نویسنده (ها) :
امیر حسین مرادخانی
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 22 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
پَكْتیا، ولایتی در شرق افغانستان. این ولایت با مساحت 431‘6 كمـ2 و جمعیتی حدود 900‘529 تن، از شمال به ولایتِ ننگرهار، از غرب به ولایت لوگَر و غزنی، از جنوب به ولایت پكتیكا و از شرق به ولایت خوست و مرزهای پاكستان محدود است. مركز پكتیا، شهر تاریخی گردیز، و زرمت، سیدكرم، لجه منگل و چمكنی از مهمترین شهرهای آن است (دولتآبادی، 42-45؛ نقشه ... ؛ «فرهنگ ... »). در گذشته پكتیا وسعت بیشتری داشت، اما این ولایت نخست به دو ولایت پكتیا و پكتیكا تقسیم شد و سپس با تأسیس ولایت خوست در نواحی شرقی پكتیا از وسعت آن كاسته شد. اراضی پكتیا عموماً كوهستانی و جنگلی است و جز ناحیۀ خوست و چمكنی كه آب و هوایی گرم و مرطوب دارد، دیگر مناطق آن دارای آب و هوایی سرد و كوهستانی است (دوپری، 19؛ دائرةالمعارف...، 4 / 3465). بیشتر نواحی پكتیا به سبب نامساعد بودن شرایط اقلیمی، برای كشاورزی چندان مساعد نیست و فقط در اطراف زرمت و اراضی پیرامون گردیز و برخی زمینهای هموار، كشاورزی رونق بیشتری دارد. به سبب نداشتن رودخانههای دائمی، بیشتر آب زمینهای كشاورزی پكتیا از كاریزها تأمین میشود. گندم، جو، بنشن، صیفی و سبزیجات از عمدهترین محصولات كشاورزی این ولایت است. در نواحی كوهستانی مهمترین محصول كشاورزی سیبزمینی است (همانجا؛ افغانستان، 226-227).
پیشینۀ تاریخی
هرودت در سدۀ 5قم، از سرزمینی به نام پاكتیكه نام برده است كه قومی جنگاور در آنجا میزیستهاند و طرز زندگی آنها به باختریان شباهت داشته است (II / 129). یافتههای باستانشناسی در میرزَكی واقع در نزدیكی گردیز نیز، پیشینۀ تاریخی پكتیا را به سدۀ 3قم میرساند ( ایرانیكا، I / 532). در ریگ ودا از قومی جنگجو به نام پكْتَ یاد شده است. گروهی از خاورشناسان نام پشتون را با پكت یكی میدانند. اما از دید زبانشناسی تبدیل پكت به پشتون در شاخههای زبانهای هند و ایرانی پذیرفتنی نیست (نک : جعفری، 1081). در دورۀ هخامنشیان این سرزمین ضمیمۀ قلمرو آنان شد (پیرنیا، 1 / 630؛ غبار، 40) و پس از سقوط امپراتوری هخامنشی به دست اسكندر از متصرفات وی بهشمار آمد و با مرگ اسكندر در حیطۀ قلمرو جانشینان وی قرار گرفت (نک : پیرنیا، 2 / 1780؛ گیرشمن، 145). یافت شدن بیش از 11 هزار سكۀ باكتریایی در میرزكی، بیانگر آن است كه این سرزمین جزو قلمرو باكتریاییها بوده است ( ایرانیكا،همانجا). ظهور كوشانیها در نواحی شمالی هندوكش و پیشروی آنان به نواحی جنوبیتر، در نهایت به سقوط دولت یونانی باختر در حدود سالهای 45-20قم انجامید. از این تاریخ به بعد پكتیا در قلمرو كوشانیان قرار گرفت (نک : تازه، 39). در دورۀ فرمانروایی كوشانیان، از نیمههای سدۀ 2م دودمان لویك، بر پارهای از نواحی شرقی افغانستان امروزی ازجمله پكتیا، فرمانروایی داشتند (نک : حبیبی، تاریخ افغانستان بعد از...، 1 / 32 بب ). هیوئن تسیانگ زائر بودایی چینی كه در سدۀ 1ق / 7م از سرزمینهای غربی چین دیدن كرده است، از دو منطقۀ فالانا و آپوكان یاد كرده كه ولایت امروزی پكتیا را نیز در بر میگرفته است (نک : همان، 1 / 24، 27، 67- 68؛ واترز، II / 262, 265, 319). بنابر گزارش وی، در این نواحی مانند دیگر نواحی شمالی و شرقی افغانستان امروزی، كیش بودایی رواج داشته است (حبیبی، همان، 1 / 25). در 24 ق / 645 م یا به روایتی در 25 ق، سپاهیان عرب به فرماندهی عبدالله بن عامر بن كُریز كابل را به جنگ گشودند، اما به درستی روشن نیست كه آیا مسلمانان در این زمان به نواحی شرقیتر نیز دست یافته بودند، یا نه (نک : طبری، 4 / 244؛ ابن اثیر، 3 / 86). به هر حال، حاكمیت عربها در این ناحیه پایدار نبود. در 50ق / 670م، كابل شاه مسلمانان را از كابل بیرون راند (نک : بلاذری، 558-559). از چگونگی ورود اسلام به سرزمینی كه امروزه پكتیا خوانده میشود، آگاهی چندانی دردست نیست. بنابر اسناد موجود، نخستین حاكم لویكی این ناحیه كه به دین اسلام درآمد، خانان یا خاقان نام داشته است. وی چون بر نواحی غزنه و گردیز حكومت یافت، در حدود سال 164ق / 781م به اسلام گروید، اما پس از چندی باز به كیش پدران خود برگشت (نک : حبیبی، همان، 1 / 42-43)؛ ولی پسر او محمد بن خاقان كه تا حدود سال 200ق / 816م حكومت داشت، قطعاً به دین اسلام درآمده بود (نک : همان، 1 / 43-44). ابومنصور افلح پسر و جانشین محمد، هنگامی كه به شاهی رسید، بتخانۀ لویك واقع در دروازۀ بامیان غزنه را ویران، و بر جای آن مسجدی بنا كرد كه به مسجد افلح لویك شهرت یافت (همان، 1 / 44). در 256 ق / 870 م، یعقوب لیث صفاری به نواحی شرقی خراسان تاخت و جنگی سخت میان او و ابومنصور افلح امیر گردیز درگرفت و سرانجام ابومنصور با دادن گروگان و تعهد به پرداخت 10 هزار درم خراج سالیانه به امیر سیستان، با وی صلح كرد. پس از افلح، اخلاف و تا اواسط سدۀ 5ق بر حكومت گردیز باقی ماندند (نک : همان، 1 / 44-47؛ گردیزی، 139؛ بازورث، 111). نواحی دوردست و بعضاً صعبالعبور پكتیا یكی از پناهگاههای خوارج در نواحی شرقی ایران بهشمار میرفت. این نواحی در دورۀ اقتدار خوارج سیستان زیر سلطۀ آنان بود (نک : تاریخ ... ، 176-177). به گزارش نویسندۀ گمنام حدودالعالم بیشتر اهالی گردیز بر مذهب خوارج بودند (ص 71). در 570ق / 1174م معزالدین محمد غوری، گردیز و نواحی شرقی آن را گشود (نک : منهاج، 1 / 396). پس از درگذشت وی در 602ق / 1206م سلسلۀ غوریان درنتیجۀ جنگهای داخلی از هم پاشید (بازورث، 273) و سلطان محمد خوارزمشاه با استفاده از این موقعیت، متصرفات غوریان را تا نواحی گردیز و مرزهای هند ضمیمۀ قلمرو خود كرد (منهاج، 1 / 413)، اما سلطۀ خوارزمشاهیان بر این نواحی دیری نپایید و سراسر خراسان به تصرف مغولان درآمد. در 618ق / 1221م سپاهیان چنگیزخان در تعقیب سلطان جلالالدین خوارزمشاه كه قصد رفتن به نواحی شرقی سند را داشت، به گردیز رسیدند و نواحی پیرامون آن تا رودخانۀ سند را به تصرف درآوردند (بازورث، همانجا؛ نسوی، 109؛ اقبال، 62). پس از استیلای مغولان، پكتیا مانند دیگر نواحی خراسان بزرگ توسط یك والی و یك فرمانده نظامی كه از طرف خان بزرگ مغول تعیین میشد، اداره میگردید. این وضع تا زمان به قدرت رسیدن هلاكو در ایران و تأسیس حكومت ایلخانیان توسط وی ادامه داشت (نک : غبار، 226). در دورۀ ایلخانیان، حكام خراسان بزرگ مطیع فرمانروایان این سلسله بودند (نک : همو، 229). پس از مرگ ابوسعید بهادر، آخرین ایلخان مغول تا روی كار آمدن تیمور، پكتیا به مثابۀ یك مركز اداری كوچك توسط امرای محلی اداره میشد (نک : همو، 230). در 800 ق / 1398 م، تیمور گوركانی به پكتیا رسید و از آنجا به نواحی شرقیتر تا حوالی رود سند لشكر كشید (حبیبی، همان، 1 / 75؛ شرفالدین علی، 2 / 37-41). پس از اضمحلال دولت تیموری نواحی شرقی افغانستان كنونی از جمله پكتیا به تصرف دولت بابری هند درآمد (غبار، 281). محمد ظهیرالدین بابر از میان درباریان خود حكمرانانی برای ادارۀ این نواحی گسیل داشت، از آن جمله خواجه كلان را به حكومت غزنی و گردیز گماشت (حبیبی، تاریخ افغانستان در عصر...، 28). این نواحی تا چیره شدن نادر بر نواحی شرقی افغانستان در 1151ق / 1738م تحت استیلای بابریان هند باقی ماند (نک : غبار، 350-351). سلطۀ نادر بر این نواحی دیری نپایید. پس از مرگ نادر (1160ق / 1747م) احمدخان ابدالی، از فرماندهان نظامی نادرشاه كه از جانب سران قبایل افغان حمایت میشد، در نزدیكی قندهار، تاج شاهی بر سر نهاد. او از خلا´ قدرتی كه بر اثر قتل نادر و ضعف دولت گوركانی هند به وجود آمده بود، استفاده كرد و به سرعت موضع خود را در نواحی شرقی متصرفات نادرشاه ازجمله پكتیا استوار ساخت (همو، 360-361؛ ابوالحسن گلستانه، 60؛ حسینی منشی، 1 / 55-56؛ نک : ه د، احمدشاه درانی). از میانههای سدۀ 13 تا میانههای سدۀ 14 ق انگلیسیها در نواحی شرقی افغانستان امروزی نفوذ كردند و بر بیشتر آن نواحی ازجمله پكتیا چیره شدند ( دائرةالمعارف، 4 / 3454). در جریان دومین جنگ افغانستان و انگلستان در 1295ق / 1878م، نیروهای انگلیسی از راه پكتیا به سوی كابل پیشروی كردند. در جنگ سوم افغانستان و انگلستان نیروهای افغانی برای هجوم به دژ بریتانیا در «تَل» از همین راه گذشتند (نک : فرهنگ، 1(2) / 504-505؛ بریتانیكا، VII / 683). در اواخر سال 1330 ق / 1912 م نهضتی مردمی برضد ستمكاریهای محمداكبرخان والی پكتیا برپا شد كه تا اوایل سال 1331ق ادامه داشت. در همین اثنا جان داد خان از زمینداران بزرگ احمدزایی كه در كابل اقامت داشت، از جانب دولت مركزی برای سركوب نهضت اهالی پكتیا به منطقه گسیل شد، ولی او با همدستی برادرزادهاش ولی محمدخان كه با انگلیسیها سر و سری داشت، به این آشوبها دامن زد. اما دولت مركزی افغانستان با گردآوری نیرو به سركوب این نهضت پرداخت (غبار، 711-713). سرزمینهای پشتوننشین كه در دورۀ حضور انگلیسیها در هند مورد منازعۀ آنان با حكومت افغانستان بود، با به رسمیت شناخته شدن استقلال افغانستان از جانب دولت انگلستان در گفتوگوهای صلح راولپندی در 1337ق رسماً میان دو دولت تقسیم شد و با تعیین مرزهای افغانستان با هندِ انگلیس، مرزهای امروزی افغانستان شكل گرفت و پكتیا در شمار نواحی پشتوننشین تحت فرمانروایی دولت افغانستان قرار گرفت (فرهنگ، 1(2) / 507-509؛ علیآبادی، 142؛ غبار، 774-775). پس از آغاز جنگهای داخلی افغانستان، در پی كودتای كمونیستی 1356ش / 1977م و ورود ارتش شوروی در 1358ش به افغانستان به منظور حمایت از دولت مركزی آن كشور، پكتیا به سبب مجاورت با مرزهای پاكستان برای تأمین جنگافزار مجاهدین از اهمیت استراتژیك برخوردار گشت و از پایگاههای مهم مجاهدین افغانی بهشمار میرفت (نک : بریگو، 81-84، 145؛ علیآبادی، 168- 169).
Afghanistan, Paris, 1970; Bosworth, C. E., «The ṭāhirids and Ṣaffārids», The Cambridge History of Iran, vol. IV, ed R. N. Frye, Cambridge, 1975; Britannica; micropaedia, 1987; Dupree, L., Afghanistan, New Jersey, 1973; Ghirshman, R., Iran, London, 1978; Herodotus, History, tr. A. D. Godley, London, 1957; Irannica; Watters, Th., On Yuan Chwang’s Travels in India, 1973; The World Gazetteer, www.world-gazetteer.com.