responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 577

آل مهلب

نویسنده (ها) : صادق سجادی

آخرین بروز رسانی : جمعه 2 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

آلِ مُهَلَّب، خاندانی اصلاً ایرانی نژاد منسوب به مهلّب بن ابی صُفره که در اوایل ظهور اسلام برآمد و لااقل تا سدۀ ۷ ق / ۱۳ م امیران، وزیران، شاعران و دانشمندانی از آن برخاستند.

نیای این خاندان مردی بافنده از مردم خارک بود به نام بَسْخَرّه یا بَسْفَرّه (بسیار فره) که در منابع عربی از او به شکل بَسْخَره پسر بهبوذان (ابن رسته، ۲۰۶) و فَسْخَراء (اصفهانی، ۱۴ / ۲۹۹) یاد شده است که به عُمان رفت و ادعا کرد که از قبیلۀ اَزْد است (ابن رسته، ۲۰۵، ۲۰۶) و ازدیان سپس او را در میان خود پذیرفتند (یاقوت، معجم البلدان، ۲ / ۳۸۷). از‌همین‌رو نویسندگان بعدی بدون اشاره به این معنی، او را از قبیلۀ ازد دانسته و نسبش را تا ازد رسانده‌اند (ابن سعد، ۷ / ۱۰۱؛ ابن حجر، ۴ / ۱۰۸؛ اصفهانی، ۱۸ / ۸، ۹). بسیاری از نویسندگان متقدم، نام عربی مشهور او را به اختلاف، «ابوصفره» ظالم ابن سارق یا قاطع بن سارق بن ظالم (ابن حجر، ۴ / ۱۰۸) یا سرّاق (ابن سعد، ۷ / ۱۰۱) یا غالب بن سرّاق (اصفهانی، ۱۸ / ۸) نوشته‌اند، در‌حالی‌که اصفهانی ( اغانی، ۱۴ / ۲۹۹-۳۰۰) به استناد شعر کعب الاشقری، ابوصفره را نام عربی شُناس یا ظالم، پسر مرداذاء (ظاهراً: مرد آزاد) و نوادۀ فسخراء دانسته است. و یاقوت (معجم البلدان، ۲ / ۳۸۷) ابوصفره را معرب بسخره دانسته است، درحالی‌که ابن حجر (۴ / ۱۰۸) بر آن است که این نام را پیامبر اکرم (ص) به‌سبب ردای زردرنگی که بسخره به هنگام بیعت در حضور وی بر تن داشت، به او داد. به‌رغم این روایت (قس: همو، ۴ / ۱۰۹، که بر‌اساس روایتی دیگر دیدار ابوصفره از پیامبر را نادرست پنداشته و انتخاب این نام را از سوی عمربن خطاب دانسته است) معلوم نیست که ابوصفره دقیقاً چه زمانی به دین اسلام گرویده است. با اینهمه گفته‌اند که او نیز در زمرۀ مرتّدان عرب بود که در روزگار خلافت ابوبکر از دادن زکات سرباز زدند و در جنگ با نیروهای خلیفه شکست خوردند. بر‌اساس روایتی دیگر، ابوصفره وقتی به اسارت مسلمانان افتاد، هنوز نوجوانی نابالغ بود. ابوبکر که می‌خواست همۀ اسیران را به گناه ارتداد از دم تیغ بگذراند، به توصیۀ عمر از این کار منصرف شد و آنان را آزاد ساخت (همو، ۴ / ۱۰۸؛ ابن قتیبه، المعارف، ۳۹۹) و به قولی به زندانشان افکند (ابن سعد، ۷ / ۱۰۲).

ابن خلکان (۵ / ۳۵۱) در درستی این روایات سخت تردید کرده و بر آن است که ابوصفره در میان آن اسیران نبوده و اصلاً ابوبکر را ندیده است. گذشته از آن وی می‌افزاید: چگونه ابوصفره در سنین نوجوانی به اسارت سپاه خلیفه درآمد در‌حالی‌که پسرش مهلّب در روزگار پیامبر (ص) و مقارن فتح مکه زاده شده بود (قس: ابن حجر، ۳ / ۵۳۵).

به هرحال ابوصفره که به خدمت عثمان بن ابی العاص امیرِ عمان و بحرین پیوسته بود، در ۲۳ ق / ۶۴۴ م همراه حَکَم بن ابی ‌العاص برادر عثمان، به جنگ با شهرک که هنوز در فارس با مسلمانان سخت مخالفت می‌ورزید، به تَوَّج رفت و فرماندهی بخشی از سپاه حکم را به عهده گرفت (طبری، ۱ / ۲۶۹۹). چنین می‌نماید که ابوصفره پس از عزل شدن عثمان بن ابی العاص از امارت بحرین و عمان، با او به بصره رفته و در همان شهر اقامت گزیده است (ابن رسته، ۲۰۶). از آن پس خبر چندانی از او در دست نیست. چنین می‌نماید که ابوصفره به علی بن ابی طالب (ع) گرایش داشته، زیرا از شرکت قبیله‌اش در جنگ جمل بر ضد علی (ع) اظهار دلتنگی می‌کرد (ابن اثیر، الکامل، ۳ / ۳۶۳). گفته‌اند ابوصفره در راه صفین درگذشت (همانجا). پس می‌بایست در ۳۷ ق / ۶۵۷ م درگذشته باشد.

در اینجا به برخی از افراد این خاندان که آگاهیهایی از آنان به دست آمده اشاره می‌شود:

۱. ابوسعید مهلّب بن ابی صفره (۸؟-۸۲ ق / ۶۲۹-۷۰۱ م). گفته‌اند که او مقارن فتح مکه به دست پیامبر (ص) در ۸ ق / ۶۲۹ م زاده شد (ابن حجر، ۳ / ۵۳۵). از آن پس تا روزگار معاویه از او آگاهیی در دست نیست، ولی چنین می‌نماید که به سپاهیگری می‌پرداخت و در ۴۲ ق / ۶۶۲ م همراه جنگجویان مسلمان به جنگ با سیستانیان رفت (خلیفة بن خیاط، ۱ / ۲۳۷). آنگاه که معاویه، حکم بن عمروغفاری را به امارت خراسان فرستاد، مهلب همراه او تا هرات و جوزجان پیشروی کرد (۴۴ ق / ۶۶۴ م) و در این جنگها شجاعت و سخت‌کوشی خود را به اثبات رسانید (یعقوبی، ۲ / ۲۲۲). وی ظاهراً از همان‌جا به پیشروی خود ادامه داد و پاره‌ای از مناطق کوهستانی کابل را نیز تصرف کرد (خلیفة بن خیاط، ۱ / ۲۳۹)، ولی در خراسان نماند و پس از جنگ جبل الاشل در ۵۰ ق / ۶۷۰ م آن سامان را ترک کرد. در ۶۱ ق / ۶۸۰ م که سلم ابن زیاد از سوی یزید بن معاویه امارت خراسان یافت، مهلب نیز دوباره با او وارد خراسان شد (طبری، ۲ / ۳۹۳) و به جنگ با طرخون پادشاه سغد (قس: گردیزی، ۲۴۵ متن و حاشیه) که به درخواست خاتون، فرمانروای بخارا، به جنگ با مسلمانان آمده بود، پرداخت و سرانجام بر او چیره شد (نرشخی، ۵۸-۶۰؛ یعقوبی، ۲ / ۲۵۲) و سایر امیران غیرمسلمان خراسان را مجبور به پرداخت جزیه کرد (طبری، ۲ / ۳۹۴). هنگامی که سلم بن زیاد در ۶۴ ق / ۶۸۳ م پس از مرگ یزیدبن معاویه، به علّت پریشانی اوضاع خراسان و مخالفت مردم، آن سامان را به قصد سرخس ترک گفت، به‌سبب لیاقت و جنگجویی مهلب، وی را به جانشینی خود برگماشت (ابن اثیر، همان، ۴ / ۱۵۵)، ولی چون سلم مجبورشد بخشهایی از خراسان را به سلیمان بن مَرثَد و عبداللّٰه بن خازم دهد، مهلب نیز جای خالی کرد و از خراسان بیرون رفت (طبری، ۲ / ۴۸۹).

چنین می‌نماید که شورش مردم خراسان بر سلم بن زیاد و نیز خروج مهلب از خراسان، با قیام عبداللّٰه بن زبیر بر ضد امویان و اعلام خلافت خویش در مدینه بی‌ارتباط نبوده است، زیرا مهلب بلافاصله به عبداللّٰه بن زبیر پیوست و در ۶۵ ق / ۶۸۴ م از سوی او به امارت خراسان منصوب شد. در این میان ازارقه ــ گروهی از خوارج منسوب به نافع بن ازرق ــ که با استفاده از اوضاع نابسامان خلافت می‌کوشیدند مناطقی را به تصرف درآورند، به بصره تاختند. مهلب که عازم خراسان بود به خواهش بزرگان بصره پذیرفت که ازارقه را از آن شهر دور سازد بدان شرط که هر چه تصرف کند از آنِ خود او باشد (همو، ۲ / ۵۸۴). این توافق سپس به تأیید عبداللّٰه بن زبیر نیز رسید و مهلب پس از جنگهایی خوارج را سرکوب کرد (ابن اثیر، همان، ۴ / ۱۹۵-۲۰۰). این پیروزی چنان مهلب را در میان بصریان محبوب کرد که بصره را به نام او «بصرۀ مهلب» خواندند (ابن قتیبه، المعارف، ۳۹۹). جنگهای مهلّب با ازارقه در عراق و ایران بخش مهمی از تاریخ زندگی اوست. وی از ۶۵ تا ۷۷ ق / ۶۸۴ تا ۶۹۶ م تقریباً پی‌درپی با ازارقه جنگ می‌کرد. حکومت مهلب بر خراسان دیری نپایید، زیرا در ۶۷ ق / ۶۸۶ م که مُصْعَب بن زبیر خواست مختار ثقفی را در کوفه سرکوب کند، مهلب امارت فارس داشت و از شرکت در جنگ با مختار تن زد، ولی سرانجام با میانجیگری محمّد بن اشعث (ابن اثیر، همان، ۴ / ۲۶۸) سپاه آراست و به مصعب پیوست (طبری، ۲ / ۷۲۰، ۷۲۲، ۷۲۵). مهلب پس از پایان کار مختار، دیگر به فارس بازنگشت و از سوی مصعب که می‌خواست میان خود و عبدالملک مروان خلیفۀ دمشق، سدّی پدید آوَرَد، به امارت موصل و جزیره و ارمنستان و آذربایجان منصوب شد (ابن اثیر، همان، ۴ / ۲۷۵). وی اندکی بعد به جنگ ازارقه در اهواز رفت و در جنگ میان عبدالملک بن مروان و مصعب بن زبیر شرکت نجست، ولی چون مصعب کشته شد، مهلّب بی‌درنگ به اطاعت عبدالملک گردن نهاد و از مردم برای او بیعت گرفت (همان، ۴ / ۳۳۴؛ طبری، ۲ / ۸۰۷، ۸۲۲). در ۷۲ ق / ۶۹۱ م از سوی خالدبن عبداللّٰه امیر بصره به حکومت اهواز منصوب شد و از آن پس تا ۷۷ ق / ۶۹۶ م سر‌در‌پی ازارقه نهاد و آنان را تا فارس تعقیب کرد و سرانجام بر سراسر فارس چیره شد (ابن اثیر، همان، ۴ / ۴۳۷). حَجّاج ابن یوسف ثقفی که در این هنگام حکومت عراق و قسمتهایی از ایران را داشت، والیانی بر شهرهای فارس گمارد، ولی به فرمان عبدالملک «خراج جبال فارس و دارابگرد و اصطخر و فسا» را به مهلب واگذاشت (طبری، ۲ / ۱۰۰۳-۱۰۰۴) تا بتواند از طریق مالیات آن شهرها، مخارج جنگ با ازارقه را تأمین کند (ابن اثیر، همان، ۴ / ۴۳۷). با اینهمه چنین می‌نماید که از این پس میان وی و خوارج جنگ مهمی رخ نداده باشد. مهلب در ۷۸ ق / ۶۹۷ م (خلیفة بن خیاط، ۱ / ۳۸۶: ۷۹ ق) امارت خراسان و سیتان یافت (طبری، ۲ / ۱۰۳۳) و اندکی بعد به ماوراء‌النهر لشکر کشید. در ۸۰ ق / ۶۹۹ م کَش و نَسَف را به محاصره گرفت (خلیفة بن خیاط، ۱ / ۳۶۰) و پسر خود یزید را به جنگ امیر خُتل فرستاد (ابن اثیر، همان، ۴ / ۴۵۳). لشکرکشی او به ماوراء‌النهر تا ۸۲ ق / ۷۰۱ م به درازا کشید و او سرانجام با مردم کش در مقابل فدیه صلح کرد و به مرو بازگشت (طبری، ۲ / ۱۰۸۰). به روایت خلیفة بن خیاط (۱ / ۳۶۰)، مهلب هنگامی که کش را محاصره کرده بود، عبدالرحمن بن محمد اشعث امیر سیستان (گردیزی، ۲۴۶) او را به نافرمانی از حجاج دعوت کرد و مهلب دست از محاصره برداشت و بازگشت، اما درستی این روایت قابل تردید است، زیرا نه تنها مورخان دیگر از این واقعه یاد نکرده‌اند، بلکه ذکری از بروز دشمنی میان حجاج و مهلب در مآخذ نیست. حتی گفته‌اند که حجاج نسبت به مهلب بسیار مهر می‌ورزید و عراقیان را بندۀ او می‌خواند (ابن اثیر، همان، ۴ / ۴۴۱). مهلب در راه بازگشت به مرو، در محلی به نام زاغول (طبری، ۲ / ۱۰۸۲) بیمار شد و پسر خود یزید را به جانشینی برگزید (ابن‌اثیر، همان، ۴ / ۴۷۵) و اندکی بعد درگذشت.

مهلب علاوه‌بر جنگجویی، به شاعران نیز اقبال تمام داشت و عطایا و صلات گران به آنان می‌بخشید (اصفهانی، ۱۵ / ۱۵، ۱۹ / ۱۶). شاعرانی چون کعب الاشقری از جملۀ ستایندگان او بودند (همو، ۱۳ / ۶۲).

۲. ابوفراس مُغیرة بن مهلب (د رجب ۸۲ ق / اوت ۷۰۱ م)، ظاهراً بزرگ‌ترین پسر مهلب بود. مغیره در جنگهای پدر با خوارج شرکت داشت. در ۶۸ ق / ۶۸۷ م که مهلب از فارس به نزد مصعب‌بن زبیر آمد، مغیره را به جای خود در آنجا گمارد (ابن‌اثیر، همان، ۴ / ۲۸۲). به نظر می‌رسد که او در همان‌جا ماند تا آنکه با آغاز جنگ میان زبیریان و مروانیان، به خالدبن عبداللّٰه بن خالد بن اسید پیوست (همان، ۴ / ۳۰۷). در ۷۳ ق / ۶۹۲ م به فرمان خلیفه همراه عمربن عبیداللّٰه بن معمر به جنگ ابن فدیک در بحرین رفت (طبری، ۲ / ۸۵۳). از آن پس تا حکومت پدرش مهلب بر خراسان، خبری از او نیست. در ۷۸ ق / ۶۹۷ م که مهلب حکومت خراسان یافت، مغیره نیز با او به آن سامان رفت. در ۸۰ ق / ۶۹۹ م مهلب به ماوراء‌النهر حمله برد و مغیره را به جای خود در مرو گمارد. او در همان‌جا بود تا در ۸۲ ق / ۷۰۱ م مدتی قبل از پدرش درگذشت (همو، ۲ / ۱۰۷۷؛ ابن اثیر، همان، ۴ / ۴۷۲). زیاد الاعجم شاعر معروف آن روزگار در رثای مغیره چکامه‌ای سروده است (اصفهانی، ۱۴ / ۱۰۲).

۳. یزیدبن مهلب (۵۳-۱۰۲ ق / ۶۷۳-۷۲۰ م)، مشهورترین کس از آل مهلب که به‌سبب جنگهایش با خوارج و مخالفت با حکومت مروانیان و حجاج بن یوسف ثقفی، در سدۀ اول هجری از اهمیت بسیاری برخوردار است. وی در تصرف بخشهایی از ایران و ماوراء‌النهر همراه پدرش بود و در ۷۷ ق / ۶۹۶ م از سوی او حکومت کرمان یافت (ابن اثیر، همان، ۴ / ۴۴۱). نیز در ۸۰ ق / ۶۹۹ م مهلب او را به نبرد پادشاه ختل به نام سَبَل (طبری، ۲ / ۱۰۴۰) یا شَبَل(ابن اثیر، همان، ۴ / ۴۵۳) فرستاد و یزید پس از مدتی که او را در محاصره داشت، سرانجام به شرطی که شاه ختل خراج و فدیه دهد صلح کرد و بازگشت (طبری، ۲ / ۱۰۴۱). در ۸۲ ق / ۷۰۱ م مهلب در بستر مرگ یزید را به جانشینی خود برگزید (خلیفة بن خیاط، ۱ / ۳۸۶) و پسرانش را به فرمانبرداری از او خواند (طبری، ۲ / ۱۰۸۳). حجاج بن یوسف امیر عراق و شرق نیز حکومت او را بر خراسان تأیید کرد (همو، ۲ / ۱۰۸۵)، اما پشتیبانی حجاج از یزید چندان به درازا نکشید، زیرا در ۸۳ ق / ۷۰۲ م عبدالرحمن بن عباس بن ربیعة بن حارث مطلبی، هم‌پیمان عبدالرحمن بن اشعث که بر حجاج شوریده بود، وارد خراسان شد. یزید که از جنگ با او پرهیز داشت، عبدالرحمن بن عباس را پیغام داد که از آن سامان بیرون رود. ولی عبدالرحمن نه تنها آن را نپذیرفت بلکه در خراسان به گردآوری مالیات پرداخت (ابن‌اثیر، همان، ۴ / ۴۸۶) و حتی در نهان کوشید یاران یزید را به خود جلب کند. یزیدبن مهلب نیز به ناچار دست به جنگ گشود و برادر خود مفضل را به نبرد فرستاد. مفضل، عبدالرحمن را گریزاند و بسیاری از یاران او را به اسارت گرفت (طبری، ۲ / ۱۱۰۵- ۱۱۰۹)، اما یزید قبل از آنکه اسیران را به نزد حجاج روانه کند، عبدالرحمن بن طلحه را که از پیش خدمتی به مهلب کرده بود و عبدالله بن فضالة را که از اَزْدیان بود (ابن اثیر، همان، ۴ / ۴۸۷) آزاد کرد. حجاج که از این واقعه آگاه شد، کینۀ یزد را در دل گرفت (طبری، ۲ / ۱۱۲۱) و چون از محبوبیت یزید و مهلبیان در عراق و خراسان آگاه بود، آشکارا دست به کار توطئه بر ضد او نشد، اما در نزد خلیفه به بدگویی از او پرداخت و مهلبیان را طرفدار زبیریان خواند و بی‌وفایی آنان را نسبت به مروانیان یادآور شد (ابن اثیر، همان، ۴ / ۵۰۳). خلیفه که در آغاز با عزل یزید از خراسان موافق نبود، سرانجام به اصرار حجاج گردن نهاد (طبری، ۲ / ۱۱۴۰، ۱۱۴۱) و یزید را از حکومت برانداخت. حجاج که از شورش مهلبیان و به‌ویژه از یزید بیم داشت (همو، ۲ / ۱۱۴۱، ۱۱۴۳) برای جلوگیری از طغیان آنان و نیز ایجاد دو‌دستگی در داخل خاندان مهلب، مفضل برادر یزید را حکومت خراسان داد و یزید را به نزد خود در عراق فراخواند. این ترفند مؤثر افتاد و مفضل که حکومت خود را در گرو خروج یزید از خراسان می‌دانست، برادر را به اطاعت از حجاج ترغیب کرد (ابن اثیر، همان، ۴ / ۵۰۳). به روشنی دانسته نیست چرا یزید، به‌رغم آنکه از نیت حجاج آگاه بود و به مفضل گفت که حجاج پس از من ترا بر جای نمی‌گذارد (طبری، ۲ / ۱۱۴۱)، خراسان را به قصد عراق ترک گفت. حجاج که منتظر ورود یزید به عراق بود، بلافاصله او را گرفت و به زندان افکند (۸۶ ق / ۷۰۵ م) و همچنان که یزید پیش‌بینی کرده بود، مفضل را نیز بی‌درنگ از حکومت خراسان عزل کرد (همان، ۴ / ۵۲۳). یزید و برادرانش مفضل و عبدالملک تا ۹۰ ق / ۷۰۹ م در زندان حجاج ماندند. در این سال حجاج برای سرکوب اکرادی که در فارس به تاخت و تاز پرداخته بودند، به آن سامان رفت و زندانیان پرآوازۀ خود را نیز همراه برد، اما یزید که فرصتی برای فرار می‌جست، به یاری برادر دیگرش مروان که در بصره مقدمات گریز زندانیان را آماده ساخته بود، گریخت و به فلسطین نزد سلیمان بن عبدالملک رفت (همان، ۴ / ۵۶۴؛ قس: گردیزی، ۲۴۷). سلیمان از یزید به گرمی استقبال کرد و از او نزد خلیفه به شفاعت پرداخت تا سرانجام ولید را واداشت (۹۰ ق / ۷۰۹ م) تا از یزید بگذرد (طبری، ۲ / ۱۲۱۰-۱۲۱۵) و از حجاج بخواهد که همۀ فرزندان مهلب را که در زندان اویند به شام فرستد (گردیزی، ۲۴۸). چنین می‌نماید که یزید به‌رغم آزادی، تا مدتی به عراق و خراسان بازنگشت. در ۹۶ ق / ۷۱۴ م خلیفۀ جدید سلیمان بن عبدالملک، یزید را به امارت عراق منصوب کرد (ابن اثیر، همان، ۵ / ۱۱)، اما یزید در پی حکومت خراسان بود و می‌اندیشید از جایی که حجاج در آنجا ویرانیها کرده است، بهره‌ای نخواهد برد خاصه که شنیده بود خلیفه بر آن است که عبدالملک بن مهلب را حکومت خراسان دهد. از‌این‌رو عبدالله‌بن اهتم را برانگیخت تا به خلیفه بقبولاند که امارت خراسان را به وی دهد (طبری، ۲ / ۱۳۰۸-۱۳۱۰). یزید چند ماه پس از استقرار در خراسان در ۹۸ ق / ۷۱۶ م به جرجان و طبرستان تاخت و پسر خود مخلد را در خراسان گمارد (همو، ۲ / ۱۳۱۸). او در دَهستان، صول، حاکم ترک آنجا را به محاصره گرفت (قس: یاقوت، معجم البلدان، ۳ / ۴۳۵ که از صول مانند نام منطقه‌ای یاد کرده و آن را شهری نزدیک باب الابواب یا دربند دانسته است) و سرانجام او را واداشت تا صلح کند و خراج دهد. سپس وی جرجان را تصرف کرد (طبری، ۲ / ۱۳۲۰). گفته‌اند که شهر جرجان در آن هنگام هنوز بنیاد نشده بود (خلیفة بن خیاط، ۱ / ۴۲۲) و یزید بنیادگذار آن شهر بود (یاقوت، معجم البلدان، ۲ / ۴۹). یزید پس از این پیروزی به جنگ فرخان اسپهبد طبرستان رفت. اسپهبد که نخست قصد فرار داشت، به صوابدید فرزندش ثبات ورزید و در نخستین جنگ یزید را درهم شکست و کس به جرجان فرستاد و گفت تا مسلمانان را کشتار کنند. یزید که سخت در محاصرۀ اسپهبد گرفتار شده بود سرانجام با پرداخت مالی کلان اجازه یافت که از منطقه خارج گردد (طبری، ۲ / ۱۳۲۱؛ ابن اسفندیار، ۱۶۳، ۱۶۴). او سپس برای انتقام کشتار مسلمانان به جرجان تاخت. پس از قتل عام بزرگی از جرجانیان، صول را دستگیر کرد و به نزد خلیفه فرستاد (گردیزی، ۲۵۱، ۲۵۲). چندی پس از آن عمربن عبدالعزیز که یزید و مهلبیان را خوش نداشت و آنان را ستمکار می‌دانست به خلافت نشست (۹۹ ق / ۷۱۷ م) و یزید را از حکومت برکنار کرد. عدی بن ارطاة فزاری، امیر جدید بصره، نیز موسی‌بن وجیه حمیری را روانۀ دستگیری یزید ساخت (طبری، ۲ / ۱۳۴۶). چنین می‌نماید که یزید قبل از آن برای دیدار خلیفه سلیمان ابن عبدالملک (گردیزی، ۲۵۲)، خراسان را ترک گفته بود (خلیفة بن خیاط، ۱ / ۴۳۳؛ طبری، ۲ / ۱۳۵۰)، زیرا مأموران خلیفۀ جدید، عمربن عبدالعزیز، او را در کنار پل بصره دستگیر کردند و به نزد وی بردند (۱۰۰ ق / ۷۱۸ م). خلیفه از او خواست اموالی را که در تصرف اوست و مقدار آن را به خلیفۀ پیشین گزارش داده بود، به او تسلیم کند، اما چون یزید بهانه آورد و از تسلیم اموال خودداری کرد، خلیفه او را به زندان افکند. وساطت پسرش مخلد نیز سودی نبخشید و او تا ۱۰۱ ق / ۷۱۹ م در زندان ماند. در همین سال عمربن عبدالعزیز بیمار شد. یزید که می‌پنداشت اگر خلافت به یزیدبن عبدالملک برسد، او را از میان برخواهد داشت، مقدمات فرار را آماده کرد و از زندان گریخت (طبری، ۲ / ۱۳۵۹، ۱۳۶۰؛ قس: گردیزی، ۲۵۲). اندکی پس از آن عمربن عبدالعزیز درگذشت و یزیدبن عبدالملک خلیفۀ جدید به عبدالحمید بن عبدالرحمن و عدی بن ارطاة دستور داد تا به مقابلۀ یزید روند و کسان او را در بصره گرفتار سازند. عدی بن ارطاة تنی چند از برادران یزید را به زندان افکند و با یزید که با یارانش رو به سوی بصره آورده بود، آمادۀ جنگ شد. یزید ظاهراً بدون برخوردی وارد شهر شد و از عدی امیر بصره خواست که برادرانش را آزاد سازد. امیر بصره نپذیرفت و یزید نیز با بذل مال مردم را به گرد خویش فراهم آورد و سرانجام عدی را گرفتار ساخت (طبری، ۲ / ۱۳۷۹-۱۳۸۲). از آن سوی حمیدبن عبدالملک بن مهلب برادرزادۀ یزید که برای شفاعت از عموی خویش به نزد خلیفه رفته بود، با امان نامه‌ای برای یزید بازگشت. خالدبن عبدالله قَسری و عمروبن یزید حَکَمی که از سوی خلیفه همراه حمیدبن عبدالملک به نزد یزید می‌رفتند، در راه به حواری‌بن زیاد عَتْکی که از برابر یزید گریخته بود، برخوردند و او فرستادگان خلیفه را از رفتن به نزد یزید و ابلاغ امانِ خلیفه بازداشت و وادارشان کرد که حمید بن عبدالملک را در بند کنند (همو، ۲ / ۱۳۸۹، ۱۳۹۰). نیز امیر کوفه، عبدالحمید بن عبدالرحمن، خالد پسر یزید را گرفت و به نزد خلیفه فرستاد. به نظر می‌رسد که خلیفه نیز از دادن امان نامه به یزید پشیمان شده بود، زیرا بلافاصله عباس بن ولید را با سپاه به سوی یزید فرستاد. مسلمة بن عبدالملک نیز با سپاه شام روانۀ جنگ با یزید شد. یزید که چاره‌ای جز مقابله نمی‌دید، بصریان را گرد آورد و ثواب جنگ با شامیان را از جهاد با کفار ترک و دیلم بیش‌تر دانست (همو، ۲ / ۱۳۹۱). جنگجویان بصره به‌رغمِ دشمنیِ حسنِ بصری با یزید بن مهلب که بیدادهای او را گوشزد می‌کرد (همو، ۲ / ۱۳۹۲)، به یزید پیوستند. یزید بصره را به برادرش مروان واگذاشت و خود به واسط رفت. در آنجا نصیحت حبیب بن مهلب را که معتقد بود یزید به فارس برود و از آنجا سایر شهرها را تصرف کند، نپذیرفت و آمادۀ جنگ شد. آنگاه پسر خود معاویه را در واسط گماشت و با سپاه به عَقْر ــ نزدیک کوفه ــ فرود آمد. در جنگ سختی که میان وی و لشکر شام به فرماندهی مسلمة بن عبدالملک و عباس بن ولید رخ داد (همو، ۲ / ۱۳۹۵-۱۴۰۵؛ ابن قتیبه، المعارف، ۳۶۴)، یزید کشته شد (۲۲ صفر ۱۰۲ ق / ۲۴ اوت ۷۲۰ م) و همراه او بسیاری از آل ملهب نیز از میان رفتند. روز جنگ را بعدها به‌سبب اهمیتش «یوم العقر» نام نهادند (ابن خلکان، ۶ / ۳۰۸).

۴. مفضل بن مهلب (مق‌ ‌۱۰۲ ق / ۷۲۰ م). از آغاز کار او آگاهی چندانی در دست نیست. چنین می‌نماید که او در کنار یزید بن ملهب در خراسان بود. زیرا در ۸۳ ق / ۷۰۲ م که یزید سپاه به جنگ عبدالرحمن ابن عباس مطلبی در هرات فرستاد، مفضل را فرماندهی داد (طبری، ۲ / ۱۱۰۷) و او پس از جنگ کوتاهی عبدالرحمن را گریزاند. در ۸۵ ق / ۷۰۴ م که حجاج بن یوسف سرانجام توانست موافقت خلیفه را با عزل یزید از حکومت خراسان جلب کند، برای جلوگیری از شورش آل مهلب و ایجاد دو‌دستگی میان آن خاندان، مفضل را به حکومت آنجا گماشت. او پس از ورود به خراسان بی‌درنگ دست به کار توسعۀ قلمرو خود شد، زیرا چیزی نگذشت که بادغیس و آخرون و شومان را فتح کرد (همو، ۲ / ۱۱۶۱-۱۱۶۲). ولی حکومت او دیری نپایید و حجاج پس از دستگیری یزید، مفضل را نیز از حکومت برداشت و ظاهراً به زندانش افکند، زیرا در ۹۰ ق / ۷۰۹ م از مفضل و عبدالملک و یزید که در زندان حجاج بودند، یاد شده است (همو، ۲ / ۱۲۰۹). در همین سال مفضل نیز همراه یزید و عبدالملک، به مدد مروان برادر دیگرش که در بصره بود، گریخت و به فلسطین نزد سلیمان‌بن عبدالملک رفت (ابن اثیر، همان، ۴ / ۵۴۶). اینکه او را از جملۀ کاتبان سلیمان دانسته‌اند (العیون، ۳ / ۳۵) می‌بایست مربوط به همین دوران باشد. به نظر می‌رسد که وقتی یزید دوباره به حکومت خراسان منصوب گشت و سپس عزل و زندانی شد، مفضل در عراق بود، زیرا در ۱۰۱ ق / ۷۱۹ م که یزید از زندان عمر بن عبدالعزیز گریخت و یزید بن عبدالملک از عدی بن ارطاة حاکم بصره خواست که کسان یزید را در بصره گرفتار سازد، مفضل از جملۀ این کسان بود که به زندان افتادند (طبری، ۲ / ۱۳۷۹). اما پس از آنکه یزید بر بصره چیره گشت، مفضل را از زندان بیرون آورد و او در آخرین جنگ یزید با مسلمة بن عبدالملک، فرماندهی جناح چپ سپاه مهلبیان را به عهده داشت. وی در این جنگ به‌رغم ثبات و شجاعتی که نشان داد، چون از قتل برادرش یزید آگاه شد به واسط گریخت و از آنجا با مهلبیان دیگر به بصره رفت تا به بحرین رود (همو، ۲ / ۱۴۰۷، ۱۴۱۰)، اما امیر بحرین آنان را نپذیرفت و مهلبیان ناچار به کرمان رفتند و مفضل را به سروری برداشتند. در اینجا نیز میان مهلبیان و سپاهی که مسلمة بن عبدالملک به فرماندهی مدرک بن ضبّ کلبی به تعقیب آنان فرستاده بود، جنگی روی داد که در آن تعدادی از یاران مفضل کشته شدند. او نیز بقیۀ مهلبیان را برداشت و برای آنکه فاصلۀ بیش‌تری میان خود و مروانیان ایجاد کند روی به سند نهاد و در قَندابیل مقیم شد. اما مسلمة دست از تعقیب او برنداشت و سپاهی به سرکردگی هلال بن اَحْوزَ تمیمی مازنی به آن سامان فرستاد. در واپسین جنگی که میان آل مهلب و آن لشکر درگرفت، مفضل و تعدادی از افراد خاندان مهلب کشته شدند (خلیفة بن خیاط، ۲ / ۴۷۲) و بسیاری از آنان از‌جمله دُرید و حجاج و غسان و شبیب و فضل، پسران مفضل، به اسارت رفتند که سپس به دستور یزید بن عبدالملک در همان سال به قتل رسیدند (ابن اثیر، همان، ۵ / ۸۷).

«مفضل، مردی دانسته و آهسته و مردم‌شناس بود» (گردیزی، ۲۴۵) و چون پدر و برادر خود شعر و ادب را دوست می‌داشت و خود نیز شعر می‌گفت و ابیاتی از او نقل شده است (مرصفی، ۳ / ۱۸۲).

۵. زیاد بن مهلب (مق‌ ‌۱۰۲ ق / ۷۲۰ م)، در ایام خلافت سلیمان بن عبدالملک، از سوی برادرش یزید، حکومت عُمان داشت (خلیفة بن خیاط، ۱ / ۴۳۰؛ طبری، ۲ / ۱۲۸۳) و در واپسین جنگ میان آل مهلب و سپاه هلال بن احوز در قندابیل کشته شد (ابن‌اثیر، همان، ۵ / ۸۶). از او آگاهی بیش‌تری به دست نیست.

۶. ابوقَبیصه مروان بن مهلب (مق‌ ‌۱۰۲ ق / ۷۲۰ م). نخستین بار در وقایع سال ۹۰ ق / ۷۰۹ م از او آشکارا یاد شده است. وی در این سال برادران خود یزید و مفضل و عبدالملک را که در زندان حجاج بن یوسف بودند، مدد رسانید تا گریختند و به فلسطین رفتند (طبری، ۲ / ۱۲۰۹). در روزگار خلافت سلیمان بن عبدالملک، مروان حکومت یمامه یافت (خلیفة بن خیاط، ۱ / ۴۲۹)، اما به نظر می‌رسد که پس از سلیمان از آن مقام عزل شد، زیرا در ۱۰۱ ق / ۷۱۹ م که یزید بن مهلب بر خلیفه شورید، مروان در بصره بود و مردم را به بیعت با یزید و جنگ با شامیان می‌خواند (طبری، ۲ / ۱۴۰۰)، ولی چیزی نگذشت که عدی ابن ارطاة او را با جمعی دیگر از مهلبیان دستگیر کرد و به زندان افکند. پس از آنکه برادرش یزید بر بصره چیره شد، او را آزاد ساخت و امارت بصره را به وی واگذاشت و خود به واسط رفت (خلیفة بن خیاط، ۲ / ۴۸۲؛ ابن اثیر، همان، ۵ / ۷۶). پس از شکست آل مهلب از مسلمة بن عبدالملک و قتل یزید، مروان نیز همراه سایر مهلبیان به قندابیل رفت و در آخرین جنگی که میان آنان و سپاه هلال‌بن احوز مازنی درگرفت، کشته شد (طبری، ۲ / ۱۴۱۳؛ ابن اثیر، همان، ۵ / ۸۶).

۷. ابوبسطام حبیب بن مهلب (مق‌ ‌۱۰۲ ق / ۷۲۰ م)، همراه با پدر در جنگهای او بر ضد خوارج شرکت داشت (طبری، ۲ / ۵۹۱) و سپس با او به خراسان و ماوراء‌النهر رفت و فرماندهی پاره‌ای از حملات مهلب را به بلخ و کش و ختل به عهده گرفت. حبیب پس از مرگ پدر با یاران او به خدمت برادرش یزید پیوست. از آن پس تا ۸۷ ق / ۷۰۶ م خبری از او در دست نیست، اما مسلّم است که یک چند حکومت کرمان داشته است، زیرا به گفتۀ ابن‌اثیر (همان، ۴ / ۵۲۴)، وقتی حجاج ابن یوسف، یزید بن مهلب را به زندان افکند، حبیب را نیز از حکومت کرمان برکنار کرد (طبری، ۲ / ۱۱۸۲) و به نظر می‌رسد که او را به بصره آورد و به زندان افکند (ابن اثیر، همان، ۴ / ۵۴۵). هنگامی که یزید دوباره جایگاه خویش را بازیافت، حجاج نیز به فرمان خلیفه ولیدبن عبدالملک، حبیب را آزاد ساخت (همان، ۴ / ۵۴۷). در ۹۵ ق / ۷۱۳ م حبیب از سوی خلیفه سلیمان بن عبدالملک، حکومت سند یافت و در آنجا، محمد بن قاسم ثقفی عامل حجاج در آن سامان را گرفت و به زندان افکند (یعقوبی، ۲ / ۲۹۶). گرچه پس از آن از عزل حبیب یاد نشده، ولی به نظر نمی‌رسد که وی مدت درازی در سند مانده باشد، زیرا که وقتی یزید بن عبدالملک در ۱۰۱ ق / ۷۱۹ م به عدی بن ارطاة حاکم بصره فرمان داد که مهلبیان را دستگیر کند، حبیب نیز در بصره بود و با تعدادی از برادرانش دستگیر شد (طبری، ۲ / ۱۳۷۹)، ولی دانسته نیست که وی در چه تاریخی به بصره آمده بوده است. به هر حال پس از تصرف بصره به دست یزید بن مهلب، حبیب آزاد شد و در رکاب برادر خود به‌عنوان یکی از فرماندهان سپاه او به جنگ با مسلمة ابن عبدالملک رفت (۱۰۲ ق / ۷۲۰ م) و در همان جنگ کشته شد (همو، ۲ / ۱۴۰۴؛ ابن اثیر، همان، ۵ / ۸۲).

۸. عبدالملک بن مهلب (مق‌ ‌۱۰۲ ق / ۷۲۰ م)، نخست از یاران نزدیک حجاج بن یوسف در جنگ او بر ضد عراقیان بود (طبری، ۲ / ۱۱۰۰) و شاید به همین سبب بودکه سپس به ریاست شُرطۀ کرمان منصوب شد، اما در ۸۶ ق / ۷۰۵ م که یزید بن مهلب از حکومت عزل شد و به زندان رفت، عبدالملک نیز از آن مقام برکنار شد (همو، ۲ / ۱۱۸۳؛ ابن اثیر، همان، ۴ / ۵۲۴) و ظاهراً به زندان افتاد، زیرا در ۹۰ ق / ۷۰۹ م از وی و عبدالملک و یزید به‌عنوان زندانیان حجاج یاد شده است که به پایمردی برادرشان مروان که در بصره بود، گریختند و به فلسطین نزد سلیمان بن عبدالملک رفتند. چون سلیمان به خلافت نشست، نخست خواست که عبدالملک را امارت خراسان دهد (۹۷ ق / ۷۱۵ م). سپس به رایزنی عبداللّٰه بن اهتم که حکومت آنجا را برای یزید ابن مهلب می‌خواست، از آن عزم بازگشت (همان، ۵ / ۲۴؛ ابن خلکان، ۶ / ۲۹۷). از آن پس تا ۱۰۱ ق / ۷۱۹ م که یزید بن مهلب بر خلیفه شورید و به بصره تاخت، خبری از عبدالملک در دست نیست. در آن سال عدی بن ارطاة حاکم بصره، عبدالملک را با تعدادی از برادرانش به زندان افکند. وی در زندان به عدی پیشنهاد کرد که او را آزاد سازد تا یزید را از حمله به بصره بازدارد. ولی عدی نپذیرفت تا آنکه بصره به دست یزید افتاد و عبدالملک آزاد شد (طبری، ۲ / ۱۳۸۱، ۱۳۸۴). عبدالملک پس از شکست و قتل یزید بن مهلب، همراه باقیماندۀ مهلبیان به سرکردگی مفضل بن مهلب به قندابیل در سند رفت و در واپسین جنگ با سپاه خلیفه به فرماندهی هلال بن احوز مازنی کشته شد (ابن اثیر، همان، ۵ / ۸۶).

۹. محمدبن مهلب (مق‌ ‌۱۰۲ ق / ۷۲۰ م). وی در روزگار خلافت سلیمان بن عبدالملک، از سوی برادر خود یزید حکومت مرو داشت (یعقوبی، ۲ / ۲۹۶). وی پس از گریز یزید از زندان عمر بن عبدالعزیز، به بصره آمد و با لشکری به یزید پیوست. سپس سپاه مغیرة بن عبدالله ثقفی را که به مقابله آمده بود، درهم شکست و راه یزید را به بصره گشود. وی در جنگ یزید بن مهلب با مسلمة بن عبدالملک شرکت کرد و در همان جنگ کشته شد (طبری۲ / ۱۳۸۱، ۱۳۸۲، ۱۴۰۲-۱۴۰۵).

۱۰. سعید بن مهلب (؟). از او خبری در دست نیست. فقط گفته‌اند که در ۷۲ ق / ۶۱۹ م خلیفه عبدالملک او را حکومت ارجان و شاپور داد (خلیفة بن خیاط، ۱ / ۳۴۰).

۱۱. قبیضة بن مهلب (؟)، در جنگ پدرش مهلب با خوارج شرکت داشت. ابن اثیر (همان، ۴ / ۴۴۰) از او در رویدادهای ۷۷ ق / ۶۹۶ م نیز یاد کرده است.

۱۲. مدرک بن مهلب (زنده در ۱۰۱ ق / ۷۱۹ م). او را مدرکه نیز گفته‌اند (اصفهانی، ۱۹ / ۱۶). از سوی برادرش یزید به حکومت بلخ منصوب شد (یعقوبی، ۲ / ۲۹۶) و در ۸۵ ق / ۷۰۴ م برادر دیگرش مفضل که به امارت خراسان رسیده بود، او را فرمان داد تا برای جنگ با موسی بن عبداللّٰه بن خازم به سپاه عثمان بن مسعود ملحق شود (ابن اثیر، همان، ۴ / ۵۱۱). مدرک به او پیوست و آن دو موسی را درهم شکستند و نصر بن سلیمان بن عبداللّٰه جانشین موسی در ترمذ، شهر را به مدرک تسلیم کرد (طبری، ۲ / ۱۱۶۱، ۱۱۶۴). از اقامت او در آن شهر یا خروج وی از آنجا خبری در دست نیست، ولی گفته‌اند که در روزگار خلافت سلیمان بن عبدالملک حکومت سیستان یافت (خلیفة ابن خیاط، ۱ / ۴۲۹) و در ۱۰۱ ق / ۷۱۹ م برادرش یزید او را برای جنگ با عبدالرحمن بن نعیم و تصرف خراسان به آن سامان فرستاد. ولی وی به وساطت اَزدیان دست به جنگ نزد و بازگشت (ابن اثیر، همان، ۵ / ۷۵). از این پس خبری از او در دست نیست.

۱۳. ابوعُیَیْنة بن مهلب (د پس از ۱۰۲ ق / ۷۲۰ م)، او نیز در ۹۲ ق / ۷۱۰ م مانند تعدادی دیگر از پسران مهلب در دست حجاج‌بن یوسف اسیر بود، ولی به شفاعت سلیمان بن عبدالملک و فرمان خلیفه، ولیدبن عبدالملک، حجاج دست از او برداشت (طبری، ۲ / ۱۲۱۵). در ۹۸ ق / ۷۱۶ م که یزیدبن مهلب بر صول در جرجان پیروز شد، ابوعیینه را با سپاهی برای تسخیر قلمرو اسپهبد طبرستان به آن سامان فرستاد. ابوعیینه نخست پیروز شد و اسپهبد را به ارتفاعات راند، ولی سپس در تنگنا افتاد و گریخت. از آن پس تا ۱۰۲ ق / ۷۲۰ م که واپسین جنگ میان آل مهلب و مروانیان در قندابیل درگرفت از او در منابع یاد نشده است. ابوعیینه از این جنگ جان سالم به در برد (همو، ۲ / ۱۴۱۳) و به رُتبیل (ابن اثیر، همان، ۵ / ۸۶) یا ورتبیل (ابن خلکان، ۶ / ۳۰۷) امیر ختل پیوست. اگرچه چندی بعد خواهر خود هند را به شفاعت نزد خلیفه یزیدبن عبدالملک، برانگیخت و بخشوده شد (ابن اثیر، همان، ۵ / ۸۹)، با اینهمه پایان کار او دانسته نیست.

۱۴. ابوخداش مخلدبن یزیدبن مهلب (د ۱۰۰ ق؟ / ۷۱۸ م). نخستین بار در وقایع سال ۹۷ ق / ۷۱۵ م از او یاد شده است. در این سال پدرش حکومت خراسان یافت و مخلد را پیش‌تر به آن سامان فرستاد (طبری، ۲ / ۱۳۱۰). در ۹۸ ق / ۷۱۶ م چندی پس از آنکه یزید به جرجان طبرستان تاخت، مخلد را به جانشینی خود بر خراسان گمارد (همو، ۲ / ۱۳۱۸، ۱۳۲۴). در ۱۰۰ ق / ۷۱۸ م خلیفه عمربن عبدالعزیز، یزیدبن مهلب را به زندان افکند و مخلد از خراسان به نزد خلیفه آمد تا مالی را که خلیفه بر ذمۀ یزید می‌دانست تأدیه کند، ولی کار به مصالحه نینجامید (ابن اثیر، همان، ۵ / ۴۹). به روایت دیگر، جراح بن عبدالله حکمی امیر جدید خراسان، در ۹۹ ق / ۷۱۷ م به فرمان خلیفه، مخلد را گرفت و به نزد او فرستاد (گردیزی، ۲۵۳). مخلد سرانجام در ۲۷ سالگی به مرض طاعون درگذشت و عمربن عبدالعزیز که او را گرامی می‌داشت و جوانمرد عربش می‌خواند بر او نماز گذارد (ابن خلکان، ۶ / ۲۸۶). از همین معنی می‌توان دریافت که مخلد در ۱۰۰ یا اوایل ۱۰۱ ق / ۷۱۹ م درگذشته است، زیرا پس از دستگیری پدرش در ۱۰۰ ق / ۷۱۹ م زنده بوده و خلیفه عمربن عبدالعزیز در رجب ۱۰۱ ق / ژانویۀ ۷۲۰ م درگذشته است (همو، ۶ / ۲۸۷).

مخلدبن یزید دوستدار شعر و ادب بود. شاعران را می‌نواخت و صله‌های گران می‌داد. کُمیت شاعر معروف از ستایشگران او بود (اصفهانی، ۱۵ / ۱۵، ۱۶، ۱۱۳). از شعر حمزة بن بیض که در رثای مخلد سروده برمی‌آید که وی در دابق از توابع حلب درگذشته است (ابن خلکان، ۶ / ۲۸۶).

۱۵. خالدبن یزیدبن مهلب (د پس از ۱۰۲ ق / ۷۲۰ م). در ۹۸ ق / ۷۱۶ م در حملۀ یزیدبن مهلب به طبرستان، خالد فرماندهی بخشی از سپاه پدر را به عهده داشت (طبری، ۲ / ۱۳۲۸)، ولی کاری از پیش نبرد (ابن اثیر، همان، ۵ / ۳۰، ۳۱). از آن پس تا ۱۰۱ ق / ۷۱۹ م خبری از او در دست نیست. در آن سال وی در کوفه بود که پدرش یزید سر به طغیان برداشت و به بصره تاخت. عبدالحمیدبن عبدالرحمن بن زید در کوفه، خالد را دستگیر کرد و به نزد خلیفه یزیدبن عبدالملک فرستاد. او در زندان خلیفه ماند تا درگذشت (طبری، ۲ / ۱۳۸۹).

۱۶. منجاب بن یزید بن مهلب (مق‌ ‌۱۰۲ ق / ۷۲۰ م)، به گفتۀ ابن اثیر (الکامل، ۵ / ۸۷) او در واپسین جنگ میان آل مهلب و سپاه خلیفه، یزیدبن عبدالملک، به فرماندهی هلال بن احوز در قندابیل اسیر شد و به قتل رسید.

۱۷. مُغیرة بن یزیدبن مهلب (مق‌ ‌۱۰۲ ق / ۷۲۰ م). به گفتۀ ابن اثیر (همانجا) او در آخرین جنگ آل مهلب با سپاه خلیفه، یزیدبن عبدالملک، با جمعی دیگر در قندابیل اسیر شد و سپس به قتل رسید.

۱۸. عبدالله بن یزیدبن مهلب (مق‌ ‌۱۰۲ ق / ۷۲۰ م)، در آخرین جنگ میان آل مهلب و سپاه خلیفه، یزیدبن عبدالملک، در قندابیل اسیر شد و به قتل رسید (همانجا).

۱۹. معاویة بن یزیدبن مهلب (مق‌ ‌۱۰۲ ق / ۷۲۰ م)، در روزگار سلیمان بن عبدالملک یک چند از سوی پدرش یزید امارت سیستان یافت (خلیفة بن خیاط، ۱ / ۴۲۹) و تا مرگ سلیمان در آنجا ماند (تاریخ سیستان، ۱۲۱) و سپس به پدر پیوست. در ۹۸ ق / ۷۱۶ م که یزید به جنگ صول رفت، معاویه را امارت سمرقند و کش و نسف و بخارا داد (طبری، ۲ / ۱۳۲۴). در ۱۰۲ ق / ۷۲۰ م یزید در جنگ با مسلمة بن عبدالملک، معاویه را در واسط گمارد و خزانه و بیت‌المال و اسیرانی را که در بصره گرفته بود به او سپرد (همو، ۲ / ۱۳۹۵). معاویه نیز پس از آگاهی از شکست و قتل پدرش، همۀ اسیران و از‌جمله عدی بن ارطاة امیر بصره و پسر او محمد را گردن زد (ابن اثیر، همان، ۵ / ۸۴-۸۵) و خزاین پدر را برداشت و به بصره و از آنجا با سایر مهلبیان به قندابیل در سند رفت (یعقوبی، ۲ / ۲۷۶). معاویه در قندابیل با عموها و برادران خویش در جنگ با سپاه خلیفه به فرماندهی هلال بن احوز مازنی شرکت کرد و در همان جنگ کشته شد (ابن اثیر، همان، ۵ / ۸۶).

۲۰. مُعارک بن یزید بن ملهب (مق‌ ‌۱۰۲ ق / ۷۲۰ م)، در آخرین جنگ میان آل ملهب و سپاه خلیفه، یزیدبن عبدالملک، در قندابیل در ۱۰۲ ق / ۷۲۰ م اسیر شد و سپس به فرمان خلیفه به قتل رسید (ابن اثیر، همان، ۵ / ۸۷).

۲۱. عمربن یزیدبن مهلب (د پس از ۱۰۲ ق / ۷۲۰ م)، در آخرین جنگ آل مهلب با سپاه خلیفه در قندابیل (۱۰۲ ق / ۷۲۰ م) جان سالم به در برد و به رتبیل امیر ختل پیوست و در آنجا بود تا اسدبن عبدالله قسری، امیر خراسان، او را امان داد و وی به خراسان رفت (ابن اثیر، همان، ۵ / ۸۶، ۸۷). از پایان کار عمر اطلاعی به دست نیست.

۲۲. مروان بن یزیدبن مهلب (مق‌ حدود۱۲۰ ق / ۷۳۸ م)، هنگامی که عمروبن محمد ثقفی از سوی هشام بن عبدالملک حکومت سند داشت، در سپاه وی بود، اما با گروهی از سرداران عمرو بر ضد او همداستان شد و مایملک او را غارت کرد. عمرو به مقابله آمد و مروان را درهم شکست و او گریخت، ولی عمرو به زودی او را به چنگ آورد و کشت (یعقوبی، ۲ / ۳۲۴، ۳۲۵).

۲۳. حمید بن عبدالملک بن مهلب (؟). آنگاه که یزید بن مهلب به بصره حمله برد (۱۰۱ ق / ۷۱۹ م)، حمید همراه پدرش عبدالملک در آنجا بود. اندکی بعد برای شفاعت از یزید به نزد خلیفه، یزید بن عبدالملک رفت و برای عمو و خاندانش امان‌نامه گرفت و همراه خالد ابن عبدالله قسری و عمروبن یزید حکمی آهنگ بازگشت کرد. ولی خالد بن عبدالله و عمروبن یزید در راه به حواری بن زیاد بن عمروالعتکی که از مقابل یزید بن مهلب گریخته بود، برخوردند و به تحریک او از بردن امان‌نامه خودداری کردند و حمید بن عبدالملک را به عبدالرحمن بن سلیمان کلبی عامل خراسان تسلیم کردند. عبدالرحمن نیز حمید را به نزد خلیفه، یزید بن عبدالملک فرستاد و خلیفه او را با خالد بن یزید به زندان افکند و هر دو تا هنگام مرگ در زندان بودند (طبری، ۲ / ۱۳۸۱- ۱۳۸۹).

۲۴. مِنهال بن ابی عیینة بن مهلب (مق‌ ‌۱۰۲ ق / ۷۲۰ م)، در آخرین جنگ آل مهلب با سپاه خلیفه به فرماندهی هلال بن احوز در قندابیل کشته شد (همو، ۲ / ۱۴۱۳؛ ابن اثیر، الکامل، ۵ / ۸۶).

۲۵. عمروبن قبیصة بن مهلب (مق‌ ‌۱۰۲ ق / .۷۲۰ م)، در آخرین جنگ آل مهلب با سپاه خلیفه یزید بن عبدالملک به فرماندهی هلال بن احوز در قندابیل کشته شد (همانجا؛ طبری، ۲ / ۱۴۱۳).

۲۶. مغیرة بن قبیصة بن مهلب (مق‌ ‌۱۰۲ ق / ۷۲۰ م)، در آخرین جنگ آل مهلب با سپاه خلیفه به فرماندهی هلال بن احوز در قندابیل کشته شد (همانجاها).

۲۷. حاتم بن قبیصة بن یزید (زنده در ۹۸ ق / ۷۱۶ م). از او آگاهی چندانی در دست نیست. در ۹۸ ق / ۷۱۶ م که یزید به جنگ صول به جرجان رفت، حاتم را به امارت طخارستان گماشت (طبری، ۲ / ۱۳۲۴). وی ظاهراً از جملۀ راویان طبری در ذکر احوال آل مهلب بوده است (همو، ۲ / ۱۰۹، ۱۱۰).

۲۸. عثمان بن مفضل بن مهلب (د پس از ۱۰۲ ق / ۷۲۰ م)، در واپسین جنگ آل مهلب با سپاه خلیفه یزید بن عبدالملک در قندابیل از قتل و اسارت جان به در برد و به نزد رتیبل امیر ختل رفت. وی در همانجا ماند تا اسد بن عبدالله قسری امیر خراسان امانش داد و او به خراسان رفت (ابن اثیر، همان، ۵ / ۸۶، ۸۹). از پایان کار او اطلاعی به دست نیامد.

۲۹. مهلب بن مغیرة بن مهلب (؟). از او فقط نامش را می‌دانیم. اصفهانی به مناسبتی از وی یاد کرده است (۱۸ / ۹).

۳۰. سفیان بن معاویة [بن یزید] بن مهلب (اواسط سدۀ ۲ ق / ۸ م)، از‌جمله طرفداران جنبش عباسیان بر ضد خلفای مروانی بود. در ۱۳۲ ق / ۷۴۹ م در اوج جنبش، از سوی ابوسلمۀ خلّال برای تصرف بصره که سلم بن قتیبۀ باهلی بر آن فرمان می‌راند، عازم آنجا شد. وی در بصره از سلم خواست که دارالاماره را تحویل وی دهد. ولی سلم، قیسیان و مصریان و امویان بصره را گرد آورد و سفیان نیز یمانیان و هم‌پیمانانشان را برای جنگ آماده ساخت. معاویه پسر سفیان دست به نبرد گشود، ولی چون کشته شد، سفیان نیز گریخت (ابن اثیر، همان، ۵ / ۴۰۶). با اینهمه، پیداست که از اهمیت او نزد عباسیان کاسته نشد، زیرا در ۱۳۹ ق / ۷۵۶ م از سوی سفاح به حکومت بصره منصوب شد (همان، ۵ / ۴۹۷). یکی از رویدادهای روزگار فرمانروایی او که بعدها اهمیت بسیار یافت، قتل عبدالله بن مقفع بود (سید مرتضی، ۱ / ۹۴). ابن مقفع که منصب کتابت سلیمان و عیسی عموهای خلیفه منصور را داشت، سفیان را بسیار کوچک می‌شمرد و لقبهای ناخوشایند به وی و خانواده‌اش داده بود (ابن خلکان، ۲ / ۱۲۵). سفیان که در پی فرصتی برای انتقامجویی بود، از تحریک خلیفه به قتل ابن مقفع فروگذار نمی‌کرد تا سرانجام خلیفه نیز از تندزبانی و خشونت ابن مقفع آزرده شد و فرمان قتل وی را داد. سفیان نیز از این موقعیت سود جست و با فجیع‌ترین وضعی، ابن مقفع را از میان برداشت (همو، ۲ / ۱۵۳). در ۱۴۵ ق / ۷۶۲ م ابراهیم بن عبدالله بن حسن بر منصور شورید و با یارانش در بصره، دارالاماره را به محاصره گرفت. چنین می‌نماید که سفیان گرایشی به ابراهیم داشت. زیرا بلافاصله امان خواست و ابراهیم نیز او را در قصر محبوس ساخت و قیدی سبک بر پای او نهاد تا خلیفه گمان کند که سفیان به قهر گرفتار شده است (ابن اثیر، همان، ۵ / ۵۶۲-۵۶۴). اگرچه دانسته نیست که آیا پس از قتل ابراهیم، سفیان همچنان بر حکومت بصره ابقا گردید یا نه، ولی آشکار است که چندان مورد غضب خلیفه واقع نشد، زیرا در اواخر ۱۴۵ ق / ۷۶۳ م از او یاد شده است (همان، ۵ / ۵۷۱). از پایان کار و مرگ او خبری در دست نیست.

۳۱. معاویة بن سفیان بن معاویة بن یزید بن مهلب (مق‌ ‌۱۳۲ ق / ۷۴۹ م). از او آگاهی چندانی در دست نیست. گفته‌اند که وقتی پدرش به فرمان ابوسلمۀ خلال به بصره تاخت، معاویه همراه او بود و در نخستین برخورد کشته شد (همان، ۵ / ۴۰۶).

۳۲. سلیمان بن حبیب بن مهلب (مق‌ ‌۱۳۶ ق؟ / ۷۵۳ م)، در روزگار سفاح، حکومت فارس و اهواز داشت و منصور برادر خلیفه را در یکی از نواحی فارس امارت داد، اما چندی بعد او را به اتهام زراندوزی تازیانه زد. منصور کینۀ او را در دل گرفت و چون به خلافت نشست گفت تا سلیمان را کشتند (ابن خلکان، ۲ / ۴۱۰). سلیمان مردی دانش‌دوست بود و دانشمندان را می‌نواخت و در مقام حکومت فارس و اهواز برای خلیل بن احمد فراهیدی مقرری تعیین کرد (همو، ۲ / ۲۴۵).

۳۳. عباد بن حبیب بن مهلب (سدۀ ۲ ق / ۸ م). از او فقط نامش را می‌دانیم. اصفهانی (۱۸ / ۱۵) به مناسبتی از او یاد کرده است.

۳۴.عباد بن عباد مهلبی (سدۀ ۲ ق / ۸ م). نسب او به درستی معلوم نیست. شاید فرزند عبادبن حبیب بن مهلب بوده است. به نظر می‌رسد که وی از‌جمله دانشمندان روزگار خود به شمار می‌رفته، زیرا سید مرتضی (۱ / ۹۴) او را واسطۀ ملاقات ابن مقفع با خلیل بن احمد فراهیدی دانسته و یعقوبی (۲ / ۴۳۲) از او به‌عنوان یکی از فقیهان روزگار هارون‌الرشید یاد کرده است. وی همچنین از‌جمله کسانی است که ابن خلکان (۶ / ۳۰۸) از او نقل کرده است. از پایان کار و درگذشت عباد خبری در دست نیست.

۳۵. ابوجعفر عمربن حفص بن عثمان بن قبیصة بن ابی صفره (مق‌ ‌۱۵۴ ق / ۷۷۱ م)، معروف به هزار مرد. وی با آنکه از فرزندان قبیصة بن ابی صفره برادر مهلب بن ابی صفره است، ولی او را نیز به این خاندان منسوب ساخته‌اند (ابن اثیر، همان، ۵ / ۵۹۸). در ۱۴۲ ق / ۷۵۲ م عیینة بن موسی بن کعب امیر سند بر خلیفه شورید و منصور نیز عمر بن حفص را به سند فرستاد، اما عیینه از ورود عمر جلوگیری کرد و کار به جنگ کشید. چندی بعد عیینه به صلح گردن نهاد و عمر او را به نزد خلیفه فرستاد و خود در سند مستقر شد (یعقوبی، ۲ / ۳۷۲، ۳۷۳). او تا ۱۵۱ ق / ۷۶۸ م در آن سامان فرمان راند. در این سال پس از قتل اغلب بن سالم، امیر افریقیه، عمر حکومت آن سامان یافت. او ۳ سال در قیروان ماند و سپس حبیب بن حبیب مهلبی را در آنجا گمارد و خود به زاب رفت تا به دستور خلیفه شهر طُبنه را بنا کند. چون عمر افریقیه را ترک کرد بربرها سر به شورش برداشتند و حبیب را کشتند. سپس به طرابلس رفتند و به سرکردگی ابوحاتم اباضی سپاهِ جنیدبن بشار عامل آن دیار، و لشکر کمکی عمر را درهم شکستند. ابوحاتم که خود را پیروز می‌یافت به طبنه تاخت و عمر را به محاصره گرفت. در پی این حمله سراسر افریقیه به پشتیبانی از اباضیان برخاستند و سپاهی بزرگ به سوی طبنه به راه افتاد. عمر خواست دست به جنگ بگشاید، ولی یارانش مانع شدند و رأی زدند که به حیله متوسل شوند. سرانجام توانستند برخی از سپاه دشمن را با مال بفریبند و برخی دیگر را با جنگ واپس رانند. اباضیان آنگاه روی به قیروان نهادند و آنجا را سخت به محاصره گفتند. عمر بن حفص سپاهی در طبنه برجای نهاد و خود به قیروان تاخت. اباضیان از گرد شهر برخاستند و عمر که نخست نشان داد به تونس می‌رود، به سرعت وارد قیروان شد و به دفاع پرداخت. اباضیان نیز دوباره قیروان را به محاصره گرفتند. در این میان عمر با آنکه دانست خلیفه منصور، یزید بن حاتم بن قبیصه را با سپاهی به مدد فرستاده است، به جنگ رفت و به قتل رسید (۱۵۴ ق / ۷۷۱ م) و قیروان به دست ابوحاتم سقوط کرد (ابن اثیر، همان، ۵ / ۵۹۸-۶۰۰).

۳۶. یزیدبن مَجْزَأة (اواسط سدۀ ۲ ق / ۸ م)، از سران سپاه یزیدبن حاتم بن قبیصه در افزیقیه بود. در ۱۶۴ ق / ۷۸۰ م یزید او را به جنگ ایوب الهواری در زاب فرستاد و یزیدبن مجزأة در این جنگ شکست خورد (همان، ۵ / ۶۰۲). آگاهی بیش‌تری از او به دست نیامد.

۳۷. ابوخالد یزیدبن حاتم بن قبیصة بن مهلب (د ۱۷۰ ق / ۷۸۶ م). نخستین بار در وقایع ۱۳۷ ق / ۷۵۴ م از او یاد شده است. در این سال مُلَبَّد بن حرملۀ شیبانی در جزیره بر خلیفه منصور شورید. یزیدبن حاتم به سرکوب او گسیل شد، ولی شکست خورد (طبری، ۳ / ۱۲۰). از آن پس تا ۶ سال بعد خبری از او در منابع به دست نیامد. در ۱۴۳ ق / ۷۶۰ م به حکومت مصر منصوب شد و تا ۱۵۲ ق / ۷۶۹ م در آنجا فرمان راند (همو، ۳ / ۱۴۲، ۳۷۰؛ ابن اثیر، همان، ۵ / ۶۰۸). در روزگار حکومت او در مصر، علی بن محمد بن عبدالله بن حسن بن عبدالله بن حسن علوی وارد آن سامان شد و بسیاری از مردم بر ضد یزیدبن حاتم با او بیعت کردند، اما یزید به سرعت از ماجرا آگاه شد و شورش را سرکوب کرد. در ۱۵۰ ق / ۷۶۷ م قِبطیان بر یزید شوریدند و او چندی بعد نصربن حبیب مهلبی را به جنگ آنان فرستاد. نصر شکست خورد و به فسطاط بازگشت (کِنْدی، ۱۱۱-۱۱۷). اندکی پس از آن در ۱۵۲ ق / ۷۶۹ م یزید از حکومت مصر عزل شد و با سپاهی به جنگ اباضیان در افریقیه که کار را بر امیر آنجا عمربن حفص مهلبی سخت کرده بودند، رفت. روایت ابن اثیر در این باره از تناقض خالی نیست، چه از سخن او (الکامل، ۵ / ۶۰۰) برمی‌آید که وقتی منصور خلیفه، ابوخالد یزید را به افریقیه فرستاد، عمربن حفص زنده بود، اما در جایی دیگر (همان، ۵ / ۶۱۲) بر آن است که چون خلیفه از قتل عمربن حفص آگاه شد، ابوخالد یزید را امارت افریقیه داد و برای سرکوب اباضیان روانۀ آن دیار کرد. اما آشکار است که یزیدبن حاتم پس از قتل عمربن حفص در ۱۵۴ ق / ۷۷۱ م به قیروان رسید. ابوحاتم اباضی که یارای پایداری در برابر سپاه تازه‌نفس خلیفه را در خود نمی‌دید، به طرابلس رفت و یزیدبن حاتم سر در پی او نهاد. ابوحاتم طرابلس را نیز رها کرد و به ارتفاعات نفوسه واپس نشست. یزیدبن حاتم دست از تعقیب او برنداشت تا سرانجام در ربیع‌الاول ۱۵۵ ق / فوریۀ ۷۷۲ م در جنگی که روی داد، ابوحاتم شکست خورد و کشته شد. یزید سایر اباضیان را تعقیب کرد و گروه بسیاری از آنان را کشت (همان، ۵ / ۶۰۱). در ۱۵۶ ق / ۷۷۳ م نیز ابویحیی بن فانوس الهواری در طرابلس بر یزید شورید و بسیاری را گرد خویش فراهم آورد، اما کاری از پیش نبرد و گریخت. ابوخالد یزید سراسر روزگار خلافت مهدی و یک چند در روزگار هارون‌الرشید بر افریقیه فرمان راند (خلیفة بن خیاط، ۲ / ۶۹۷) و سرانجام در ۱۷۰ ق / ۷۸۶ م درگذشت (طبری، ۳ / ۵۶۹). یزید مردی شعر دوست و بخشنده بود و صله‌های گرانبها می‌داد (اصفهانی، ۳ / ۹۰، ۹۴). ابواُسامة ربیعة بن ثابت اسدی او را ستایش کرده (ابن خلکان، ۶ / ۳۲۲) و بشّار شاعر معروف نیز او را مدح و سپس هجو گفته است (اصفهانی، ۳ / ۳۱). ابومحمد حسن بن محمدمهلبی (نک‌ : شم‌ ‌۸۰ در همین مقاله) وزیر معزالدوله دیلمی، نوادۀ همین ابوخالد یزیدبن حاتم است (ابن‌خلکان، ۶ / ۳۲۲).

۳۸. علاء بن سعید مهلبی (د ۱۷۹ ق / ۷۹۵ م)، در ۱۵۱ ق / ۷۶۸ م از سوی یزیدبن حاتم امیر افریقیه، در رأس سپاهی به کمک مهلب بن یزید امیر زاب رفت که با ایوب الهواری می‌جنگید. علاء در این جنگ ایوب را به سختی درهم شکست و بسیاری از کسان و یاران او را کشت (ابن اثیر، همان، ۵ / ۶۰۲). اگرچه به نظر نمی‌رسد که وی از همان وقت حکومت زاب را در دست گرفته باشد، ولی در ۱۷۷ ق / ۷۹۳ م که ابن جارود بر فضل بن روح امیرِ افریقیه شورید، وی امارت زاب داشت. در این میان هارون‌الرشید، هرثمة بن اعین و یحیی بن موسی را برای مقابله با ابن جارود که فضل را کشته و بر قیروان چیره شده بود، به افریقیه فرستاد. ابن جارود که در خود یارای پایداری نمی‌دید، از یحیی بن موسی خواست به نزد او رود تا قیروان را تسلیم کند. اما علاء پیشدستی کرد و پس از خروج ابن جارود، وارد قیروان شد و گروهی از یاران او را کشت. ابن جارود به نزد هرثمة بن اعین گریخت و هرثمه نامه‌ای به هارون‌الرشید نوشت مبنی‌بر اینکه علاء بن سعید، ابن جارود را بر ضد خلیفه شورانیده است. با اینهمه، چون علاء ابن سعید در پی درخواست خلیفه به نزد او حاضر شد، عطایی گران یافت (همان، ۶ / ۱۳- ۱۳۹). به نظر می‌رسد که وی سپس به مصر رفته باشد، زیرا گفته‌اند که ‌اندکی بعد در آنجا درگذشت (همان، ۶ / ۱۳۹).

۳۹. مهلب بن یزید مهلبی (زنده در ۱۵۱ ق / ۷۶۸ م). پس از شکست یزیدبن مجزأة مهلبی در جنگ با ایوب الهواری و کشته شدن مخارق بن غفار امیر زاب، در ۱۵۱ ق / ۷۶۸ م یزید‌بن حاتم امیر افریقیه، مهلب را به امارت زاب گماشت (همان، ۵ / ۶۰۲). بیش از این خبری از او در دست نیست.

۴۰. داوود بن یزید‌بن حاتم بن قبیصة بن مهلب (د ۲۰۵ ق / ۸۲۰ م)، همراه پدرش یزیدبن حاتم در افریقیه بود. پس از مرگ پدر در ۱۷۰ ق / ۷۸۶ م به جای او نشست، اما حکومتش بیش از ۹ ماه نپایید، زیرا در ۱۷۱ ق / ۷۸۷ م (قس: ابن خلکان، ۶ / ۳۲۶) که روح بن حاتم عموی داوود از سوی هارون به حکومت افریقیه منصوب شد، داوود آن دیار را ترک کرد و به نزد خلیفه آمد (ابن اثیر، همان، ۶ / ۱۱۳). داوود در همان اندک زمانی که فرمان راند، اباضیانِ ارتفاعات باجه بر او شوریدند و نخستین سپاهی را که داوود به سرکوب آنان فرستاد، درهم شکستند، ولی سپس از داوود شکست خوردند (همان، ۶ / ۱۰۸). روایت یعقوبی دربارۀ بیرون رفتن داوود از افریقیه با گفتۀ ابن اثیر متناقض است. به گفتۀ یعقوبی، به‌سبب بدسیرتی داوود، مردم بر او شوریدند و او را گریزاندن (۲ / ۴۱۱). داوود سپس از سوی رشید حکومت مصر یافت (۱۷۴ ق / ۷۹۰ م)، ولی دولت او چندان به درازا نکشید (کندی، ۱۳۳، ۱۳۴)، زیرا در ۱۷۵ ق / ۷۹۱ م که حُصین خارجی بر خلیفه در خراسان خروج کرد، داوودبن یزید به مقابلۀ او فرستاده شد. داوود پس از جنگی سخت حصین را درهم شکست و بسیاری از یارانش را کشت (ابن اثیر، همان، ۶ / ۱۲۴). از آن پس تا ۱۸۴ ق / ۸۰۰ م اطلاعی از او در دست نیست. در این تاریخ میان یمانیان و نزاریان در سند دشمنی سخت پدید آمد و هارون‌الرشید داوود را به امارت آن سامان گماشت. داوود نخست برادر خود مغیره را برای سرکوب نزاریان گسیل داشت، ولی چون مغیره شکست خورد، خود به جنگ رفت و شمشیر در نزاریان نهاد و بسیاری را کشت. سپس به دیگر شهرهای سند رفت و همه جا رعب و وحشت پدید آورد تا کاملاً بر آن دیار چیره گشت (یعقوبی، ۲ / ۴۰۹). او تا ۲۰۵ ق / ۸۲۰ م (طبری، ۳ / ۱۰۴۴؛ ابن اثیر، همان، ۶ / ۳۶۲) یا ۲۰۰ ق / ۸۱۵ م (خلیفة بن خیاط، ۲ / ۷۶۳؛ ابن معتز، ۲۹۰) که درگذشت، در سند فرمان راند. چنین می‌نماید که وی از‌جمله ممدوحان ابوعیینۀ شاعر بوده است (اصفهانی، ۱۸ / ۲۲).

۴۱. روح بن حاتم بن قبیصة بن مهلب (د رمضان ۱۷۴ ق / ژانویۀ ۷۹۱ م)، از کسانی بود که در اواخر روزگار مروانیان با کشتن ابواسحاق ضَبّی سر به شورش برداشت و به میسان گریخت (خلیفة بن خیاط، ۲ / ۶۱۱). سپس به جنبش عباسی گرایید و در جنگ میان ابوجعفر منصور با شامیان در واسط در ۱۳۲ ق / ۷۴۹ م شرکت جست (طبری، ۳ / ۶۴، ۶۵). پس از پیروزی عباسیان، روح بن حاتم به سلک نزدیکان خلفای عباسی درآمد ودر ۱۴۲ ق / ۷۵۹ م از سوی منصور با خزیمة بن خازم تمیمی (یعقوبی، ۲ / ۳۷۲) به جنگ با اسپهبد طبرستان که مسلمانان را قتل عام کرده بود، رفت و او را سرکوب کرد (ابن اثیر، همان، ۵ / ۵۱۰). از آن پس تا ۱۵۹ ق / ۷۷۵ م که خلیفه مهدی او را به حکومت سند گماشت (طبری، ۳ / ۴۶۱) از روح بن حاتم یاد نشده است. روح از ۱۵۹ تا ۱۶۷ ق / ۷۷۵ تا ۷۸۳ م متناوباً حکومت سند و کوفه و بصره داشت (خلیفة بن خیاط، ۲ / ۶۹۵، ۶۹۶؛ طبری، ۳ / ۴۶۷، ۴۸۲، ۵۰۵، ۵۱۹؛ ابن اثیر، همان، ۶ / ۴۴، ۴۸، ابن خلکان، ۲ / ۳۰۵) تا سرانجام در ۱۷۱ ق / ۷۸۷ م پس از وفات برادرش یزیدبن حاتم امیر افریقیه، هارون‌الرشید او را به جای برادر به حکومت آن سامان گماشت (طبری، ۳ / ۵۶۹؛ قس: ابن خلکان، ۲ / ۳۰۶؛ ابن عماد، ۱ / ۲۷۵). روح در آن مقام بود تا در ۱۷۴ ق / ۷۹۰ م در قیروان (طبری، ۳ / ۶۰۹؛ ابن اثیر، همان، ۶ / ۱۱۴) درگذشت. به نظر می‌رسد که روح بن حاتم در فاصلۀ سالهای ۱۶۷-۱۷۱ ق / ۷۸۳-۷۸۷ م امارت فلسطین داشته است (همان، ۶ / ۱۱۳). برخی او را مکّنی به ابوخلف (اصفهانی، ۳ / ۵۷) و پاره‌ای ابوحاتم (ابن خلکان، ۲ / ۳۰۵) دانسته‌اند و گفته‌اند از بخشندگان بزرگ روزگار خود بود (همانجا)، اما اشاره کرده‌اند که بشاربن برد او را هجو گفته است (اصفهانی، ۳ / ۵۷).

۴۲. نصربن حبیب مهلبی (؟). در روزگار حکومت یزیدبن حاتم بر مصر، نصر در خدمت او می‌زیست و در سرکوب شورشی که در آن هنگام روی داد (نک‌ : شم‌ ۳۷ در همین مقاله) شرکت کرد (کندی، ۱۱۳). سپس از سوی یزید به حبشه رفت و پس از قتل شورشیانی که در آنجا خروج کرده بودند، سرِ آنان را نزد خلیفه منصور برد. او در اواخر حکومت یزیدبن حاتم برای خاموش ساختن آتش طغیان قبطیان بر آنها حمله برد، ولی غافلگیر شد و شکست خورد (همو، ۱۱۶، ۱۷). چنین می‌نماید که پس از عزل یزید از حکومت مصر و ورود او به افریقیه، نصر نیز با او به آن سامان رفت. در ۱۷۴ ق / ۷۹۰ م پس از مرگ روح ابن حاتم امیر افریقیه، هارون‌الرشید، نصربن حبیب مهلبی را امارت داد. نصر تا ۱۷۷ ق / ۷۹۳ م فرمان راند و سپس جای خود را به فضل ابن روح‌بن حاتم داد (ابن اثیر، همان، ۶ / ۱۳۵). چنین می‌نماید که در حدود ۱۸۰ ق / ۷۹۶ م به حکومت ارمنستان که در آن هنگام دچار آشوبهای داخلی و حملات خزرها شده بود منصوب گشت، ولی اندکی بعد هارون او را عزل کرد (یعقوبی، ۲ / ۴۲۸). از پایان کار و تاریخ درگذشت او اطلاعی در دست نیست.

۴۳. عبدالله بن یزید‌بن حاتم (مق‌ ‌۱۷۷ ق / ۷۹۳ م). در ۱۷۷ ق / ۷۹۳ م تونسیان به فرماندهی ابن جارود بر مغیرة بن بشر بن روح، عامل فضل بن روح در تونس، شوریدند و او را بیرون راندند و از فضل امیر دیگری خواستند. فضل عبدالله بن یزید بن حاتم را به آن سوی فرستاد. شورشیان که گمان کردند فضل به این وسیله حیله‌ای درچیده است، نزدیک تونس بر عبدالله حمله بردند و او را کشتند و یارانش را به اسارت گرفتند (ابن اثیر، همان، ۶ / ۱۳۶).

۴۴. فضل بن روح بن حاتم مهلبی (مق‌ ‌۱۷۸ ق / ۷۹۴ م). در ۱۷۷ ق / ۷۹۳ م هارون‌الرشید او را به جای نصربن حبیب به حکومت افریقیه گماشت. فضل پس از ورود به آن سامان، برادرزاده‌اش مغیرة ابن بشر بن روح را امارت تونس داد. شاید مغیره به تحریک فضل که از گرایش سپاهیان تونس به نصربن حبیب، امیر سابق افریقیه، آگاه بود (همانجا) با آنان بدرفتاری آغاز کرد و باعث شد که تونسیان به سرکردگی مردی از هرات (خلیفة بن خیاط، ۲ / ۷۴۸) به نام عبداللّٰه بن جارود، معروف به عبدویه انباری (طبری، ۳ / ۶۳۰) سر به شورش بردارند و از فضل بخواهند که مغیره را از فرمانروایی تونس عزل کند، اما فضل نپذیرفت و تونسیان مغیره را از شهر بیرون کردند. فضل به ناچار عبداللّٰه بن یزید بن حاتم مهلبی را به امارت آنجا فرستاد، اما ناراضیان که می‌پنداشتند حیله‌ای در کار است، بر عبداللّٰه بن یزید تاختند و او را کشتند (ابن اثیر، همان، ۶ / ۱۳۶). فضل بن روح که می‌اندیشید دامنۀ شورش ممکن است بسیار گسترده شود، خود به سرکوب ابن جارود رفت، ولی از او شکست خورد و به قیروان گریخت. ابن جارود قیروان را محاصره کرد و به مدد مردم شهر بر آن چیره شد (جمادی‌الثانی ۱۷۸ ق / اوت ۷۹۵ م). وی نخست فضل بن روح را با خانواده‌اش به قابس تبعید کرد، اما پس از چندی او را گرفت و کشت (همان، ۶ / ۱۳۷؛ خلیفة بن خیاط، ۲ / ۷۴۸؛ قس: یعقوبی، ۲ / ۴۱۱، که نه از قتل فضل بلکه از زندانی شدن او سخن می‌گوید).

۴۵. مغیرة بن بشربن روح (د پس از ۱۷۷ ق / ۷۹۳ م)، برادرزادۀ فضل بن روح بن حاتم امیر افریقیه وی در۱۷۷ ق / ۷۹۳ م از سوی فضل به فرمانروایی تونس منصوب شد، اما با لشکریان تونس بدرفتاری آغاز کرد و موجب شد که تونسیان به سرکردگی عبداللّٰه بن جارود بر فضل بشورند و خواستار برکناری مغیره شوند. فضل نپذیرفت و شورشیان مغیره را از تونس بیرون راندند (ابن اثیر، همان، ۶ / ۱۶۳). از پایان کار او اطلاعی در دست نیست.

۴۶. داوود بن روح بن حاتم (سدۀ ۲ ق / ۸ م). از او آگاهی بسیار اندکی در دست است. گفته‌اند که در ۱۶۶ ق / ۷۸۲ م متهم به زندقه شد و خلیفه مهدی عباسی او را به نزد پدرش که در آن وقت امارت بصره داشت، فرستاد (همان، ۶ / ۷۳؛ طبری، ۳ / ۵۱۷).

۴۷. مجزأة بن زیاد بن مهلب (سدۀ ۲ ق / ۸ م). از او آگاهی چندانی در دست نیست. فقط اصفهانی (۱۳ / ۶۳) از او در داستان قتل کعب الاشقری یاد کرده است.

۴۸. ابوحرب محمدبن ابی عیینة بن مهلب (سدۀ ۲ ق / ۸ م)، پدر ابوعیینۀ شاعر (نک‌ : شم‌ ‌۶۲ در همین مقاله). وی از سوی خلیفه منصور امارت ری داشت. سپس خلیفه او را گرفت و اموالش را مصادره کرد و خود او را به زندان افکند (همو، ۱۸ / ۹). چنین می‌نماید که او در شعر نیز دستی داشته است، زیرا اسحاق موصلی شعر او عبداللّٰه را از شعر خود وی بهتر دانسته است (همو، ۱۸ / ۱۲، عبداللّٰه را به اشتباه پسر ابوعیینه دانسته است).

۴۹. قبیصة بن روح بن حاتم بن قبیصة بن مهلب (؟). از او فقط نامش را می‌دانیم. اصفهانی (۱۸ / ۲۲) از او مناسبتی یاد کرده است.

۵۰. ابومنهال عیینة بن عبدالرحمن مهلبی (سدۀ ۲ ق / ۸ م). با شاگرد خلیل بن احمد و مربی عبداللّٰه بن طاهر بن حسین بود. وی عبداللّٰه وارد نیشابور شد و در همان‌جا درگذشت. او به اخبار و ایام بسیار آگاه بود و از امام صادق (ع) حدیث روایت کرده است (یاقوت، معجم الادباء، ۱۶ / ۱۶۵-۱۶۷).

۵۱. مغیرة بن یزید بن حاتم مهلبی (سدۀ ۲ ق / ۸ م). در ۱۸۴ ق / ۸۰۰ م که داوود بن یزید حکومت سند یافت، نخست برادرش مغیره را برای خاموش ساختن آتش دشمنی میان نزاریان و یمانیان به آن سامان فرستاد. نزاریان تصمیم داشتند سند را میان خود و قیسیان و قریشیان تقسیم کنند و یمانیان را بیرون رانند. چون مغیره از راه رسید، مردم منصوره دروازه‌ها را بستند و او را از ورود به شهر مانع شدند و گفتند بدین‌جا در‌نیاید مگر آنکه عهد کند میان ایشان دشمنی و عصبیت نپراکند، یا بگذارد همگی از شهر خارج شوند و او به آنجا درآید. پس هرکس که می‌توانست شهر را ترک کرد و مغیره وارد شد و بر نزاریان بیدادها کرد تا آنکه سرانجام نزاریان بر او تاختند و بیرونش راندند (یعقوبی، ۲ / ۴۰۹). از پایان کار او خبری در دست نیست.

۵۲. سفیان بن عیینۀ مهلبی (سدۀ ۲ ق / ۸ م). در ۱۳۲ ق / ۷۵۰ م از سوی سفاح، عامل بصره بود (ابن اثیر، الکامل، ۵ / ۴۴۵). بیش از این خبری از او در دست نیست.

۵۳. خالدبن یزیدبن حاتم بن قبیصة بن مهلب (زنده در ۱۹۰ ق / ۸۰۶ م)، معاصر ابوعیینۀ شاعر. او خود از شاعران بود (اصفهانی، ۱۸ / ۹). یک چند امارت جرجان یافت و پدرش یزید با وعدۀ احسان و ولایت، از ابوعیینه خواست با او همراه شود. چون ابوعیینه به جرجان رسید و آنچه توقع داشت، نیافت، از خالد جدا شد و به هجو او پرداخت (همو، ۱۸ / ۲۳). وی در ۱۹۰ ق / ۸۰۶ م یک چند حکومت موصل داشت (ابن اثیر، همان، ۶ / ۱۹۷).

۵۴. بشربن داوود مهلبی (سدۀ ۳ ق / ۹ م). برخی نام او را بشیر گفته‌اند (همان، ۶ / ۳۶۲). پس از مرگ پدر در ۲۰۵ ق / ۸۲۰ م از سوی مأمون حکومت سند یافت بر آن قرار که هرسال یک میلیون درهم نزد خلیفه فرستد (همانجا)، اما بشر چندی بعد بر مأمون شورید و وی محمدبن عباد مهلبی را به سند فرستاد و او بشر را به عراق گسیل داشت. با اینهمه مأمون با وی و خانواده‌اش نیکی کرد و رهایشان ساخت (یعقوبی، ۲ / ۴۵۸).

۵۵. سعیدبن عبادبن حبیب بن مهلب (؟). خبری از او در دست نیست جز آنکه اصفهانی (۱۸ / ۱۵) اشاره کرده که وی با دختر سفیان بن معاویة بن یزید بن مهلب ازدواج کرده است.

۵۶. محمد بن عباد [بن عبادبن حبیب] بن مهلب (د ۲۱۶ ق / ۸۳۱ م)، معروف به مُزیقیا. وی در روزگار هارون و مأمون می‌زیست و امارت بصره داشت (سمعانی، ۱۲ / ۵۰۲). آنگاه که بشربن داوود مهلبی امیر سند بر مأمون شورید، خلیفه، محمدبن عباد را که بزرگ بصره بود، به آن سامان فرستاد و او بشر را به عراق روانه کرد (یعقوبی، ۲ / ۴۵۸). محمد از‌جمله نزدیکان مأمون و مردی بخشنده بود (ابوحیان توحیدی، ۲ / ۲۲۱)، چنانکه به‌رغم درآمد هنگفتش وقتی درگذشت ۰۰۰‘۵۰ دینار قرض داشت (سمعانی، ۱۲ / ۵۰۳). اصفهانی (۵ / ۲۵، ۶ / ۱۷۳، ۹ / ۹۷، ۹۸) از او روایاتی نقل کرده است. ابن اثیر (همان، ۶ / ۴۲۰) فقط از تاریخ درگذشت او یاد کرده است.

۵۷. داوود‌بن محمد‌بن ابی عیینة بن مهلب (سدۀ ۳ ق / ۹ م). از او آگاهی در دست نیست. اصفهانی (۱۸ / ۲۴) از داوود بن محمد به مناسبتی یاد کرده است.

۵۸. عبدالله بن محمد‌بن ابی عیینة بن مهلب (سدۀ ۳ ق / ۹ م)، شاعر خوش سخن که شعرش را از شعر پدرش محمد و برادرش ابوعیینه بهتر دانسته‌اند. اصفهانی (۱۸ / ۱۲) او را به اشتباه عبداللّٰه‌بن ابی عیینه نامیده است (نک‌ : شم‌ ‌۴۸ در همین مقاله). میان عبداللّٰه‌بن محمد و مروان بن سعید بن عباد مهلبی مناظرۀ شعری بود (مرزبانی، ۳۳۲).

۵۹. مروان بن سعیدبن عباد بن حبیب بن مهلب (سدۀ ۲ و ۳ ق / ۸ و ۹ م). او از‌جمله شاعران و نحویان روزگار، و یار خلیل بن احمد فراهیدی بود (یاقوت، معجم الادباء، ۱۹ / ۱۴۶). مروان بن سعید با عبداللّٰه بن محمد بن ابی عیینه بن مهلب، مناظرۀ شعری داشت (مرزبانی، ۳۳۲).

۶۰. ابوجعفر احمدبن یزید مهلبی (سدۀ ۳ ق / ۹ م)، ادیب و راوی شعر و شاعر بود. ابوجعفر احمدبن یزید در قصیده‌ای موفق، برادر معتز خلیفه، را ستایش کرد و او را به خاطر تصرف مصر تهنیت گفت (یاقوت، معجم الادباء، ۵ / ۱۵۲).

۶۱. احمدبن حرب مهلبی (سدۀ ۳ ق / ۹ م). به استناد نسب‌نامۀ یکی از برادرزاده‌های او که خطیب بغدادی (۱۴ / ۳۴۸) آورده، نام او باید احمدبن حرب بن محمد بن مهلب بن مغیرة بن محمد ]مهلب؟[ باشد. آگاهی چندانی از او در دست نیست. گفته‌اند که معاصر مُبَرّد بود و حمدونی شاعر به‌سبب صلۀ ناچیزی که از او یافت، احمد را در اشعارش هجو کرد (حصری قیروانی، ۲ / ۵۵۷).

۶۲. ابوعیینة بن محمد بن ابی عیینۀ مهلبی (سدۀ ۲ و ۳ ق / ۸ و ۹ م). برخی او را ابوعیینة بن منجاب بن محمد دانسته‌اند (پلّا،۲۳۴؛ قس: اصفهانی،۱۸ / ۹). ابوعیینة از شاعران معروف سدۀ ۳ ق / ۹ م و وابسته به مأمون بود (ابن معتز، ۲۸۸-۲۹۰). او در بصره در گوشه‌ای از اقطاعات مهلبیان می‌زیست (اصفهانی، ۱۸ / ۲۱). وقتی خالدبن یزید ابن حاتم امارت جرجان یافت، پدرش ابوعیینه را با وعدۀ احسان و ولایت با وی به آنجا فرستاد. اما چون خالد به وعده وفا نکرد، ابوعیینه از او جدا شد و هجوش کرد (همو، ۱۸ / ۲۳؛ ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ۲ / ۷۵۲). شاید مراد ابن اثیر (همان، ۶ / ۲۶۳) که گفته است ابن ابی عیینه طاهربن حسین را ستایش کرد، همو باشد. اصفهانی شعر او را در ردیف اشعار بشار و ابوالعتاهیه برشمرده است (۵ / ۹، ۱۸ / ۲۴ و بعد).

۶۳. ربیعة بن قبیصة بن روح بن حاتم بن قبیصة بن مهلب (سدۀ ۳ ق / ‌۹ م). از او فقط نامش را می‌دانیم. ظاهراً دارای مقامی بوده که ابوعیینۀ شاعر او را به طمع صله ستوده است (همو، ۱۸ / ۲۲).

۶۴. یزیدبن محمدمهلبی، ابوخالد (د ۲۵۹ ق؟ / ۸۷۳ م). در سدۀ ۳ ق / ۹ م به دو تن ار افراد خاندان مهلب برمی‌خوریم که نه تنها نامشان به هم شبیه است، بلکه هر دو با متوکل عباسی همزمان بوده‌اند. ولی یکی دانستن آن هر دو تن هم خالی از اشکال نیست. مرزبانی (صص ۱۶۳، ۳۰۸) از شاعری به نام یزیدبن محمدبن مهلب بن مغیرة بن حبیب بن مهلب بن ابی صفره سخن گفته و شعری از او نقل کرده است. ابن اثیر (همان، ۷ / ۸۳) از ابوخالد یزید در زمرۀ شاعران دورۀ متوکل یاد کرده که به گفتۀ حصری قیروانی (۱ / ۲۲۹) در سوگ خلیفه شعر سروده است. زبیدی اندلسی (ص ۳۲) از ابوخالد یزید به سان یکی از راویان خود سخن گفته است. مرگ او را در ۲۵۹ ق / ۸۷۳ م در بغداد دانسته‌اند (ابوحیان توحیدی، ۱ / ۲۱۸، حاشیه). نیز ابن معتز (ص ۳۱۳) بر آن است که ابوخالد یزیدبن محمد نخست در شام اقامت داشت و سپس به بغداد آمد. وی از راویان شعر بود و خود نیز به ندرت شعر می‌گفت. به روایت خطیب بغدادی (۱۴ / ۳۴۸) نام این شخص یزید ابن محمد بن مهلب بن مغیرة بن حرب بن محمد بن مهلب بن مغیرة بن ]مهلب؟[ بصری و از‌جمله ندیمان خلیفه متوکل بوده است. از اینها گذشته، آنچه یکی دانستن آن دو را دشوار ساخته است آن است که بکری ارنبی (۲ / ۸۳۹، ۸۴۰) از شاعر خوش سخنی به نام یزیدبن محمد بن مهلب بن مغیرة بن مهلب مکنّی به ابوخالد بصری یاد کرده که دوستدار اهل بیت بوده است. از‌همین‌رو دور است که شاعری از‌جمله ندیمان متوکل که در رثای او شعر سروده است، در زمرۀ شاعران دوستدار خاندان پیامبر (ص) محسوب گردد.

۶۵. علی بن اَبان مهلبی (مق‌ ‌۲۷۲ ق / ۸۸۵ م)، یکی از مشهورترین افراد آل مهلب است که در سدۀ ۳ ق / ۹ م در جنبش زنگیان و بردگان واسط و بصره بر ضد نظام خلافت به سرکردگی صاحب الزنج نقش بس مهمی داشت. از روزگار او پیش از پیوستن به صاحب الزنج آگاهی در دست نیست. در ۲۵۵ ق / ۶۸۹ م که علی بن محمد بن عبدالرحیم که سپس به صاحب الزنج معروف شد، از بحرین وارد بصره گشت، گروهی از‌جمله علی بن ابان و دو برادرش محمد و خلیل به او پیوستند (طبری، ۳ / ۱۷۴۵). علی بن ابان ۱۵ سال در کنار صاحب الزنج به جنگ با نیروهای خلیفه پرداخت تا سرانجام در ۲۷۰ ق / ۸۸۳ م پس از قتل صاحب الزنج به سپاه موفق عباسی تسلیم شد. او را به بغداد بردند و به زندانش افکندند. در ۲۷۲ ق / ۸۸۵ م که زنگیان واسط دوباره به پا خاستند. علی بن ابان به دستور موفق در زندان به قتل رسید (همو، ۳ / فهرست؛ ابن اثیر همان، ۷ / فهرست).

۶۶. خلیل بن ابان مهلبی (زنده در ۲۷۰ ق / ۸۸۳ م)، برادر علی ابن ابان که همراه او از آغاز جنبش علی بن محمد صاحب الزنج در۲۵۵ ق / ۸۶۹ م در بصره به او پیوست (طبری، ۳ / ۱۷۴۵) و از‌جمله فرماندهان سپاه او بود (ابن اثیر، همان، ۷ / ۳۱۵). در ۲۷۰ ق / ۸۸۳ م پس از شکست و قتل صاحب الزنج، خلیل بن ابان به اسارت سپاه موفق عباسی درآمد. از پایان کار او اطلاعی در دست نیست. احتمالاً همراه برادرش علی در ۲۷۲ ق / ۸۸۵ م پس از قیام دیگربارۀ زنگیان در واسط به فرمان موفق کشته شد (همان، ۷ / ۴۲۰).

۶۷. ابوالحسن محمدبن ابان مهلبی (زنده در ۲۷۰ ق / ۸۸۳ م)، برادر علی و خلیل بن ابان که همراه آن دو از آغاز جنبش علی‌بن محمد صاحب الزنج در ۲۵۵ ق / ۸۶۹ م در بصره به او پیوست (طبری، ۳ / ۱۷۴۵) و مدت ۱۵ سال همراه دو برادرش در کنار صاحب الزنج با نیروهای خلیفه جنگ کرد تا سرانجام در ۲۷۰ ق / ۸۸۳ م به اسارت رفت. ممکن است او نیز در ۲۷۲ ق / ۸۸۵ م در زندان به فرمان موفق کشته شده باشد (همو، ۳ / فهرست؛ ابن اثیر، همان، ۷ / ۴۲۰).

۶۸. ابراهیم بن یحیی مهلبی (زنده در ۲۵۷ ق / ۸۷۱ م). از وی و نام کاملش آگاهی درستی نداریم، ولی به نظر می‌رسد که در بصره دارای موقعیت ممتازی بوده است، زیرا در ۲۵۷ ق / ۸۷۱ م که زنگیان بر بصره چیره شدند و دست به کشتار و تاراج گشودند، ابراهیم از سوی مردم شهر به شفاعت نزد یحیی بن محمد بحرانی رفت و برای مردم امان گرفت و در دنبال آن اعلام شد که هر کس به خانۀ ابراهیم رود در امان است (طبری، ۳ / ۱۸۴۹)، اما یحیی بن محمد عهد بشکست و همۀ مردم را در گرد‌خانۀ ابراهیم قتل عام کرد (همو، ۳ / ۱۸۵۴، ۱۸۵۵). بیش از این خبری از او در دست نیست.

۶۹. حسن بن عثمان مهلبی (سدۀ ۳ ق / ۹ م)، معروف به منْدِلَقَه. از یاران یحیی بن محمد بحرانی، سردار صاحب الزنج بود که در قتل عام فجیع بصریان به دست زنگیان حضور داشت و خود از آن ماجرا برای محمدبن سمعان از راویان طبری سخن گفت (همو، ۳ / ۱۸۵۴، ۱۸۵۵).

۷۰. مغیرة بن محمد مهلبی (؟). ابن ندیم (ص ۱۲۱) او را در زمرۀ نویسندگان یاد کرده و از کتاب او موسوم به مناکح آل المهلب نام برده است.

۷۱. ابوالمنهال عیینة بن منهال مهلبی (؟)، از عالمان امثال و انساب بود. کتابهای الابیات السائرة، المبائنات، الامثال السائرة و کتاب السراب از اوست (همو، ۱۲۰).

۷۲. ابوالعباس احمد بن محمد مهلبی (؟). معروف به الرجانی یا البرجانی (یاقوت، معجم الادباء، ۴ / ۱۸۹، ۱۹۰؛ قس: ابن ندیم، ۹۳). در مصر اقامت داشت و از نحویان و ادیبان روزگار خود بود. کتاب شرح علل النحو والمختصر فی النحو از اوست (همانجا).

۷۳. ابوعبدالله محمدبن یحیی بن عبدالسلام رباحی ازدی (؟)، منسوب به یزید بن مهلب. از ادیبان و منطقیان روزگار خود بود و در فقه و کلام و نجوم و پزشکی هم دستی داشت (زبیدی، ۳۳۵، ۳۳۶).

۷۴. قبیصة بن عمر مهلبی (؟). از او فقط نامش را می‌دانیم. از قبیصه روایاتی دربارۀ یزید بن مهلب و مخلدبن یزید نقل شده است (ابن خلکان، ۶ / ۲۸۵، ۲۸۶).

۷۵. ابوعمران ابراهیم‌بن هانی‌بن خالدبن یزیدبن عبدالله‌بن مهلب بن عیینة بن مهلب (د ۳۰۱ ق / ۹۱۳ م)، دانشمند و فقیه شافعی مذهب اهل جرجان. وی از عبدالله بن عبدالرحمن سمرقندی و اسماعیل بن زید جرجانی و احمد بن منصور رمادی روایت کرده است. شیخ ابوبکر اسماعیلی، فقیه معروف از شاگردان او بود (سمعانی، ۱۲ / ۵۰۴، ۵۰۵؛ ابن اثیر، اللباب، ۳ / ۲۷۶).

۷۶. ابراهیم بن محمدبن عرفة بن سلیمان بن مغیرة بن حبیب بن مهلب ازدی عتکی (۲۴۴-۳۲۳ ق / ۸۳۹-۹۳۵ م)، مشهور به نفطویه، از نحویان و ادیبان بزرگ سدۀ ۳ و ۴ ق / ۹ و ۱۰ م. وی در واسط زاده شد و در بغداد درگذشت. نزد ثعلب و مبرد ادب آموخت و به تاریخ و ایام الناس آگاه بود (یاقوت، معجم الادباء، ۱ / ۲۵۵، ۲۵۶). او آثار بسیاری از خود برجای نهاد (ابن ندیم، ۹۰).

۷۷. جندب بن احمدبن عبدالرحمن بن عبدالمؤمن بن خالدبن یزیدبن عبدالله بن مهلب بن ابی عیینة بن مهلب (د رجب ۳۳۶ ق / ژانویۀ ۹۴۸ م)، از محدّثان معروف جرجان بود و از ابویعقوب بحری و محمدبن حسین بن ماهیار و گروهی دیگر روایت کرد (سمعانی، ۱۲ / ۵۰۵).

۷۸. ابونصر منصور‌بن جعفربن علی بن حسین (حسن؟) بن منصوربن خالدبن یزیدبن مهلب (د ۳۵۲ ق / ۹۶۳ م)، از فقیهان و پیشوایان حنفی و مفتی بزرگ سمرقند بود. او از احمد بن یحیی و فارس بن محمد و احمدبن حمر صفار و دیگران روایت کرد (همو، ۱۲ / ۵۰۳، ۵۰۴؛ ابن اثیر، همانجا).

۷۹. علی‌بن احمد مهلبی، ابوالحسین یا ابوالحسن (د ۳۸۵ ق / ۹۹۵ م). از نحویان و لغویان بزرگ روزگار خود بود. در مصر می‌زیست و معز و عزیز فاطمی او را گرامی می‌داشتند (سیوطی، ۲ / ۱۴۷). یاقوت (معجم الادباء، ۱۲ / ۲۲۴) تاریخ درگذشت او را ۳۸۵ ق / ۹۹۵ م دانسته و سیوطی به اشتباه ۳۳۵ ق / ۹۴۶ م یاد کرده است. زیرا اگر تاریخ اخیر درست باشد، علی بن احمد نمی‌توانسته در دربارهای معز و عزیز رفت و آمد داشته باشد.

۸۰. ابومحمد حسن بن محمدبن هارون بن ابراهیم بن عبدالله ابن یزید بن حاتم (محرم ۲۹۱- شعبان ۳۵۲ ق / دسامبر ۹۰۳- سپتامبر ۹۶۳ م)، مشهورترین کس از آل مهلب در سدۀ ۴ ق / ۱۰ م. وی در یکی از بحرانی‌ترین ایام خلافت عباسی، وزارت معزالدوله احمد دیلمی را به عهده داشت. از چگونگی پیوستن ابومحمد حسن به معزالدوله آگاهی مستندی در دست نیست، اما گفته‌اند که وی قبل از وزارتش در تنگدستی روزگار می‌گذراند (حصری قیروانی،۱ / ۱۴۸، ۱۴۹؛ ابن خلکان، ۲ / ۱۴۲). در ۳۳۴ ق / ۹۴۵ م قبل از معزالدوله و از سوی وی وارد بغداد شد و خلیفه مستکفی را از ورود احمد دیلمی آگهی داد (ابن اثیر، الکامل، ۸ / ۴۴۹). چنین می‌نماید که حسن از آن پس در دستگاه ابوجعفر محمدبن احمد صیمری وزیر معزالدوله به خدمت مشغول شد، زیرا در ۳۳۸ ق / ۹۴۹ م که صیمری به سرکوب عمران بن شاهین به بطیحه رفت، ابومحمد حسن را به جای خود در دربار امیر دیلمی نهاد. حسن در این مقام به خوبی از عهدۀ وظایف خود برآمد و معزالدوله نیز او را بیش از پیش به خود نزدیک ساخت. تقرب او نزد امیر بر صیمری که می‌پنداشت حسن در پی اشغال منصب وزارت است، گران افتاد و از همان‌جا زبان به تهدید و طعن گشود، اما به زودی درگذشت و معزالدوله از ابومحمد حسن خواست که زمام امور را در دست گیرد (یاقوت، معجم الادباء، ۹ / ۱۲۰، ۱۲۱). در ۳۳۹ ق / ۹۵۰ م به دنبال ناتمام ماندن سرکوب عمران بن شاهین در بطیحه، ابومحمد حسن بر او تاخت، ولی از عمران شکست خورده بازگشت (ابن اثیر، همان، ۸ / ۴۹۰، ۴۹۱). این معنی باعث از دست دادن وزارت نشد و او در ۳۴۱ ق / ۹۵۲ م به جنگ با یوسف بن وجیه امیر عُمان که می‌خواست بصره را تصرف کند، رفت و او را درهم شکست (همان، ۸ / ۴۹۶). با اینهمه، آشکار است که ابومحمد حسن اهل جنگ نبود و همنشینی با ادیبان و دانشمندان را ترجیح می‌داد. در ۳۵۲ ق / ۹۶۳ م که معزالدوله به‌رغم میل ابومحمد حسن، او را برای تصرف عمان روانه ساخت، وی در بصره اقامت گزید و در حمله تعلل کرد. معزالدوله خشمناک شد و وزیر را متهم کرد که سپاه را به ایجاد آشوب تحریک می‌کند. دشمنان وزیر نیز در بغداد فشار خود را بر امیر دیلمی برای دستگیری ابومحمد حسن افزون کردند تا سرانجام معزالدوله از وی خواست که به بغداد بازگردد. ابومحمد حسن به بغداد بازگشت، ولی در راه بیمار شد و درگذشت. معزالدوله اموالش را مصادره کرد و خانواده و یاران و حتی غلامانش را به زندان افکند (همان، ۸ / ۵۴۶). وزارت ابومحمد حسن ۱۴سال (از جمادی‌الاول ۳۳۹ ق / اکتبر ۹۵۰ م تا مرگ) به درازا کشید. پس از مرگ، پیکرش را به بغداد بردند و در مقبرۀ نوبختیان به خاک سپردند (ابن خلکان، ۲ / ۱۲۷).

ابومحمد حسن مردی نیک نفس و جوانمرد و بخشنده بود. در دورۀ وزارتش در حل مشکلات از‌جمله در رفع تعدیات بریدیان بصره توفیق یافت و گفته‌اند خود برای کشف مظالم در شهرها می‌گشت (ابن اثیر، همان، ۸ / ۴۸۵). او مردی ادیب و شاعر بود (ابن خلکان، ۲ / ۱۲۵، ۱۲۶؛ یاقوت، معجم الادباء، ۹ / ۱۳۰- ۱۳۹). ابوعبدالله حسین بن حجاج شاعر مشهور در رثای او شعر سرود (ابن خلکان، ۲ / ۱۲۷). ابن ندیم (ص ۱۴۹) دو اثر از او یاد کرده است: الرسائل و التوقیعات و دیوان شعر.

۸۱. ابوالحسن (یا ابوالقاسم) محمد‌بن هانی (د ۳۶۳ ق / ۹۷۳ م)، از شاعران بزرگ اندلس و از فرزندان روح بن حاتم مهلبی است (یاقوت، معجم الادباء، ۱۹ / ۹۲) و احتمالاً نیاکانش از شاخۀ آل مهلب در افریقیه بودند که سپس به ‌اندلس مهاجرت کردند (ابن عماد، ۳ / ۴۱). محمدبن هانی که مُتَنَبی غرب لقب یافته (ابن معصوم مدنی، ۱ / ۶۲) در اشبیلیه می‌زیست و چون او را به دوستداری فلسفه متهم ساختند، گریخت و به زاب رفت. مدتی بعد خواست با خانوادۀ خویش به نزد المعزلدین الله در مصر رود، ولی در برقه کشته شد (ابن عماد، ۳ / ۴۲). به روایت دیگر (اندلسی، ۱ / ۹۱۶) او در خدمت المعزلدین الله روانۀ مصر شد و در برقه مورد هجوم واقع گشت و به قتل رسید.

۸۲. ابوسعید خلیل بن احمد بن محمد بن یوسف مهلبی بُستی (د پس از ۴۰۰ ق / ۱۰۰۹ م)، چنین می‌نماید که از دانشمندان و قاضیان بُست بوده است. در ۴۰۰ ق / ۱۰۰۹ م در بازگشت از حج به نیشابور رفت. از قاضی ابوسعید خلیل بن احمدبن محمدبن خلیل سنجری و دیگران روایت کرده است (فارسی، ۳۳۳).

۸۳. ابویعلی حمزة‌ بن عبدالعزیز‌ بن محمدبن احمدبن حمزة‌بن شبیب بن عبدالمجید مهلبی (د ذیحجۀ ۴۰۶ ق / مۀ ۱۰۱۶ م)، از محدّثان بزرگ روزگار خود در نیشابور بود و بسیار حدیث روایت کرد (همو، ۳۱۶).

۸۴. محمود بن محمدبن قاسم ازدی مهلبی (د ۴۸۱ ق / ۱۰۸۸ م)، از‌جمله راویان جامع ترمذی است و ابوالفتح کروخی از او روایت کرده است (ابن اثیر، همان، ۱۰ / ۱۶۸).

۸۵. ابوالعباس احمدبن علی بن معقل ازدی مهلبی حمصی (۵۶۷-۶۴۴ ق / ۱۱۷۱-۱۲۴۶ م)، از ادیبان و شاعران معروف روزگار خود بود و نزد ابوالبقاء عکبری و وجیه واسطی در عراق و ابی یمن کندی در شام دانش آموخت. او مردی دیندار و زاهد و شیعه مذهب بود و در آن مذهب پای می‌فشرد (ذهبی، ۳ / ۲۵۰؛ سیوطی، ۱ / ۳۴۸).

 

مآخذ

ابن اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، ۱۴۰۲ ق، ۳، ۴، ۵ / فهرست؛ همو، اللباب، بیروت، دارصادر؛ ابن اسفندیار، محمدبن حسن، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، تهران، ۱۳۲۰ ش؛ ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی، الاصابة فی تمییز الصاحبة، بیروت، ۱۳۲۸ ق؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۹۸ ق، ج ۲ و ۵ و ۶ / فهرست؛ ابن رسته، احمدبن عمر، الاعلاق النفسیه، به کوشش یان دخویه، لیدن، ۱۸۹۱ م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۰ ق، ۳ / ۴۲؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الشعر و الشعراء، بیروت، ۱۹۶۵ م؛ همو، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره،۱۹۶۰ م؛ ابن معتز، عبدالله، طبقات الشعراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، ۱۳۷۵ ق، صص ۲۸۸-۲۹۰؛ ابن معصوم مدنی، علی، انوار الربیع، به کوشش شاکر هادی شاکر، کربلا، ۱۳۸۸ ق؛ ابن ندیم، الفهرست، به کوشش رضا تجدد، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ ابوحیان توحیدی، البصائر و الذخائر، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، ۱۳۸۵ ق؛ اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، بیروت، ۱۹۷۰ م، فهرست؛ همو، همان، بیروت، التراث العربی، ۱۴ / ۲۹۹؛ اندلسی، محمد بن محمد، الحلل السندسیة، به کوشش محمد حبیب الهلیة، ۱۹۷۰ م؛ بکری ارنبی، ابوعبید، سمط اللآلی، به کوشش عبدالعزیز المیمنی، قاهره،۱۳۵۴ ق؛ پلا، شارل، الجاحظ، ترجمۀ ابراهیم کیلانی، دمشق، ۱۹۸۵ م؛ تاریخ سیستان، به کوشش ملک الشعراء بهار، تهران، ۱۳۱۴ ش؛ حصری قیروانی، ابراهیم بن علی، زهر الآداب، به کوشش زکی مبارک، قاهره، ۱۳۷۳ ق؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، دارالکتاب العربی؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۸ م، ج ۱ و ۲ / فهرست؛ ذهبی، شمس‌الدین محمد، العبر، به کوششش محمدسعید بن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۰۵ ق؛ زبیدی اندلسی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، ۱۳۷۳ ق، ص ۳۱۰؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ ق؛ سید مرتضی، علی بن طاهر، امالی، قم، ۱۴۰۳ ق؛ سیوطی، جلال‌الدین، بغیة الوعاة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ ق؛ طبری، محمدبن جریر، تاریخ، به کوشش یان دخویه، لیدن، ۱۸۸۳-۱۸۸۵ م، ج ۱ و ۲ و ۳ / فهرست؛ العیون و الحدائق، به کوشش یان دخویه، لیدن، ۱۸۶۹ م؛ فارسی، عبدالغافربن اسماعیل، تاریخ نیشابور، به کوشش محمدکاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ ق؛ کندی، محمدبن یوسف، کتاب الولاة، به کوشش روون گست، بیروت، ۱۹۰۸ م؛ گردیزی، عبدالحی بن ضحاک، تاریخ، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ مرزبانی، محمدبن عمران، الموحش، به کوشش محب‌الدین الخطیب، قاهره، ۱۳۸۵ ق؛ مرصفی، سیدبن علی، رغبة الامل، تهران، ۱۹۷۰ م؛ نرشخی، محمدبن جعفر، تاریخ بخارا، ترجمۀ ابونصر احمدبن محمد قباوی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۳ ش، یاقوت، معجم الادباء، بیروت، ۱۴۰۰ ق، فهرست؛ همو، معجم البلدان، به کوشش فردیناند ووستنفلد، لایپزیک، ۱۸۶۶-۱۸۷۰ م، ۳ / ۴۳۰؛ یعقوبی، ابن واضح، تاریخ، بیروت، دارصادر، فهرست.

 

صادق سجادی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 577
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست