسی بسیار مهم بود،
زیرا هیبت و عظمت افسانهای سپاهیان ایران در هم
شکسته شد و عربها جرئت و جسارت حمله به قلمرو ایران را پیدا کردند.
شاعران عرب دربارۀ جنگ ذوقار و وصف رشادتها و دلاوریهای اعراب اشعار فراوانی
سرودهاند (طبری، ۲/ ۲۱۱-۲۱۲) که
حکایت از بهرهبرداری سیاسی عربها از این واقعه
دارد.
پساز ایاس، آزادبه ـ فرزند ماهان
ـ حدود ۱۵ یا به گفتهای ۱۷ سال از سوی
خسرو پرویز، شیرویه، اردشیر سوم فرزند شیرویه
و پوراندخت بر حیره حکومت کرد و در روزگار وی خالد بن ولید حیره
را در ۱۲ ق/ ۶۳۳ م فتح کرد. نعمان پسری به
نام منذر داشت (منذر پنجم) که به غرور معروف بود. وی که گویا پیشتر
به بحرین گریخته بود، در ۱۱ ق در ماجرای رده سرکردۀ شورشیان
و مرتدان بحرین بود و در جنگ جواثا به دست مسلمانان کشته شد (طبری،
۲/ ۲۱۳؛ نیز نک : مشکور، جغرافیا،
۸۶۹ ؛ آیلرز، 487). بنا به برخی روایات و به
ویژه روایات مربوط به فتح حیره، ایاس تا تصرف حیره
به دست مسلمانان بر آنجا حکم راند (ابنقتیبه، همان، ۶۵۰؛
بغدادی، ۲/ ۴۴۹-۴۵۰) و چه بسا
آزادبه در این مدت بهعنوان ناظر از سوی دولت ساسانی در حیره
اقامت داشته است.
محققان از میان برداشتن دودمان
لخمیان را اشتباه بزرگی از جانب خسرو پرویز میدانند که
عواقب نافرجام آن در جنگ ذوقار دامن ایرانیان را گرفت و زمینه
را برای حملۀ اعراب به ایران فراهم آورد (تقیزاده، تاریخ،
۲۱؛ زرینکوب، 7؛ یارشاطر، مقدمه، 59؛ فرای، «تاریخ»،
167).
دورۀ اسلامی
خالد بن ولید چون مرتدان یمامه
را سرکوب کرد، به دستور ابوبکر خلیفۀ اول با ۱۸ هزار سپاهی
روانۀ عراق شد و در ۱۲ ق/ ۶۳۳ م، به حیره
آمد و ایاس کارگزار ایرانیان در حیره و اشراف آنجا به
مصالحه تن دادند. به گفتهای، خالد به اهالی حیره ۳ پیشنهاد
داد: پذیرش اسلام، پرداخت جزیه، و یا جنگ؛ و آنان پرداخت جزیه
را به گردن گرفتند و این نخستین جزیه بود که از عراق به مدینه
ارسال شد (طبری، ۳/ ۳۴۳-۳۵۰؛
ابوعبید، المسالک، ۱/ ۲۲۵- ۲۲۶؛
نیز نک : زرینکوب، 43-44).
خالد پساز آن بر سپاهیان ایران
که با گروهی از همپیمانان خود از قبایل عرب (اعراب ضاحیه)
در نواحی میان حیره و کَسکر مستقر بودند، تاخت و با در هم شکستن
آنان همۀ آن نواحی را تصرف کرد. خالد با این پیروزی راه
خود را برای تصرف شهرهای شمالی و غربی حیره هموار
کرد (نک : طبری، ۳/ ۳۴۴-۳۴۵ ؛
بلاذری، ۳۳۷- ۳۳۹). بنا به روایتی،
پساز تصرف امغیشیا، در نزدیکی حیره، آزادبه ــ
مرزبان حیره ــ سپاهی فراهم آورد و در بیرون شهر اردوگاهی
برپا کرد و آمادۀ جنگ با سپاهیان خالد شد. اما در مقابل لشکریان خالد تاب نیاورد
و از طریق فرات گریخت و ظاهراً به بهمن جاذویه در بهرسیر
پیوست. سپس خالد به حیره یورش برد و اهالی شهر را که در
قلعهها و قصرها پناه گرفته بودند، به تسلیم واداشت و گروهی از آنان
را قتل عام کرد و سرانجام با پرداخت ۱۰۰ هزار درهم (و به روایتی
۸۰ هزار یا ۱۹۰ هزار درهم) با آنان از در
مصالحه درآمد و بدین ترتیب حیره نخستین شهر عراق بود که
به دست مسلمانان گشوده شد. سپس خالد از اهالی حیره تعهد گرفت که از
دشمنی با مسلمانان و یاری ایرانیان بپرهیزند
و اخبار نظامی و سیاسی ساسانیان را به مسلمانان گزارش
دهند. به گفتهای ۶ هزار تن (مرد) مشمول پرداخت جزیه شدند که
سهم هر یک ۱۴ درهم بود (طبری، ۳/
۳۵۵-۳۶۰،
۳۶۹-۳۷۰؛ دینوری،
۱۱۱-۱۱۲؛ بلاذری،
۳۳۹-۳۴۵).
بهروایتی ابوبکر دستور
داده بود خالد بن ولید از جنوب و عیاض بن غنم فهری از شمال بر
عراق بتازند و هر کس از آن دو زودتر بر حیره دست یافت، امارت آنجا از
آن او خواهد بود و چون در آنجا به هم ملحق شدند، پادگانهای ایرانیان
را در آن نواحی پاکسازی کنند. سپس یکی در حیره
بماند و دیگری به پیشروی ادامه دهد و راه را برای
فتح مداین آماده سازد. ازاینرو، خالد در حیره ماند و آنجا را
مقر فرماندهی خود قرار داد و گروهی از فرماندهانش را برای انجام
عملیات جنگی به نواحی حیره و اُبلّه روانه ساخت. خالد یک
سال در حیره ماند و طی این مدت شهر انبار و دومةالجندل و سرزمینهای
میان حیره تا دجله و فلالیج تا فروسوی سواد همه را از دست
ایرانیان بیرون آورد و مداین را در معرض خطر سقوط قرار
داد. وی هر گاه از حیره لشکر به نواحی اطراف میبرد،
قعقاع بن عمرو و یا عیاض بن غنم را به جای خود بر حیره میگماشت
(طبری، ۳/ ۳۴۷، ۳۶۸-
۳۶۹، ۳۷۲).
خالد در ربیعالآخر
۱۳ ق/ ژوئن ۶۳۴، مثنی بن حارثه را بر حیره
گماشت و به شام لشکر کشید (همو، ۳/ ۴۰۶). با خروج
خالد از عراق شهربراز سپاهی متشکل از ۱۰ هزار نفر به فرماندهی
هرمز جاذویه روانۀ حیره کرد و مثنى با لشکریان خود از حیره بیرون
آمد و در نبردی شدید سپاهیان ایران را به سختی شکست
داد و تا مداین به عقب راند (همو، ۳/
۴۱۱-۴۱۲).
حیره در روزگار خلافت عمر و پیش
از رفتن خالد بن ولید به شام، یکی از مراکز مهم نظامی بود
که مسلمانان نیروهای خود را در آنجا برای حمله به نواحی بینالنهرین
بازسازی و سازماندهی میکردند (آیلرز، 487-488). ایرانیان
بارها به قصد باز پس گرفتن آن، لشکر کشیدند، اما کاری از پیش
نبردند و شکست خـورده و ناکام بـازگشتند (نک : طبری، ۳/
۴۴۸-۴۵۰؛ دینوری،
۱۱۴-۱۱۵).
به روایت طبری، پساز فوت
ابوبکر اهالی سواد برضد عربها شوریدند و سر به اطاعت ایرانیان
نهادند، تا اینکه سعد بن ابی وقاص دوباره سرزمین سواد را از چنگ
ایرانیان به درآورد. ظاهراً اهالی حیره نیز همچون
مردم سواد در زمرۀ شورشیان بودند و پس از بیرون رانـدن مسلمانان، آزادمرد ــ
فرزند آزادبه ــ را در آنجا به ریاست برداشتند (نک : ۳/
۳۶۴، ۵۰۲، ۵۰۴) و با اینکه
مورخان کهن، به جز واقدی (ص ۱۸۵)، صریحاً به این
امر اشاره نکردهاند، از لابهلای برخی روایات نیز میتوان
دریافت که حیره دوبار به دست مسلمانان فتح شده است.
به گزارش ابنعبری آزرمیدخت،
دختر خسرو پرویز، در ۱۳ ق سپاهی به فرماندهی یکی
از مرزبانان خود به نام مهران فرزند مهرویه، برای رویارویی
با ابوعبید بن مسعود و مثنی بن حارثه که سرزمین سواد و نواحی
فرات را مورد تهاجم قرار میدادند، روانه کرد و مهران با سپاهیانش به
حیره درآمد تا در آنجا به سازماندهی لشکر خود بپردازد (ص
۱۰۰-۱۰۱). از این گزارش و نیـز
برخی روایات طبـری (نک : ۳/ ۴۱۴،
۴۴۷)، چنین برمیآید که حیره در روزگار
خلافت عمر و ظاهراً پس از رفتن خالد به شام دوباره به دست ایرانیان
افتاده و فرماندهان ایران دست کم برای مدتی کوتاه از آنجا به
عنوان پایگاهی برای تقویت و سازماندهی نیروهای
خود استفاده میکردهاند.
با روی کار آمدن یزدگرد سوم
در ۱۳ ق، امور کشور به همت فیروزان و رستم فرخزاد از فرماندهان
سپاه ایران اندکی سامان یافت و سپاهیان یزدگرد بخشی
از نواحی اطراف حیره را از چنگ عربها بیرون آوردند (همو،
۳/ ۴۶۰-۴۶۱). از این زمان تا
حدود یک سال بعد ظاهراً هنوز حیره در دست ایرانیان بوده و
آزادمرد بر آنجا حکم میرانده است (نیز نک : همو، ۳/
۴۹۴، ۵۰۲، ۵۰۴؛ قس: واقدی،
همانجا، که نعمان بن منذر را حاکم حیره دانسته است)، زیرا در
۱۴ ق پیش از فتح قادسیه، بکیر بن عبدالله لیثی
که قصد حمله به حیره را داشت، بر کاروانی از اهالی حیره
دست یافت و گروهی ازجمله خواهرِ آزادمرد و فرزندش شیرزاد را به
اسارت گرفت (نک : طبری، ۳/ ۴۹۴). طبری در
روایتی دیگر آورده است که در این سال رستم فرخزاد جالینوس
را برای یاری آزادمرد به حیره فرستاد (۳/
۵۰۴-۵۰۵). از میان مورخان، واقدی
تصریح دارد که سعد بن ابیوقاص حیره را در ۱۴ ق فتح
کرد و سالم بن نعیم را به همراه ۱۰۰تن از مهاجرین و
انصار در آنجا گذاشت و سپس با سپاهیانش روانۀ قادسیه
شد و آنجا را گشود (ص ۱۸۷- ۱۸۹).
حیره از آن پس موقعیت و اهمیت
خود را به تدریج از دست داد و پساز آنکه کوفه در ۱۷ ق/
۶۳۸ م در فاصلۀ یک فرسنگی آن بنا گردید، بسیاری از مردمان
حیره به آنجا کوچیدند (اصطخری، ۸۲ ؛ ادریسی،
۱/ ۳۸۲؛ نیز نک : لسترنج، 74-75؛ قس: بلاذری،
۱۵۲، ۳۸۷).
بهروایتی در
۲۲ ق/ ۶۴۳ م، عمر بن خطاب، عمار یاسر را بر حیره
گماشت (طبری، ۴/ ۱۶۰-۱۶۱). از این
تاریخ به بعد تا نیمۀ اول سدۀ ۲ ق اطلاعی از حیره در دست نیست. با روی
کار آمدن عباسیان در ۱۳۲ ق/ ۷۵۰ م،
ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفۀ عباسی، حیره را مرکز
خلافت خود قرار داد. اما طولی نکشید که در ۱۳۴ ق پایتخت
خلافت از حیره به انبار منتقل شد (همو، ۷/ ۴۶۴ ؛ یعقوبی،
۲/ ۳۵۸ ؛ ابنقتیبه، المعارف،
۳۷۳).
حیره در ناحیۀ حاصلخیزی
قرار داشته (بازورث، 597)، و به داشتن آب و هوایی سالم معروف بوده
است. از همینرو، برخی از امرا و خلفای عباسی همچون هارونالرشید،
پساز انتقال پایتخت، از آنجا به عنوان منزلگاه برای استراحت استفاده
میکردهاند (نک : یعقوبی، ۲/ ۴۲۱؛ ابنفقیه،
۲۱۶؛ ابوعبید، معجم ... ، ۲/
۴۷۹).
در ۲۰۲ ق/
۸۱۷ م که مأمون در خراسان علی بن موسی الرضا (ع) را
به ولایتعهدی برگزید، عباسیان در بغداد به مخالفت
برخاستند و ابراهیم بن مهدی، عموی مأمون را به خلافت برداشتند و
با او بیعت کردند؛ از آن پس برای مدتی شهرهای عراق و
ازجمله حیره صحنۀ آشوبها و شورشهای سیاسی و نظامی شد. سعید
بن ساجور (یا سجود) از سرداران ابراهیم، حیره را مقر سازماندهی
سپاهیان خود قرار داد و از آنجا چندین حمله را برضد سپاهیان
مأمون تدارک دید (طبری، ۸/
۵۶۰-۵۶۲). ظاهراً از اواخر سدۀ
۳ ق به بعد حیره به تدریج رونق خود را از دست داد و با مهاجرت
اهالی آن به دیگر شهرها رو به اضمحلال نهاد؛ چندانکه به گفتۀ ابوعبید
بکری در روزگار المعتضد باللٰه (حک ۲۷۹-
۲۸۹ ق)، به کلی خالی از جمعیت و متروک گردید
( المسالک، ۱/ ۳۶۰).
در حیره بناهای کهن از قبیل
کاخها، صومعهها، دیرها و کلیساهای فراوان وجود داشته است که از
مهمترین آنها کاخ خورنق، قصر سدیر، قصر سنداد، قصر ابیض، دیر
ابنوضاح، دیر هند، دیر ابنبراق، دیر عبدالمسیح و کلیسای
توما، و کلیسای باعوته را میتوان نام برد. این بناهای
با شکوه تحت تأثیر سبک معماری دورۀ ساسانی،
با گچبریهای زیبا و پر نقش و نگار تزیین شده بود
که گاه وصف آنها را در آثار نویسندگان و اشعـار شاعران کهن میتوان یافت
(نک : یاقوت، ۲/ ۳۷۵، ۶۴۰،
۷۰۹، جم ؛ مشکور، جغرافیا، ۸۶۶ ؛ رایس،
52, 54؛ کاسمی، ۲۶۲). هنگام فتح حیره هنوز بخشی
از قلعهها و بناهای عظیم و قصرهای باشکوه آن همچون خورنق و سدیر
پابرجا بوده است و به گفتهای، عربهای فاتح که از جلال و شکوه و عظمت
آنها در حیرت مانده بودند، آنها را ساختۀ جنیان میپنداشتند
(همدانی، ۸/ ۱۷۷؛ نک : لسترنج، 75-76).
در آغاز سدۀ ۸ ق/
۱۴ م که ابنبطوطه از نواحی حیره دیدن کرده، هنوز
اندکی از دیوارها و گنبدهای نیمهویران قصر خورنق
پابرجا بوده است (نک : ص ۱۹۹؛ نیز نک : لسترنج،
همانجا). امروزه در ۴ مایلی جنوب کوفه خرابههای حیره
واقع است (نک : ایرانیکا). طی حفاریها و کاوشهای
باستانشناختی که در پاییز ۱۹۳۱ م توسط
یک تیم باستانشناسی از آکسفرد در تپههای حیره
انجام گرفت، بخشهایی از دیوارها و ستونهای قصرها و کلیساهای
آن که با گچبریها، کندهکاریها و نقاشیها تزیین
شده، و نیز برخی سفالینهها و ظروف لعابی به دست آمد که بیانگر
میزان تأثیر هنر معماری، نقاشی و سفالگری ایران
در حیره است (نک : رایس، 51-54, 58, 65).
موقعیت بازرگانی
حیره در دورۀ ساسانی
از موقعیت بازرگانی مناسبی برخوردار بود و از مراکز مهم تجارتی
به شمار میرفت که پیشهوران ایرانی و عرب در آنجا کالاهای
خود را مبادله میکردند (نک : لامنس، 174-176؛ افغانی،
۳۷). دولت ساسانی از طریق دستنشاندگان خود در حیره
بر روابط بازرگانی میان شرق و غرب نظارت داشت. این شهر بر سر دو
راه اصلی از راههای بازرگانی دنیای قدیم قرار
داشت: یکی راه زمینی که شاهراه بازرگانی ایران،
سوریه و حجاز به شمار میرفت، و دیگری راه آبی
معروف به نهر عیسى که در فراسوی انبار از فرات منشعب میشد و
نهایتاً به خلیج فارس میپیوست. از طریق راه نخست
کاروانهای تجاری کالاهای خود را از ایران به حجاز و یمن،
یا از ایران به شام و شهرهای روم میرساندند (سهراب،
۱۲۳-۱۲۴؛ لسترنج، 66 ؛ علی، جواد،
۳/ ۱۷۴؛ محمدی، ۱/
۲۵۱-۲۵۲؛ بازورث، 597) و از طریق راه
دوم مبادلات تجارتی میان ایران، چین و هند انجام میگرفت.
کشتیهای تجاری از فرات به خلیجفارس و از آنجا به سوی
سواحل هند پیش میرفتند. به گفتۀ ابوعبید
بکری در نزدیکی حیره در کنار فرات بندرگاهی وجود
داشت که کشتیها در آنجا لنگر میانداختند و اهالی حیره از
آن طریق با چینیها و هندیها به داد و ستد میپرداختند
(همان، ۱/ ۲۲۵، ۲۳۳).
روابط بازرگانی میان ایران
و حجاز و یمن سبب پیدایش بازارهایی در مناطق مختلف
شبهجزیرۀ عربستان شده بود، که از مهمترین آنها بازار معروف عکاظ بود که در
جنوب شرقی مکه میان نخله و طایف سالی یکبار برگزار
میشد (ابنحبیب، ۲۶۷). به روایتی،
خسرو پرویز هر سال کاروانی تجارتی به نام لطیمه که حامل
مشک و پارچههای گرانبها بود، توسط نعمان بن منذر، کارگزار ایرانیان
در حیره، به عکاظ میفرستاد و از آنجا چرم و حریر خریداری
میکرد (نک : ثعالبی، ۱۲۹؛ مقدسی، مطهر،
۴/ ۱۳۵؛ نیز نک : آذرنوش، ۱۶۷).
کاروانهای دیگری نیز میان یمن و ایران
در آمد و شد بودند که توسط کارگزاران ایرانی در یمن، حیره
و بحرین و نیز اعراب بادیهنشین حیره حمایت و
حفاظت میشدند (ابوالفرج، ۲۴/ ۶۲ ؛ نک : امین،
۱۴).
ادیان
حیره محل تلاقی فرهنگها و
ادیان گوناگون بوده است. علاوه بر بتپرستی، آیین زردشت و
مزدک، و نیز مسیحیت و یهودیت در آنجا رواج داشته
است (بازورث، همانجا). تا حدود سدۀ ۴ م بخش بزرگی از اهالی حیره بتپرست بودند،
چنانکه به روایتی جذیمة الابرش دو بت به نام ضیزنان داشت
(طبری، ۱/ ۶۱۴) که آن دو را بر دروازۀ حیره
نصب کرده بود تا هر تازهوارد بر آنها سجده کند. مردم حیره در جنگها از این
بتها یاری میجستند. همچنین منذر سوم بتپرست بود. اما در
میان نزدیکانش آیین مسیح رواج داشت. علاوه بر بتپرستی،
پرستش ماه نیز در حیره رایج بود (زرینکوب،
۲۲۸؛ مشکور، جغرافیا، ۸۶۶).
ظاهراً قربانی آدمیزاد در پیشگاه
خدایان به عنوان یک سنت دینی، کم و بیش در میان
عربهای حیره رواج داشته است. به روایتی منذر بن ماءالسماء
چون در یکی از جنگها پسر پادشاه غسانی را به اسارت گرفت، وی
را برای بت عزى ذبح کرد (زرینکوب، ۲۱۸؛ آیلرز،
487). همچنین مشهور است که وی در ۵۳۹ م در حمله به
سرزمینهای شام ۴۰۰ تن راهبه را به اسارت گرفت و همه
را در پیشگاه بت عزى قربانی کرد (مشکور، ایران،
۴۳۴). منذر ظاهراً در اواخر عمر به مسیحیت گرایید
و در حیره و نواحی آن کلیساهایی بنا کرد (ابوالفدا،
تقویم، ۲۹۹؛ نیز نک : نولدکه، 47).
آیین زردشتی نیز
بیشتر در میان قبایل بنیتمیم، سُلیم و طی
که در حیره و نواحی اطراف آن با ایرانیان در ارتباط
بودند، رواج داشت. در منابع نام شماری از افراد این قبایل که
زردشتی بودهاند، آمده است. در میان قبایل ربیعه و مضر نیز
دینهای زردشتی، مسیحی و مزدکی پیروانی
داشتهاند (ابنقتیبه، المعارف، ۶۲۱ ؛ ابنرسته،
۲۱۷ ؛ نیز نک : زرینکوب،
۲۳۳).
در روزگار پادشاهی قباد آیین
مزدک در نواحی عراق و از جمله حیره رواج فراوان یافت، چندانکه
حارث بن عمرو (جد امرؤالقیس شاعر معروف جاهلی) کارگزار حیره به
دعوت قباد به کیش مزدک درآمد و به تبلیغ و رواج آن در حیره همت
گماشت. به روایتی خاندان امرؤالقیس معروف به آکل المرار به آیین
مزدک درآمدند و چون انوشیروان به تخت نشست و ستیز با مزدکیان را
آغاز کرد، نخست حارث بن عمرو را برکنار کرد و سپس به تعقیب مزدکیان در
نواحی حیره پرداخت (حمزه، تاریخ، ۸۲). آیین
مزدک تا نواحی حجاز گسترش یافته بود. چنانکه به روایتی
در میان قبیلۀ قریش نیز هوادارانی داشت و به گفتۀ ابنقتیبه
آنان آیین مزدک را از مردم حیره فرا گرفته بودند (همانجا؛ نیز
نک : ابنرسته، ۲۱۸). گروهی از مانویان نیز
در نواحی حیره میزیستهاند و به گفتهای عمرو بن
عدی از نخستین کارگزاران حیره از ایشان حمایت میکرده
است (کریستنسن، 195-196).
همچنین بخشی از ساکنان حیره
را مسیحیان تشکیل میدادند و در آنجا کلیساها و دیرهای
بسیار داشتند و زبان سریانی، زبان دینی آنان بود
(نک : ابوعبید، معجم، ۲/ ۵۹۵،
۶۰۴، جم ؛ نیز نک : بازورث، 598). مسیحیت
در سدۀ ۱ و ۲ م در حیره انتشار یافت و در سدۀ
۴ م دین اکثریت مردم شد. بیشتر مسیحیان حیره
که به عبادیان شهرت داشتند، نسطوری بودند (ابوعبید، المسالک،
۱/ ۲۲۷؛ نیز نک : علی، جواد، ۳/
۱۷۰؛ مشکور، جغرافیا، ۸۶۵). به گفتۀ ابندرید
مسیحیان حیره را عباد (فرمانبرداران) میگفتند و چون آنان
از پادشاهان ایران فرمان میبردند، به این نام خوانده شدهاند و
در روایتی دیگر آمده است که هیئتی ۵ نفره از
مسیحیان حیره بر کسرى وارد شدند و چون نام همۀ ایشان
مانند عبدالله و عبدالمسیح پیشوند «عبد» داشت، کسرى ایشان را
«عباد» خواند و از آن پس بدین نام شهرت یافتند (ابوعبید، همان،
۱/ ۲۲۵-۲۲۶).
در اوایل سدۀ ۶ م آیین
مسیح از طریق حیره و به گفتهای شام در یمن رواج
گسترده یافته بود و شهر نجران به عنوان یکی از مراکز نصارا شهرت
داشت (نک : زرینکوب، همانجا)، و چون ذونواس حاکم یمن به یهودیت
گرایید، اهالی یمن را مجبور ساخت تا از مسیحیت
دست بدارند و به دین یهود گردن نهند. درنتیجه گروههایی
از مسیحیان به ناچار به نواحی مرکزی و شرقی شبهجزیرۀ
عربستان مهاجرت کردند و بسیاری از آنان در حیره مستقر شدند و
برای خود کلیساها و مدارسی بنا کردند (یعقوبی،
۱/ ۱۹۹-۲۰۰). در این روزگار
گروههایی از مسیحیان یعقوبی نیز در حیره
سکنا گزیدند و کوشیدند تا مذهب خود را در آنجا رواج دهند (زرینکوب،
همانجا؛ مشکور، همان، ۸۶۶ ؛ کاسمی،
۲۶۲).
به گفتهای هرمز اول مستعمراتی
از اسیران رومی تشکیل داد و برخی از آنان را در حیره
اسکان داد که باعث رواج بیشتر مسیحیت در آنجا شدند و اهالی
حیره برخی از علوم یونانی را از آنان فرا گرفتند (امین،
۱۸). در روزگار خسرو پرویز، مسیحیت در نواحی
حیره رواج فراوان داشت (نک : غبریال، ۱/ ۱۵). عیشویاب
(د ۵۹۵ م) اسقف نسطوری، پساز آنکه مورد خشم خسرو پرویز
قرار گرفت، به حیره نزد نعمان بن منذر رفت و گروهی از اهالی حیره
از جمله نعمان توسط وی به آیین مسیح گردن نهادند و برخی
احتمال میدهند که این امر سبب بدگمانی خسرو پرویز نسبت
به نعمان شد و او را از حکومت حیره بر کنار کرد (زرینکوب،
۲۳۳؛ کولسنیکف، ۱۷۵؛ تقیزاده،
تاریخ، ۲۱-۲۲).
گروههایی از یهودیان
نیز در حیره میزیستند که ظاهراً پساز اسارت معروف بابل
در این شهر ساکن شده بودند و برای خود مدارسی داشتند. به ویژه
پس از آنکـه هرمزد چهارم (سل ۵۷۸-۵۹۱ م)
مدارس دینی یهودیان را در دیگر شهرها تعطیل
کرد، بسیاری از دانشمندان آنان به حیره و انبار کوچیدند و
با دیگر اندیشمندان ایرانی درآمیختند (علی،
جواد، ۳/ ۱۷۵؛ علی، صالح احمد، ۱/
۷۵ ؛ EI2؛ جودائیکا[1]، XIII/
1386). به گفتهای
تلمود بابلی که از بزرگترین کتابهای فقه یهود به شمار میرود،
در حیره به تحریر درآمده است (علی، صالح احمد، همانجا).
اوضاع فرهنگی
حیره علاوه بر اینکه از
مراکز مهم نظامی و بازرگانی به شمار میرفت، از لحاظ فرهنگی
نیز اهمیت فراوان داشت. اهالی حیره و قبایل عربی
که در نواحی اطراف آن منزلگاه داشتند، بر اثر آمیزش با ایرانیان،
با علم و فرهنگ و مظاهر تمدن ازجمله خواندن و نوشتن آشنا شده بودند و از لحاظ
فرهنگی با قبایل بیابانگرد نواحی مرکزی شبهجزیرۀ
عربستان تفاوت بسیار داشتند (امین، ۱۷- ۱۸).
همچنین اصحاب پیامبر (ص) برای کتابت آیات قرآن از مردم حیره
کمک میگرفتند (صنعانی، ۱۱۴).
با اینکه عربها پیش از
اسلام در شبهجزیرۀ عربستان آثار مکتوب نداشتند و انتقال و انتشار علوم به ویژه شعر و
ادب مبتنی بر روایات شفاهی بود، اهالی حیره از نخستین
کسانی بودند کـه در روزگـار لخمیـان اشعارشان را مینـوشتند (نک
: ابوعبید، المسالک، ۱/ ۴۲۸). به روایتی
در اواخر سدۀ ۶ م نعمان ابن منذر (د ۶۰۲ م) دستور داده بود
اشعار جاهلی را در دفاتری (کراریس) به صورت مکتوب و مدون
درآورند و چون کتابت آنها به پایان رسید، آنها را در قصر ابیض
مدفون کرد تا از گزند حوادث محفوظ بماند. این گنجینۀ
ارزشمند بعدها در دورۀ اموی (ح ۶۷ ق/ ۶۸۶ م) از زیر
آوارها و ویرانههای قصر ابیض بیرون آمد (نک : ضیف،
العصر ... ، ۱۴۱؛ قس: ابنسلام، ۱۰).
بیتردید حضور دهقانان،
مرزبانان و خاندانهای ایرانی در حیره نقش مؤثری در
بالا بردن سطح فرهنگی مردمان آنجا داشت؛ چنانکه بیشتر افراد خاندان
عدی بن زید که از دبیران و مترجمان دربار ساسانی بودند
(نک : طبری، ۲/ ۱۹۳-۲۰۰؛ یعقوبی،
۱/ ۲۱۲)، از طریق خاندانهای ایرانی
با زبان فارسی، فن دبیری و فرهنگ ایرانی آشنا شدند
(نک : ابوالفرج، ۲/ ۹۳؛ بغدادی، ۱/
۳۸۳). علاوه بر خاندان عدی بن زید، بسیاری
از اهالی حیره با زبان فارسی (میانه) آشنایی
داشتند و در مدارس و مکتبخانههای آنجا زبان عربی و فارسی رواج
داشته است (نک : همو، نیز، امین، همانجاها). در حیره علاوه بر
عربی و فارسی، زبانهای عبری، سریانی و یونانی
نیز رواج داشته است (بازورث، 597-598؛ مشکور، جغرافیا،
۸۶۶).
بازار حیره نیز یکی
از بازارهای عصر جاهلی بود که افزون بر مبادلۀ کالا، همچون
بازار عکاظ، محل گردآمدن شاعران و خطیبان نیز بوده است. به گفتۀ جاحظ،
مسیلمۀ کذاب پیش از آنکه ادعای نبوت کند، در مجالس ادبی بازار
حیره و انبار شرکت میکرده است (۴/ ۳۶۹).
همچنین روایات متعددی
که در منابع کهن آمده است، نشان میدهد که حیره و انبار نخستین
مرکز پیدایش و انتشار خط و کتابت عربی بودهاند. بنا به روایتی،
مُرامر بن مُرّه و اسلم بن سدره، از اهالی انبار نخستین کسانی
بودند که اندکی پیش از اسلام خط عربی را وضع کردند و کتابت عربی
از انبار به حیره، و از آنجا به مکه و طائف راه یافت. به گفتۀ منابع
کهن، حرب بن امیه (جد معاویه) مدتی در حیره اقامت گزید
و نگارش عربی را فرا گرفت و سپس آن را در میان مکیان رواج داد
(نک : حمزه، التنبیه ... ، ۶۱-۶۲؛ صولی،
۱۸؛ ابنقتیبه، المعارف، ۵۵۲؛ نیز نک
: بازورث، 599 ).
از آنجا که خط از ارکان مهم فرهنگ و
تمدن است، انتشار آن در حیره و انبار نمیتواند با دبیرانی
از این شهر که با دربار ساسانی آمد و شد داشتهاند و با فرهنگ و تمدن
ایرانی به خوبی آشنا بودهاند، بیارتباط باشد؛ خاندان زید
بن عدی از کاتبان و دبیران دربار ساسانی بودند که برخی از
آنان در ایران و در میان خانوادههای ایرانی پرورش یافته
و با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی آشنایی کامل داشتهاند.
آنان در انتقال فرهنگ ایرانی و آشنا ساختن عربها با مظاهر تمدن نقش
بسزایی داشتند. دولت ساسانی برای ادارۀ کارهای
دیوانی مربوط به دولت دستنشاندۀ حیره و
به ویژه ترجمۀ نامههایی که به نواحی عربنشین قلمرو ساسانی
مربوط میشد، از آنان استفاده میکرد. این دبیران که کار
ثبت و ضبط دیوانها را نیز بر عهده داشتند، مسلماً باید با خط و
نوشتن آشنا میبودند و چه بسا آنان در پیدایش و تکامل خط عربی
در حیره و انبار بیتأثیر نبودهاند (نک : مقدسی، مطهر،
۳/ ۲۰۴-۲۰۶؛ طبری، ۲/
۲۰۱، ۲۰۴-۲۰۶؛ ابوالفرج،
۲/ ۹۳، ۹۴، ۹۸؛ بغدادی، ۱/
۳۸۲-۳۸۳ ؛ نیز نک : محمدی،
۱/ ۲۷۳-۲۷۴). جالب توجه اینکه پساز
آنکه حیره و انبار در دورۀ اسلامی رونق خود را از دست دادند، شهرهای بصره و کوفه در نزدیکی
آنها بنا شدند و جای آنها را گرفتند و دانشمندان ایرانیتبار
آنجا به شهرهای نوبنیاد نقل مکان کردند و چنانکه میدانیم،
بصره و کوفه تا قرنها از مهمترین مراکز علم و ادب به شمار میرفتند
(بلاذری، ۳۸۷-۳۹۰ ؛ مقدسی، محمد،
۱۱۶-۱۱۷).
نکتۀ در خور توجه اینکه
بیشتر شاعران عصر جاهلی و اصحاب معلقات که اشعار و قصاید آنان
از ارکان عمدۀ ادبیات عرب و از مفاخر فرهنگی عربها به شمار میرود،
در حیره و نواحی آن پرورش یافتهاند. عدی بن زید و
برخی افراد خانوادهاش که از دبیران دورۀ ساسانی
و اهل شعر و ادب بودهاند، همه از حیره برخاستهاند (یعقوبی،
۱/ ۲۱۲-۲۱۳؛ طبری، ۲/
۲۰۴-۲۰۶؛ ابوالفرج، ۲/ ۹۴-
۹۸، ۱۱۲). نابغۀ ذبیانی
از شاعران معروف عصر جاهلی و از اصحاب معلقات نیز در دربار نعمان بن
منذر مقامی ارجمند داشت و در مدح او اشعار فراوان سرود (یعقوبی،
۱/ ۲۱۱؛ بغدادی، ۳/ ۳۲۹،
۴۰۵، ۵/ ۷۲، ۴۵۹). طرفة بن
عبد و نیز متلمس در حیره میزیستهاند و از ندیمان
و مداحان عمرو بن هند بودهاند (یعقوبی، ۱/
۲۱۰-۲۱۱؛ زوزنی،
۵۷-۶۰؛ شیخو، ۲/
۳۳۰-۳۳۱).
عمرو بن کلثوم، سرایندۀ پنجمین
معلقۀ معروف جاهلی و رئیس قبیلۀ تغلب نیز
اهل حیره بود و با دربار عمرو بن هند، کارگزار انوشیروان ارتباط داشته
است. وی معلقۀ معروف خود را در حیره و در حضور عمرو بن هند برخواند و چون میان
آن دو اختلاف افتاد، شاعر ابیاتی در هجو عمرو بن هند و دلاوریهای
قوم خود بدان افزود، که از لحاظ تاریخی درخور اهمیت است (نک :
ابوالفرج، ۱۱/ ۴۴- ۴۵ ؛ زوزنی،
۱۶۴-۱۶۵). حارث بن حلزه، سرایندۀ هفتمین
معلقۀ جاهلی نیز در حیره میزیست و قصیدۀ
معروفش را در دربار حیره و در حضور عمرو بن هند سرود. تقریباً تمام
روایات و اشعاری که از حارث بن حلزه در اغانی ذکر شده، به نحوی
در ارتباط با دربار حیره است (نک : ابوالفرج، ۱۱/
۴۴-۵۳ ؛ زوزنی، ۲۱۷). ابوزبید
طائی و ابوصلت بن ابی ربیعه نیز گر چه از اصحاب معلقات
نبودهاند، از شاعران معروف دورۀ جاهلی به شمار میروند و هر دو اهل حیره بودهاند و با
دربار ساسانی ارتباط داشته و اشعاری در مدح ایرانیان و
پادشاهان ایرانی سرودهاند (نک : ابنسلام، ۶۶،
۱۳۲-۱۳۳). علاوه بر اینان اوس بن حَجر،
مُنخّل یشکری، لبید بن ربیعه، عبید بن ابرص، بشر بن
ابی حازم، مُثَقَّب عبدی و حجر بن خالد ــ که از شاعران نسبتاً معروف
عصر جاهلی به شمار میآیند ــ در حیره از حمایت
نعمان بن منذر برخـوردار بودهاند و مدایحی بـه او تقدیم داشتهاند
(نک : مفضل، ۶۳-۶۵ ؛ ضیف، الفن ... ،
۴۶).
بنابر آنچه گفته شد، اغلب شاعران معروف
جاهلی و نیز بیشتر سرایندگان ۷ قصیدۀ معروف
به معلقات در حیره پرورش یافتهاند. همچنین شمار بسیاری
از خطیبان مشهور عصر جاهلی که خطبههای آنان پس از قصاید
جاهلی به عنوان رکن دوم ادبیات کهن عرب شناخته میشود، همچون
شاعران بزرگ این عصر در حیره و نواحی آن میزیستهاند.
به روایتی ۱۰ تن از این خطیبان از جمله اکثم
بن صیفی، حاجب بن زراره، حارث بن عباد و عمرو بن معدیکرب در
روزگار حکومت نعمان بن منذر بر حیره به دربار ساسانی راه یافته
و خطبههای خود را نزد کسرى انوشیروان ایراد کردهاند (صفوت،
۱/ ۵۰، ۵۴-۶۴؛ قلقشندی، ۱/
۴۱۹-۴۳۲). علاوه بر این خطیبان
که نامشان در زمرۀ هیئت اعزامی نعمان به دربار ساسانی ذکر شده، نام افراد
دیگری از قبیل مخالس بن مزاحم، قاصر بن سلمه و ضمرة بن ضمره نیز
به همراه خطبههای آنان در منابع آمده است (نک : صفوت، ۱/
۶۵-۶۶) که همه از خطیبان مشهور عصر جاهلی به
شمار میروند و در حیره و نواحی آن پرورش یافتهاند.
اشعار جاهلی پیشاز اسلام
گاه با موسیقی و جنبههای غنایی همراه و همگام بوده
است و گروهی از خنیاگران و آوازهخوانان اهل حیره که از طریق
ایرانیان با موسیقی و غنا آشنا شده بودند، ابیاتـی
از ایـن اشعار را بـه آواز میخواندهاند (نک : ابوالفرج،
۱۱/ ۱۰۰-۱۰۲؛ ضیف، همان،
۴۵-۴۶). چنگ و بربط که از معروفترین سازهای
کهن ایرانی است، از متداولترین آلات موسیقی در حیره
بوده است. اعشى شاعر مشهور جاهلی که در نواحی حیره میزیسته،
خود نوازندۀ چنگ (در عربی: صنج) بوده، و به «صناجة العرب» شهرت یافته
است. وی اشعار خود را به آواز نیز میخواند (ابوالفرج، ۹/
۱۲۸- ۱۲۹؛ سیوطی، ۲/
۴۳۱؛ قس: ابنقتیبه، الشعر ... ،
۱۳۵-۱۴۳). به گفتۀ ابنقتیبه
(همان، ۷۰-۸۱) نابغۀ ذبیانی،
شاعر دربار نعمان، چون از حیره به یثرب رفت، اشعارش مورد استقبال
آوازهخوانان قرار گرفت. چنانکه به نظر میرسد عربها در دورۀ جاهلی
از طریق مردم حیره با موسیقی ایرانی و سازهای
مختلف آشنا شدهاند. چه، بیشتر نوازندگان و خنیاگران در مکه و مدینه
یا ایرانیتبار بودهاند، و یا اینکه در مراکز تحت
تسلط ایرانیان مانند حیره، موسیقی و خنیاگری
را فراگرفتهاند (نک : ابوالفرج، ۸/ ۳۳۹،
۳۴۳ ؛ ضیف، همان، ۴۶-۴۷).
بنا بر آنچه گفته شد، عربهای حیره
در دورۀ ساسانی در اثر ارتباط با ایرانیان از فرهنگ، هنر، موسیقی،
معماری، اساطیر کهن و حتى ادیان ایرانی تأثیر
پذیرفتند و این مظاهر تمدن کم و بیش از طریق آنان به دیگر
سرزمینهای عربی نیز راه یافت. ازاینرو، میتوان
گفت حیره علاوه بر اینکه در دورۀ ساسانی
پایگاهی نظامی و مرکزی بازرگانی به شمار میرفته،
در واقع به عنوان یک مرکز فرهنگی حلقۀ اتصال و پل
ارتباطی میان عربها و فرهنگ و تمدن ایران نیز بوده است.
حیره در دورۀ اسلامی
و بهویژه پساز تأسیس کوفه در نزدیکی آن و مهاجرت اهالی
آنجا به کوفه و دیگر شهرها بهزودی پایگاه علمی و فرهنگی
خود را از دست داد. با این حال علما و دانشمندانی از این شهر
برخاستهاند که از معروفترین آنان حنین بن اسحاق را میتوان
نام برد. وی از عبادیان حیره بود که به بغداد رفت و نزد یوحنا
بن ماسویه به تحصیل پزشکی پرداخت. سپس وی ــ که علاوه بر
عربی، به زبانهای یونانی و سریانی نیز
تسلط داشت ــ به جرگۀ مترجمان درآمد و آثار پزشکی فراوانی به عربی ترجمه کرد
(ابنابی اصیبعه، ۱/ ۱۸۴؛ ابنعبری،
۱۴۴؛ ابنندیم،
۲۹۵-۲۹۶؛ نیز نک : مرادیان،
۳۵). در دورۀ اسلامی، راویان حیره که به گفتۀ مسعودی
در اخبار و تاریخ کهن اعراب مانند تاریخ حمیر و کهلان آگاهی
فراوان داشتهاند، مورخان را در ثبت و ضبط اخبار و وقایع تاریخی
پیش از اسلام یـاری بسیار کردند (نک : التنبیه،
۷۲). در جریان فتوحات اسلامی عربها و ایرانیان
از اهالی حیره که بیشتر به هر دو زبان عربی و فارسی
تسلط داشتند، به عنوان مترجم استفاده میکردند؛ چنانکه به گفتۀ طبری
در گیرودار جنگ قادسیه مترجم رستم فرخزاد شخصی به نام عبود از
اهالی حیره بود (۳/ ۵۲۴-
۵۲۵).
مآخذ
آذرنوش، آذرتاش، راههای نفوذ فارسی
در فرهنگ و زبان عربی، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ ابنابی
اصیبعه، احمد، عیون الانباء، قاهره، ۱۲۹۹ ق/
۱۸۸۲ م؛ ابناثیر، الکامل؛ ابنبطوطه، محمد، رحلة،
به کوشش طلال حرب، بیروت، ۱۴۰۷ ق/
۱۹۸۷ م؛ ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش
مصطفى عبدالقادر عطا و محمود عبدالقادر عطا، بیروت،
۱۴۱۲ ق/ ۱۹۹۲ م؛ ابنحبیب،
محمد، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن،
۱۹۴۲ م؛ ابنرسته، احمد، الاعلاق النفیسة، لیدن،
۱۸۹۱ م؛ ابنسلام جحمی، محمد، طبقات فحول الشعراء،
بیروت، دارالنهضة العربیه؛ ابنعبـری، غریغوریوس،
تـاریخ مختصر الدول، بیـروت، ۱۹۵۸ م؛ ابنفقیه،
احمـد، البلدان، به کوشش یوسف هادی، بیروت،
۱۴۱۶ ق/ ۱۹۹۶ م؛ ابنقتیبه،
عبدالله، الشعر و الشعراء، لیدن، ۱۹۰۲ م؛ همو،
المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰ م؛ ابنندیم،
الفهرست، بیروت، مکتبة خیاط؛ ابوعبیدبکری، عبدالله،
المسالک و الممالک، به کوشش وان لون و ا. فره، تونس، ۱۹۹۲
م؛ همو، معجم ما استعجم، به کوشش مصطفى سقا، قاهره، ۱۳۶۶
ق/ ۱۹۴۷ م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به کوشش رنو و
دوسلان، پاریس، ۱۸۴۰ م؛ همو، المختصر فی
اخبار البشر، بیروت، دارالمعرفة؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به
کوشش عبدالله علی مهنا، بیروت، ۱۴۰۷ ق/
۱۹۸۶ م؛ ادریسی، محمد، نزهة المشتاق، بیروت،
۱۴۰۹ ق/ ۱۹۸۹ م؛ اصطخری،
ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن،
۱۸۷۰ م؛ افغانی، سعید، اسواق العرب فی
الجاهلیة و الاسلام، دمشق، ۱۹۶۰ م؛ امین، احمد،
فجر الاسلام، قاهره، ۱۹۶۴ م؛ براون، ادوارد، تاریخ
ادبی ایران، ترجمۀ علی پاشا صالح، تهران، ۱۳۳۵ ش؛ بغدادی،
عبدالقادر، خزانة الادب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره،
۱۴۰۶ ق/ ۱۹۸۶ م؛ بلاذری،
احمد، فتوح البلدان، به کوشش عبدالله انیس طباع، بیروت،
۱۴۰۷ ق/ ۱۹۸۷ م؛ بیهقی،
ابراهیم، المحاسن و المساوی، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم،
قاهره، ۱۳۸۰ ق/ ۱۹۶۱ م؛ پیگولاسکایا،
ن. و.، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران (در سدههای
چهارم ـ ششم میلادی)، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران،
۱۳۷۲ ش؛ تاجالعروس؛ تقیزاده، حسن، از پرویز
تا چنگیز، تهران، ۱۳۴۹ ش؛ همو، تاریخ عربستان
و قوم عرب (خطابۀ هشتم)، دانشگاه تهران، ۱۳۳۰ ش؛ ثعالبی،
عبدالملک، ثمار القلوب، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره،
۱۹۶۵ م؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار
ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زوتنبرگ، پاریس،
۱۹۰۰ م؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام
محمد هارون، بیروت، ۱۳۸۸ ق/
۱۹۶۹ م؛ حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، به کوشش
لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ ق/
۱۹۱۳ م؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی
ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، دارمکتبة الحیاة؛ همو، التنبیه
على حدوث التصحیف، به کوشش محمدحسن آل یاسین، بغداد،
۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷م؛ دایرةالمعارف
الاسلامیة الشیعة، به کوشش حسن امین، بیروت،
۱۴۲۳ ق/ ۲۰۰۲ م؛ دریایی،
تورج، شاهنشاهی ساسانی، ترجمۀ مرتضى ثاقبفر، تهران،
۱۳۸۳ ش؛ دیاکونف، میخائیل، تاریخ
ایران باستان، ترجمۀ روحی ارباب، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ دینوری،
احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره،
۱۹۶۰ م؛ زریاب خویی، عباس، بزم آوردی
دیگر، به کوشش صادق سجادی، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ زرینکوب،
عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران،
۱۳۶۸ ش؛ زوزنی، حسین، شرح المعلقات السبع، بیروت،
دارالقلم؛ زیدان، جرجی، العرب قبل الاسلام، قاهره،
۱۹۳۹ م؛ سهراب، عجائب الاقالیم السبعه، به کوشش
هانس فون مژیک، وین، ۱۳۴۷ ق/
۱۹۲۹ م؛ سیوطی، المزهر، به کوشش محمد احمد
جادالمولى، علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت،
دارالجیل؛ «شهرستانهای ایران»، ترجمۀ احمد تفضلی،
شهرهای ایران، به کوشش محمد یوسف کیانی، تهران،
۱۳۶۸ ش، ج ۳؛ شیخو، لویس، شعراء نجد و
حجاز، بیروت، ۱۹۲۲ م، ج ۲،
۱۹۲۴ م، ج ۵؛ صفوت، احمد زکی، جمهرة خطب
العرب، قاهره، مکتبة مصطفى البابی الحلبی؛ صنعانی، عبدالرزاق،
المصنف، به کوشش حبیب الرحمان عظمی، بیروت، منشورات المجلس
العلمی؛ صولی، محمد، ادبالکتاب، به کوشش احمد حسن بسج، بیروت،
۱۴۱۵ ق/ ۱۹۹۴ م؛ ضیف، شوقی،
العصر الجاهلی، قاهره، دارالمعارف؛ همو، الفن و مذاهبه فی الشعر العربی،
قاهره، ۱۹۶۰ م؛ طبری، تاریخ؛ عزاوی،
عباس، عشائر العراق، بغداد، ۱۳۶۵ ق/
۱۹۳۷ م؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب
قبل الاسلام، بیروت، ۱۹۶۹ م؛ علی، صالح احمد،
محاضرات فی تاریخ العرب، بغداد، ۱۹۶۰ م؛ غبریال،
تولوس و کمیل افرام بستانی، الآداب السریانیه، بیروت،
۱۹۶۹ م؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش رستم علیاف،
مسکو، ۱۹۷۰ م؛ «القبائل العدنانیة و عصر الازدهار»،
الواحة، بیروت، ۱۴۱۶ ق، شم ۴؛ قرمانی،
احمد، اخبار الدول و آثار الاول فی التاریخ، به کوشش فهمی سعد و
احمد حطیط، بیروت، عالمالکتب؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى،
قاهره، ۱۳۸۳ ق/ ۱۹۶۳ م؛ کاسمی،
نصرتالله، «کشور حیره در قلمرو شاهنشاهی ساسانیان»، گوهر،
تهران، ۱۳۵۶ ش، س ۵، شم ۴ و ۵؛ کولسنیکف،
آ.، ایران در آستانۀ یورش تازیان، ترجمۀ م. ر. یحیایی،
تهران، ۱۳۵۷ ش؛ محمدی ملایری، محمد،
تاریخ و فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۷۲ ش؛ مرادیان،
خدامراد، کشور حیره، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ مسعودی،
التنبیه و الاشراف، به کوشش عبدالله اسماعیل صاوی، بغداد،
۱۳۵۷ ق/ ۱۹۳۸ م؛ همو، مروج
الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۹۶۵
م؛ مشکور، محمد جواد، ایران در عهد باستان، تهران،
۱۳۵۷ ش؛ همو، جغرافیای تاریخی ایران
باستان، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ مفضل ضبی، مفضلیات،
به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۴۵ ق/
۱۹۲۶ م؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، لیدن،
۱۹۰۶ م؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، به
کوشش کلمان هوار، پاریس، ۱۹۰۳ م؛ نهایة الارب
فی اخبار الفرس و العرب، منسوب به اصمعی، به کوشش محمد تقی دانشپژوه،
تهران، ۱۳۷۵ ش؛ واقدی، محمد، فتوح الشام، بیروت،
دارالجیل؛ ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمۀ مرتضى
ثاقبفر، تهران، ۱۳۷۷ ش؛ همدانی، حسن، الاکلیل،
به کوشش ماری کرملی، بغداد، ۱۹۳۱ م؛ یاقوت،
بلدان؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت،
۱۴۱۵ ق/ ۱۹۹۵ م؛ نیز:
Bosworth, C. E., «Iran and the Arabs
Before Islam», The Cambridge History of Iran, vol. III (1), ed. E. Yarshater,
Cambridge etc., 1983; Christensen, A., L’Iran sous Les Sassanide, Copenhagen,
1936; EI 2; Eilers, W., «Iran and Mesopotamia», The Cambridge History of Iran,
vol. III(1), ed. E. Yarshater, Cambridge etc. 1983; Encyclopaedia Judaica, New
York etc. 2004; Frye, R. N., The Heritage of Persia, London, 1976; id, «The
Political History of Iran Under the Sasanians», The Cambridge History of Iran,
vol III (1), ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983; Iranica ; Lammens, P. H., La
Mecque à la veille de l’hégire, Beirut, 1924; Le Strange, G., The Lands of the
Eastern Caliphate, London, 1966; Morony, M. G., «Continuity and Change in the
Administrative Geography of Late Sasanian and Early Islamic AL-ʿIrāq»,
Iran, London, 1982, vol. XX; Nöldeke, Th., Geschichte der Perser und
Araber zur Zeit der Sasaniden, Leiden, 1973; Rice, T., «The Oxford Excavations
at Ḥīra», Ars Islamica, New York, 1968, vol. I; Yarshater, E, introd. The
Cambridge History of Iran, vol. III (1); ʾed. id, Cambridge, 1983; Zarrīnkūb, A.
H., «The Arab Conquest of Iran and its Aftermath», The Cambridge History of
Iran, vol. IV, ed. R. N. Frye, Cambridge, 1975.
عنایتالله فاتحینژاد
محوطۀ حیره
محل بقایای شهر از میان
رفتۀ حیره واقع در مرز غربی ایران ساسانی، پایتخت
لخمیان (ح سدۀ ۳-۷ م)، پادشاهی دستنشاندۀ امپراتوری
ساسانیان (۲۲۶-۶۵۱ م) که اکنون در حدود
۶ کم شمال شهر کوفه، در استان نجف عراق قرار دارد.
بنیان حیره را در سدۀ
۲ یا ۳ م میدانند و تا سدۀ ۱ ق/
۷ م با کامیابی رشد و گسترش یافت؛ در سدۀ
۱۲ ق/ ۶۳۳ م تسلیم سپاه مسلمانان شد، و با
شکل گرفتن شهر کوفه در ۱۷ ق/ ۶۸۳ م به افول گرایید،
اگرچه تا سدۀ ۳ ق/ ۹ م رونق خود را از دست نداد، و خلفا و بزرگان دوران در
آنجا اقامت گزیدند و حتى به ساختوساز در آن پرداختند، اما در آغاز خلافت
معتضد عباسی (حک ۲۷۹- ۲۸۹ ق/
۸۹۲-۹۰۲ م) ویرانی بر آنجا چیره
شد، و با کوچ تدریجی ساکنانش به کوفه ــ که پر رونق بود ــ متروک شد و
رو به ویرانی نهاد. مقدسی در سدۀ ۴ ق/
۱۰ م از آن به عنوان شهری خراب یاد میکند (ص
۱۰۵)، و قزوینی در سدۀ ۷ ق/
۱۳ م از این شهر اثری نمیبیند (ص
۳۵۹)؛ اما حداقل تا سدۀ ۸ ق/ ۱۴ م بقایای
بناهای پرآوازهاش مانند کاخ خورنق هنوز جلب توجه میکرد و به دیدار
آن میرفتند (یعقوبی، تاریخ، ۱/
۲۵۴-۲۶۳، ۲/ ۱۷،
۲۹۳، ۳۰۱، البلدان، ۷۴؛ مسعودی،
۲/ ۲۱۳-۲۳۰؛ دینوری،
۵۷؛ طبری، ۶/
۴۹۱-۴۷۰؛ اصطخری، ۱۳؛ ابنبطوطه،
۱/ ۱۳۷؛ بلاذری، ۲۸۶؛ حمدالله،
۴۰).
ادبیات کلاسیک دورۀ اسلامی
آگاهیهای بسیاری دربارۀ موقعیت
مکانی حیره، و اهمیت آن به عنوان محل تلاقی ۳ جریان
فرهنگی تأثیرگذار بر هم (ایران، عرب بتپرست بومی، و روم
شرقی) به دست میدهند؛ بناهای مذهبی و غیرمذهبی
برپای در شهر، گاه با آوردن موقعیتشان، نام بانی و معمار، نقشه،
و حتى تزیین آنها توصیف و تحسین شدهاند (شابشتی،
۱۲۵، حاشیۀ ۶۷، ۲۳۰، ۲۳۶،
۲۳۸، حاشیۀ ۱۶، ۲۳۹-۲۴۴،
۳۸۸، ۳۸۹؛ یعقوبی، همانجا؛ حمزه،
۷۹؛ مسعودی، ۲/ ۲۲۳؛ یاقوت،
۲/ ۳۷۵؛ علی، ۱۹، ۲۰؛ EI2؛
آلن، 275؛ هاتستینگن، 10)؛ از اینرو، کلنگ باستانشناسی با اطمینان
بیشتری در این محوطه به زمین زده میشود. تاکنون
آنچه از بقایای معماری، تزیینات وابسته به آن و اشیاء
در پژوهشهای میدانی انجامشده به دست آمده، نه تنها با متون همخوانی
داشته، و به آنها عینیت بخشیده، بلکه نکات تازهای را نیز
دربارۀ معماری و هنر منطقه در دورۀ انتقال هنر و معماری ساسانی
به دورۀ اسلامی روشن ساخته است (نک : دنبالۀ مقاله).
ویرانههای حیره تا
آغاز سدۀ ۱۴ ق/ ۲۰ م فراموش شده بود. نخستین بار در
۱۳۱۹ ق/ ۱۹۰۱ م مایسنر
آشورشناس آلمانی، محوطه را معرفی کرد، و هیئتی انگلیسی
از دانشگاه آکسفرد در ۱۳۱۰ ش/
۱۹۳۱ م به سرپرستی مشترک جرالد ریتلینگر
و تالبوت رایس برای نخستین بار، به مدت یک ماه در گسترۀ ویرانههای
شهر، به پژوهش میدانی پرداخت و اقدام به کاوش در تپههای کوچک و
بزرگ کرد؛ نتایج این پژوهش را رایس در ۳ مقاله منتشر ساخت
(نک : «کاوشها [۱]... ، ۱۹۳۱»، 267-290؛
«کاوشها[۲] ... »، 51-73؛ «حیره»، 254-269)؛ در پی آن، تشکیلات
باستانشناختی عراق در دهۀ ۱۳۲۰ ش/ ۱۹۴۰ م در محل
تپۀ معروف به «خورنق» در بیرون ویرانههای شهر به سرپرستی
طه باقر، و نیز در ۱۳۳۵ ش/
۱۹۵۶ م در محلی مشهور به «ام عریف» در حدود
۱ کیلومتری شمال ویرانههای شهر به کاوش پرداخت (نک
: علی، ۲۹-۳۲؛ حمید،
۳-۱۳)؛ و سرانجام هیئت باستانشناختی ژاپنی
در عراق در دهههای ۱۳۵۰ و
۱۳۶۰ ش/ ۱۹۷۰ و
۱۹۸۰ م محیط پیرامون شهر ویران را مورد
مطالعه قرار داد. تحقیقات میدانی انجامشده همانطوری که
انتظار میرفت، منجر به کشف آثاری از دورۀ ساسانیان
و نخستین دورۀ اسلامی شده است، با وجود این، ویرانههای حیره
هنوز در انتظار یک کاوش اساسی ضروری باستانشناختی است (
ایرانیکا، XII/ 322).
اهمیت حیره جدا از پایتختبودن،
شهر تجارتی و نیز بندر شبکۀ آبی داخلی، در سرچشمۀ بسیاری
از هنرهای دورۀ اسلامی است (رایس، «کاوشها، ۱۹۳۱»،
276).
ویرانههای شهر نمایان
ساخته که حیره از آغاز بنیاد تا ویرانی، با گذشت زمان به
تدریج به سوی شرق حرکت کرده است، و برآمدن لایه روی لایه
همانند محوطههای باستانی دیگر منطقه و شکلگرفتن تپهای
وسیع و مرتفع حاوی دورههای مختلف یک تمدن، یا از
آغاز تا زوال یک شهر، در آنجا مشهود نیست. محوطه متشکل از تپههای
متعدد کمارتفاع در گسترهای وسیع است و از آنجا که شهر به سوی
شرق حرکت کرده، نزدیکترین تپههای محوطه به شهر کوفه متأخرترین،
و دورترین آنها آثار کهنتر دورههای تاریخ حیات شهر را
در خود جای دادهاند (همان، 278، «حیره»، 260).
در پژوهشهای میدانی،
آثاری از دیوار پیرامون شهر دیده نشده، بنابراین حیره
شهری بدون دیوار و استحکامات دفاعی بوده است. این موضوع پیروزی
سریع مسلمانان در تسخیر شهر را توجیه میکند. گزارش بلاذری
از تاخت و تاز سپاهیان مسلمان در میدانهای دژهای شهر که
منجر به تسلیم ساکنان حیره شد، اشاره به همین امر پنداشته میشود
(ص ۲۴۴؛ رایس، همان، 261؛ میسن، 222).
ویرانههای شهر در دل تپههایی
کمارتفاع، حداکثر حاوی دو دورۀ سکونتی جای دارند؛
بقایای بناها گرچه چندین دورۀ مرمتی
دارند، اما هرگز ویران نشدهاند (رایس، همانجا). مصالح به کار رفته در
معماری خشت و آجر، و بخش عمدۀ آجر دیوارها همانطوری که در متون دورۀ اسلامی آمده،
برای ساختوسازهای تازه در کوفه از جای برداشته شده است (طبری،
همانجا؛ بلاذری، ۲۸۶؛ رایس، همان، 262). نقشۀ
استاندارد در بناهای غیرمذهبی حیره همان نقشۀ رایج
در بناهای دورۀ ساسانی مانند کاخهای فیروزآباد و سروستان (نک : گیرشمن،
124 و تصویر 161؛ بیر، تصویر 5)، دارای تالار سهمحوره با
اتاق گنبددار در پشت آن بوده است؛ همان پلانی که مسعودی آن را توصیف
کرده، و «حیری» و «کمین» نامیده است، و الگوی بناهای
اولیۀ دورۀ اسلامی قرار گرفت (مسعودی، ۲/ ۴۷۰؛
بلاذری، ۲۸۷؛ آلن، 15, 275).
هیئت آکسفرد در تپههای
کوچک و بزرگی در شمال شرقی محوطه اقدام به حفر ترانشههایی
کرد و به بقایای بناهای مذهبی و غیرمذهبی دست
یافت. بنای خانههای کوچک دارای حیاطْ بخش اعظم
محوطه را اشغال کرده بود، و در تپۀ I محوطه (مرتفعترین تپه) بقایای خانهای
بزرگ آشکار شد؛ ساخته شده در دو طبقه با دو دیوار پیرامونی که میتوانسته
کاخ ـ دژ بوده باشد.
شالودۀ بنا از معماری
ساسانی پیروی میکرد، با اتاقهایی پیرامون
یک حیاط مرکزی مانند نمونههای آن در فیروزآباد،
سروستان و قصر شیرین؛ همان روشی که در دورۀ خلفای
عباسی ادامه داده شد. با وجود تغییرات بنا در دورههای
مختلف، دیوارها همواره از شالودۀ اصلی پیروی کردهاند.
با توجه به اندازۀ آجرها و سکههای یافتشده، کهنترین دورۀ بنا
در دورۀ ساسانی و متأخرترین آن نیمۀ دوم سدۀ
۲ ق/ ۸ م تاریخگذاری شده است (رایس، همان، 262,
263، «کاوشها، ۱۹۳۱»، ۲۷۹, 284-286).
در خانههای حیره، آستانۀ درها
با قابهای گچبری زیبایی، غالباً کندهکاری
شده، و گاه قالبگرفته آراسته بود. بعضی از آنها هنگام کاوش در جای
اصلی خود قرار داشتند و برخی بر روی آخرین کف فرو ریخته
بودند. افزون بر قاب درها، تکههای گچبری متعلق به قرنیز دیوارها
و نیز قطعات قوسیشکل گچبری متعلق به بالای درها یا
طاقچهها به دست آمد؛ همچنین تکههای گچبری با شکلی
مدورتر نسبت به دیگر گچبریها یافت شد که باید متعلق به
ستونها باشند. نقوش غالب، در قطعات کهنتر که به دورۀ ساسانی
تاریخگذاری شده، میوۀ کاج و برگ مو با سوراخهای
عمیق سطح آنها ست. بخش عمدۀ گچبریهای قاب درها، در شکلی مشابهاند و حدود
۳۰ سانتیمتر پهنا و حاشیهای از نوارِ بافته
دارند. نقوش بعضی از گچبریها ویژگیهای نسبتاً
ساسانی دارند و برخی در اساس اسلامیاند و از نظم رایج در
اوایل دورۀ اسلامی پیروی میکنند و تصویر جانوری
در آنها دیده نمیشود، در حالیکه در دیگر بخشهای
گچبریشدۀ بنا مشهود است. این گچبریها مرحلۀ مهمی از
گسترش تزیین دورۀ اسلامی را بنیان میکنند و بیتردید متعلق
به سدۀ ۲ ق/ ۸ م هستند (همو، «کاوشها»، 58, 61, 65).
بناهای مذهبی مکشوفه شامل
بقایای چند کلیسا بود که در میان آنها دو کلیسای
یافتشده در تپههای V و XI شاخص بودند. این کلیساها بناهای
بازیلیکامانند طویلی با ۳ نمازخانۀ جدا
شده از بدنۀ اصلی بنا در انتهای شرقی با پلان مستطیل بودند؛
کاملاً متمایز از این گونه بناهای سوری و قبطی که
فرورفتگی نیمدایره شاخص آنها ست، اما با کلیسای
مکشوفه در تیسفون یکسانی داشتند. جرزها از آجر و دیوارها
خشتی بودند، با ردیف ستون نماهای آجری که آنها را پشتیبانی
میکردند.
در کلیسای XI،
۳ ناو کلیسا توسط ستونهای آجری از یکدیگر جدا
میشدند. کف هر دو بنا دارای آجر فرش بود، در حالیکه در زیر
آنها چندین کف گچی قرار داشت؛ و روی دیوارها بقایای
اندود گچ باقی بود، ۵ لایۀ روی هم
با ضخامت قابل ملاحظه که نشان از دورههای مختلف مرمت بود (همان، 54, 57,
58، «حیره»، 265).
بر دیوارهای دو کلیسا
بقایای نقاشیهای دیواری از دو دوره به دست
آمد. در بخشهایی کارهای کهنتر در زیر نقاشی لایۀ بالایی
پنهان بودند، گرچه رنگها بسیار کمرنگ بود، اما به اندازۀ کافی
نشان میداد که کار دارای ویژگی ساسانی بیشتری
نسبت به نقاشی لایۀ روی آن است. در زیر کفهای بالاآمدۀ
اتاقهای مرکزی نیز تکههای نقاشی با تاریخی
کهنتر به دست آمد. رنگبندی و سبک نقاشیهای متأخرتر بیشتر
یادآور نقاشیهای دورۀ اسلامی در سامره بودند؛
نقاشیهایی که میتوانند سرچشمۀ نقاشی
دورۀ اسلامی به شمار آیند. رایس تاریخ سدههای
۶ م تا ۲ ق را به این بناها داده است (همان، 280, 281، «کاوشها،
۱۹۳۸»، 265).
از میان یافتههای حیره
در تپههای کلیساها از پلاکهای کوچکی شامل شمایلهای
کوچک گچی بسیار ظریف باید یاد کرد که در گروهی
از آنها، نقش با عمق اندک کنده شده و بخشهای کنده با رنگدانۀ سرخ
پر شده، و در گروه دیگر بخشهای وسیعی از زمینه
برداشته شده، و نقش به صورت بسیار برجسته در زمینه باقی مانده
است؛ همچنین صلیبهایی با حاشیههایی از
کنگرهای شیوهیافته، دالبرها و نیز یک برگ کنگر
دوبله که از پایۀ صلیب برای پر کردن فضای خالی در هر دو سو بالا آمده
است. این صلیبها پیوند نزدیکی با صلیبهای
نقوش برجستۀ سنگی که در ارمنستان پدیدار میشوند، دارند (همو،
«کاوشها»، 70, 73؛ «حیره»، 267).
بشقاب کوچک سفالی لعابدار، در
قالب گرفته، با نوشتۀ کوفی یک بیت شعر از محمد بن بشیر («هنر ... »،
۴۳)
یافتههای سفالین حیره
در دو گروه بیلعاب و لعابدار گزارش شده است. سفالینههای بیلعاب
با نقش افزوده، نقش کنده و مهرزده، غالباً به شکل خمرههای ذخیره و
آبخوریهایی با یک دسته با برجستگی در بالای
آن به شکل یک روزت، و نقوش هندسی و گیاهی روی بدنه
است. سفالینههای گروه لعابدار شامل سفالینههای با لعاب
سفید مات، معمولاً با کیفیت بسیار خوب، گاه با تزیین
لاجوردی و نقشمایههای گیاهی است؛ سفالینههای
با لعاب آبی عمدتاً متعلق به خمرههای بزرگ ذخیرهاند که لعاب
بدنۀ خارجی آنها آبی درخشان، و لعاب بدنۀ داخلی
آبی سیاهفام است؛ و بالاخره سفالینههای اسگرافیاتو
با رنگدانههای لعاب قهوهای و سبز. این سفالینهها قابل
مقایسه با یافتههای سفالین در شوش و سامره پنداشته شدهاند
(همو، «کاوشها»، 66, 69, 70).
همچنین در حیره شماری
آویز گردنبند به شکل صلیب از جنس مفرغ، و نیز شمار فراوانی
سکه به دست آمد، و نیز باید به آبخوریهای کوچک با نوارهای
برجسته به رنگهای مختلف، و تکههای قندیلهای شیشهای
اشاره کرد (همو، «کاوشها، ۱۹۳۱»، 290).
یافتههای کاوشهای حیره
در موزۀ آشمولین در آکسفرد، و شمار محدودی از گچبریهای
آن در موزۀ بغداد نگهداری میشوند (همان، 264).
مآخذ
ابنبطوطه، رحلة، به کوشش احمد العواری
بک و محمد احمد جاد المولى بک، قاهره، ۱۹۳۴ م؛ اصطخری،
ابراهیم، المسالک الممالک، لیدن، ۱۹۲۷ م؛
بلاذری، احمد، فتوح البلدان، لیدن، ۱۸۶۵ م؛
حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن،
۱۳۳۱ ق/ ۱۹۱۳ م؛ حمزۀ
اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت،
بیتا؛ حمید، عبدالعزیز، «آثار مدینة الحیرة العربیة»،
بینالنهرین، ۱۹۸۹ م، شم ۶۷؛ دینوری،
احمد، اخبار الطوال، بغداد، بیتا؛ شابشتی، الدیارات، به کوشش
کورکیس عواد، بغداد، ۱۳۸۶ ق/
۱۹۶۶ م؛ طبری، تاریخ، قاهره،
۱۳۵۸ ق؛ علی، صالح احمد، منطقة الحیرة،
بغداد، ۱۹۶۲ م؛ قزوینی، زکریا، آثار
البلاد، بیروت، ۱۴۰۴ ق/
۱۹۸۴ م؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش
شارل پلا، بیروت، ۱۹۶۶ م؛ مقدسی، محمد، احسن
التقاسیم، به کوشش محمد مخزوم، بیروت، ۱۴۰۸
ق/ ۱۹۸۷ م؛ یاقوت، البلدان؛ یعقوبی،
احمد، البلدان، بیروت، ۱۴۰۸ ق/
۱۹۸۸ م؛ همو، تاریخ، به کوشش عبدالامیر مهنا،
بیروت، ۱۴۱۳ ق/ ۱۹۹۳ م؛ نیز:
Allan, J. W., A Short Account of Early
Muslim Architecture, Essex, 1989; Art of Islam, tr. Alexis Brown, ed. C. J. Du
Ry, New York, 1970; Bier, L., Sarvistan, A Study in Early Iranian Architecture,
Pennsylvania, 1986; EI2; Ghirshman, R., Iran: Parthes et Sassanides, Paris,
1962; Hattstein, M., «Islam-World Religion and Cultural Power», Islam: Art and
Architecture, ed. M. Hattstein and P. Delius, Cologne, 2000; Iranica; Mason, R.
B. J., Shine Like The Sun, Toronto, 2004; Rice, T., «Hira», Journal of The
Royal Central Asian Society, 1932, vol. XIX; id, «The Oxford Excavations at
Hira, 1931», Antiquity, 1932, vol. VI, no. 23; id, «The Oxford Excavations at
Hira», Art Islamica, 1934, vol. 1.