آخرین بروز رسانی : دوشنبه
4 آذر 1398 تاریخچه مقاله
حافِظِ اَبْرو، شهابالدین
عبدالله بن لطفالله بن عبدالرشید هروی، مشهور به حافظابرو از مورخان
و جغرافیدانان برجستۀ ایران (ح ۷۶۳-۸۳۴ ق /
۱۳۶۲-۱۴۳۱م)، معاصر امیر تیمور
گورکان و فرزندش شاهرخ میرزا تیموری.
وی از بزرگترین تاریخنگاران
ایران در آن روزگار و صاحب آثار متعدد در تاریخ و اثری مهم در
دانش جغرافیا ست. نام او را به صورتهای گوناگون نقل کردهاند.
عبدالرزاق سمرقندی که از آثار حافظابرو بهرۀ بسیار
برده و با همۀ آنها آشنایی داشته، او را «نورالدین لطفالله بن
عبدالله»، و خواندمیر در حبیبالسیر او را «مولانا نورالدین
لطفالله المشتهر به حافظابرو» نامیدهاند، اما فصیح خوافی که
معاصر او ست، از حافظابرو با عنوان «شهابالدین عبدالله الخوافی» نام
میبرد، نامی که حافظابرو در ذیل ظفرنامۀ شامی و
تاریخ آل کرت خود را به همین صورت خوانده است (مایل هروی،
مقدمه بر ... ، ۹-۱۰؛ سجادی،
۱۵-۱۶).
حافظابرو از اهالی روستای
بهدادین خواف بود؛ روستایی که امروزه هنوز وجود دارد. نام این
روستا در معجمالبلدان یاقوت آمده است (۱ / ۷۶۷) و
از اشارهای که میرزا مهدیخان استرابادی در جهانگشای
نادری (ص ۷۳) کرده، برمیآید که این قریه
به روزگار نادرشاه آباد بوده و شاه همراه با اردویش از آنجا گذشته است (بیانی،
خانبابا، «حافظابرو بهدادینی ... »، ۶۳-۶۴).
در آن روزگار چون خواف از توابع هرات بهشمار میرفت، در بسیاری
از متون، حافظابرو را هروی خواندهاند. خانوادۀ حافظابرو در
هرات به سر میبردند و او در این شهر دیده به جهان گشود؛ اما
دانسته نیست که چگونه خاندانش به همدان رفتند. حافظابرو در همدان نشو و نما
یافت و به کسب دانش پرداخت، و دوران نوجوانی او در این شهر گذشت
(خواندمیر، ۴ / ۸؛ بهار، ۳ / ۲۰۶).
در باب سبب انتخاب تخلص یا لقب
«حافظ» گفته میشود که او محتملاً حافظ قرآن کریم بوده، و یا به
اصطلاح اصحاب حدیث، ۱۰۰هزار خبر از حفظ داشته و بر آن دانا
بوده است (اعتمادالسلطنه، ۱۶۴-۱۶۵؛ مدرس،
۲ / ۱۰). در وجه تسمیۀ او به حافظابرو
هم وجوه گوناگون بیان میشود، ازجمله آنکه او را به سبب داشتن ابروان
پیوستۀ خوشنما و زیبا چنین خواندهاند؛ وجه دیگر آنکه وی
اصلاً از ناحیۀ «ابر» خراسان که در حدود بسطام قرار داشته، بوده است و ابری به
ابرو تحریف شده است و بدین مناسبت او را حافظابرو خواندهاند
(اعتمادالسلطنه، مدرس، همانجاها).
حافظابرو در جوانی به خدمت تیمور
درآمد و در شمار همنشینان و ملازمان امیرتیمور قرارگرفت و به
گروه دبیران او پیوست و همواره مورد التفات و مرحمت وی بود. او
در بازی شطرنج مهارت داشت (کراچکوفسکی، IV /
514-515) و
ظاهراً یکی از جهات التفات امیر تیمور به او به همین
سبب بود، زیرا امیر تیمور سخت به شطرنج راغب بود، و از همینرو،
حافظابرو در سفرهای متعدد تیمور همراه او بود (خواندمیر، بهار،
همانجاها؛ سجادی، ۱۶؛ بارتولد، «مجموعه[۱] ... »، VIII / 600).
وی حتى در سفرهای جنگی نیز همراه تیمور میرفت
و پیوسته همنشین و معاشر او بود (نک : عبدالرزاق،
۱۱۸، ۳۱۶؛ نیز صفا، ۴ /
۴۸۷- ۴۸۸). او خود در کتابهایش بهطور
مکرر از همنشینیهای خود سخن گفته، و از اینکه بسیاری
از اطلاعات مندرج در کتابهای تاریخی و جغرافیایی
خود را از این طریق بهدست آورده، یاد کرده است (سجادی،
۱۷؛ بیانی، خانبابا، «حافظابرو و حقیقت ... »،
۲۳۶)؛ ازجمله در بیان حوادث سال ۷۸۸ق /
۱۲۸۶م در ذیل جامع التواریخ رشیدی
میگوید که کتاب مکتوبات را در اردوی تیمور نوشته است (ص
۲۸۸)، کتابی که تاکنون نشانی از آن بهدست نیامده
است.
نیز در مقدمۀ ذیل
ظفرنامۀ شامی از همراهی و ملازمت خود در اردوی همایونی
یاد کرده، و در همین سفر بوده است که شاهرخ به او دستور میدهد
تا کتاب ذیل ظفرنامۀ شامی را بنویسد (حاج سیدجوادی،
۱۵). او همچنین در سفر دهلی، در فتح قلعۀ
ماهانه، در فتح شهر حلب و دمشق، در بالای حصار بعلبک همراه امیرتیمور
و در اردوی او بود (حافظابرو، زبدة ... ، ۲ / ۷۴۸،
۸۵۲، ۹۱۲، ۹۱۶؛ بیانی،
خانبابا، مقدمه بر ... ، ۱۰-۱۱). با این ترتیب
اطلاعاتی که او از آخرین کارها و آخرین ماههای زندگـی
امیرتیمور بهدست میدهد، حائز اهمیت بسیار است (نک
: همان، ۱۱؛ حاج سیدجوادی،
۱۵-۱۶).
پس از مرگ تیمور در
۸۰۷ ق / ۱۴۰۴م، حافظابرو بلافاصله به
خدمت جانشین او، شاهرخ درآمد و مقام مورخ رسمی دربار را از او دریافت
کرد. دیری نپایید که حافظابرو در دستگاه شاهرخ نیز
اعتبار فراوان بهدست آورد و در شمار نزدیکان و محرمان شاه درآمد و پس از آن
به دستور و درخواست شاهرخ موفق به تألیف آثار متعدد خود گردید
(کراچکوفسکی، همانجا؛ خواندمیر، ۴ / ۸؛ بهار، ۳ /
۲۰۶؛ استوری، I / 86). گذشته از شاهرخ، وی
در دهۀ پایانی زندگی خود با بایسنقر میرزا، فرزند
شاهرخ و شاهزادۀ هنرمند تیموری مناسبات نزدیکی ایجاد، و به
دستور او زبدةالتواریخ بایسنقری را تألیف کرد (براون،
۳ / ۶۱۰؛ الیت، I / 4)، و هم به فرمان وی
مقدمۀ شاهنامۀ بایسنقری را نگاشت (بیانی، خانبابا، «شاهنامه
... »، ۱۶۳).
حافظابرو در دربار تیمور و شاهرخ
بهجز دبیری و تاریخنگاری، مأموریتهای دیگری
هم بر عهده داشت. در ۷۸۸ق در اردوی تیمور عهدهدار
منصبی بود (افشار، توضیح بر ... ، ۵۸۱۴)، در
همان ایام مأموریت برخی کارهای ساختمانی در شهر بیلقان
به او محول گردید (حافظابرو، همان، ۲ /
۱۰۱۱؛ حاج سیدجوادی، ۱۷). یکبار
نیز همراه مولانا عبدالله لسان به سفارت نزد ایلدرم بایزید
به روم رفت. در این سفر سمت مترجمی داشت؛ او زبان ترکی را که
زبان رسمی دربار تیموریان بود، به خوبی نمیدانست
(حافظابرو، همان، ۲ / ۹۵۳؛ قس: بیانی،
خانبابا، مقدمه بر، ۱۵، که معلوم نیست چرا نوشته است حافظابرو
زبان ترکی را به خوبی میدانسته است)، اما عربی را نیک
میدانسته است و بر آن مسلط بود (بیانی، خانبابا، همان،
۱۵-۱۶).
سرانجام حافظابرو در نزدیکی
زنجان در محلی به نام سرچم درگذشت و در شهر زنجان نزدیک مزار ابوالفرج
زنجانی به خاک سپرده شد. درگذشت او را بیشتر مورخان در شوال
۸۳۴ ضبط کـردهاند (خوانـدمیـر، همانجا؛ نک : سجادی،
۱۷- ۱۸؛ بهار، ۳ / ۲۰۷). اما بهنوشتۀ فصیحخوافی
(د ۸۴۵ ق / ۱۴۴۱م) که هم روزگار حافظابرو
بوده است، او در ۳ شوال ۸۳۳ ق / ۲۵ ژوئن
۱۴۳۰م درگذشته است (۳ / ۲۶۶).
بارتولد نیز اگرچه نخست نظر عبدالرزاق و خواندمیر را پذیرفته
بود، ولی سپس ۸۳۳ ق را درست دانست (نک : «مجموعـه»، VIII / ۷۵،
«تـرکستـان[۲] ... »، ۵۵-۵۶؛ نیـز نک : سجادی،
۱۸).
حافظابرو در عصر خود شهرت بسیار
به دست آورد و موقعیت اجتماعی بالایی یافت. وی
با گروه زیادی از دانشمندان و دانشوران عصر خود دوستی و معاشرت
داشت؛ ازجمله شرفالدین علی یزدی، مؤلف ظفرنامۀ تیموری،
شاه نعمتالله ولی، پیشوای فرقۀ نعمتاللٰهی،
خواجه محمدپارسی، صاحب کتاب فصل الخطاب که از خلفا و اصحاب خواجه بهاءالدین
نقشبند بود و امیرشاهی سبزواری و امیر قاسم انوار، عارف
مشهور در زمرۀ یاران و دوستان او بودند (اعتمادالسلطنه، ۱۶۴؛ بیانی،
خانبابا، «حافظابرو و حقیقت»،
۲۳۵-۲۳۶؛ مایل هروی، مقدمه بر،
۱۰-۱۱).
افزون بر تألیفات مهم، از کارهای
ارزندۀ دیگر حافظابرو همکاری در تهیۀ شاهنامۀ بایسنقری
و نگارش مقدمۀ آن است. این نکته از تطبیق مطالب مفصلی که در مقدمۀ
شاهنامۀ مذکور آمده است با مقدمۀ مجمع التواریخ استنباط میگردد؛ عبارات، جملات و مطالب این
دو مقدمه کاملاً شبیه هم و گاه عین جملات در هر دو جا تکرار شده است.
این همانندی تردیدی بر جای نمیگذارد که حافظابرو
از سوی بایسنقر مأموریت داشته تا بر تدوین این
شاهنامه نظارت بکند و مقدمۀ آن را بنویسد (بیانی، خانبابا، «شاهنامه»،
۱۶۳- ۱۶۸).
حافظابرو در شمار پرکارترین
مورخان ایران و برجستهترین تاریخنگار عصر تیموری
است. او به دقت در ضبط حوادث و صحت گفتار شهرت دارد (صفا، ۴ /
۴۸۸). مورخان پس از او چون میرخواند، عبدالرزاق سمرقندی
و غیاثالدین خواندمیر، مطالب بسیاری از آثار او
استخراج کرده و در کتابهای خود گنجانده، و گاه عین مطالب را آوردهاند
(براون، ۳ / ۶۱۳، ۶۱۸-
۶۱۹؛ مایل هروی، همان، ۱۲).
حافظابرو جدا از تاریخنویسی
که در آن عصر نوعی وقایعنگاری بود، گاه به فلسفۀ تاریخ
و اهمیت و فایدۀ آن نیز پرداخته است و از این حیث بر بسیاری
از مورخان ایران امتیاز دارد. ازجمله در مقدمۀ مجمع التواریخ
مطالب مفصلی پیرامون تعریف دانش تاریخ و معانی
مختلف آن آورده، و نظریات ملل و اقوام مختلف را در باب گاهشماری و
تقویم بیان کرده است. به عقیدۀ او تاریخ
و تقویم برای تعیین وقت است. وی در این مقدمه
از چگونگی بنیادگذاری تاریخ هجری در عهد عمر سخن
رانده است (حاج سیدجوادی، ۱۵-۱۷؛ بیانی،
خانبابا، مقدمه بر، ۱۳ بب ).
آثار حافظابرو متعدد و بیشتر
آنها در زمینۀ تاریخ، و فقط یک اثر او در جغرافیا ست که اتفاقاً شهرت
بیشتری بهدست آورده است. هر چند مجموعههای متعدد خطی از
تألیفات او در دست است، اما هنوز آثار او بهطور کامل معرفی نشده است.
شیوۀ تاریخنویسی حافظابرو بر مبنای واقعگرایی
است. او با توجه به اینکه چندسال در ملازمت تیمور و شاهرخ بود، از
اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی روزگار خود کاملاً مطلع بوده، و
اطلاعات خود را به سبکی پسندیده در قالب کتابها و آثارش درآورده است.
وی در نوشتههای خود کمتر به وقایع خالی از حقیقت یا
حکایات بیفایده توجه نشان داده، و مخصوصاً کوشش داشته است تا
مطالب خود را به وجهی مستند بیان دارد (همو، «حافظابرو و حقیقت»،
۲۳۶).
حافظابرو گذشته از فن تاریخنگاری،
گاه اشعاری نیز میسرود. شعرش البته متوسط است، اما برخی
ابیاتش در کتابهایش درج شده است (همو، مقدمه بر،
۱۵-۱۶). ازجمله باید به ابیاتی که در
جغرافیای او درج شده و یا به ابیاتی که در مواضع
مختلف زبدةالتواریخ و در مقدمۀ ربع ثانی مجمعالتواریخ
آمده است، اشاره کرد (مایل هروی، همانجا). همچنین قطعاتی
در باب فتح دهلی و درگذشت نزدیکان خود سروده که در زبدةالتواریخ
(۱ / ۷۴۲، ۸۵۳، ۹۸۰)
درج شده است.
نثر حافظابرو در همۀ آثارش
روان، ساده و عاری از تکلف و تصنع است. او برخلاف مورخان آن اعصار از نثر
منشیانه و متکلف بیزار است و توجه خود را یکسره به بیان
وقایع معطوف داشته است. از اینرو، کتابهایش را با سبکی
نوشته که برای خواننده جذاب است (صفا، ۴ / ۴۸۹).
آثـار
۱. مجمع التواریخ السلطانیه،
که مفصلترین اثر تاریخی حافظابرو و یکی از مهمترین
آثار فارسی در تاریخ عمومی جهان است. این کتاب در ۴
ربع یا ۴ مجلد است و نویسنده نگارش آن را در
۸۲۶ ق / ۱۴۲۳م به دستور شاهزادۀ
هنرمند بایسنقر میرزا، فرزند شاهرخ آغاز کرد و تا
۸۳۰ ق / ۱۴۲۷م نوشتن و تدوین آن
ادامه داشت. حافظابرو چنانکه خود اشاره میکند، پس از تألیف و تکمیل
«مجموعۀ تاریخی» خود درصدد برآمد تا کتاب مستقلی در تاریخ
جهان با قلم خود بنگارد و چون بایسنقر او را بدین امر مأمور کرد، از
آن استقبال نمود و به این ترتیب مجمعالتواریخ السلطانیه
که متضمن تاریخ جهان از آفرینش آدم تا وقایع سال
۸۳۰ ق است، در ۴ مجلد تدوین گردید (نفیسی،
۱ / ۲۳۸؛ حاجسیدجوادی،
۱۸-۲۱). حافظابرو در آغاز نخستین جلد، اطلاعاتی
در باب چگونگی تألیف این اثر و معرفی منابع خود بهدست میدهد
(بیانی، خانبابا، «حافظابرو و حقیقت»، ۲۳۹).
برخی از منابع که او در تألیف این کتاب از آنها سود برده و
نامشان را در مقدمه آورده است، بدین شرحاند: قصصالانبیاء، تاریخ
طبری، سیرالنبی، مروج الذهب، شاهنامۀ فردوسی،
تاریخ یمینی، الکامل ابناثیر، طبقات ناصری،
جهانگشای جوینی، نظامالتواریخ قاضی بیضاوی،
تاریخ وصاف، جامع التواریخ رشیدی، تاریخ گزیده
و چند کتاب دیگر (همان، ۲۳۹-۲۴۰).
مندرجات هر ربع (جلد) از این کتاب
بدین قرار است:
جلد اول، در تاریخ جهان از آفرینش
آدم تا ابتدای احوال پیامبر اکرم(ص) یعنی تاریخ انبیا
و پادشاهان ایران قبل از اسلام شامل مقدمه و ۴ باب؛ مقدمه در تعریف
دانش تاریخ و فواید آن؛ باب اول احوال پیامبران پیش از
طوفان نوح(ع) و ابتدای ملوک عجم مشتمل بر دو فصل؛ فصل اول: از پیامبری
شیث تا نوح (ع)، فصل دوم: ابتدای ملوک عجم از کیومرث تا زو پسر
تهماسب (پیشدادیان). باب دوم در ذکر فرزندان نوح (ع) و احوال پیامبران
تا قصۀ یوسف(ع) و تاریخ پادشاهان ایران (کیانیان)
و قصۀ پیامبران تا حضرت سلیمان(ع). باب سوم در ۵ فصل است:
۱. در احوال اسکندر، ۲. پیامبران پس از اسکندر، ۳.
پادشاهان عجم (ملوک الطوایف یا اشکانیان)، ۴. ملوک روم پس
از اسکندر، ۵. پادشاهان عرب. باب چهارم: در ذکر پادشاهی ساسانیان.
جلد دوم، مشتمل بر ۴ باب است: باب
اول در احوال حضرت رسول (ص) از ابتدای ولادت تا وفات؛ باب دوم در شرح احوال
خلفای راشدین؛ باب سوم در ذکر احوال بنیامیه؛ باب چهارم
در تاریخ بنیعباس تا انقراض آنان به دست هلاگو.
جلد سوم، دربردارندۀ تاریخ
پادشاهان ایران و اسلام و مشتمل بر گزارش تاریخ در دورههای
طاهریان، صفاریان، سامانیان، دیلمیان، غزنویان،
سلجوقیان، اتابکان، غوریان، اسماعیلیان، خوارزمشاهیان،
قراختاییان کرمان و تاریخ مغولان و ایلخانان تا
۷۳۶ق / ۱۳۳۶م (سال وفات ابوسعید
گورکان).
جلد چهارم، مشهور به زبدةالتواریخ
بایسنقری است. این مجلد شامل تاریخ ایران و مغولان
از ۷۳۶ق تا ۸۳۰ ق است (بیانی،
خانبابا، مقدمه بر، ۲۹ بب ؛ مدرسی، ۹-۱۱؛
منزوی، خطی، ۶ /
۴۱۹۰-۴۱۹۱). اینکه حافظابرو
مجلد چهارم مجمعالتواریخ را زبدةالتواریخ بایسنقری نامیده،
موجب آن شده که بیشتر فهرستنویسان، نسخ خطی این دو کتاب
را یکی پنداشتهاند (نک : بیانی، خانبابا، همان،
۴۹-۵۰؛ قس: قزوینی، یادداشتها، ۳
/ ۱۲۰-۱۲۱). بنابراین، از مندرجات
فهارس بهدقت نمیتوان تعیین کرد که این نسخهها بخشهای
مجمعالتواریخاند یا زبدةالتواریخ بایسنقری، و
ممکن است پس از رؤیت اصل دستنویسها و مقایسۀ آنها
با همدیگر نتایج متفاوتی بهدست آید. حتى قزوینی
(همانجا) این تخلیط را پیش آورده است (نک : صفا، ۴ /
۴۸۸).
حافظابرو در تألیف آثار تاریخی
خود بهویژه مجمعالتواریخ از منابع متعدد و گوناگون بهره برده که برخی
از آنها امروزه از میان رفته است یا در دسترس نیست؛ ازجمله میتوان
به جلدهای مفقود تاریخ بیهقی اشاره کرد که او قسمتهایی
از آن را در کتابش آورده است (بارتولد، «ترکستان»، ۳۲؛ اقبال،
۲۸۷). برخی منقولات او را بارتولد یادآور شده است؛
مخصوصاً باید به داستان باغ زیبای سلطان محمود در بلخ اشاره کرد
که سلطان هزینۀ نگهداری آن را به رعایای بلخ تحمیل کرده و باعث
ناخشنودی آنان شده بود (همان، 288). حافظابرو در مقدمۀ کتاب به بهرهگیری
خود از آثار پیشینیان اشاره، و گاه قسمتهایی از اصل
کتابها را عیناً نقل کرده است (همان، 55-56).
مجمعالتواریخ را باید
فشرده و گزیدۀ همۀ آثار حافظابرو بهشمار آورد؛ زیرا آن را در سالهای پایانی
زندگی و از تلفیق و گزیدهکردن سایر آثارش پدید
آورده، و با نثری استوار و ساده به رشتۀ نگارش درآورده
است. حتى گاه بخشهایی از سایر کتابهایش را عیناً در
این اثر خود وارد ساخته، چنانکه بخشهای زیادی از ذیل
جامع التواریخ رشیدی را در جلد سوم مجمع التواریخ درج
کرده، امـا بههرحال تغییراتی در آن داده است (نک : حاجسیدجوادی،
۱۸-۲۰). همچنین بخشهایی از قسمتهای
تاریخی جغرافیای خود را ازجمله احوال ملوک کرت را عیناً
در مجمعالتواریخ و زبدةالتواریخ وارد کرده است. از مجلدات چهارگانۀ مجمعالتواریخ،
طبعاً جلد اول و دوم آن گرچه فاقد ارزش نیست، اما اهمیت کمتری
دارد، زیرا نویسنده از منابع متعددی سود جسته و همواره با صداقت
از منابع خود نام برده است. او در آغاز تصور میکرد که جلد اول جامعالتواریخ
رشیدی از میان رفته است، بنابراین، جلد اول مجمعالتواریخ
را نگاشت و بهجای آن محسوب داشت (استوری، ۲ /
۴۶۰-۴۶۱؛ نیز EI۲, III / ۵۷-۵۸). وی در مواردی هم تصریح
میکند که جامعالتواریخ رشیدی الگو، و یکی
از منابع اصلی او بوده است (مدرسی، ۱-۲). بااینهمه،
او در تدوین این کتاب متحمل زحمات فراوان شده است (پیگولوسکایا،
۴۲۲).
مجمعالتواریخ یکی از
منابع عمدۀ تاریخنویسان پس از حافظابرو ست؛ بهویژه عبدالرزاق
سمرقندی، خواندمیر و اسفزاری از آن بهطور شایانی
استفاده کردهاند و گاه قسمتهایی از آن در آثارشان عیناً نقل
شده است (مایل هروی، «جغرافیا ... »، ۱۲). بیش
از همه عبدالرزاق سمرقندی در تألیف مطلع سعدین، به مجمع التواریخ
و دیگر آثار تاریخی حافظابرو استناد جسته و تقریباً بیشتر
وقایع تاریخی تا ۸۳۰ ق /
۱۴۲۷م را از آن استخراج کرده است، اما حوادث پس از آن تا
۸۷۵ ق / ۱۴۷۰م را شخصاً نوشته است (پیگولوسکایا،
همانجا). به عقیدۀ پیگولوسکایا، با آنکه حافظابرو و عبدالرزاق سمرقندی
هر دو مورخ درباری محسوب میشوند، اما در مقایسه با میرخواند
و شرفالدین علی یزدی کمتر به چاپلوسی و تملق
پرداختهاند (ص ۴۲۶). بارتولد میگوید که در مقایسۀ اثر
حافظابرو و عبدالرزاق سمرقندی، مطالب تاریخی در مجمعالتواریخ
مشروحتر بیان شده، اما حکایات مطلع سعدین مفصلتر است
(همانجا).
نسخههای خطی
دستنویسهای مجمعالتواریخ
السلطانیه، زبدةالتواریخ و مجموعۀ تاریخی
حافظابرو با همدیگر و نیز با جامعالتواریخ رشیدی
چنان درهم آمیختهاند که تفکیک و جداکردن آنها به سختی ممکن است
و نیازمند آن است که هر نسخه با ذکر جزئیات و به دقت معرفی شود.
بیشتر فهرستنویسان و محققان تاریخ آن روزگار در معرفی
نسخههای این کتابها دچار اشتباه شده و گاه آنها را به جای هم
شناساندهاند، بهویژه بخشهای مفصلی از مجمعالتواریخ،
مجموعۀ تاریخی حافظ ابرو و جامعالتواریخ رشیدی
را کاتبان درهم آمیخته که تفکیک آنها تقریباً ناممکن است و نمیتوان
به صرف مقایسۀ یکی دو نسخه، نوشتههای حافظابرو را از رشیدالدین
جدا ساخت. این امر موجب گردیده که برخی از محققان معاصر این
درهم آمیختگی را متوجه حافظابرو ساخته و او را متهم به انتحال آثـار
رشیـدالدیـن فضلالله بنمایند (نک : مرتضـوی،
۴۸۱-۴۸۲)؛ درحالیکه طرح او قبل از
نگارش مجمعالتواریخ، تدوین مجموعهای تاریخی بوده
که قسمتهایی از آن را خود نوشته، و بخشهای مفصلتر را از بین
آثار دیگران برگزیده و در مجموعۀ خود جای
داده است و هرگز ادعای نگارش تمامی بخشهای آن را نداشته است.
بههرحال مجمعالتواریخ السلطانیه
کاملترین دورۀ تاریخ عمومی جهان است که حافظابرو نوشته و نسخههای
متعددی بهصورت کامل و یا ناتمام از آن در دست است. در مجموع باید
اشاره کرد که از جلدهای اول و دوم آن نسخههای بیشتری در
دست است و از ربع سوم و چهارم آن دستنویسهای کمتری موجود است
(نک : دانشپژوه، فهرست میکروفیلمها ... ، ۱ /
۱۸۳-۱۸۴، ۲ / ۱۴۴،
۲۲۷، مقدمه بر ... ، ۱۳، نیز حاشیه؛
حکمت، ۳ / ۶۱۰، نیز حاشیه؛ حاجسیدجوادی،
۲۰؛ بیانی، مهدی،
۱۷۲-۱۷۵؛ افشار و دانشپژوه، ۴ /
۷۳۰).
از مجمعالتواریخ السلطانیه
تنها دو بخش کوتاه بهچاپ رسیده است: ۱. بخشی از آن در
۱۲۳ صفحه در لاهور پاکستان (۱۳۵۳ق /
۱۹۳۴م؛ نک : مشار، ۳ / ۹۸۴)؛
۲. قسمت تاریخ اسماعیلیان مشتمل بر احوال خلفای علویۀ مغرب
و مصر و نزاریان ایران براساس نسخۀ خطی
کتابخانۀ ملک به اهتمام محمد مدرسی زنجانی (تهران،
۱۳۶۴ش)، که مصحح برای تکمیل مطلب، بخشهایی
از جامعالتواریخ رشیدالدین و زبـدةالتواریخ ابـوالقاسم
کـاشانی را ــ که متضمن گزارش کارهای اسماعیلیه است ــ
همراه با متن کتاب و در کنار آن آورده است (مدرسی، ۱-۳).
۲. زبدةالتواریخ بایسنقری.
این کتاب جلد (ربع) چهارم مجمعالتواریخ السلطانیه است که مؤلف
نامی جداگانه بر آن نهاده و به بایسنقرمیرزا تقدیم داشته
است. زبدةالتواریخ شامل حوادث تاریخی ایران بزرگ است که
به گفتۀ حافظابرو وسعت آن از ختای در چین، هند و دریای
عرب تا حدود روم و فرنگ امتداد داشته است. دورۀ تاریخی
که در زبدةالتواریخ بدان پرداخته شده، از وقایع سال
۷۳۶ق / ۱۳۳۶م آغاز و تا
۸۳۰ ق / ۱۴۲۷م ادامه یافته است.
این کتاب مشتمل بر دو فصل یا دو قسمت است:
فصل اول شامل حوادث تاریخی
از ۷۳۶ق (سال درگذشت سلطان ابوسعید مغول) تا
۸۰۷ ق (سال مرگ امیرتیمور گورکان) است و در آن از
وقایع مربوط به پایان حکومت ایلخانان، احوال و سجایای
امیرتیمور و گزارش دوران زندگی و کارها و فتوحات او تا سال مرگش
سخن رفته است (حاجسیدجوادی، ۲۱). این بخش تقریباً
همانند ظفرنامۀ شامی مشتمل بر حوادث همان سالها ست، گو آنکه حافظابرو آن را به
انشای خود نگاشته، و اثری جدید پدید آورده است (منزوی،
فهرستواره ... ، ۱ / ۶۴۷).
فصل دوم دنبالۀ فصل نخستین
و مشتمل بر احوال سلطان شاهرخ از آغاز پادشاهی او (۸۰۷ ق)
تا میانۀ دورۀ حکومت وی یعنی ۸۳۰ ق است و با گزارش
ماجرای سوءقصد نافرجام به شاهرخ در این سال بهدست احمد لر از طرفداران
فضلالله استرابادی خاتمه مییابد (حاجسیدجوادی،
همانجا؛ بیانی، مهدی، ۱۷۱). حافظابرو نگارش
زبدةالتواریخ را در ۸۲۶ ق به امر بایسنقر آغاز و
در ۸۳۰ ق به انجام رساند (قزوینی، یادداشتها،
۳ / ۱۲۰-۱۲۱؛ اعتمادالسلطنه،
۱۶۵). در باب سبب تألیف این کتاب گفتهاند که بایسنقر
به حافظابرو فرمان داد تا تاریخ بزرگی در باب تیموریان
تألیف نماید و احوال تیمور، جانشینان و شاهزادگان تیموری
را در آن بگنجاند (مرتضوی، ۴۸۰).
قراردادن این اثر بهعنوان جلد
چهارم مجمعالتواریخ، موجب آن شده است که برخی از محققان و مورخان نام
این دو را با هم خلط کنند. محمد قزوینی چنین پنداشته که
نام تمامی مجلدات مجمعالتواریخ، زبدةالتواریخ است و اضافه میکند
که دورۀ کاملی از نسخههای این اثر در دست نیست (
مقالات، ۲ / ۳۰۳-۳۰۴)؛ اما چاپ و
انتشار فهارس نسخههای خطی کتابخانهها، دستنویسهای
متعددی از این کتاب را بازشناسانید.
چنانکه اشاره شد، حافظابرو در تدوین
فصل اول این کتاب از ظفرنامۀ شامی و دیگر آثار تاریخی پیش از خود بهره
برده است، اما در این بازنگاشت او تنظیم جداگانهای به نوشتۀ خود
داده، آنها را اصلاح کرده و مطالبی بر آنها افزوده است؛ ازجمله گزارش او در
باب سربداران در این جلد همراه با اطلاعات جدید است و بهویژه
آگاهیهای تازهای در باب حوادث سالهای
۷۴۵ تا ۷۵۹ق بهدست داده است (اسمیت،
۱۵).
شیوۀ تدوین و
نگارش زبدةالتواریخ بهصورت سالشمار است. مؤلف ذیل هر سال، وقایع
اتفاقیه را با دقت و تفصیل شرح داده، چنانکه اته عقیده دارد زبدةالتواریخ
از هر حیث کتابی پرمطلب و بیهمتا ست (ص
۲۸۱). حافظابرو در این اثر ضمن بیان حوادث، گاه به
اوضاع و احوال مردم و شیوۀ زندگی و اوضاع اقتصادی آنان توجه میکند؛ بارها راجع
به قحطی در شهرهای بزرگ ایران چون تبریز، اصفهان و سیستان
سخن رانده است و یکبار هم از نرخ حبوبات و غلات در آذربایجان، سلطانیه،
قزوین و همدان در ۸۱۶ ق به تفصیل یاد میکند
(نک : حاجسیدجوادی، ۵۲).
از نکات دیگری که حافظابرو
به آن توجه نشان میدهد، مطالبی است که در خصوص آیین
کشورداری تیمور و شاهرخ بهدست میدهد، هرچند او به ملاحظات نزدیکی
با آنان از ذکر مطالب انتقادی خودداری کرده است (همو،
۴۱-۴۲)؛ با این وصف گزارش مؤلف از اعمال تیمور،
از لشکرکشیها، کشورگشاییها و قتل و غارتهای او، اسیرکردن
مردم و کشتن آنان نسبتاً دقیق است. او در قالب ذکر وقایع، متذکر فجایعی
شده که بر مردم ایران در آن روزگار گذشته است. ازاینرو، زبدةالتواریخ
را باید در باب حوادث روزگار تیمور و سالهای پس از مرگ او مهمترین
تاریخ ایران بهشمار آورد. هیچ یک از مورخان، وقایع
آن سالها را با این دقت و تفصیل ننوشتهاند. نوشتههای حافظابرو
پس از او مورد استفادۀ کسانی چون عبدالرزاق سمرقندی، فصیح خوافی، میرخواند
و خواندمیر قرارگرفته است (همو، ۲۹-۳۰؛ بارتولد،
۱۷۵). میرخواند بخش مربوط به سربداران را تقریباً
با اقتباس کامل از زبدةالتواریخ نوشته، و در روضة الصفا درج کرده است (اسمیت،
۱۹-۲۲).
زبدةالتواریخ بهخصوص قسمت دوم
آن برپایۀ اصیلترین اسناد یعنی مدارک دیوانی
آن عصر نوشته شده و مؤلف برخی اطلاعات خود را شخصاً از امیرتیمور
و شاهرخ شنیده و آنها را به قید ضبط درآورده است. عبدالحسین نوایی
بر این عقیده است که زینالدین مستوفی فرزند
حمدالله مستوفی کتاب ذیل تاریخ گزیدۀ خود را بهطور
کامل از زبدةالتواریخ برگرفته و کار او صرفاً تلخیص اثر حافظابرو ست.
به گفتۀ او زینالدین مستوفی و عبدالرزاق سمرقندی مؤلف
مطلع سعدین هر دو کتاب خود را از روی زبدةالتواریخ و ذیل
جامع التواریخ رشیدی نوشتهاند، با این تفاوت که
عبدالرزاق سمرقندی خود بدین نکته اعتراف دارد، اما زینالدین
اساساً متعرض آن نشده است (نک : نوایی،
۵۸۰۷-۵۸۱۱).
از زبدةالتواریخ بایسنقری
نسخههای خطی متعددی بهصورت مستقل یا بهعنوان جزئی
از مجمعالتواریخ السلطانیه در دست است (نک : حاجسیدجوادی،
۲۵-۲۶، ۲۸-۲۹؛ منزوی، خطی،
۶ / ۴۱۹۲؛ بیانی، مهدی،
۱۷۶؛ آقابزرگ، ۱۲ / ۲۳-۲۴؛
دانشپژوه، فهرست کتابخانه ... ، ۹ / ۱۲۵۶، فهرست میکروفیلمها،
۲ / ۲۸۶؛ اصفهانیان،
۱۰۶-۱۰۷).
بخش کوتاهی از زبدةالتواریخ
با عنوان سفرنامۀ چین برگرفته از زبدةالتواریخ حافظابرو، که متن سفرنامۀ غیاثالدین
ایلچی بایسنقر در سالهای۸۲۲-۸۲۶
ق / ۱۴۱۹-۱۴۲۳م به چین
است، توسط محمدشفیع، دانشمند پاکستانی استخراج و بهچاپ رسیده
است (منزوی، فهرستواره، ۱ / ۱۰۳)؛ اما متن کامل آن
به کوشش کمال حاجسیدجوادی در۴ مجلد و
در۱۳۸۰ش انتشار یافته است. مصحح نخست جلد سوم و
چهارم این اثر را در ۱۳۷۲ش به چاپ رساند و سپس متن
کامل آن را در ۴ جلد تصحیح و منتشر کرد. او سراسر کتاب را به دو بخش
تقسیم و هر بخش را در دو مجلد جداگانه تفکیک کرد: ۱. جلد اول از
بخش اول شامل وقایع ۷۳۶-۷۸۰ ق /
۱۳۳۶- ۱۳۷۸م؛ ۲. جلد دوم
از بخش اول حاوی وقایع ۷۸۱-۸۰۷ ق
/ ۱۳۷۹-۱۴۰۴م (واقعۀ مرگ تیمور)؛
۳. جلد اول از بخش دوم شامل وقایع ۸۰۷ -
۸۱۸ ق / ۱۳۷۹-
۱۴۱۵م؛ ۴. جلد دوم از بخش دوم مشتمل بر حوادث
۸۱۸ - ۸۳۰ ق /
۱۳۷۹-۱۴۲۷م. وی در تصحیح
این اثر از نسخۀ شمارۀ ۱۶۶‘۴ کتابخانۀ ملی ملک
بهعنوان اساس، و از نسخۀ دیگر آن کتابخانه در کنار نسخۀ کتابخانۀ فاتح
استانبول بهعنوان نسخهبدل استفاده نمود (حاجسیدجوادی، همانجا، نیز،
۶۱-۶۶).
۳. مجموعۀ تاریخی.
حافظابرو این مجموعه را پیش از نگارش مجمعالتواریخ السلطانیه
و بهتدریج گردآوری و تألیف کرد. مقصود وی از تدوین
این مجموعۀ تاریخی آن بود تا یک دوره از تاریخ جهان و ایران
را از آغاز آفرینش آدم تا روزگار خود در یک کتاب گرد آورد. وی
برای تدوین این اثر بزرگ بهجای آنکه خود به نگارش سراسر
آن بپردازد، بخشهایی از آن را از کتابهای معتبر و رایج
تاریخی برگزید و ادامۀ رویدادهای تاریخی
آن کتابها را در رسالههای جداگانه نوشت و به این ترتیب مجموعۀ تاریخی
او پدید آمد که مرکب از چندین کتاب معتبر تاریخی و چندین
ذیل است که ذیلها را همه خود او نوشته است. مجموعۀ تاریخی
حافظابرو شامل این بخشها ست: ۱. مقدمه در تعریف تاریخ و
فواید آن، نوشتۀ حافظابرو (منزوی، همان، ۱ / ۵۲۱؛ اته، I / 76-77)؛
۲. ترجمۀ تاریخ طبری اثر بلعمی؛ ۳. ذیل تاریخ
طبری همراه با مقدمه و فهرست راهنما، نوشتۀ حافظابرو؛
۴. جامعالتواریخ رشیدی (بخشهای مفصلی از آن)
اثر خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی؛ ۵. ذیل جامع
التواریخ رشیدی، نوشتۀ حافظابرو؛ ۶. تاریخ
ملوک کرت، اثر حافظابرو؛ ۷. فصول کوتاهی دربارۀ حکمروایی
طغاتیمور، امیرولی بن شاه علی هندو، و امیر ارغونشاه،
همگی نوشتۀ حافظابرو؛ ۸. تاریخ سربداران، نوشتۀ حافظابرو؛
۹. تاریخ آل مظفر، اثر حافظابرو؛ ۱۰. ظفرنامۀ شامی،
تألیف نظامالدین شامی مورخ معروف معاصر امیرتیمور؛
۱۱. ذیل ظفرنامۀ شامی، تألیف حافظابرو؛ ۱۲. تاریخ حضرت
صاحب قرانی (امیرتیمور گورکان)، اثر حافظابرو؛ ۱۳.
تاریخ شاهرخ، از حافظابرو (وقایع سلطنت او تا ۸۱۹
ق / ۱۴۱۶م).
این مجموعۀ تاریخی
شامل تاریخ جهان و ایران تا ۸۱۹ ق است (نفیسی،
۱ / ۲۳۸؛ بیانی، خانبابا، مقدمه بر،
۱۸ بب ؛ منزوی، فهرستواره، ۱ / ۶۵۰).
حافظابرو در ۸۲۰ ق به دستور شاهرخ تألیف و تدوین
مجموعۀ تاریخی را آغاز کرد. قسمتهایی که او شخصاً
نگاشته، متضمن احوال پادشاهان محلی و فرمانروایان گمنام و ناشناختۀ مناطق
مختلف ایران است که در این اثر وارد شده و بر ارزش آن افزوده است (اسمیت،
۱۰-۱۱؛ بارتولد، «مجموعه»، VIII / ۷۶). اهمیت
این اثر در آن است که حافظابرو قطعات خالی ماندۀ تاریخی
را پر کرده و در باب دورههایی که کسی مطلبی دربارۀ آنها
ننوشته یا تحقیقی صورت نگرفته، کتاب یا رسالۀ کوتاهی
نوشته است. ازاینرو، اثر او برای وقوف بر مسائل تاریخی
ناشناخته در شمار منابع دست اول جای دارد. نثر او هم در این کتاب
کاملاً ساده، روان و بیپیرایه است و این نکته امتیاز
او را بر مورخان دیگر نشان میدهد (کراچکوفسکی، IV / 518-519).
حافظابرو با تدوین این
مجموعه ــ بهویژه بخشهایی که خود نوشته ــ خدمت شایان
توجهی به تاریخنگاری در ایران کرده است. هرچند بخشهای
بیشتر این مجموعه تاکنون به طبع نرسیده، اما پژوهشگران تاریخ
از نسخ خطی آن همواره سود جستهاند. در اینجا برخی از رسالاتی
را که حافظابرو خود نوشته و در این مجموعه درج کرده، با تفصیل بیشتری
معرفی میکنیم:
۱. ذیل جامع التواریخ
رشیدی (نک : ادامۀ مقاله).
۲. تاریخ ملوک کرت. این
اثر را حافظابرو به دستور شاهرخ نوشته و منابع او در تألیف آن، بیشتر
کتابهایی است که دیگران نوشتهاند و یا مطالب و روایاتی
است که مؤلف از افراد ثقه و مورد اعتماد شنیده، و یا خود شاهد بوده
است. وی در مقدمۀ این اثر نام خود و پدرش را که مورد مناقشۀ پژوهشگران بود،
بهدقت یاد کرده است (بیانی، خانبابا، همان، ۷، حاشیه،
نیز ص ۱۹). برخی از سرفصلهای این اثر چنین
است: نسب ملوک کرت، قتل ملک سیفالدین غرجستان و موجبات آن، و کشتهشدن
ملک نصیرالدین علی بهدست فخرالدین کرت (منزوی،
همان، ۲ / ۸۱۰). از این کتاب محققان متعددی
استفاده کردهاند، از آن جمله قاسم غنی در نگارش تاریخ عصر حافظ (بحث
در آثار و افکار و احـوال حافظ) بـه کرات از آن سود جسته است (نک : آقابزرگ،
۲۶ / ۱۲۲-۱۲۳). از تاریخ
ملوک کرت چند نسخۀ خطی مستقل در بین دیگر آثار حافظابرو برجای
مانده، ازجمله نسخۀ خطی شمارۀ ۱۶۳‘۴ کتابخانۀ ملی ملک
که به خط نسخ است و میکروفیلم آن به شمارۀ
۶۳۳‘ ۳ در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه موجود است
(دانشپژوه، فهرست میکروفیلمها، ۲ / ۲۰۵).
نسخۀ دیگر آن به شمارۀ ۱۶۴‘۴ در کتابخانۀ ملی ملک
نگهداری میشود (بیانی، خانبابا، همان، ۷، حاشیه).
بخش آخر تاریخ ملوک کرت که متضمن احوال پادشاهان آخر این سلسله است،
ضمن پنج رسالۀ تاریخی حافظابرو به طبع رسیده است. متن کامل آن به
کوشش هاشم محدث تصحیح شده است و ترجمۀ مقدمۀ فلکس تاور نیز
به اهتمام ع. روحبخشان در مقدمۀ آن آمده است.
۳. پنج رسالۀ تاریخی.
این کتاب اثری است که آن را فلکس تاور ایرانشناس چک از مجموعۀ آثار
تاریخی حافظابرو برگزیده، و همراه با مقدمه و تصحیح
انتقادی در پراگ (۱۹۵۸م) به طبع رسانده است. متن
کتاب مشتمل بر این رسالات حافظابرو ست:
رسالۀ اول: پادشاهی
طغاتیمور بـن سودای بـن کاون بن بابا کاون. این رساله حاوی
گزارش حوادث دوران نخست امارت طغاتیمور در خراسان است، بدون آنکه متعرض همۀ وقایع
دورۀ زمامداری او شود. مؤلف آن را با شرح ماجرای قتل طغاتیمور
به پایان میرساند (بیانی، خانبابا، مقدمه بر،
۱۹-۲۰، ۲۲، حاشیۀ ۱؛ منزوی،
فهرستواره، ۲ / ۸۳۳).
رسالۀ دوم: پادشاهی
امیرولی بن شیخ علی هندو، که موضوع آن گزارش کارها و فعالیتهای
گروهی از سربداران در مازندران از حدود سال ۷۵۰ تا اوایل
سال ۷۶۰ق است. در این سالها امیرولی درصدد
بود که قدرت را بهطور کامل در دست بگیرد. در ضمن آن از بازگشت امیرعلی
مؤید به حکومت سبزوار به یاری امیرولی سخن رفته است
(بیانی، خانبابا، همان، ۲۰؛ نفیسی، ۱ /
۲۳۸؛ منزوی، همانجا).
رسالۀ سوم: تاریخ
امرای سربداریه و عاقبت ایشان است. این رساله در باب وقایع
دوران نخست حکومت سربداران (ح ۷۳۵ق /
۱۳۳۵م) و گزارش فعالیتهای شیخ خلیفه
و شیخ حسن جوری، مرشدان سربداران است. مندرجات این رساله از
منابع دست اول در تاریخ سربداران است و همۀ محققان که به
احوال این سلسله پرداختهاند، از آن استفاده کردهاند. مؤلف در باب این
گروه و امور داخلی و آداب و رسوم آنان مطالبی آورده است که در مآخذ دیگر
دیده نمیشود.
رسالۀ چهارم: تاریخ
امیر ارغونشاه. امیرارغون در ۶۴۱ ق /
۱۲۴۳م حکومت قسمت بزرگی از ایران از کنار آمویه
تا دیاربکر را در دست گرفت و مدت ۳۰ سال به آرامش حکومت کرد و
سرانجام به مرگ طبیعی درگذشت (بیانی، خانبابا، همان، نیز
نفیسی، همانجاها؛ منزوی، همان، ۲ /
۸۴۲).
رسالۀ پنجم: بخشی
از تاریخ ملوک کرت. این بخش شامل حوادث سالهای پایانی
این سلسله و گزارش لشکرکشی ملک پیرعلی به نیشابور
در ۷۷۰ق / ۱۳۶۹م و شرح گوشهای
از کارهای علی مؤید است. مجموعۀ این
۵ رساله را حافظابرو بیشتر براساس دیدهها و شنیدهها و
مشاهدات شخصی خود نوشته، و ازاینرو، از اهمیت خاصی
برخودار است و در زمرۀ مهمترین منابع این دوره از تاریخ ایران محسوب میگردد.
۴. تاریخ سربداران، که
خلاصهای از آن در کتاب پنج رسالۀ تاریخی به طبع رسیده،
اما متن کامل آن هنوز تصحیح نشده و انتشار نیافته است. حافظابرو
ظاهراً در تألیف زبدة التواریخ از آن بهره برده و بخشهایی
را در آن کتاب نقل کرده است (آقابزرگ، ۲۶ /
۱۳۲-۱۳۳؛ نفیسی، همانجا؛ منزوی،
همان، ۲ / ۸۶۹).
۵. تاریخ آل مظفر. این
اثر در باب سلسلۀ آل مظفر است که چند دهه در ایالت فارس و مناطق پیرامون آن
چون کرمان، اصفهان و یزد حکومت کردند. برخی عناوین این
کتاب بدین شرح است: ذکر نسب آلمظفر، ذکر توجه محمد مظفر به اردوی
اولجایتو، منازعت عضدالدین یزدی و میرمحمد مظفر
(همان، ۲ / ۸۳۷). از این کتاب در فهارس کتب خطی
یاد شده، اما تاکنون به طبع نرسیده است (نک : قزوینی، «یو»
ـ «یز») از این رساله چند نسخۀ خطی در دست است، ازجمله در
مجموعۀ شمارۀ ۱۶۴‘۴ کتابخانۀ ملی ملک
(افشار و دانشپژوه، ۷ / ۲۲۲)، نسخۀ کتابخانۀ ملی
پاریس (غنی، ۱ / ۴۵) و نسخۀ کتابخانۀ عباس
اقبال (آقابزرگ، ۲۶ / ۱۲۲-۱۲۳).
۶. ذیل ظفرنامۀ شامی
(نک : دنبالۀ مقاله).
۷. تاریخ شاهرخ، در باب تاریخ
پادشاهی شاهرخ از ۸۰۷ تا ۸۱۶ ق /
۱۴۰۴ تا ۱۴۱۳م، همراه با مقدمهای
در تاریخ امیرتیمور (اته، I / 76-77؛ بیانی، خانبابا،
تعلیقات بر ... ، ۳۱۴). احتمالاً تاریخ شاهرخ اثری
مستقل نیست، اما اظهارنظر دقیق پیرامون آن مستلزم بررسی
همۀ نسخ خطی آن و مقایسه با کتابهای دیگر حافظابرو
ست. احتمال دیگر این است که وی نخست این بخش از تاریخ
عصر شاهرخ را نوشته و سپس آن را به زبدةالتواریخ ملحق کرده است. از تاریخ
شاهرخ چند نسخۀ خطی نشان دادهاند: کتابخانۀ ملی پاریس
به شمارۀ ۰۴۶‘۲، کتابخانۀ توپکاپیسرای
ترکیه به شمارۀ ۲۸۲ که ۲۰ تصویر رنگی دارد، و
کتابخانۀ داماد ابراهیم پاشا در ترکیه به شمارۀ
۹۱۹ که در ۸۸۵ ق کتابت شده است (منزوی،
فهرستواره، ۲ / ۸۷۸؛ آقابزرگ، ۲۶ /
۱۳۳؛ بیانی، خانبابا، مقدمه بر،
۱۷-۲۲). بهگفتۀ قزوینی در کتابخانۀ «دیوان
هند»، نسخۀ یکی از تألیفات حافظابرو موسوم به تاریخ شاهرخ
موجود است که اته فهرستنگار کتابخانه احتمال داده که آن بخشی از زبدةالتواریخ
و یا جغرافیای تاریخی است (یادداشتها،
۳ / ۱۲۲؛ نیز نک : بیانی، خانبابا،
تعلیقات بر، ۳۱۴-۳۱۵).
بخشهایی از مجموعۀ تاریخی
حافظابرو در نسخههای خطی آثار او دیده میشوند، که بـه
برخی از آنها اشاره میشود: الف ـ نسخۀ شمارۀ
۲۶۷‘ ۳ کتابخانۀ نورعثمانیه که شامل ظفرنامۀ شامی
و ذیل ظفرنامه از حافظابرو ست و در ۸۲۸ ق /
۱۴۲۵م نوشتـه شده است؛ ب ـ نسخۀ شمارۀ
۷۰۳ حکیم اوغلو علی پاشا که فقط جلد اول جامع
التواریخ (مجمع التواریخ) است و در آغاز آن مقدمه و فهرست راهنما آمده
است؛ ج ـ نسخۀ شمارۀ ۲۷۹-۲۸۰ (شم ۱ ب) مجموعـۀ
دانشکدۀ ادبیـات از سدۀ ۱۱ق / ۱۷م؛ د ـ نسخۀ دیگر
مجموعۀ ادبیات به شمارۀ ۲ ب، تاریخ شاهرخ است که در سدۀ
۱۱ق نوشته شده است (استوری، ۲ / ۵۰۳).
۴. جغرافیا. این کتاب
از برجستهترین آثار حافظابرو و تنها اثر او در دانش جغرافیا ست. این
اثر مشتمل بر دو جلد مفصل است: مجلد نخست شامل جغرافیای جهان به روایت
جغرافینگاران مسلمان است و بهویژه قسمت فارس و کرمان آن از تفصیل
بیشتر برخوردار است؛ جلد دوم جغرافیای خراسان، و این جلد
بر روی هم از سراسر مجلد نخست، مفصلتر است (کراچکـوفسکی، IV / 515-516).
حافظابرو تألیف این کتاب
را در ۸۱۷ ق / ۱۴۱۴م شروع کرد. در این
سال کتابی در جغرافیا به زبان عربی بهدست شاهرخ سلطان تیموری
رسید و او حافظابرو را مأمور کرد تا نخست این کتاب را به زبان فارسی
برگردانده، سپس آن را کامل سازد. حافظابرو به جای ترجمه، همۀ آثار
موجود جغرافیایی را که بیشتر آنها به زبان عربی
بود، بررسی کرد و تألیف کامل جدیدی پدید آورد (همو،
IV / ۵۱۵). به این ترتیب وی توانست
با چند سال پژوهش و تحقیق کتاب جامعی در جغرافیای جهان
اسلام و ایران تألیف نماید. حافظابرو به جز منابع مکتوب که بیشتر
به زبان عربی بود، از کتابهای جغرافیایی زبان فارسی
نیز استفاده کرد و از اطلاعات وسیع خود و پژوهشهای میدانی
سود فراوان برد و همه را به نحوی شایسته در کتابش وارد ساخت. او در بسیاری
از سفرهای تیمور و شاهرخ همراه آن دو بود، ازاینرو، اطلاعاتی
که مربوط به شهرها و قصبات مسیر راه او بود، از غنای بیشتر
برخوردار است (مایل هروی، مقدمه بر، ۲۵). حافظابرو در
مقدمۀ کتاب به این نکته تصریح دارد که مآخذ او در قسمتهای
عمومی و مناطق غرب جهان اسلام، ترجمۀ کتب جغرافیایی
عربی از قبیل مسالک الممالکهـا ست، اما در قسمت مربوط بـه مـاوراءالنهر
ترکستان، دشت قبچاق و خراسان از اطلاعات و پژوهشهای میدانی خود
بهره برده است.
تألیف این کتاب ۶ سال
به طول انجامید ودر ۸۲۳ ق به شاهرخ تقدیم شد
(کراچکوفسکی، همانجا). وی در این مدت به تکمیل دیگر
کتابهایش نیز سرگرم بود (سجادی، ۱۹).
جغرافیای حافظابرو مشتمل
بر دو جلد است: جلد اول که با مقدمهای طولانی آغاز میشود،
مشتمل بر این قسمتها ست: نقشۀ جهان، مقدمۀ جغرافیا، مقدمۀ تاریخ، کیهانشناسی، توصیف دریا، دریاچهها،
رودها، کوهها و سرزمین عربستان، گزارش جغرافیایی از مناطق
غربی جهان اسلام تا ولایات آذربایجان، گرجستان، روم، شام، سواحل
فرات، موصل، مازندران، آمل، و جرجان همراه با گزارش مبسوطی پیرامون دو
ایالت کرمان و فارس (کراچکوفسکی، همانجا؛ سجادی،
۱۹-۲۰). مؤلف در آغاز هر فصل نقشۀ جغرافیایی
آنجا را ترسیم کرده است. در اثر او ۳ نقشۀ منطقهای
نیز وجود دارد که به پیروی از سنت بلخی کشیده شده
است که عربستان را مرکز جهان میدانست؛ ولی نقشۀ جهان را که در
آغاز کتابش ترسیم کرده، ارزش ویژهای دارد. این نقشه از
بسیاری جهات همانند نقشۀ حمدالله مستوفی است. نقشۀ عالم او بر شبکهای از خانههای
مربعشکل پیاده شده که هر خانۀ آن °۵ × °۵ است و خطهای عمودی نمایانگر
طول جغرافیایی، و خطهای افقی نمایانگر عـرض
جغرافیـایی است (نک : ه د، ۱۹ /
۲۸۴- ۲۸۵). امتیاز نقشـۀ حافظابرو
ــ گرچه بهصورت ابتدایی است ــ نسبت به نقشههای دیگر در
این است که نقشۀ او مشتمل بر خطوط طولی و عرض جغرافیایی است
(سجادی، ۲۰).
جلد دوم جغرافیای حافظابرو
در باب خراسان، ولایات، شهرها، روستاها و قصبات آنجا و ماوراءالنهر است و
شامل این بخشها ست: ۱. صورت بلاد خراسان؛ ۲. شهر هرات و توابع
آن؛ ۳. ولایت قهستان؛ ۴. نیشابور و توابع آن؛ ۵.
مرو و توابع آن؛ ۶. بلخ و نواحی آن؛ ۷. ولایات درهجز،
طالقان و فاریاب؛ ۸. ولایت بیهق؛ ۹. ولایت
شقان و جوربد؛ ۱۰. ولایت طوس؛ ۱۱. مشهد مقدس؛
۱۲. ولایت ابیورد؛ ۱۳. ولایت نسا؛
۱۴. ولایت جوین.
بخش دوم این جلد مشتمل بر تاریخ
خراسان بدین ترتیب است: ۱. خراسان پس از فتح اسلام و شجرۀ نسب
بنیامیه؛ ۲. ذکر حکام خراسان تا عصر استقلال سلسلهها؛
۳. ذکر یعقوب لیث و سلسلۀ صفاریان؛ ۴. ذکر امرایی
که در دولت سامانیان در خراسان حکومت کردند؛ ۵. ذکر خلفا تا خلیفه
القادرباللٰه؛ ۶. ذکر غزنویان در خراسان؛ ۷. ذکر ابتدای
خروج سلجوقیان در ممالک خراسان؛ ۸. ذکر خلفای عباسی از
مسترشد تا ناصر خلیفۀ سیوچهارم؛ ۹. ذکر سلطنت خوارزمشاهیان و سلاطین
غور؛ ۱۰. چنگیزخان در ایران؛ ۱۱. آمدن سلطان
جلالالدین خوارزمشاه به خراسان و حکومتهای ایلخانان در خراسان،
آلکرت، سربداران و سرانجـام هجوم امیرتیمور بـه خراسان و سلطنت
شاهـرخ (نک : مقدمۀ نسخۀ خطی؛ مایل هروی، مقدمه بر،
۲۹-۳۲).
حافظابرو در مقدمۀ جلد خراسان،
نخست حدود آنجا را وصف، و وجه تسمیۀ آن را بیان میکند. یکی
از مهمترین قسمتهای این مجلد، بخش هرات و توابع آن است. حافظابرو
اطلاعات مبسوط و صحیحی از این شهر بهدست داده است که در جای
دیگری دیده نمیشود.
مؤلف طبق روشی که برگزیده
است، منابع خود را بهطور معمول معرفی میکند و در مقدمه از کتابهایی
چون مسالک الممالک ابنخردادبه، صورةالارض ابنحوقل و جهاننامه نام میبرد.
منابع حافظابرو را در دو دسته میتوان جای داد: اول متون جغرافیایی
قدیم که به زبان عربی و چندتای آنها به فارسی بود. دوم
پژوهشهای میدانی و مطالعات شخصی مؤلف و استفاده از اسناد
و مدارکی که در دسترس داشته است. او از هرجا اطلاعاتی بهدست آورده ــ
از قبیل مطالب مربوط به کشاورزی و آبیاری و تشکیلات
زراعـی جاهای مختـلف ــ آنها را در کتابش وارد کرده است (مایل
هروی، همان، ۱۱-۱۲)، اطلاعاتی که در منابع دیگر
اثری از آنها دیده نمیشود.
برخی کتابها و مآخذی که
مورد استفادۀ حافظابرو قرارگرفته بود، امروزه از میان رفتهاند یا نسخۀ آنها
اکنون در دست نیست. برخی اطلاعات ارزنده که در درک گوشههایی
از تغییرات جغرافیایی کمک میکند، در کتاب او
مندرج است؛ مثلاً در باب تغییر مسیر رود جیحون، به مطالبی
اشاره کرده که براساس آن بارتولد، خاورشناس روس تحقیقات گستردهای
انجام داده و موضع دریاچۀ خوارزم را براساس آنها تعیین کرده است («مجموعه»، VIII / 77 ff.؛
سجادی، ۲۱).
نثر حافظابرو در نگارش این اثر
ساده و عاری از پیرایه است. او همواره اصل مطلب را شرح داده و متوجه
انشاپردازی نشده است. وی در شاعری هم دست داشته و در همین
کتاب، قصیدهای را که در وصف اولاد تیمور سروده، به تمامی
در بخش خراسان نقل کرده است (مایل هروی، مقدمه بر،
۱۱-۱۳).
جغرافیای حافظابرو چندبار
تلخیص شده که نسخههایی از این گزیدهها نیز
در دست است. یکی از این گزیدهها که خلاصۀ سراسر
کتاب است، هماکنون در کتابخانۀ انستیتوی شرقشناسی و آثار خطی آکادمی
علوم تاجیکستان موجود است که در ۸۹۳ ق /
۱۴۸۸م کتابت شده است، اما نام خلاصهنویس یاد
نشده است.
متن کامل جغرافیای حافظابرو
تاکنون به چاپ نرسیده، اما ۴ بار بخشهایی از آن بدین
شرح طبع و انتشار یافته است: ۱. جغرافیا، بخش هرات، بخشی
از جلد دوم یعنی قسمت خراسان است و آن را مایل هروی در
۱۳۴۹ش تصحیح و درشمار انتشارات بنیاد فرهنگ ایران
به طبع رسانده است (نک : مایل هروی، مقدمه بر،
۳۸-۴۰؛ افشار، «تاریخ ... »،
۲۴۱)؛ ۲. تاریخ و جغرافیا، مجلد دوم بخش
جغرافیای خراسان به تصحیح و مقدمۀ دُرتئا
کراوولسکی در ۱۹۸۲م در ویسبادن به طبع رسیده
و همراه با مقدمه و تعلیقات مفصل است (همان،
۲۴۱-۲۴۳)؛ ۳. جغرافیا، متن کامل
جلد اول که به کوشش صادق سجادی تصحیح شده، و همراه با مقدمه و تعلیقات
در ۳ مجلد به طبع رسیده است.
۵. ذیل ظفرنامۀ شامی.
این رسالۀ مختصر ظاهراً نخستین اثر حافظابرو ست که آن را به دستور شاهرخ در
۸۱۴ ق / ۱۴۱۱م و بهعنوان ذیلی
بر کتاب ظفرنامۀ نظامالدین شامی به رشتۀ نگارش درآورد
و آن مشتمل است بر حوادث میان سالهای ۸۰۶ تا
۸۰۷ ق / ۱۴۰۳ تا
۱۴۰۴م و آخرین مطلب آن گزارش مرگ تیمور است
(بیانی، خانبابا، «حافظ ابرو و حقیقت»، ۲۳۷-
۲۳۸؛ حکمت، ۳ / ۲۴۳، حاشیۀ
۲، نیز ص ۴۹۸، حاشیۀ ۱).
مؤلف در آغاز اشاره میکند که ظفرنامۀ شامی با گزارش وقایع
رمضان ۸۰۶ پایان مییابد و این ذیل
دنبالۀ وقایع تا مرگ تیمور را دربرگرفته است. امیرتیمور
در ۸۰۶ ق پس از تسخیر بلاد روم از طریق آذربایجان
و ری متوجه سمرقند شد و عاقبت در آن شهر درگذشت. حافظابرو بعدها چنانکه
گفته شد، این ذیل را بهعنوان بخشی از اثر مفصل خود موسوم به
مجموعۀ تاریخی قرار داد (نک : کریمی، ۵ -
۸).
از ذیل ظفرنامۀ شامی
چند نسخۀ خطی در دست است: ۱. نسخۀ شمارۀ
۲۶۷‘ ۳ کتابخانۀ نوری عثمانیه در ترکیه؛
۲. نسخهای جزو مجموعۀ حافظابرو به شمارۀ ۲۸۲ در کتابخانۀ بغداد کوشکو در استانبول؛
۳. نسخۀ دیگر به شمارۀ ۹۱۹ در کتابخانۀ داماد ابراهیم پاشا در
استانبول جزو مجموعۀ حافظابرو؛ ۴. نسخۀ شمارۀ ۳۷۱‘۴ کتابخانۀ فاتح در
استانبول که در ابتدای نسخۀ زبدة التواریخ آمده، اما از آن مجزا ست (همو، ۸). این
ذیل را نخستینبار فلکس تاور در ۱۹۳۴م تصحیح
و در پراگ انتشار داد (حکمت، ۳ / ۲۴۳)، سپس بهمن کریمی
آن را براساس نسخ موجود در استانبول تصحیح و در
۱۳۲۸ش در تهران به چاپ رساند. این چاپ با مقدمه و
تعلیقات مصحح همراه است.
۶. ذیل جامع التواریخ
رشیدی. این اثر در شمار برجستهترین آثار تاریخی
حافظابرو و مشتمل بر گزارش وقایع تاریخی ایران از جلوس
سلطان محمد خدابنده تا تسلط امیرتیمور گورکان بر ایران یعنی
حوادث میان سالهای ۷۰۳ تا ۷۹۵ق /
۱۳۰۴ تا ۱۳۹۳م است و مؤلف آن را
در ۸۲۰ ق / ۱۴۱۷م به دستور شاهرخ
نگاشته است (آقابزرگ، ۱۰ / ۴۹).
ذیل جامعالتواریخ رشیدی
در دو بخش بدین شرح تدوین شده است:
بخش اول: تاریخ سلطان محمد
خدابنده اولجایتو در ۳ قسم: قسم اول در نسب اولجایتو و شرح حال
او تا هنگام بر تخت نشستن وی به جای غازانخان. قسم دوم تاریخ
اولجایتو در دو فصل؛ فصل یکم: اولجایتو در عصر غازانخان؛ فصل
دوم: دوران پادشاهی وی تا هنگام مرگ. قسم سوم: اخلاق و صفات اولجایتو
و گزارش رویدادهای ایران در روزگار او.
بخش دوم: تاریخ عصر سلطان ابوسعید
گورکان در ۳ قسم: قسم اول، زایش و کودکی سلطان ابوسعید و
گزارش احوال او و خاندانش؛ قسم دوم، تاریخ ابوسعید در دو فصل: فصل
اول، قبل از دوران پادشاهی، و فصل دوم، دوران حکومت تا مرگ وی؛ قسم
سوم، شرحی دربارۀ اخلاق و صفات و کردار سلطان ابوسعید و مختصری دربارۀ
کشورهای دیگر در عصر او (استوری، ۲ /
۵۰۱-۵۰۲؛ منزوی، فهرستواره، ۲ /
۹۶۹). حافظابرو سپس دنبالۀ این
حوادث را به کتاب ظفرنامۀ شامی احاله داده، و از شرح مجدد آن خودداری نموده است (صفا،
۴ / ۴۸۸).
این کتاب با قطعهای از
حافظابرو که در آن به نام خود تصریح دارد (نک : ص ۶۲) شروع میشود:
بندۀ کمترین دولتخواه / کاتبالعبد عبدلطفالله / / آنکه شهرت به حافظابرو
/ یافته پیش شاه و میر و سپاه.
مأخذ اصلی مؤلف در نگارش این
اثر، تاریخ اولجایتو به قلم عبدالله کاشانی است، اما او مطالب و
نکات تازهای بر آن افزوده است (استوری، ۲ /
۵۰۲)؛ بهخصوص وی هنگام گفتوگو از جلایریها،
قراقویونلوها، قرامحمد و قرایوسف اطلاعات خوبی بهدست داده و به
هنگام تألیف زبدةالتواریخ مجموع این اطلاعات را در آن کتاب نیز
درج کرده و البته در آنجا هم به آگاهیهای تازه دست یافته است که
در این اثر او دیده نمیشود (سومر، ۹-۱۰). پس
از حافظابرو مورخ دیگر عبدالرزاق سمرقندی بیشتر وقایع
مندرج در ذیل جامعالتواریخ را اقتباس و در اثر خود موسوم به مطلعسعدین
و مجمعبحرین درج کرده است، اما هنر تاریخنگاری او به پای
حافظابرو نمیرسد (همو، ۱۰-۱۱).
از ذیل جامعالتواریخ رشیدی
چندین نسخۀ خطی برجای مانده است (نک : دانشپژوه، فهرست کتابخانه ... ،
۹ / ۱۲۵۶، فهرست میکروفیلمها، ۲
/ ۲۰۵؛ افشار ودانشپژوه، ۷ / ۲۲۲؛
بلوشه، I / 202-203؛ منزوی، همانجا؛ آقابزرگ، ۱۰ /
۴۹؛ استوری، همانجا). منتخباتی از این اثر همراه با
ترجمۀ روسی آن فراهم آمده که در فهرست استوری بهطور دقیق
توصیف شده است (همانجا).
ذیل جامعالتواریخ رشیدی
به اهتمام خانبابا بیانی تصحیح شده و همراه با مقدمۀ مفصل
و تعلیقات کامل و فهارس متعدد چون فهرست کسان، جایها، فهرست لغات ترکی
و مغولی و اصطلاحات، تاکنون دوبار بـه طبع رسیده است (نک : بیانی،
خانبابا، مقدمه بر، جم ).
مآخذ
آقابزرگ، الذریعة؛ اته، هرمان،
تاریخ ادبیات فارسی، ترجمۀ صادق رضازاده
شفق، تهران، ۱۳۳۷ش؛ استرابادی، محمدمهدی،
جهانگشای نادری، به کوشش عبدالله انوار، تهران،
۱۳۴۱ش؛ استوری، چ. ا.، ادبیات فارسی،
ترجمه به روسی: یو. ا. برگل، ترجمۀ یحیى
آرینپور و دیگران، تحریر احمد منزوی، تهران،
۱۳۶۲ش؛ اسمیت، ج. م.، خروج و عروج سربداران، ترجمۀ یعقوب
آژند، تهران، ۱۳۶۱ش؛ اصفهانیان، داوود، «نسخ خطی
تاریخی به زبان فارسی در کتابخانۀ توپقاپوی
سرای استانبول»، بررسیهای تاریخی، تهران،
۱۳۵۱ش، س ۷، شم ۵؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن،
تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید ایران،
به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۳ش؛ افشار، ایرج،
«تاریخ و جغرافیای حافظابرو»، آینده، تهران،
۱۳۶۵ش، س ۱۲، شم ۴-۶؛ همو، توضیح
بر «معرفی سه نشریۀ موقوفه» (نک : هم ، نوایی)؛ همو و محمدتقی دانشپژوه،
فهرست نسخههای خطی کتابخانۀ ملی ملک، تهران،
۱۳۶۴- ۱۳۶۹ش؛ اقبال آشتیانی،
عباس، مجموعۀ مقالات، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران،
۱۳۵۰ش؛ بارتولد، و. و.، گزیدۀ مقالات تحقیقی،
ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۸ش؛ براون،
ادوارد، تاریخ ادبی ایران، ترجمۀ علی
اصغر حکمت، تهران، ۱۳۵۷ش؛ بهار، محمدتقی، سبکشناسی،
تهران، ۱۳۴۹ش؛ بیانی، خانبابا، «حافظابرو
بهدادینی است»، آموزش و پرورش، تهران، ۱۳۱۹ش،
س ۱۰، شم ۶-۷؛ همو، «حافظابرو و حقیقت و فواید
علم تاریخ از نظر وی»، بررسیهای تاریخی،
تهران، ۱۳۴۹ش، س ۵، شم ۴؛ همو، «شاهنامۀ بایسنغری
و حافظابرو»، همان، تهران، ۱۳۵۰ش، س ۶، شم
۳۴؛ همو، مقدمه و تعلیقات بر ذیل جـامع التواریخ رشیدی،
تهـران، ۱۳۵۰ش؛ بیـانی، مهـدی، «یـک
نسخـۀ نفیس از مجمعالتواریخ حافظابرو»، یادگار، تهران،
۱۳۳۷ش، س ۴، شم ۹-۱۰؛ پیگولوسکایا،
ن. و.، تاریخ ایران، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران،
۱۳۴۶ش؛ «جغرافیای تاریخی خراسان
در تـاریخ حافظابرو»، آینـده، تهران، ۱۳۷۱ش،
س ۱۸، شم ۷-۱۲؛ حاجسیدجوادی، کمال،
مقدمه بر زبدةالتـواریخ (نک : هم ، حافظابرو)؛ حافظابرو، عبدالله،
جغرافیا، نسخـۀ خطی موجـود در مـوزۀ بریتانیا، شم ۵۷۷‘۱ or. ؛
همو، ذیل جامعالتواریخ رشیدی، به کوشش خانبابا بیانی،
تهران، ۱۳۵۰ش؛ همو، زبدةالتواریخ، به کوشش کمال
حاجسیدجوادی، تهران، ۱۳۸۰ش؛ حکمت، علیاصغر،
ترجمه و حاشیه بر تـاریخ ادبی ایـران (نک : هم ،
براون)؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، به کوشش
محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش؛ دانشپژوه،
محمدتقی، فهرست کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۴۰ش؛ همو،
فهرست میکروفیلمهای کتابخانۀ مرکزی و
مرکز اسناد دانشگاه تهران، تهران،
۱۳۵۳-۱۳۶۳ش؛ همو، «فهرست نسخههای
خطی کتابخانۀ دانشکدۀ ادبیات»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۳۹ش، س
۸، شم ۱؛ همو، مقدمه بر زبدةالتواریخ عبدالله کاشانی،
تهران، ۱۳۶۶ش؛ سجادی، صادق، مقدمه بر ج ۱
جغرافیای حافظابرو، تهران، ۱۳۷۴ش؛ سومر،
فاروق، قراقوینلوها، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، ۱۳۶۹ش؛ صفا، ذبیحالله،
تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۶۳ش؛
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین
نوایی، تهران، ۱۳۵۳ش؛ غنی، قاسم، بحث
در آثار و افکار و احوال حافظ، تهران، ۱۳۶۶ش؛ فصیح
خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد،
۱۳۳۹ش؛ قزوینی، محمد، مقالات، به کوشش
عبدالکریم جربزهدار، تهران، ۱۳۶۳ش؛ همو، مقدمه بر
ج ۱ بحث در آثار و افکار و احوال حافظ (نک : هم ، غنی)؛ همو، یادداشتها،
به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۳ش؛ کریمی،
بهمن، مقدمه بر ذیل ظفرنامۀ شامی، تهران، ۱۳۲۸ش؛ مایل هروی،
نجیب، «جغرافیای حافظابرو»، آریانا، کابل،
۱۳۴۸ش، س ۲۷، شم ۲۸۴؛
همو، مقدمه بر جغرافیای حافظابرو (قسمت ربع خراسان هرات)، تهران،
۱۴۴۹ش؛ مدرس، محمدعلی، ریحانة الادب، تبریز،
۱۳۴۷ش؛ مدرسی زنجانی، محمد، مقدمه بر مجمعالتواریخ
السلطانیه، تهران، ۱۳۶۴ش؛ مرتضوی، منوچهر،
مسائل عصر ایلخانان، تبریز، ۱۳۵۸ش؛ مشار،
خانبابا، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی، تهران،
۱۳۴۱ش؛ منزوی، خطی؛ همو، فهرستوارۀ
کتابهای فارسی، تهران،
۱۳۷۴-۱۳۸۲ش؛ نفیسی،
سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران،
۱۳۴۴ش؛ نوایی، عبدالحسین، «معرفی
سه نشریۀ موقوفه»، ناموارۀ دکتر محمود افشار، به کوشش ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت،
تهران، ۱۳۷۷ش، ج ۱۰؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Barthold, W.W., Sochineniya, Moscow,
1973; id, Turkestan Down to the Mongol Invasion, Oxford, 1928; Blochet, E.,
Catalogue des Manuscrits Persans, Paris, 1905; EI2; Elliot, H. M., History of
India, Allah Abad, 1976; Ethé, H., Catalogue of Persian Manuscripts in the
Library of the India Office, Oxford, 1903; KrachkovskiĮ, I. Yu.,
Izbrannye Sochineniya, Moscow / Leningrad, 1957; Storey, C. A., Persian
Literature, London , 1927 .