آخرین بروز رسانی : سه شنبه
20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اَلِفْبا، مجموعۀ حروفی
كه با ترتیبی قراردادی مرتب شده است و صداهای یك
زبان را معین میكند. كلمۀ الفبا از نام دو حرف نخستین
حروف ــ در بیشتر مجموعههـا ــ به وجود آمده است. ترتیب الفبای
ابجدی ــ چنانکه خواهیم دید ــ بسیار كهن است، اما شاید
لاتینی كهنترین زبانی باشد كه تركیب الفبا
[۱]را (از قرن ۲ م به بعد) به كار برده است.
نگارش یا باز نهادن پیغام
برای افراد گوناگون بیتردید از دورانهای پیش از
تاریخ هم معمول بوده است، اما روش دانشمندان چنین است كه ۳ شیوۀ اصلی
در تحول خط در نظر میگیرند: یكی شیوهای كه
شیئی را به كمك شكل آن عرضه میكردند. همین شیوه،
چون تكامل یافت و نظام گرفت، خطهای مختلف هیروگلیفی
را پدید آورد (شكل نگاری). شیوۀ دیگر
آنکه به یاری یك یا چند تصویر جمله یا مفهومی
را به دیگران میفهماندند (اندیشه نگاری). البته نمیتوان
به آسانی یكی از این دو شیوه را بر دیگری
مقدم دانست، اما هر چه بود، اندیشهنگاری از حد ابتدایی
خود تجاوز نکرد، حال آنکه شكلنگاری به گونهای تحول یافته در
چند نقطه از جهان (به خصوص مصر) دوام یافت. در اینجا از این شیوههای
كهن ــ با همۀ اهمیتی كه در تاریخ خط دارند ــ باید گذشت، زیرا
در آنها نگارش بر سلسلهای از حروف كه خط را تشكیل میدهند،
استوار نیست.
شیوۀ پیشرفتهتر
خط، آن است كه از دوران سومریها تا اواخر هخامنشیان در ایران و
بینالنهرین رواج داشت. این خطها كه به میخی شهرت
دارند، نیز در این مقاله مورد توجه قرار نمیگیرند؛ زیرا
اساس آنها را «هجا» تشكیل میدهد؛ بدین معنی كه هر یك
از هجاهای زبان، شكلی ویژۀ خود دارند و
تشابه هجاها نیز هیچ گاه موجب تشابه علامتها نمیشود؛ مثلاً در
آنها، هجای با را با چند میخك، و در شكلی خاص نمایش میدهند
كه نه از نظر شمار میخكها با هجای بی شبیه است و نه از
نظر تركیب آنها. به عبارت دیگر، واج ب كه در هر دو مشترك است، به هیچ
وجه ملحوظ نمیشود. این شیوه باعث میگردد كه نشانههای
نگارش، بیشمار گردد و مثلاً خط اكدی، نزدیك به
۶۰۰ نشانه دارد. البته شكلهای دیگری هم از خط
هجایی میشناسیم كه در حد خط میخی نیستند.
پس بحث در اینجا به خطهایی
منحصر میگردد كه در آنها، شمار اندكی نشانه (مثلاً ۲۲
نشانه در معروفترین خطهای سامی كهن) بر واجهای زبان
دلالت یافتهاند و تقریباً از ۳ هزار سال پیش، به شهادت
اسناد، در ترتیبی كه اینک الفبایی یا ابجدی
میخوانیم، عرضه شده است.
اهمیت این خط كه الفبایی
یا «حرف نگار» خوانده میشود، به خصوص در فعل و انفعالی روانشناختی
است كه در ذهن پایهگذاران آن رخ داده است؛ زیرا هیچ سخنگویی
به طور معمول درپی آن بر نمیآید كه كلمه را به اجزاء كوچكتر
آن بخش كند و یك یك واجها را در درون آن باز شناسد. حتی كسانی
كه با خطهای الفبایی خو گرفتهاند، نیز هیچ گاه پا
از حد «هجا» فراتر نمینهند. به این سبب، بازیابی واجها
در هزارۀ ۲ قم، حادثهای بس بزرگ مینماید، به خصوص كه
همین امر موجب شده است تا همۀ خطهای مهم جهان (به استثنای خطهای خاور دور) به تقلید
از آن شیوه پدید آیند و جهان متمدن به مهمترین ابزار
فرهنگی همۀ دورانها مجهز گردد (نک : دیرینجر، 216-217؛ دانیلز،
18).
شاید بتوان علت پیدایش
شیوۀ حرف نگاری را در ساخت صرفی زبانهای سامی جستوجو
كرد؛ زیرا اینگونه خط اساساً در سرزمین شام پدید آمده است
و مخترعان آن نیز بیتردید سامی بودهاند. در این
زبان برخلاف زبانهای هند و اروپایی، ریشۀ كلمه
استواری تمام دارد. بدینسان كه ریشۀ دو حرفی
یا سه حرفی، چون میخهای اصلی، ثابت میمانند
و سپس مصوتها كلمه را در الگوهای صرفی گوناگون بازسازی میكنند
و معنای تازه میبخشند. این توجه خاص به ریشه، موجب شده
است كه خطهای سامی، طی دو هزار سال از ثبت مصوتهای كوتاه
و بلند سرباز زنند. حتى پس از آنکه علاماتی برای نگارش مصوتها اختراع
شد (سریانی و عربی طی قرنهای ۷ و ۸ م)،
باز خطهای مهم سامی از داخل كردن آنها به لابهلای دیگر
حرفها خودداری كردند. با اینهمه، مصوتهای بلند كه نبودشان
اشكالات فراوان پدید میآورد، اندك اندك، به درون خط آمدند. بدین
سان كه نمایۀ ۳ حرف ء (همزه)، و و ی را به جای ā، ū و ī به كار بردند.
الفبا خود، به ترتیب حروف ابجدی
و چند ترتیب دیگر، چندین سده پیش از میلاد پدیدار
شده است. به این سبب، برای آنکه بتوان با تاریخ الفبا آشنا شد،
ناچار باید به نخستین نوشتههای سامی، و سپس به شاخههایی
از خط آرامی پرداخت و از آنجا به خط نبطی، و سرانجام به الفبای
عربی رسید.
از اواخر سدۀ
۱۹ م، دربارۀ اینکه خط الفبایی سامی از كجا برخاسته، و از چه
خط كهنتری تأثیر پذیرفته است، بحثهایی پایانناپذیر
در گرفت و هر دانشمندی نظریهای عرضه كرد. معروفترین
آنها آن است كه سامیان الفبای خود را از روی شكلنگاری هیروگلیفی
گرفتهاند. برخی دیگر خط نخستین فنیقی، یا
آثار جزیرۀ كرِت را سرمنشأ پنداشتهاند. اما دلنشینترین نظریه آن
است كه ریشۀ الفبا را در آثار سینایی پیشین
[۲]ــ كه در آغاز قرن ۲۰ م توسط پتری كشف شد ــ جستوجو میكند.
برای آنکه بتوان تحول خط را بررسی
كرد، لازم است كه پیوند میان خطهای الفبایی متأخرتر
مشخص گردد. اما این پیوند، آسان به دست نمیآید. كراس كوشیده
است خط فنیقی پیشین را (كه او كنعانی پیشین
میخواند) حلقۀ پیوند میان سینایی پیشین و فنیقی
متأخرتر (كه به فنیقی كهن معروف است) بنمایاند. بنابراین،
تحول این بخش از خطها را میتوان چنین عرضه كرد: ۱. سینایی
پیشین (ح ۱۵۰۰ قم)؛ ۲. كنعانی (یا
فنیقی) پیشین (ح ۱۱۰۰قم)؛
۳. فنیقی كهن (قرن ۱۰ یا ۹قم) (فوریه،
183-184؛ قس: جودائیكا، ذیل الفبای عبری).
تصویر ۱: خط سینایی
پیشین
۱. خط سینایی پیشین
آثار سینایی پیشین
در سرابیط الخادم (مركز شبه جزیرۀ سینا)،
در معادن فیروزهای كشف شد كه دوبار توسط مصریان مورد بهرهبرداری
قرار گرفته بود: یكی در دوران سلسلۀ
۱۲ فراعنه (آغاز هزارۀ ۲ قم) و دیگربار در عصر سلسلۀ
۱۸ ( ح ۱۵۰۰ قم). بنابراین، تاریخ
این آثار را كه چند ده تا هستند، باید طی قرنهای
۱۶ تا ۱۸قم پنداشت. ظاهراً كارگران این معادن، سامیانی
در خدمت مصریان بودند. هم ایشانند كه چند نوشته روی پیكر
الٰهۀ مصری حاتحُر [۳](بانوی فیروزه) و نیز بر دیوارهای
دالان مقبره باقی گذاشتهاند. البته بعید است كه این خط پیش
از آن موجود نبوده باشد و كارگران آن را اختراع كرده باشند.
در خط سینایی پیشین،
۳۵ حرف برشمردهاند. سپس چون خطهای مشابه را كه در خارج شبه جزیرۀ سینا
یافته شد (مثلاً گِزِر، تل الدُویر ... )، بررسی كردند، شمار
حروف به ۴۲ رسید، از این رو، برخی از دانشمندان
خواستند ثابت كنند كه این خط نیز بیشتر هجایی است،
تا حرفنگار. اما گاردینه به شیوۀ خود تقریباً
الفبایی بودن آن را ثابت میكند. این شیوه كه
آكروفونتیك خوانده میشود، شورانگیزترین شیوۀ خط
خوانی است. گاردینه با دو پیش فرض اساسی دست به كار شد:
نخست اینکه زبان این خطوط سامی است؛ دیگر آنکه هر نشانه،
حرف اول كلمهای است كه آن شكل نمایش میدهد. بنابراین،
شكل چهارخانه ــ كه در اصل نمایشگر بیت (خانه) بوده است ــ اینک
بر حرف اول بیت، یعنی ب دلالت دارد. از آن آشكارتر، شكل بیضیی
است كه به عین (چشم) شبیه است. پس آن شكل نیز باید حرف
اول عین، یعنی ع باشد. بدینسان، گاردینه توانست
تركیب LBcLT (لبعلة) را بخواند و «تقدیم به خدا بانو»
ترجمه كند. این قرائت با حضور بانوی فیروزه و تندیس حاتحر
البته تناسب تمام دارد (نک : فوریه، 179-198؛ قس: دیرینجر،
198-200، كه تئوری گاردینه را چندان مقبول نمیشمارد).
۲. خط فنیقی پیشین
تفـاوت این الفبا با اوگاریتی
(نک : دنبالۀ مقاله) و سینایی پیشین یعنی دیگر
خطهای الفبایی، به خصوص در آن است كه به رغم همۀ جنگها
و كشمكشها، فنیقی از گزند روزگار مصون ماند و سرانجام، انبوه خطهای
مختلف جهان از آن پدید آمد.
دربارۀ ریشۀ این
خط، تئوریهای متعددی عرضه شده است (دربارۀ این
تئوریها و نمونههای خطوط، نک : فوریه، 184-199؛ دیرینجر،
205-209).
تصویر ۲
۳. خط فنیقی كهن
این الفبا را به چند گروه تقسیم
میكنند؛ دو شاخۀ اساسی آن، یكی فنیقی به معنی اخص
است و دیگری خطی كه عبری دیرین میخوانند.
این دو خط نیز سخت به هم شبیهند. آثار این خط را در بیبلُس
(جُبَیل كنونی در لبنان) یافته، و تاریخ آنها را بین
قرنهای ۱۳ تا ۱۰ قم پنداشتهاند. الفبای این
خط از ۲۲ حرف تشكیل یافته است (فوریه، 205-209؛
جودائیكا، ذیل الفبا).
۴. خط میخی اوگاریت
در كنار این خطهای الفبایی
خط الفبایی دیگری میشناسیم كه حروف آن میخی
است. این خط چون در اوگاریت (رأس شَمرۀ كنونی
در شمال سوریه) كشف شده، به همان نام خوانده شده است. كشف این الفبا هیجان
تندی میان دانشمندان برانگیخت و سرانجام ۳۲ یا
۳۰ حرف در آن باز شناخته شده، اما در آن گاه چند علامت برای یك
حرف به كار رفته است (مثلاً س دو علامت و الف ۳ علامت دارد). آثار خط هجایی
نیز در جای جای آن مشهود است. بنابراین، بعید نیست
كه از خطهای میخی كهن چون سومری ـ اكدی تقلید
شده باشد (فوریه، 173-178)، هرچند ممكن است كه این تشابه زاییدۀ
ابزارهای نگارش باشد، یعنی: تیغۀ تیز به
جای قلم و لوح گلین به جای كاغذ (دربارۀ نظریههای
گوناگون، نک : دیرینجر، 203-204؛ دربارۀ این خط،
نک : گُردُن[۴]، سراسر كتاب). در همین خط است كه برای نخستین
بار، ترتیب ابجدی دیده میشود. یهودیان تا پیش
از تبعید به بابل از این خط استفاده میكردند. این كار در
برخی اسناد تا اوایل دورۀ میلادی نیز
ادامه داشته است. كهنترین نمونۀ آن تقویم گِزِر است (فوریه،
214).
تصویر ۳: الفبای
اوگاریتی
نام و ترتیب حروف
كهنترین ابجدی كه تاكنون
شناخته شده، همانا ابجد اوگاریتی (سامی شمال شرقی) است.
چندین لوحۀ ابجدی به این خط كشف شده است كه تاریخ آنها از قرن
۱۵ قم آغاز، و در حدود قرن ۱۳ قم متوقف میشود.
ترتیبی كه از آن لوحهها به دست میآید، بدین قرار
است:
ʾa b g x d h w z ḥ ṭ y k š l m ḏ n ẓ sʿ p ṣ q r ṯ ġ t
۳ حرف آخر گویی بر
ابجد کهنتر اضافه شده است. اما ۲۲ حرف فینقی به همان ترتیبی
که در تورات یافت شده، در آن موجود است (منهای ۵ حرف خ، ش، ذ،
ظ، غ؛ و حرف ث که به جای ش نشسته است) (دانیلز، ۳۲,
۳۵؛ دینجر، همانجا). در ساخت فینقی ــ عبری
ــ آرامی، ترتیب ابجدی همان است که در عربی نیز
معروف است: ابجد هوز حطی کلمن سعفص قرشت (نک : ه د، ابجد).
ادامۀ این ترتیب
را باید نخست در خط یونانی جستوجو کرد. راست است کهو ابجد
نوشته بر سفالینههای عزبة صرطه به قرنهای ۱۲ یا
۱۱ قم تعلق دارد، اما ترتیب آن، بعد از ۴ حرف نخست،
متفاوت است (دانیلز، 32). این نامهای یونانی بیتردید
از الگوهای فینقی خود اخذ شدهاند؛ اما مسأله اینجاست که
نامهای فینیقی اصیل به دست نیامده، بلکه از
روی همین الفبای یونانی و به قیاس عبری
و سریانی حدس زده شده است.
نام و ترتیب الفبا، حتى به خط یونانی
در کتاب مراثیِ عهد عتیق و چند جای دیگر به طور کامل
مذکور است؛ بدینسان که برای حفظ ترتیب بخشهای مختلف یک
سرود، آنها را برحسب حروف الفبا نشانگذاری کردهاند. نام سریانی
آنها ــ چه سریانی شرقی و چه غربی ــ از قرنهای
۷ و ۸ م در جزوههای ابجد آمده است. تطابق کامل میان
الفبای عهد عتیق و الفبای اِتروسک (۷۰۰ قم)
ترتیب موجود را کاملاً تأیید میکند. همین ترتیب،
با اختلافی اندک در الفبای اوگاریتی موجود است. آن اختلاف
اندک هم گویا از آنجا سرچشمه گرفته است که مردم اوگاریت خواستهاند
حروف مشابه را کتار هم بگذارند تا آموختنش آسان گردد (فوریه، 224). همین
حادثه نیز در الفبای متأخر عربی ـ فارسی رخ داده است.
نام حروف نیز از موارد دیگر
بحث است: آیا این نامها با شکل نخستین حروف رابطهای
داشته است، یا نه؟ اگر شیوۀ آکروفونیک که گاردینه
در قرائت خط شبه جزیرۀ سینا به کاربرده است، حقیقت علمی داشته باشد، این
رابطه قطعی خواهد بود. عموم پژوهشگران به رغم برخی چون باور
[۵]این ارتباط را میپذیرند. به هر روی، در برخی
از حروف، نمیتوان این ارتباط را انکار کرد، مثلاً الف (عبری Alep، به
معنی گاو) در سینایی پیشین به راستی
سرگاوی را نمایش میدهد . همین شکل در فینقی
پیشین به صورت درمیآید و در فینیقی
کهن چنین میشود . از آن آشکارتر حرف عین (به معنی چشم)
است که در ۳ خط یاد شده، به ترتیب به این صورتها آمده
است: میم (عبری mayim، به معنی آب) نیز مثال جالبی است
و شکل آن در همۀ خطهای کهن، موج آب را نشان میدهد. برخی از دانشمندان،
در باب نامگذاری حروف سیر معکوس را پیمودهاند و معتقدند که
آنها، از طریق آکروفونیک پدید نیامدهاند، بلکه بعدها، پس
از پیدایش و رواج خط چون خواستند حروف را به نامی بخوانند، نام
آنچه را شکلها به ذهن متبادر میکرد، برآنها گذاشتند (فوریه، 226-227؛
دیرینجر، 218-219).
۲۲ حرف اصلی الفبا،
به ترتیبی که در عهد عتیق آمده، اینچنین است:
الف: عبری ale (یونانی (alpha، به معنی گاو؛ تشابه
شکل با معنی کلمه بسیار است به خصوص در خط احیرام.
باء: عبری bēt (یونانی beta)،
به معنی خانه، چادر؛ تشابه بین
شکل و معنی، موجود، اما مورد تردید
است.
جیم: عبری gīmel (یونانی
gamma)، ظاهراً به معنی شتر، اما شتر در عبری gāmāl است و
اصولاً این حیوان در تمدن کهن سامی حضور نداشته است و شکل حرف
هم جایی از اندام آن (مثلاً کوهان) را به یاد نمیآورد.
دال: عبری dāleṯ (یونانی (delta، به معنی لنگه در؛
تشابه شکل و معنی اندک است، زیرا در، معمولاً مستطیل است و شکل
حرف مثلث؛ اگرچه ممکن است آن شکل به پردۀ چرمین ورودی چادر
اشاره داشته باشد.
هاء: عبری hē (یونانی (epsilon؛ ریشۀ کلمه
به کلی مبهم است.
واو: عبری wāw (یونانی (upsilon،
به معنی میخ چوبی، پاشنه، ... ؛ تشابه بین شکل و معنی
بسیار بعید است.
زاء: عبری záyin (یونانی (zēta؛ ریشهای
برای این کلمه پیدا نشد. برخی آن را کلمۀ آرامی
zain به معنی جنگ افزار پنداشتهاند. اما این کلمه ایرانی،
و نسبتاً متأخر است. شاید اصل آن zait (یا (zai به
معنی درخت زیتون باشد. در این صورت اندک تشابهی میان
شکل و معنی حاصل میشود.
حاء: عبری ḥéṯ (یونانی (ēta؛ این کلمه را با توجه
به ریشۀ عربی «حوط» به معنی حصار یا پرچین پنداشتهاند
که بیتناسب نیست. اما معلوم نیست که این ریشۀ عربی
به راستی کهن باشد. در عوض، دراکدی، کلمۀ hêtu به
معنی دیوار است. شاید کلمهای نظیر آن در فینیقی
هم وجود داشته که به صورت ḥēt درآمده
است.
طاء: عبری ṭēṯ (یونانی (thēta؛ هیچ توجیه قابل
قبولی برای آن عرضه نشده است.
یاء: عبری yōḏ (یونانی (iota، به
معنی دست (دست در عبری yād است، اما قس: yōm= روز yāmīm
روزها)؛ این حرف دستی را با انگشتان باز و نیز بخشی از مچ
را نشان میدهد (قس: حبشی yaman به معنی دست راست).
کاف: عبری kā (یونانی (kappa، به معنی کف دست؛ شکل و
معنی بیرابطه نیستند. نیز قرار دادن ک (کف) پس از ی
(دست) ظاهراً به عمده بوده است، زیرا حروف دیگری با معانی
نزدیک به هم نیز قرین یکدیگر شدهاند.
لام: عبری lāmeḏ (یونانی (la(m)bda؛ معنیِ «سیخ» را
برای آن فرض کردهاند.
میم: عبری mēm (یونانی
(mu، به معنی آب، خط موجدار از دیرباز در زبانهای
سامی نشان ماء (آب) بوده است.
نون: عبری nūn (یونانی (nu؛ کلمه
در آرامی به معنی ماهی است و در عبری به صورت اسم خاص باقی
مانده است. تشابه شکل و معنا بسیار است.
سین: عبری sāmeḵ ( یونانی(sigma؛ بیشتر
آن به معنی ماهی گرفتهاند، تقارن آن با نون مانند ک و ی، این
معنی را تأیید میکند، هرچند که شکل کلمه، تنها میتواند
استخوان ماهی را نمایش دهد.
عین: ʿáyin (یونانی (omicron،
به معنی چشم که با شکل حرف تشابه بسیار دارد. در سریانی
آن را ʿē تلفظ میکنند که دیگر هیچ معنایی
ندارد. شاید آن را از روی الگوی pē (دهان= فم در عبری) ساخته باشند.
فاء: عبری pē (یونانی (pi؛ آن را به معنی دهان
پنداشتهاند که با شکل حرف رابطهای ندارد. کلمۀ حبشی af (بینی)
به شکل نزدیکتر است.
صاد: عبری ṣādē؛ برای آن معانی مختلفی چون قلاب،
داس، بینی، پله، ... فرض کردهاند، اما هیچ یک با شکل حرف
رابطۀ روشنی ندارند.
قاف: عبری qō؛ معنی«میمون» که برای این
کلمه فرض کردهاند، بسیار بعید مینماید.
راء: عبری rēš (یونانی (rhō، به معنی سر، شکل، سری
را از نیم رخ نشان میدهد. اما این کلمه در عبری و فینیقی
roš تلفظ میشود وشکل rēš تلفظ آرامی آن است.
شین: عبری šīn، به
معنی دندان (عبری šēn= دندان)؛ شکل، دو دندان به هم
پیوسته را به ذهن متبادر میسازد.
تاء: عبری tāw (یونانی (tau، به
معنی علامت، نشان، ... ؛ شکل صلیب وار آن میتواند هر نشانی
باشد.
در این بخش نام و آوانگاری
کلمات عبری و یونانی از دانیلز (ص (۳۵ و معانی
ریشهشناسی از فوریه (ص 227-229) و دیرینجر (ص
218-220) اقتباس شده است.
دربارۀ خطهای
سامی جنوبی که در تاریخ عربستان پیش از اسلام اهمیت
فراوان دارد، در اینجا به این مختصر بسنده میشود: شاخۀ کهن
عمدۀ این خطها، خط «عربی جنوبی» است که در عربی
«مسنَد» خوانده میشود. کهنترین آثار آن (خط سبایی و معینی)
به قرن ۸قم باز میگردد. حروف الفبا در آن از ۲۹ حرف تشکیل
شده که غنیترین ساخت الفبایی سامی است. ترتیب
حروف در آن معلوم نیست و تنها میتوان به قیاس خط حبشی که
خود از آن مشتق شده است، نظمی برای آن فرض کرد. خط عربی جنوبی
را نمیتوان به آسانی زاییدۀ فینیقی
پنداشت، زیرا تنها چند حرف از آن را میتوان با معادلهای فینیقیشان
سنجید و بقیه ریشۀ آشکاری ندارند.
در نخستین سدههای میلادی،
همین خط در نواحی شمال غربی عربستان در میان ثمودیان
و لحیانیان و نیز در حوالی کوه صفا انتشار یافت.
اما حادثۀ مهم در تاریخ فرهنگی این سرزمین آن است که عربهای
شمال، به کلی این خط را فروگذاشتند و یکی از شاخههای
آرامی را به کار بستند (نک : آذرنوش، راههای ... ، ۶۶).
الفبای آرامی
خط فینیقی از یک
سو خط یونانی را به وجود آورد که خود توانست آفرینندۀ تمام
خطهای اروپایی گردد، و از سوی دیگر تمام خطهای
سامی و حتى بسیاری از خطهای غیر سامی از آن
پدید آمدند که برخی از آنها با اندک تغییری تا به
امروز مورد استفادهاند.
یکی از کهنترین و بیتردید
مهمترین این خطوط خط آرامی است که قسمت اعظم تمدن خاورمیانه
در قالب آن بیان شده است. اقوام آرامی تقریباً در هزارۀ
۲قم به بینالنهرین و سوریۀ شمالی
روی آوردند و آن سرزمین را مسکن خویش قرار دادند. این
اقوام که در آغاز خطی نداشتند، ناچار زبان خویش را یکی از
لهجههای سامی بود، به خط موجود در آن نواحی، یعنی
فینیقی مینوشتند. همین خط بود که پس از اندک تحولی
به خط آرامی مشهور شد.
آرامیان که مردمی تاجرپیشه
بودند، بیشتر به زبانی ساده و بیپیرایه سخن میگفتند.
شاید سادگی این زبان بود که باعث شد به سرعت در سراسر خاورمیانه
انتشار یابد و به صورت زبان بینالمللی آن روزگار درآید.
در قرن ۹ قم آشوریان بر
تمام دنیای متمدن آن زمان چیره شدند و حتى دمشق را در
۷۳۲ قم تسخیر کردند. اما پیروزی آنان ــ
برخلاف تصور ــ نه تنها باعث ضعف زبان و خط آرامی نگشت، بلکه به عکس دامنۀ آن را
گسترش داد. شاید آرامشی را که تسلط نظامی آشوریان برای
تجارت و فرهنگ در آن نواحی به وجود آورده بود، بتوان علت اصلی این
گسترش دانست. سرانجام، تمدن آرامیان به شدت تمام در تمدن قوم غالب اثر
گذاشت، چندان که بنا به روایت تورات در سپاه آشوری چه بسا به زبان
آرامی صحبت میشده است.
تصویر ۴
فتوحات عظیم دیگری که
در اواخر قرن ۶ قم در خاورمیانه رخ داد، باز هم تمدن و خط و زبان
آرامی را گسترشی تازه بخشید. فتوحات داریوش دوم (د
۵۲۹ قم) در نواحی سوریه و فلسطین، تا حدود
مصر موجب شد خط و زبان آرامی در همۀ آن مناطق رسمیت تمام یابد.
زمانی که کمبوجیه مصر را متصرف شد. زبان آرامی در آنجا نیز
رسمی گشت. عالیترین دلیل و نمونۀ آن پاپیروسهایی
که یهودیان الفانتین (جزیرة الفیلة، جزیرهای
در نیل مقابل اسوان) به این زبان باقی گذاشتهاند. بیگمان
همانطور که هرتسفلد معتقد است، زبان آرامی، زبان دولتی و رسمی
ایران شده بود. اثر دیگری که در قرن دوم یا اول قم در
خراسان پیدا شده است، نشان میدهد که پیش از انتشار یافتن
خط پهلوی، آرامی در کشور پهناور پارتها نیز رواج داشته است.
در زمان تسلط یونان خط آرامی
در ایران شکل تازهای به خود گرفت و به صورت پهلوی درآمد و
هنگامی که اشک اول، سر سلسلۀ اشکانیان، کشور مستقلی به وجود آورد(ح۲۵۰
قم)، خط پهلوی به سرعت نضبح یافت و رایج گردید.
خارج شدن یونانیان و هرج و
مرج دستگاه حکومت شرقی ایشان باعث پیدا شدن خطهای آرامی
دیگری نیز شد. نبطیان، حتى پیش از آنکه استقلال یابند،
به نوشتن آثار و ضرب سکه به زبان و خط آرامی پرداختند؛ اینک نمونههایی
از آن ــ که کهنترینشان مربوط به قرن اول میلادی است ــ در دست
است و نیز آثاری تدمری (پالمیری) و عبری مربع
در همین دوران جلوه میکنند. وجود این آثار نشان میدهد
که مردمان شرق، به رغم انتشار گستردۀ یونانی، هرگز دست از آرامی برنداشته بودند (نک :
آذرنوش، همان، ۶۲-۶۳؛ دیرینجر، 253 به بعد؛
فوریه 232 به بعد؛ جودائیکا، II/ 685).
خط عبری
یکی از مهمترین شاخههای
آرامی، عبری مربع است که با اندک تحولی، هنوز یهودیان
از آن استفاده میکنند. کهنترین آثار این خط مربوط به قرنهای
نخستین میلادی است. بدین خط نسخههای خطی
ارزندهای در دست است. الفبای عبری امروز با خط این نسخهها
تفاوت چندانی ندارد و شامل ۲۲ حرف است که به علت درشت و پر بودن
و نیز به سبب شکل ظاهری آن، عبری مربع خوانده شده است. اِشکال
نوشتن مصوتهای کوتاه در عبری نیز مانند تمام خطهای آرامی
است. عبریان نخست از ه برای نشان دادن مصوتهای è-é-ô-â
استفاده میکردند، اما بعدها برای جلوگیری از اشتباه در
قرائت تورات از روشی شبیه به آنچه در عربی و سریانی
موجود است، پیروی کردند (فوریه، 238 به بعد؛ دیرینجر،
264؛ جودائیکا، II/ 681؛ قس: آذرنوش، همان، ۶۳).
خط نبطی
نبطیان که دیر زمانی
رهنوردان خستگیناپذیر صحرا به شمار میآمدند، در واقع اعرابی
بودند که مانند دیگر اقوام شمال عربستان به شدت تحتتأثیر آرامی
قرار داشتند، چنانکه امروزه برخی بعید نمیدانند که ایشان
علاوه بر زبان رسمی، در محاورات روزانۀ خود نیز
از آرامی استفاده کرده باشند. خط ایشان دقیقاً معلوم نیست
که از آرامی کتیبهای مشتق شده است، یا از آرامی
نسخی؛ ولی هرچه هست، در قرن ۱ م انتشار فراوانی یافت
و حتى پس از سقوط پترا (۱۰۶م) و از میان رفتن قدرت نبطی
بارز از خط آنان استفادۀ فراوان میشد. از این خط امروزه نزدیک به
۳۰۰ اثر از حجاز و شبه جزیرۀ سینا و
جاهای دیگر به دست آمده که متأخرترین آنها مربوط به
۲۵۳ م است (نک : تصویر ۵).
تصویر ۵
خطهای پالمیری، سریانی
و مندایی
خط مردم تدمر (پالمیر) با خط نبطی
تفاوت چندان ندارد و ظاهراً از نسخ آرامی اخذ شده، و آثار آن در خلال
۳ قرن اول م پراکنده است. با انقراض دولت تدمر، خط پالمیری به
کلی از میان نرفت، زیرا به عقیدۀ اکثر خط
شناسان از نیمۀ اول قرن ۱ م خط دیگری از آن مشتق شد که در تمدن خاورمیانه
نقش عمدهای داشته، و هنوز به نام خط سریانی مورد استفاده است.
ظاهراً نخستین اثری که از
سریانی در دست است، نوشتۀ بسیار مختصری است که
در بیتالمقدس یافته شده، و به زبان سریانی یا آرامی
است. این خط پنداری نقطه وصلی میان پالمیری و
سریانی نخستین (یا استرانجو) است. تحول استرانجلو پابهپای
تحول مسیحیت پیش میرود، زیرا هنگامی که مسیحیان
در شرق انتشار یافتند، سریانی را زبان دین و فرهنگ خود
ساختند.
در میان تمام خطهای سامی،
تنها الفبایی که توانست تا حدی مصوتهای کوتاه را ــ نه به
صورت علامتهایی در زیر، یا زبر واژهها، بلکه مانند یونانی
در داخل خود ــ بنگارد، الفبای منداییها (صابئان) بود، لیکن
روش ایشان نیز نواقص فراوانی دارد که عمدهترین آنها یکی
بودن شکل مصوتهای کوتاه و بلند است (نک : آذرنوش، همان،
۶۴-۶۶).
پیدایش خط عربی
امروزه دیگر تردیدی
نمانده که خط عربی از الفبای نبطی مشتق است، لیکن خلأ
شگفتآوری که در آخرین قرنهای دورۀ جاهلیت
به وجود آمده، بررسی تحول خط نبطی به عربی را تا حدی
دشوار ساخته است. اشاره شد که خط عربی جنوبی، در غرب و شمال غربی
عربستان رواج داشت، اما عربها از آن دست کشیدند و به یکی از
خطهای سامی شمالی روی آوردند. از این قرار که در
حدود قرن ۲ م، حتى در شهر بزرگ العُلى که مرکز عمدۀ مهاجران جنوبی
بود، خط نبطی رواج داشت.
به رغم اندکی آثار، گسترش تدریجی
زبان عربی را در قالب خط نبطی و تحول خط نبطی را به خط عربی
نسبتاً به وضوح میتوان دریافت. از این قرار که نبطیان
خود در آغاز از خط و زبان آرامی استفاده میکردند؛ اما این خط
به زودی تحولی تازه یافت و به خط نبطی گرایید.
از سوی دیگر میدانیم که زبان نبطیان یکی
از لهجههای عربی کهن بوده است. همین سبب در آثار آرامی
آن زمان، تأثیر عربی به خوبی آشکار است و هر چه از دوران قدرت
نبطیان دور، و به دورۀ اسلامی نزدیکتر میشویم، این تأثیر
آشکارتر میگردد. به عبارت دیگر چنین احساس میشود که تازیان
شمال با حفظ خط آرامـی ـ نبطی اندک اندک روی از زبان آرامی
گردانیده، به استفاده از لهجۀ عربی خویش پرداختهاند. متنی که در مدائن صالح
(الحِجر) از سال ۲۶۷ م یافته شده، نمایشگر این
تحول است. متنی که از ام الجمال (در حوران در شرق اردن) به دست آمده، و در
۲۷۱م نگارش یافته است، با متن بالا تفاوت چندانی
ندارد (نک : تصویر ۶) و این دو اثر هر دو آکنده از واژههای
عربیند، لیکن اثری که در ۳۲۸م نگارش یافته،
و در النماره (شرق جبل الدوز) کشف شده، دیگر به زبان عربی تقریباً
خالص است. اما خط آن هنوز از خط نبطی چندان متمایز نیست (نک :
تصویر ۷). در عوض نوشتۀ زَبَد (نک : تصویر ۸) که در ۵۱۲ یا
۵۱۳ م به سه زبان یونانی و سریانی و
عربی نگاشته شده، نمایشگر کامل خط عربی است.
تصویر ۶
تصویر ۷
تصویر ۸
از قرن ۶ م دو اثر دیگر در
دست است که شواهد تازهای برای تحولند. یکی از آن دو نوشتۀ حرّان
مربوط به سال ۵۶۸ م است که دیگر تفـاوت چندانی بـا
خط عربی معروف ندارد (نک : تصویر ۹).
تصویر ۹
در آثار ملاحظه میشود که خط عربی
شکل نهایی خود را یافته است و به غیر از شکلهای تزیینی
گوناگون، تحول اندکی در آن رخ میدهد. این تحول را نیز به
وضوح در مقایسۀ آثار جاهلی و اسلامی میتوان دید. در کتاب
«فهرست تاریخی خطوط عربی[۱]» ۲۳ اثر اسلامی
به عنوان نخستین آثار معرفی شده است که مشهورترین آنها این
دو اثرند: کتیبۀ فسطاط (۳۱ ق)؛ نوشتۀ قبة الصخره (۷۲ق). بر
این آثار چند پاپیروس و چند سکۀ بیگانه را که واژههای
تازی برروی آنها اضافه شده است، میتوان افزود (نک : تصویر
۱۰).
تصویر ۱۰
دشواری بزرگی که در خط عربی
پدیدار شد، این است که خط نبطی خود بر ۲۲ حرف شامل
است، حال آنکه زبان عربی، ۲۸ حرف دارد، اما برای بیان
این ۲۸ حرف، تنها ۱۷ شکل الفبایی را از
نبطی گرفته است. این سخن بدان معنی است که گاه یک شکل بر
دو یا سه واج دلالت دارد (ب= ب، ت، ث؛ ح= ح، ج، خ؛ ... ) بدینسان تا
قرن ۲ق که شیوۀ نقطهگذاری کاملی پدید نیامده بود، قرائت خط عربی
بسیار دشوار بود و موجب غلطهای شگفت میگردید. شیوۀ
استفاده از نقطه برای تفکیک حروف مشابه از چند قرن پیش از اسلام
معروف بود. در سریانی حرف و با یک نقطه در بالا ر و با یک
نقطه در زیر د خوانده میشد. سپس در خطهای نبطی و پالمیری
هم گاه به گاه نقطه آشکار میشود. در آثار عربی، در برخی پاپیروسها،
یا برخی سکهها گاه به نقطههایی بر میخوریم.
همین نقطههای نادر بودند که طی قرنهای ۱ و ۲
ق/ ۷ و ۸ م با نقطه اعرابهایی که گویا ابوالاسود به
کار برده بود، درآمیخت و موجب شد نقطههای اعرابی را در قرآنهای
کهن به رنگ دیگری ثبت کنند (در این باره، نک : ه د،
ابوالاسود).
حرف ق و ف نیز آغاز شیوۀ روشنی
نداشت. گویا نخست ق یک نقطه داشته (ڧ) و ف بینقطه
بود (ڡ)، سپس یک نقطه زیر ف گذاشته شد (ڡ۪). همین
شیوه هنوز در خط مغربی رایج است.
ترتیب حروف الفبای عربی
به دو گونه جلوه کرده است: یکی ترتیب مغربی، و دیگری
ترتیب معروف در شرق. ترتیب مغربی چنین است: ا ب ت ث ج ح خ
د ذ ر ز ط ظ ک ل م ن ص ض ع غ ف ق س ش هو ی؛ اما ترتیب شرقی را
در تصویر ۱۱ میتوان دید.
تصویر ۱۱: الفبای
عربی
تردید نیست که اساس این
هر دو روش، همان ابجد کهن است، جز اینکه چون خط شکل نهایی و
ثابت یافت، حرفهای همسان را کنار یکدیگر نهادند تا آموزش
الفبا آسانتر شود. «کلمن» را که کاستی و فوزونی نیافته بود، به
حال خود رها کردند، اما ه ، و، و، ی را که در سیستم همنشینی،
جدا افتاده بودند، به آخر حروف انتقال دادند. امروزه این دو روش، در تنظیم
حروف میانی اندکی تفاوت یافتهاند.
در فرهنگ کهن عربی، پیوسته
اصطلاح ابجد به کار رفته است و کسی با لفظ الفبا آشنا نبوده است و این
لفظ راتنها در فرهنگهای معصر میتوان یافت. بدینسان، گویی
هرگاه میخواستند از الفبا به طور مطلق سخن گویند، لفظ ابجد را به کار
میبردهاند، هرچند که لفظ ابتث را نیز میشناختهاند ( لغتنامه
... ، ذیل الفبا).
دانسته نیست که ترتیب ابتثی
از چه زمان پدید آمد. نسبت دادن آن به نصر بن عاصم در قرن ۱ ق (یعقوب،
۱/ ۲۱۲) البته غریب مینماید. اما ظهور
قاطع آن در اواخر سدۀ ۲ق شاید دلیل برآن باشد که طی همان قرن پدید
آمده است.
نخستین فرهنگی که براساس
حروف الفبا به زبان عربی پدید آمد، بیگمان کتاب العین خلیل
بن احمد (د ۱۷۰ ق/ ۷۸۶ م) است؛ اما ترتیب
خلیل، برحسب مخارج حروف (از دورترین نقطۀ حلق تا لبها)
تنظیم یافته است که شاید تقلیدی از شیوۀ سنسکریتی
باشد (نک : نصار، ۱/ ۲۵۴-۲۷۰؛ عبدالتواب،
۳۰۲ به بعد). این امر ممکن است دلیل عدم آشنایی
او با ترتیب ابتثی فرض شود، اما میتوان گفت که وی از ترتیب
دیرینۀ ابجدی هم که به ظن قوی میشناخته، استفاده نکرده است.
ترتیب الفبایی خلیل
چنین است: ع ح ه خ غ ق ک ج ش ض ص س ز ط د ت ظ ذ ث ر ل ن ف ب م و ا ی
(نک : لین[۲]، ذیل ابجد). شیوۀ خلیل تا
دو قرن پس از او ــ با آنکه شیوۀ الفبایی معروف شده
بود ــ کاملاً فراموش نشد؛ مثلاً البارع ابوعلی قالی (د
۳۵۶ ق/ ۹۶۷ م) و تهذیب اللغۀ ازهری
(د ۳۷۰ ق/ ۹۸۰ م) تحت تأثیر شیوۀ او
بودهاند.
اندک زمانی پس از خلیل،
کتابی پدید آمد که الجیم نام داشت و آن را ابوعمر و اسحاق بن
مرار شیبانی (د ۲۰۶ق/ ۸۲۱م) تألیف
کرده بود (قاهره، ۱۹۷۵م). وی این کتاب را به
چندین باب تقسیم کرده، و هر یک را به یکی از حروف
الفبا اختصاص داده است و آنگاه در درون آن باب انبوهی کلمه و اصطلاح که با
حرف آن باب آغاز شدهاند، فرو ریخته است (نصار، ۱/ ۸۰؛
عبدالتواب، ۳۰۶-۳۰۷).
ترتیب الفبایی تا قرن
۴ ق/ ۱۰م با رقیب خود که همانا ترتیب
خلیل بود، معارضه کرد و از آن پس
همۀ آثار عربی را فراگرفت، چندان که حتى ابجد، با همۀ
پشتوانۀ کهن و افسانه ای خود دیگر در ادب و فرهنگ توان جلوه گری
نیافت.
الفبای عربی در برابر چندین
حرف بیگانه که خود ندارد، ناچار ضعف است. در زمانهای گذشته به رغم
هجوم انبوهی کلمۀ یونانی و فارسی و هندی به زبان عربی هیچ
شیوهای برای بیان آن واجها برنگزیدند، بلکه آنها
را به اصوات مشابهی در زبان خود تبدیل میکردند. مثلاً گ فارسی
را بیشتر به ج (گرگان ← جرجان) و گاه به ق و ک بدل میکردند و چ را به ص (چوگان ← صولجان) یا ش (چاچ ← شاش) برمیگرداندند. اما امروزه شیوۀ تقریباً
ثابتی معمول شده است: گ > غ (گوته > غوته)؛ پ > ب (پاریس
> باریس)، و > ڤ (ویدا > ڤیدا)، ژ > ج
(ژرژ > جورج) (نک : آذرنوش، آموزش ... ، ۱ به بعد).
مآخذ
آذرنوش، آذرتاش، آموزش زبان عربی،
تهران، ۱۳۶۶ش؛ همو، راههای نفوذ فارسی در
فرهنگ و زبان عرب جاهلی، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ عبدالتواب،
رمضان، مباحثی در فقه اللغه و زبانشناسی عربی، ترجمۀ حمیدرضا
شیخی، مشهد، ۱۳۶۷ش؛ عهد عتیق؛ لغتنامۀ
دهخدا؛ نصار، حسین، المعجم العربی، نشأته و تطوره، قاهره،
۱۳۷۵ ق/ ۱۹۵۶ م؛ یعقوب، امیل
بدیع، المعجم المفصل فی شواهد النحو الشعریة، بیروت،
۱۴۱۳ ق/ ۱۹۹۲ م؛ نیز:
Daniels, P. T., «Scripts of Semitic
Languages», The Semitic Languages, London, 1997; Diringer, D., The Alphabet, a
Key to the History of Mankind, London etc., Hutchinson’s Publications; Février,
J. G., Histoire de l’écriture, Paris, Payot; Gordon, C. H., Ugaritic Grammar,
Rome, 1940; Judaica; Lane, E. W., An Arabic-English Lexicon, Beirut, 1980.
آذرتاش آذرنوش
الفباهای اسلامی برپایۀ الفبای
عربی
در نگاهی عمومی بر یک
و نیم هزاره تاریخ فرهنگ اسلامی، باید گفت که خط عربی
به عنوان عاملی مهم در ایجاد پیوند میان فرهنگ ملل
گوناگون مسلمان، ایفای نقش کرده است. آن اندازه که به زبان عربی
بازمیگردد، تاریخ گواه برآن است که این زبان به خصوص برای
ملل مسلمان مشرق، از حد زبان مذهبی و نیز زبان بینالمللی
فراتر نرفته است؛ برخلاف مردم غرب آسیا و بخش وسیعی از مسلمانان
افریقا، برای مردمی که در ایران و فراسوی ایران
میزیستند، زبان عربی موجب منسوخ شدن زبانهای بومی
آنان نگردید. این حالت با مقیاسی محدودتر، در مغرب اسلامی
نیز دیده میشود. همچنین باید توجه داشت که گسترشهای
متأخر اسلام در اروپا و بخشهایی از افریقا نیز با نسخ
زبان بومی و جایگزین شدن زبان عربی همراه نبوده است.
به رغم وجود محدودههایی
برای گسترش زبان عربی در جهان اسلام، خط عربی با گونههای
مختلفِ بومی شدۀ آن، در سرزمینهای اسلامی گسترش بسیار چشمگیری
داشته است. در طول تاریخ، آشکارا میتوان دید که جز برخی
نمونههای استثنایی، به عنوان قاعدهای فراگیر،
رواج اسلام در میان یک ملت، تغییر خط آنان به خطی
برپایۀ خط عربی را نیز همراه داشته است. در برگهای تاریخ
ملل مسلمان، به خوبی مشهود است که به عنوان قاعدهای غالب، اما
استثناپذیر برای این ملتها با هر زبان، کاربرد خط عربی به
عنوان نشانهای از مسلمانی تلقی میشد. اهمیت این
امر تا بدانجاست که گاه مسلمانان یک قوم از غیر مسلمانان آن از روی
تفاوت در خط شناخته میشدهاند؛ نمونههایی از اینگونه
تمایز را میتوان در قفقاز، مالایا و حبشه بازیافت.
به طور طبیعی، زبان عربی
به عنوان یک زبان سامی، از الفبایی متناسب با نظام آواییِ
خود برخوردار بوده، و در ساخت آن، تنها برآوردن نیازهای همان زبان در
مد نظر بوده است؛ در حالی که زبانهای گوناگون اسلامی در راستای
بهرهگیری از الفبای عربی، با دشواریهایی
روبهرو بودهاند که ناشی از تفاوتهای موجود نظام آوایی و
حتى صرفی آنها با عربی بوده است. استفادۀ مکتوب از
زبانهای بومی در سرزمینهای اسلامی در سطحی
محدود از سدۀ ۴ ق/ ۱۰م آغاز شده، و از سدۀ ۵ق/
۱۱م روی به گسترش نهاده است. ملل مختلف برای نوشتن زبان
خود، نخست از الفبای عربی با همان مجموعۀ
۲۸ حرفی بهره جستند و به تدریج در صدد جبران کاستیها
برآمدند. از آنجا که زبانهای اسلامی از نظر واژگان، عموماً شماری
وسیع از واژههای عربی را در خود جای داده بودند و براین
اصل توافقی تقریباً فراگیر داشتند که شکل اصیل کلمات عربی
در نوشتن محفوظ بماند، در دورههای گوناگونِ تاریخِ الفباهای
اسلامی، گرایشی به حذف حروف خاص عربی از مجموعۀ الفبا
دیده نمیشود؛ اما افزون شماری از حروف بومی و نیز
اندیشیدن چارهای برای واکهنگاری، ازجمله حرکتهای
مهم در ایجاد الفباهای دیگر اسلامی است.
در بررسی گونههای مکتوب از
زبانهای اسلامی، مسائل متنوعی در میان است که بخش وسیعی
از آنها در حوزۀ آواشناسی، املا یا خط قابل بررسی است و تنها مواردی
در حوزۀ الفبا قابل مطالعه است که به مجموعۀ حروف ارتباط مییابد.
تغییرات رخ داده در مجموعۀ حروف برای ایجاد یک
الفبا، غالباً به شکل افزون صامتهای جدید به مجموعههای پیشین
بوده است؛ اما تغییراتی از نوع حذف صامتها یا ابداع
مصوتها در الفبا کهن اسلامی دیده نمیشود. از اواخر سدۀ
۱۳ق/ ۱۹م، در پی طرح اصلاحات اجتماعی و فرهنگی
در جهان اسلام، اصلاح الفبا نیز به طور جدی موضوع گفتوگو بود و حاصل
آن پدید آمدن الفباهای اصلاح شده در بخشی از جهان اسلام، و
منسوخ شدن الفباهای عربی در بخشی دیگر از آن بود.
الفباهای کهن اسلامی
الفبای فارسی و زبانهای
خویشاوند
بیتردید در سخن از الفباهای
اسلامی با پایۀ عربی، الفبای فارسی از نظر پیشینه در ردیف
نخستینهاست. با توجه به اینکه الفبای فارسی اسلامی
چندی پس از پایگیری ادبیات فارسی در سدۀ
۴ ق/ ۱۰ م شکل نخستین خود را یافته بوده است، جدایی
تاریخ الفبای فارسی و عربی را از همان سدههای نخست
اسلامی باید در مد نظر داشت. از همین روست که برخی از
تحولات رخ داده در شکل نوشتۀ حروف، همچون تفاوت نهادن میان ی و ي که در دستنوشتههای
عربی در سدههای نخست دیده نمیشود، هرگز به دایرۀ الفبای
فارسی راه نیافته است.
زبان فارسی از دورۀ پیش
از اسلام، از چهرهای ادبی برخوردار بوده، و در دورۀ اسلامی
نیز یکی از نخستین زبانهای اسلامی است که زمینهای
مساعد برای رشد ادبیات بومی داشته است. در نسخههای خطی
فارسی بازمانده از سدههای نخست اسلامی، برای نوشتن این
زبان، الفبای عربی با مجموعۀ ۲۸ حرف عیناً
به کار میآمده، و حروف چهارگانۀ پ، چ، ژ، و گ، به ترتیب با
ب، ج، ز و ک نمایش داده میشده است. از همین روست که این
حروف در طی قرون متوالی، گاه با نامهای بای فارسی،
جیم فارسی، زای فارسی و کاف فارسی شناخته شدهاند
(مثلاً نک : برهان ... ، ۱/ ۳۴۴، ۲/
۶۰۷، ۱۰۵۶، ۳/
۱۷۶۲). ارتباط ۴ زوج ب/ پ، ج/ چ، ز/ ژ و ک/ گ در
نگارش نخستین آثار فارسی اسلامی، خود مبنایی برای
ساخت حروف چهارگانۀ مستقل در دورههای پسین بوده است. در مورد ۳ حرف نخستین،
ایرانیان با استفاده از نقطه که از سدههای پیشتر برای
متمایز ساختن حروف مشابه در خط عربی به کار گرفته میشد، حروف
پ، چ و ژ را ساختند و در مورد گ، دو روش مختلف به کار گرفته شد: در برخی نسخ
شکل ساخته شده با نقطه و در برخی دیگر شکل ساخته شده با سرکج (گ)،
مورد استفاده بود و نهایتاً شکل اخیر در زبان فارسی پذیرفته
شد (نک : متینی، 244-246؛ نیز نک : سمعان، 21-25).
حرف و یکی از نمونههای
آشکار برای تفاوت ارزش آوایی در مقایسه میان الفبای
فارسی و عربی است. این حرف که ارزش آوایی آن در
زبان عربی آوایی دولبی (w) است، در زبان فارسی به
عنوان حرف صامت، از آوایی لبی ـ دندانی (v)
برخوردار است و چون پس از خ قرار گیرد، در برخی موارد غیر ملفوظ
است (مانند خواستن). در میان حروفی که امروزه به عنوان حروف خاص عذبی
شناخته میشوند، برخی چون ذ، دست کم در برخی گویشها و برخی
دورهها، در زبان فارسی ما بازاء داشتهاند و از همین روست که کاربرد
آنها برای واژههای اصیل فارسی نیز پذیرفته
شده است. از حروف ث، ح، ص، ض، ط، ظ، ع و ق در طی قرون برای نوشتن کلمات
عربی استفاده میشده، اما کاربرد آنها برای واژههای اصیل
فارسی محدود و بحثانگیز است. در آن میان، حرف ق در کلمات ترکی
ـ مغولی رایج در زبان فارسی نیز کاربردی گسترده یافته
است.
از نظر ترتیب الفبا، ایرانیان
۴ حرف افزوده و خاص خود را به ترتیب پس از ب، ج، ز و ک جای
دادند و بدین ترتیب، شمار حروف الفبا را به ۳۲ حرف رسانیدند.
افزون برآن، برخی تفاوتهای جزئی دیگر در ترتیب، میان
الفبای فارسی و عربی دیده میشود. در الفبای
فارسی، همواره و پیش از ه جای دارد، در حالی که در الفبای
عربی، جای گرفتنِ و پس از ه بیشتر تداول یافته است. همچنین
های غیر ملفوظ در پایان بسیاری از کلمات اصیل
فارسی و وامواژهها از عربی، در ترتیب الفبایی فارسی
به عنوان ه ارزیابی میشود. درحالیکه در الفبای
عربی، این علامت معادلی برای ت محسوب میگردد.
الفبای فارسی در طی
قرون برای نوشتن زبانها و گویشهای گوناگون ایرانی
مورد استفاده قرار گرفته است. در واقع ادبیات محدود باقی مانده از گویشهای
گوناگون فارسی همگی با همین خط نوشته شده است که از آن میان
میتوان به نمونههایی چون دیوان شمس پُسِ ناصر به گویش
شیرازی (نک : ماهیار نوابی، ۲۰۵ به
بعد) اشاره کرد. به علاوه این الفبا برای نوشتن دیگر زبانهای
ایرانی نیز به کار رفته، و تنها الفبای اسلامی برای
نوشتن زبانهای ایرانی بوده است.
به عنوان یکی از نمونههای
تاریخی، باید به زبان خوارزمی اشاره کرد که معدود نوشتههای
باقی مانده از این زبان در دورۀ اسلامی همه با الفبای
فارسی است (برای نمونهها، نک : تفضلی،
۳۶۶-۳۶۷). البته از سدههای ۴ و
۵ ق/ ۱۰ و ۱۱ م، این نکته که زبان خوارزمی
برای ایجاد الفبای مناسب نیازمند افزودن حروفی بیش
از زبان فارسی است، توجه دانشمندانی چون ابن سینا را به خود جلب
کرده بود (نک : ابنسینا، ۵۰). همچنین در سدههای
جدیدتر، باید به زبان آذری اشاره کرد که قطعههای ادبی
برجای مانده از آن مانند اشعار شیخ صفیالدین اردبیلی،
همه با الفبای فارسی نوشته شده، و به یادگار مانده است (برای
نمونهها، نک : کسروی، ۳۵ به بعد؛ مرتضوی،
۳۹-۴۵).
در میان زبانهای زنده و مهم
ایرانی که از الفبایی ویژۀ خود
برخوردارند، باید به پشتو، کردی و بلوچی اشاره کرد که لفزون بر
استفاده در متون کلاسیک، در حال حاضر نیز از الفبایی برپایۀ عربی
ـ فارسی استفاده میکنند. الفبای پشتو بدون آنکه در زمینۀ واکهنگاری
اصلاحاتی انجام داده باشد، توجه ویژهای به ضبط صامتها منظور
داشته، و شماری از حروف را با استفاده از نقطه، همزه یا سکونِ چسبیده
در زیر حرف ساخته است. حروف افزودۀ پشتو عبارت است از: ټ ( با
آوای ت بازگشتی)، حٔ (با آوای دز، نزدیک به z ایتالیایی)،
(با آوای تس، نزدیک به z آلمانی)، ډ (با آوای
د بازگشتی)، ړ (با آوای ر بازگشتی)، (با آوای ز بازگشتی)، ښ (با
آوای س بازگشتی) ڼ (با آوای ن بازگشتی) (ایازی، سراسر کتاب؛ نیز
بالهرن، 42).
زبان کردی نیز برای
تدوین آثار مکتوب خود در خلال قرون از الفبای فارسی بهره گرفته
است و در کاربرد کهن، اصلاحات خاصی در الفبایآن دیده نمیشود
(برای نمونههای کهن، نک : باکایف، 257). الفبای مورد
استفاده برای کردی، در دورههای پیشین، همان الفبای
فارسی است و تنها در دورههای اخیر است که اصلاحاتی در آن
صورت گرفته، و الفبایی با ویژگیهای خاص در واکهنگاری
پدید آمده است (نک : ادامۀ مقاله).
سرانجام باید به زبان بلوچی
اشاره کرد که در سدۀ حاضر، با پایه نهادن الفبای فارسی و افزودن برخی
حروف خاص، الفبایی جدید پدید آورده که کاملاً با الگوی
الفبای اردو مشابهت دارد. در این الفبا، افزودههای سه گانۀ ،
و و شکل بدون نقطۀ ن (ں) بهسان اردو دیده میشود (نک : مری، سراسر
کتاب؛ بلوچ[۱]، سراسر کتاب؛ زریننگار، ۱۷-
۱۹؛ کریستال، 39).
الفبای کهن ترکی
با فاصلهای اندک از شکلگیریِ
الفبای فارسی، در منطقۀ آسیای مرکزی شاهد شکلگیری یکی
از الفباهای اسلامی هستیم که برمبنای الفبای فارسی
ساخته شده، و برای نوشتن گونههای مختلف زبانهای ترکی به
کار رفته است. این امر که الفبای فارسی مبنای ساخت الفبای
ترکی قرار گرفته، از آن روست که در روند گسترش شرقیِ اسلام ایران
و حوزۀ فرهنگی آن بهعنوان پلی برای ترویج فرهنگ اسلامی
ایفای نقش کرده است.
همانند آنچه در تاریخ الفبای
فارسی گفته شد، در نخستین نوشتههای ترکی نیز نظام
۲۸ حرفی عربی به کار میرفته، و برای نوشتن
حروف خاص، از حروف جایگزین استفاده میشده است. به عنوان گامی
در جهت تکمیل الفبا، در هماهنگی با الفبای فارسی، افزودههای
چهارگانۀ پ، چ، ژ و گ عیناً در ترکی نیز مورد استفاده قرار
گرفته است. تنها در بارۀ حرف چهارم باید گفت که از نظر نگارش، در ترکی صورت از گ
رواجی بیشتر یافته است.
در نگرشی مقایسهای
به ارزش آوایی حروف در الفبای ترکی، باید به برخی
اختلافات توجه داشت. در میان ۲۸ حرف عربی، حرف و در الفبای
ترکی وضعی متفاوت داشته است. در برخی گویشها که واو دو لبی
وجود نداشته، ارزش آوایی و برابر با واو فارسی، با آوای
لبی ـ دندانی بوده است؛ اما در گویشهایی که هر دو
آوا وجود داشته، و برای آوای دولبی همسان عربی محفوظ
مانده، و برای آوای لبی ـ دندانی علامت ڤ برپایۀ ف عربی
ساخته شده است (نک : کاشغری، ۱/ ۳۳؛ قس: ابن سینا،
۲۵). همچنین حرف ل در زبانهای ترکی تلفظی ویژه
داشته که ابن سینا نسبت آن به حرف ل فارسی را همچون ط عربی به ت
شمرده است (نک : همانجا). افزون برآن، باید دربارۀ حرف گ اشاره
کرد که ارزش آوایی آن گاه با فارسی متفاوت بوده است؛ بدین
معنا که در بخشی از کاربردها این حرف نمایندۀ نون
غنه همراه با تلفظ رقیق گ ( معادل ng در انگلیسی)
نهاده میشده است. ۴ حرف افزودۀ فارسی، در برخی از
زبانهای کلاسیک ترکی، چون عثمانی نمودی آشکار یافته
( مثلاً نک : سامی، ۶۹۵، ۱۱۳۴،
جم )، و در برخی چون جغتایی، به سبب نظام آوایی
آن زبان، به پ و چ محدود شده است (نک : بخاری، ۱۲، جم ؛ نیز
آکینر، 283؛ برای نمونهای دستنویس، نک : علیشیر
نوایی، سراسر کتاب).
حروف خاص زبان عربی، در الفبای
ترکی نیز تنها برای نوشتن کلمات عربی کاربرد داشته است؛
اما باید توجه داشت که در زبانهای ترکی حرف ق، از حروف اصیل
زبان شمرده میشده است. در میان حروف خاص عربی، برخی چون
ص و ط به طور گستردهای در نوشتن کلمات اصیل ترکی نیز
مورد استفاده قرار میگرفته است؛ نمونههای این کاربرد را میتوان
در آثار کلاسیک ترکی در غرب، به خصوص در ترکی عثمانی
مشاهده کرد (مثلاً نک : سامی، سراسر کتاب؛ دنی، 345).
در پی حرکتهای صورت گرفته
در حوزۀ زبانهای ترکی برای تغییر یا اصلاح
نوشتار، امروزه در بسیاری از سرزمینهای ترکی زبان
چون ترکیه، قفقاز و آسیای مرکزی، الفبای ترکی
ـ عربی به فراموشی سپرده شده، و در برخی مناطق چون چین
الفبایی با پایۀ عربی، اما تحول یافته پدید آمده است. این امر تا
حدی دربارۀ الفبای ترکی در آذربایجان ایران نیز مصداق
دارد.
صرف نظر از ترکیه که درآنجا الفبای
لاتین رواج دارد، و نیز حوزۀ قفقاز و آسیای مرکزی
که از ۱۹۱۸ م در آنجا الفبای لاتین و بعد سیریلی
رسمیت یافته است، اقلیتهای ترک زبان ساکن در دیگر
کشورهای اسلامی، هنوز از الفبایی برپایۀ عربی
ـ فـارسی برای نوشتن بهره میجویند. این ویژگی
نه تنها دربارۀ ایران، افغانستان و پاکستان و عراق و سوریه صادق است، بلکه
دربارۀ اقلیتهای مسلمان در شمال غربی چین نیز
مصداق دارد. در این سرزمینها، الفبای کهن برای نوشتن
زبانهایی چون ترکمنی، ازبکی و خلجی به کار میرود
و کمابیش کتب و نشریاتی به این زبانها با الفبای
عربی انتشار مییابد (مثلاً نک : بندر اوغلو، سراسر کتاب؛ طرازی،
سراسر کتاب).
الفباهای هند و مالایا
گسترش اسلام در حوزۀ اقیانوس
هند، در درون شبه قاره و در آسیای جنوب شرقی، پیدایی
ادبیاتی را فراهم ساخت که برای مکتوب شدن به الفباهایی
مناسب با زبانهای بومی نیازمند بود. در شبه قارۀ هند و
مجمع الجزایر مالایا، پیش از رواج اسلام، الفباهایی
کهن وجود داشت که پس از گسترش اسلام در منطقه، عمدتاً در میان غیر
مسلمانان به بقای خود ادامه داد. به خصوص در شبه قاره، استفاده از الفبایی
برپایۀ عربی به عنوان یک ویژگی ممیز برای
مسلمانان شناخته میشد و از همین رو، تأکید بر حفظ آن تا امروز
ادامه دارد.
مهمترین زبان ادبی
مسلمانان در شبه قارۀ هند، زبان اردوست که الفبایی متناسب با نیازهای
آوایی آن پدید آمده است؛ این الفبا افزون بر مجموعۀ
۲۸ گانۀ حروف عربی، و افزودههای چهارگانۀ فارسی،
شماری از صامتها را نیز به مجموعۀ خود افزوده
است. در خط اردو صامتهای دمشی که در الفباهای هندی حروفی
مخصوص به خود دارند، با افزودن ه به نظیرِ غیردمشی خود نوشته میشوند
(مانند ته ، ده و ... )، بدون آنکه در الفبای اردو جایگاهی
مستقل یابند. اما حروف پشت زبانی بهعنوان حروفی مستقل در مجموعۀ الفبای
اردو پیشبینی شده، و برای نوشتن آنها از یک ط
(کوچک) برروی حرف مشابه استفاده میشود. این ۳ حرف که
عبارتند از ، و ، در نوشتههای قدیمتر به صورت ٿ، ڐ، ڙ، نیز
نوشته میشدهاند (بالهرن، 44؛ جبوری، ۲۲۰).
از دیگر ویژگیهای
الفبای اردو، شکلهای خاصی از کتابت دو حرف است که تنها در خط
اردو به کار میرود: ں (بدون نقطه)، در پایان کلمات برای نشان
دادن نون غنه، و یای برگشته (ﮮ) در پایان کلمات برای
نشان دادن یای مجهول گونههایی از نوشتار حروف نون و یاست
و در مجموعۀ الفبا حروف جداگانهای به شمار نمیآیند(نک : فریدریش،
114؛ بالهرن، همانجا).
از دیگر زبانهی شبه قاره که
با استفاده از الفبایی برپایۀ عربی
نوشته میشوند، باید به سندی؛ پنجابی و کشمیری
در پاکستان و نواحی همجوار آن اشاره کرد که همگی آنها حروفی را
به مجموعۀ ۳۲ حرف فارسی ـ عربی افزودهاند (نک : کریستال،
205, 286, 354). از آن میان، الفبای سندی با تفاوت بسیار
نسبت به الفبای اردو، از حروف افزودۀ جالب توجهی برخوردار است؛
استفاده از چینشهای خاص نقاط، مانند دو نقطه با چینش افقی
(..)، دو نقطه با چینش عمودی (:)، چهار نقطه (::)، و سه نقطه ( )
ابزار اصلی طراحان الفبای سندی برای ساخت حروف ویژه
بوده است. مورد استثنا به کار گیری حرف ک با دو گرافیکِ متفاوت
(ک/ ڪ) به عنوان دو حرف برای نمایاندن آواهای ک فارسی
و که (با آوای دمشی) هندی است (نک : لاگالی[۲]،
«سندی ... »، npn.؛ نیز کریستال، همانجا).
آسیای جنوب شرقی یکی
دیگر از مناطقی است که الفبایی برپایۀ عربی
در آن شکل گرفته است. با وجود آنکه پیش از گسترش اسلام در مجمع الجزایر
مالایا، مردم این منطقه از خطی ویژه برای کتابت
استفاده میکردهاند، با گروش مردم منطقه به اسلام خط عربی برای
نوشتن زبانهای منطقه مورد استفاده قرار گرفت و به زودی الفبایی
مناسب با نظام آوایی این زبانها به وجود آمد. الفبای مالهای
از سدۀ ۱۰ ق/ ۱۶ م و الفبای جاوهای با
تأخری نسبت بدان در منطقه رواج یافت.
الفبای مالهای که برای
نوشتن زبان مالهای، اصلیترین زبان مسلمانان آسیای
جنوب شرقی پدید آمد، مستقیماً برپایۀ الفبای
عربی ساخته شده، و برای ساخت حروف افزوده، از حروفی ابتکاری
بدون تأثیرپذیری از الفبای عربی استفاده کرده است.
در این الفبا بر ۲۸ حرف عربی، حرف چ معادل چ فارسی،
ڠ با ارزش آوایی ng، ڤ برای آوای پ، ک برای
آوای گ و ڽ با ارزش آوایی معادل gn در فرانسه افزوده شده است (نک
: فوبله، 654؛ فریدریش، 114-115؛ بالهرن، ۴۵؛ لاگالی،
«مالهای ... »، npn.؛ نیز نک : جبوری،
۲۲۰، ۲۳۱). از نمونههای جالب الفبا در
آسیای جنوب شرقی، الفبایی نزدیک به مالهای
است که برای نوشتن زبان سولو در فیلیپین به کار برده میشود
(نک : هیز، 110). در عصر حاضر، در آسیای جنوب شرقی،
کاربرد الفباهای عربی بسیار محدود گشته، و الفباهایی
با پایۀ لاتین بیشتر رواج یافته است.
الفبای عربی در اروپا و
قفقاز
کهنترین کاربرد خط عربی
برای نوشتن زبانهای بومی اروپا، کاربرد آن در مورد زبانهای
رومانیاییِ اندلس اسلامی، مانند کاستیلی، گالیسیایی،
آراگونی، پرتغالی و کاتالان کهن است. این نوشتهها به زودی
عنوان عمومیِ «الاعجمیة» به خود گرفت و همین نام بعدها به صورت
«آلخامیادا[۳]» و به همان معنا در فرهنگ اسپانیایی
رواج یافت. امروزه در کتابخانههای گوناگون جهان و به طور خاص اسپانیا،
نسخههای خطی متعددی از آثار اعجمیه، یعنی
ادبیات رومانیایی به خط عربی برجای مانده است
که تاریخ برخی از آنها به سدۀ ۸ ق/ ۱۴ م باز
میگردد. افزون بر اینها، باید ادبیات عربیِ آمیخته
به رومانیایی را مورد توجه قرار داد که «موشحات» برجستهترین
نمونههای آن است و تماماً با الفبای عربی نوشته میشود.
در نوشتههای اعجمیۀ اندلس، الفبای عربی به کار گرفته میشد و گسترش و دوام
محدود آن اقتضا نداشت تا الفبایی ویژه برای این
گروه از مکتوبات طراحی گردد (در این باره، نک : گارثیا گومث، III/ 325
به بعد؛ EI2, I/ 404-405؛ ابوبلال[۴]، npn.).
در اروپای شرقی، با گسترش
اسلام در بالکان، زمینۀ پدید آمدن ادبیات اسلامی به زبانهای بومی
ایجاد شد که از نمونههای بارز آن، ادبیات زبان آلبانیایی
و بوسنیایی است. در حال حاضر نسخههای خطی پرشماری
به این دو زبان در کتابخانههای اروپا و ترکیه یافت میشود
که برای کتابت آنها از خط عربی استفاده شده است. با توجه به شباهتهای
این مکتوبات با ادبیات اعجمیۀ اندلس، بر
آثار آلبانیایی و بوسنیایی نوشته شده با
الفبایی برپایۀ عربی نیز عنوان اسپانیاییِ آلخامیادا
داده شده است. برخی از نمونههای کهن اعجمیۀ
بالکان به سدۀ ۹ ق/ ۱۵ م باز میگردد (نک : وائوپوتیچ[۵]،
npn.؛ گالوپچ[۶]، npn.؛ «جستاری [۷]...
»، 12- 40). با توجه به گسترش زبان ترکی عثمانی در بالکان، زمینۀ چندانی
برای توسعۀ ادبیات بومیِ اعجمیه پدید نیامد، و در دورۀ
معاصر، با آنکه دین اسلام کماکان نفوذ خود را در بخشهایی از اروپا
چون آلبانی و بوسنی حفظ کرده، اما الفبای عربی در منطقه
متروک گشته، و گونههایی از الفبای لاتین جایگزین
آن شده است.
نمودی دیگر از ادبیات
اعجمیه در راوپای شرقی، آثار پدید آمده در میان
تاتارهای بلاروس است که هنوز آنگونه که شاید، مورد توجه محققان قرار
نگرفته است. در میان قرنهای ۹ تا ۱۱ق/
۱۵ تا ۱۷ م، به خصوص برخی ترجمههای قرآن کریم
به زبان بلاروسی و به خط عربی صورت گرفته است. پدید آمدن این
حوزۀ فرهنگی اسلاوی ـ اسلامی از آن جهت است که تاتارهای
ساکن در منطقه به تدریج زبان خود را به فراموشی سپردند و به زبان
بلاروسی نوشتن آغاز کردند. در حال حاضر، در کتابخانۀ دانشگاه سن
پترزبورگ نسخههایی خطی از ترجمههای قرآن کریم به
زبان بلاروسی و با الفبای عربی یافت میشود (گریازنوویچ،
۲۴۹-۲۵۰؛ نیز نک : حاتم، ۳).
در منطقۀ قفقاز، به
عنوان منطقهای که به خصوص دو دین اسلام و مسیحیت در کنار
یکدیگر حضوری رقابتآمیز داشتهاند، زبانهای عربی،
فارسی و ترکی به عنوان زبان ادبی در میان مسلمانان رواج
داشته، و تنها عنایتی محدود از سدۀ
۱۳ق/ ۱۹م به پدید آوردن ادبیاتی اسلامی
به زبان بومی بروز کرده است. در این میان، زبان آواری به
عنوان زبانی شاخص در ادبیات اسلامی قفقاز شایان توجه است
و از نمونههای آن به طور مشخص باید به برخی آثار اسلامی
با جنبۀ تبلیغی اشاره کرد که در سدۀ
۱۹م با نوشتار عربی تدوین یافته است. در این
آثار الفبایی برپایۀ الفبای عربی ـ فارسی
به کار گرفته شده که گاه با عنوان الفبای داغستانی شهرت یافته
است. حروف افزوده در این الفبا صّ، ڤ و ڮ ل است (نک :
دومزیل، 233؛ نیز جبوری، ۲۲۰،
۲۳۰).
پس از آواری،باید به زبان
چرکسی (آدیگهای) اشاره کرد که تا ربع نخست قرن ۲۰
م در سطح بسیار محدودی با الفبایی برپایۀ خط
عربی ـ فارسی نوشته میشده است. این الفبا در
۱۹۱۸م بازسازی شد و در
۱۹۲۷ م منسوخ گردید. الفبای بازسازی شدۀ چرکسی،
دارای ۳ حرف برای واکهنگاری بود و به طور کلی
۱۶ حرف بر ۳۲ حرف فـارسی افـزوده داشـت (نک : دومزیل،
241؛ کوماخف، 145؛ جبوری، ۲۳۰). گفتنی است که در
اوایل سدۀ ۱۴ ق/ ۲۰ م، الفباهایی برپایۀ عربی
ـ فارسی برای نوشتن زبانهای دیگر قفقازی، مانند لزگی،
در غینی، لکی، چچنی و اینگوشی پدید آمد
که دوامی بسیار اندک داشت و به زودی در پی موج تغییر
الفبا در قفقاز در ۱۹۲۷- ۱۹۲۸ م،
الفباهایی برپایۀ لاتین جایگزین آن شد (نک : آکینر، 131, 137,
142, 155, 181, 201, 220).
الفبای عربی در افریقا
در شمال افریقا با وجود گسترش وسیع
زبان عربی، ربانهای بربری همواره در طول تاریخ به حیات
خود در دامنهای محدود ادامه داده، و زمینۀ پیدایی
ادبیاتی را فراهم آوردهاند. در این میان، به خصوص آثاری
مربوط به فرقههای اباضیه و موحدون شایان توجه است که به زبانهای
بربری نفوسی و بربری مصمودی نوشته شده است. به این
موارد باید برخی منظومههای متأخر ادبی ـ مذهبی را
نیز افزود که به زبان شِلحی سروده شده است. باسه در کتابی با
عنوان «مطالعهای دربارۀ ادبیات بربران[۸]» به معرفی این آثار پداخته است
(نیز نک : اپل گیت، 647-648).
با اینکه خط تِفِنِغ به عنوان خطی
بومی، همواره در میان گروهی کوچک از بربران رواج داشته است، اما
باید یادآور شد که غالب گروههای بربر در طول تاریخ، ادبیات
محدود بومی خود را با استفاده از خط عربی نگاشتهاند. پای گرفتن
این ادبیات، ضرورت طراحی الفبایی را برای آن
پدید آورد و در همین راستا، الفبای بربری، با پایه
نهادن حروف عربی و افزودن چند صامت به وجود آمد. در الفبای بربری،
چند حرف بر مجموعۀ ۲۸ حرف عربی افزوده شده که اصلیترین آنها
یا ژ با آوایی معادل ژ فارسی، و با آوایی
معادل گ فارسی است. همچنین باید در نظر داشت که با توجه به تعلق
زبانهای بربری به خانوادۀ سامی ـ حامی، برخی
از حروف خاص در دستگاه ۲۸ حرفی، به خصوص ت در زبانهای
بربری دارای ارزش آوایی معادل عربی بوده، و از همین
رو، در کتابت بسیاری از واژههای اصیل به کار میرفته
است(برای نمونهها، مثلاً نک : باسه، ۵۸ به بعد؛ نیز
جبوری، ۲۲۰؛ کریستال، 42).
در جانب شرق افریقا، با اینکه
راهیابی دیانت اسلام به منطقه.از سابقهای کهن برخوردار
بوده، ولی گامهای مؤثر در جهت نفوذ اسلام، در سدههای پسین
برداشته شده است؛ از همین رو، در این نواحی شرایط محدودی
برای رشد ادبیات بومی اسلامی وجود داشته است. در حوزۀ فرهنگی
حبشه، نخست باید به زبانِ هرری اشاره کرد که به عنوان گونهای
اسلامی از زبان امهری در سدههای اخیر شکل گرفته است.
حاصل تلاشهای ادبی در حوزۀ این زبان، پدید آمدن
شماری از آثار اسلامی است که از سدۀ
۱۰ ق/ ۱۶ م به خط عربی نگارش یافته، و نسخههای
خطی آنها در کتابخانههای گوناگون برجای مانده است؛ اگرچه در آن
سده جدا ساختن هرری از امهری امری بس دشوار مینماید
(نک : لیتمان، 21 به بعد؛ کوئن، 147؛ لسلاو، 497, 500). واگنر در پژوهشی،
متون هرری با نوشتار عربی را مورد بررسی قرار داده
است[۱].
در مجاورت حبشه، مهمترین زبان کوشی
منطقه زبانِ سومالیایی است که شماری از متون اسلامی،
با زمینههای مذهبی و سیاسی به این زبان و به
خط عربی از قرون وسطى برجای مانده است. الفبای عربی تا
چند دهۀ اخیر اصلیترین الفبا برای کتابت زبان سومالیایی
بوده است (چرولی، 861 به بعد؛ لویس، 134 به بعد). کاربرد الفبای
عربی برای نوشتن زبان سومالیایی همواره با مشکل
نارسایی در واکهنگاری مواجه بوده، و همین امر زمینهای
شده است تا در حرکتهای اصلاحی اخیر، الفبایی ویژۀ سومالیایی
توسط عثمان یوسف با عنوان الفبای «عثمانیه» پدید آید.
این الفبا در عمل جایگاه مستحکمی در سومالی به دست نیاورد
و در دهۀ ۱۹۶۰ م مسألۀ الفبا یکی
از مسائل ملی سومالی گردید. گروهی از شخصیتها
هوادار حفظ الفبای عربی و گروهی خواستار تغییر
الفبا به لاتین بودند و سرانجام استفاده از الفبای لاتین در
۱۳۵۱ش/ ۱۹۷۲م رسمیت یافت
(نک : کوئن، 170؛ مُهامه[۲]، npn.؛ نیز فریدریش،
204-205).
در شرق افریقا، الفبای عربی
همچنین برای کتابت برخی از متون بازمانده از زبان نوبیایی
میانه به کار رفته است. این زبان که آثار مکتوبی از آن از عهد پیش
از اسلام با الفبای ویژه باقی مانده است، در دورۀ اسلامی
با خط عربی نوشته میشده، و معدود نوشتههای باقی ماندۀ آن از
الفبای عربی بهره گرفتهاند (نک : استریچر، 439 به بعد). همچنین
باید از زبان سواحلی یاد کرد که نمونههای تاریخی
آن به خصوص از سدۀ ۱۲ ق/ ۱۸ م برجای مانده است (نک : هیز،
110؛ کریستال، 375). در منتهىالیه جنوب شرقی افریقا، در
جزیرۀ ماداگاسکار نیز باید از زبان مالاگازی یاد کرد
که با زبان مالهای خویشاوندی دارد و در طی قرون، با گونهای
تکمیل شده از الفبای عربی نوشته میشده است. حروف افزودۀ این
الفبا، ۳ حرف ڠ، پ و ڤ (هر سه با ۳ نقطه) است. نونههایی از
کاربرد این الفبا از سدۀ ۱۰ ق/ ۱۶ م بر جای مانده است (نک :
فوبله، 654؛ جبوری، ۲۲۰، ۲۳۱؛ هیز،
همانجا). امروزه برای کتابت زبانهای سواحلی و مالاگازی،
الفبای لاتین رسمیت یافته است.
به عنوان مهمترین زبان چادی
در افریقای مرکزی باید به زبان هاوسا اشاره کرد که در سدههای
اخیر، زبان کتابت برخی متون از جمله نوشتههای تاریخی
وورنو بوده است (مثلاً نک : فیلیپس، 192 به بعد). ادبیات هاوسا
به طور سنتی از الفبای عربی سود برده، و با وجود اهمیتی
که زبان عربی به خصوص در دورۀ خلافت سوکوتو در منطقه یافته، این الفبا وسیلهای
برای پدید آمدن ادبیات محدودی به زبان هاوسا بوده است.
الفبای این زبان نیز اخیراً به لاتین برگردانده شده
است (نک : هیز، همانجا؛ فریدریش، 115؛ نیز
بالُگون[۳]، سراسر مقاله).
الفبا و جریان اصلاحات اجتماعی
به میان کشیدن این
سخن که الفبای عربی در کوششهایی برای ضبط دقیق
نامها و واژهها با دشواریهایی روبهروست، دست کم تا سدۀ
۳ ق/ ۹ م پیشینه دارد. به عنوان یکی از شخصیتهای
پیشگام در این جهت، باید از احمد بن طیب سرخسی (سدۀ
۳ق) یاد کرد که برای ضبط واژههای غیر عربی
همچون فارسی و سریانی و یونانی، الفبایی
ویژه طراحی کرد. الفبا که شمار حروف آن به ۴۰ میرسید،
از ویژگیهایی چون متمایز بودن حروف از یکدیگر
برای اجتناب از اشتباه، و نیز از انفصال حروف برخوردار بود (نک :
حمزه، ۳۵-۳۶). مسألۀ مشابهت حروف
در الفبای عربی، از سوی ابوریحان بیرونی در
سدۀ ۵ق نیز مورد توجه قرار گرفته، و او این ویژگی
را در ضبط واژههای بیگانه دشواری آفرین دانسته است(نک :
ص ۱۴-۱۵).
فارغ از این پیشینه،
الفبای عربی با مجموعۀ ۲۸گانه و الفباهای دیگر اسلامی با افزودههایی
برای ثبت صامتها در خلال قرون متمادی برای نوشتن زبانهای
گوناگون اسلامی به کار گرفته شده، و به ندرت انتقاداتی از این
دست را به همراه داشتهاند. حتى در کلام برخی از بزرگان چون کندی، این
الفبا به نحوی بلیغی مورد ستایش قرار گرفته است (نک :
ابن ندیم، ۱۳).
در واقع آغاز انتقادات گسترده از شکل
سنتیِ الفبا و طرح پیشنهادهایی برای اصلاح آن،
همگام و همزمان با پایگیریِ جریانهای اصلاح اجتماعی
در سرزمینهای اسلامی از حدود ۱۵۰ سال پیش
بوده است (نک : ه د، اصلاحطلبی). رابطۀ بین
اصلاح الفبا و اصلاحات اجتماعی در جهان اسلام را نباید صرفاً در حد
همزمانی تلقی کرد، بلکه این رابطه به طور محسوسی درونی
و محتوایی است. به عنوان نمونه، یکی از شخصیتهای
مهم در جریان اصلاحات اجتماعی در قفقاز، میرزا فتحعلی
آخوند زاده است که بخش مهمی از تلاش خویش را مصروف اصلاح الفبا کرده،
و این امر را گامی اساسی در جهت پیشرفت فرهنگی میشمرده
است. نظیر چنین نگرشی به جایگاه اجتماعی الفبا، در
ترکیه، شاخ افریقا و دیگر سرزمینهای اسلامی نیز
دیده میشود.
در انتقادهای صورت گرفته نسبت به
الفبای سنتی، چند اشکال به طور مشترک توجه ناقدان را به خود جلب کرده
است که اهم آنها را میتوان چنین برشمرد: ۱. فقدان حروفی
برای واکهنگاری؛ ۲. اشتباههای ناشی از تمایز
حروف با نقطه و به طور کلی مشابهت حروف؛ ۳.وجود چند شکل برای
حرف به صورت آغازی و میانی و پایانی (مثلاً نک :
آخوندزاده، ۳۲۴، ۳۴۲؛ مینوی،
۲). از آن میان به خصوص دو مورد اخیر حتى در سدههای
۳-۵ق، توجه کسانی چون سرخسی و بیرونی را نیز
جلب کرده است. افزون برآن، مسائلی چون دشواری آفرین بودن حروف ویژۀ عربی
در املای زبانهای غیر عربی نیز از سوی برخی
ناقدان مطرح شده است.
تغییر یا اصلاح الفبا
انتقاد از الفبا در طول یک و نیم
سدۀ اخیر، در بخش وسیعی از سرزمینهای اسلامی
امری رایج و پررونق بوده است. اما این جریان گاه از مسیر
انتقادی صرف بیرون آمده، و پیشنهادی مشخص را نیز به
همراه داشته است. پیشنهادهای ارائه شده برای اصلاح الفبا در
سرزمینهای گوناگون اسلامی به اندازهای متنوع است که هرگز
نمیتوان در یک گزارش اجمالی به تبیین ابعاد
گوناگون آن پرداخت، اما میتوان به دستهبندی و ارائۀ نمونههای
برجسته اکتفا کرد. در تقسیم کلی، نخست باید این پیشنهادها
را در دو دستۀ تغییر الفبا و اصلاح آن طبقهبندی کرد.
تغییر الفبا
ناقدانی که در مسیر تغییر
الفبا راه میپیمودند، روشهایی متفاوت در پیش
گرفتند. در میان پیشنهادهایی که برای تغییر
الفبا ارائه شد، بخش عمدهای متوجه بهرهجویی از الفبای
لاتین به عنوان پایهای برای طراحی یک الفبای
مناسب بود. این حرکت در سطحی وسیع در ترکیه، قفقاز، آسیای
مرکزی، شبه قارۀ هند، آسیای جنوب شرقی، شرق افریقا و دیگر
منطق ظهور کرده است. به عنوان نمونهای در درجۀ دوم اهمیت،
باید به استفاده از الفبای سریلی اشاره کرد که در میان
مسلمانان روسیه از حدود سال ۱۲۸۹ق/
۱۸۷۲م سابقه داشته است (نک : آخوندزاده،
۲۸۲) و در دورۀ اتحاد شوری در مناطق مسلماننشین آن در سطح وسیعی
مورد استفاده قرار گرفته، و در بخش مهمی از این مناطق تا امروز نیز
دوام یافته است. حتى در قلمرو عثمانی و قفقاز از نیمۀ دوم
قرن ۱۳ق/ ۱۹م، از الفباهای ارمنی و گرجی
و یونانی نیز برای انتشار برخی جراید به زبان
ترکی و فارسی استفاده شده است (نک : همانجا).
در زمینۀ تغییر
الفبا، بخش دیگری از کوششها متوجه ترویج الفبایی ملی
بوده است؛ اگرچه از نظر آمار، کمتر میتوان با چنین نمونههایی
در میان هواداران تغییر مواجه شد. یکی از جلوههای
این گرایش، پیشنهاد احتیاطآمیز پورداود در تغییر
الفبای کنونی فارسی به الفبای «دین دبیره»
(اوستایی) است که الفبایی با ویژگیهای
آوایی ممتاز بازمانده از ایران باستان است (نک : پورداود،
۱۶). به عنوان نمونهای دیگر باید به الفبای
سومالیایی معروف به «عثمانیه» اشاره کرد که با الهام از
الفبای سنتی حبشه و با ۲۲ حرف در
۱۹۲۵ م طراحی شد و تنها در سطح محدودی رواج یافت
(نک : فریدریش، 204-205؛ مهامه، npn.).
اصلاح الفبا
در عرض ناقدانی که خواستار تغییر
الفبا بودهاند، گروهی نیز جای دارند که مصلحت را در اصلاح
الفبای موجود یافته، و گامهایی در جهت اصلاح الفبا
برداشتهاند. فتحعلی آخوندزاده را باید به عنوان شخصیتی پیشگام
در جریان اصلاح الفبا در جهان اسلام تلقی کرد که دیدگاههای
خود را برای نخستین بار در ۱۲۷۴ ق/
۱۸۵۷ م در اثری با عنوان الفبای جدید
برای تحریر السنۀ اسلامیه انتشار داد. وی در الفبای پیشنهادی
خود، هدف اصلاح الفباهای اسلامی برپایۀ عربی را
دنبال میکرد و مشکلاتی چون تمایز حروف با نقاط و خلط آنها با یکدیگر،
و نیز نگارش واکهها مورد توجه او قرار داشت. در گام دوم، آخوندزاده الفبایی
با انفصال حروف را پیشنهاد کرد و نهایتاً پس از
۱۲۸۵ ق/ ۱۸۶۸ م به کنار نهادن
عربی و کاربرد الفبایی برپایۀ لاتین
گرایید. آخوندزاده نه تنها الفبای سنتی را برای
کتابت فارسی و ترکی نارسا میدانست، بلکه حتى این الفبا
را برای نوشتن زبان عربی نیازمند اصلاحاتی میشمرد
(نک : آخوندزاده، ۵-۶، ۱۱-۱۳،
۷۹-۸۰، جم ).
حرکت اصلاح الفبا در دهۀ
۱۹۶۰ م مسألۀ روز در محافل اصلاحطلبان و سیاستمداران
قفقاز، ایران و عثمانی بود. با اندک تأخری نسبت به آخوندزاده،
ملکم خان، شخصیت اصلاحطلب لرمنی در ایران گونهای الفبای
ابتکاری را پیشنهاد کرد که در آن انفصال حروف رعایت شده بود. در
۱۲۷۸ ق/ ۱۸۶۲ م طاهر منیف
پاشا، ادیب نامدار عثمانی ضمن خطابهای که در «جمعیت علمیۀ عثمانیه»
ایراد کرد، بر ضرورت اصلاح الفبا تأکید کرد و آن را زمینهای
برای اصلاحات اجتماعی شمرد. گفتنی است که در همین دوره،
بحث اصلاحات در الفبای مسلمانان مورد علاقۀ برخی از
صاحبنظران اروپایی از انگلستان و ایتالیا نیز بوده
است (نک : همو، ۸۳-۸۴، ۱۴۵،
۳۸۰، جم ؛ نیز تانسل، 224-225؛ الگار، سراسر مقاله).
در همین دهۀ
۱۸۶۰ م، گامی در جهت اصلاح الفبا در آسیای
مرکزی برداشته شد و اصلاحات مختصری در الفبای ترکی (ازبکی)
صورت پذیرفت. این الفبای اصلاح شده تا
۱۳۰۲ ش/ ۱۹۲۳ م دوام یافت
(نک : آکینر، 283). میتوان چنین برداشت کرد که این جریان
متأثر از حرکتِ ایجاد شده در محافل فکری قفقاز و در پی آن عثمانی
بوده است. به عنوان نقطۀ عطفی دیگر در همان دهه، باید به نوشتۀ شارل
میسمِر فرانسوی برای فؤاد پاشا در
۱۸۶۸م اشاره کرد که درآن براصلاح الفبا به عنوان گامی
مهم در اصلاح اجتماعی تأکید کرده، و زمینۀ فکری
استفاده از الفبای لاتین را در جهان اسلام پدید آورده بود (نک
: الگار، ۱۰۲).
در اواخر قرن ۱۹ م، دهۀ
۸۰ بار دیگر شاهد حرکتهایی در جهت اصلاح الفبا بود.
مثلاً باید به جریان اصلاح الفبا در کریمه اشاره کرد که حاصل آن
ارائۀ الفبایی با اصلاحات محدود در ۱۳۰۰
ق/ ۱۸۸۳ م بود، الفبایی که تا سال
۱۳۳۵ ق/ ۱۹۱۷ م برای نوشتن
زبان تاتاری به کار گرفته میشد (نک : آکینر، 93). در مصر،
محمد حسن افندی در ۱۸۸۴ م رسالهای منتشر کرد
که در آن از محدود کردن الفبای عربی به ۲۸ حرفِ تک شکل
گفتوگو شده بود (نک : رئیسنیا، ۱/ ۱۲۴).
در دیگر سو، باید به ادامۀ تلاش ملکم خان در اصلاح الفبای
فارسی اشاره کرد که در ۱۳۰۷ ق/
۱۸۹۰ م در لندن، به انتشار گلستان سعدی با الفبای
پیشنهادی خود با حروف منفصل اقدام نمود (نک : جبوری،
۲۳۹)؛ گفتنی است که او اندک زمانی پس از عزلش از
سفارت ایران در لندن (۱۸۸۸م) به این اقدام
دست زد و این نکته میتواند در برابر دولتی که سخت در مقابل
اصلاح الفبا مقاومت میکرده است، دارای معنایی سیاسی
هم بوده باشد (در این باره، نک : ه د، ۱/ ۱۵۶).
سرانجام در اوایل سدۀ
۲۰ م، باید به اصلاحات محدودی در همین زمینه
در قازان اشاره کرد که الفبای حاصل از آن از ۱۹۰۶
تا ۱۹۲۰ م برای نوشتن زبان تاتاری قازان به
کار میرفته است (نک : آکینر، 67).
فروپاشی دولت تزاری و جریانهای
اصلاح الفبا
با وجود کوششهای انجام گرفته،
عملاً تا دهۀ دوم سدۀ ۲۰ م در منطقۀ قفقاز و آسیای مرکزی و در دیگر سرزمینهای
جهان اسلام گامهای مهمی در جهت اصلاح یا تغییر
الفبا برداشته نشد. بدون آنکه سخن از علل این امر به میان آورده شود،
باید یادآور شد که بلافاصله پس از سقوط تزار در
۱۹۱۷ م، بار دیگر گفتوگو از اصلاح الفبا در
متصرفات اسلامیِ روسیه قوت گرفت و این بار با گستردهای
وسیع و بارآوری قطعی روبهرو گردید. در واقع در سالهایی
که دولت شوروی هنوز حاکمیت قطعی خود را بر سرزمینهای
آسیایی اعمال نکرده بود، فرصتی مناسب برای مسلمانان
روسیه پدید آمد تا گامهایی مؤثر در چارهجویی
برای الفبای زبان خود بردارند.
در ۱۳۳۶ ق/
۱۹۱۸ م، تاتارهای کریمه (همو، 93) از یک
سو و ازبکان از سویی دیگر (ؤزبک الببهسی، سراسر کتاب)
اصلاحاتی اساسی در الفبای خود پدید آوردند. از
۱۹۲۰ م موجی از اصلاح الفبا در منطقۀ قفقاز
آغاز شد که نتایج آن اصلاح الفباهای چرکسی (آدیگهای)
و زبان قرهچای (آکینر، 220، 207-208) در همان سال بود. در همین
جریان برخی از زبانهایی که فاقد نوشتار بودند، به ایجاد
الفباهایی برپایۀ عربی اقدام کردند که در این شمار باید از زبان اینگوشی
(همو، 201) و زبان کومیکی (همو، 151) یاد آورد. جریان گرایش
به الفبای لاتین در قفقاز نخست دربارۀ زبان ترکی
آذربایجانی تحقق یافت و از ۱۳۰۱ ش/
۱۹۲۲م، اصلاحگران الفبا به جای تکمیل الفبای
عربی، به کاربرد الفبایی برپایۀ لاتین
روی آوردند (نک :همو، 121).
در آسیای مرکزی جریان
اصلاح الفبا از ۱۹۲۳ م اهمیت یافت و نخستین
حاصل آن اعمال اصلاحاتی اساسی در کتابت زبان ازبکی بود (همو،
283). در همین سال اصلاحاتی مختصر در کتابت زبان ترکمنی صورت پذیرفت
و گامی دیگر در ۱۹۲۵ م برداشته شد (همو،
325). الفبای اصلاح شدۀ قزاقی در ۱۹۲۴ م، و قرقیزی و
قرهقالپاق در همان سال گامهای بعدی این جریان بوده است
(نک : همو، 344، 337، 300). در منطقۀ ولگا و قفقاز از دیگر گامها
اصلاح الفبای باشغزی در ۱۹۲۳ م، و ایجاد
الفبایی برای چچنی در ۱۹۲۵ م
بوده است (نک : همو، 84, 181).
در ۱۹۲۶ م کنگرۀ «ترکشناسی»
در باکو تشکیل شد و در آن استفاده از الفبای لاتین برای
زبانهای گوناگون در جمهوریهای مسلمان به تصویب رسید
(نک : رئیسنیا، ۱/ ۱۶۲). در پی این
تصویب، موج لاتینگرایی در الفبا در
۱۹۲۸ م در منطقۀ قفقاز و آسیای مرکزی
به طور نهایی غلبه کرد و از آن پس الفباهای برپایۀ عربی
رسمیت خود را در این مناطق از دست داد.
اصلاح الفبا در ایران، ترکیه
و کشورهای عربی
از زمانی که آخوندزاده در قفقاز
کوشش خود را برای اصلاح الفبا آغاز کرد، همواره سعی داشت تا حمایت
دولتمردان ایران و عثمانی را در این باره تحصیل کند، ولی
جز توفیقی اندک به دست نیاورد. هم در ایران و هم در عثمانی،
انگیزههای گوناگون سیاسی و مذهبی مانع از آن بود که
سیاستمداران چنین پیشنهادهایی را به جد مورد توجه و
حمایت قرار دهند.
در ایران در طول یک سده گفتوگویی
سخت در محافل اهل ادب دربارۀ تغییر یا اصلاح الفبا درگرفت و نتیجۀ نهایی
آن گرایش عام به حفظ الفبای سنتی فارسی و اکتفا به
اصلاحات در املا و نه الفبا بود (برای دیدگاهها، نک : مینوی،
سراسر کتاب؛ ذکاء، ۵۴ به بعد؛ رئیسنیا، ۱/
۱۳۳ به بعد). با وجود این، محیط فرهنگی ایران
زمینهای مساعد برای تجدید نظر و اصلاح در الفبای
دو زبان دیگر اسلامی، یعنی آذربایجانی و کردی
بود.
در عثمانی، کتاب الفبای جدید
آخوندزاده به فرمان صدراعظم به بررسی نهاده شد، اما با وجود تحسین و
تشویق مؤلف، سیاستمداران را رأی بر آن شد که چنین طرحی
در کوتاه مدت قابل اجرا نیست (آخوندزاده، ۸۳-۸۴).
به دنبال یادداشت شارل میسمر فرانسوی، اندیشۀ تغییر
الفبا به لاتین بر گفتوگوهای اصلاح الفبا سایه افکند و عبدالعزیز
فهمی پاشا از شخصیتهای مدافع این اندیشه بود (نک :
جبوری، ۲۳۹؛ رئیسنیا، ۱/
۱۶۲). همین جریان در ۹ اوت
۱۹۲۸ به تغییر رسمی الفبا به لاتین
به دستور آتاتورک انجامید.
از آنجا که برخی از انگیزههای
اصلاح الفبا در مورد عربزبانان نیز مصداق مییافت، در محافل
عربی نیز از سدۀ ۱۹ م بحثهایی در این بارۀ مطرح
میشد. این گفتوگوها در نیمۀ نخست سدۀ
۲۰ م هم از اهمیتی افزون برخوردار شد. مهمترین انگیزه
برای اصلاح الفبا در این گفتوگوها ارائۀ مجموعهای
از حروف منفصل بود و در همین راستا نمونههایی از الفبای
پیشنهادی از سوی کسانی چون اخضر غزاله، نصری خطار و
الیاس عکاوی پیشنهادی شد، در حالی که گاه استفاده
از الفبای لاتین برای نوشتار عربی نیز پیشنهاد
میشد (نک : جبوری، ۲۲۹ به بعد). در
۱۳۵۰ ش/ ۱۹۷۱ م «الجامعة العربیة»
در مصر، هیأتی تشکیل داد که مأموریت آن بررسی طرحهای
ارائه شده برای اصلاح الفبای عربی بود (نک : همو،
۲۳۷؛ نیز نک : بهنسی، ۱۴۷-
۱۴۹).
اصلاح الفبا در دهههای اخیر
در ایران
افزون بر سخنانی که در باب زبان
فارسی و جریان اصلاح الفبا گفته شد، در گذشتهای نزدیک
حرکتهای اصلاحی مهمی با تمرکز در ایران برای اصلاح
الفبا در حوزۀ زبانهای آذربایجانی و کردی صورت گرفته است. محور
اساسی در این حرکتها، فراهم آوردن ابزاری کارآمدتر برای
واکهنگاری، با حفظ پایۀ الفبای سنتی و برخی تغییرات قراردادی
در درون آن بود. بخش دیگری از این اصلاحات به خصوص در آذربایجانی،
به سادهسازی دستگاه صامتها و حذف حروف ویژۀ زبان عربی
نظر داشت (نک : فرزانه، ۱/ ۲۶ به بعد).
به عنوان پیشینه باید
اشاره کرد که زبان آذربایجانی یکی از نخستین عرصههای
اصلاح الفبای ترکی است و از اوایل سدۀ
۲۰ م، تلاشهایی برای اصلاح الفبا در نگارش زبان
آذربایجانی صورت گرفت (مثلاً نک : غنیِف، 295, 328) که در آن
کاربرد ویژهای از ئـ و ه (های غیر ملفوظ) به عنوان حروفی
دارای ارزش ویژه دیده میشد. در این اصلاح ئـ برای
نمایان مصوتِ e به کار میرفت و در آغاز کلمه از آن همراه با
و برای نشان دادن مصوتِ o استفاده میشد. همچنین ـ ه در وسط کلمه
برای نشان دادن فتحه به نحو گسترده مورد استفاده قرار میگرفت (نک :
آخوندف[۱]، سراسر کتاب).
با تغییر الفبا در قفقاز به
لاتین و سپس به سیریلی، اصلاحات خط ترکی عمدتاً در
ایران ادامه یافت. در تکمیل این اصلاحات، علامتهایی
چون همزه به همراه حروف و وی (ؤ، ئ ) به کار گرفته شد تا روش قابل قبولتری
برای واکهنگاری عرضه نماید؛ و بدینگونه بدون افراط در دوری
از نوشتار کلاسیک، توفیق قابل ملاحظهای در واکهنگاری
حاصل شد. در الفبای کنونی، به واقع باید ئ را به عنوان یکی
از حروف افزوده تلقی کرد که در ترتیب الفبایی، پس از ه و
پیش از ی قرار میگیرد، اما این حرف که نشانۀ یک
مصوت است، همچون دیگر مصوتها در آغاز کلمه پس از ا (ائـ ) میآید؛
از این رو هیچ گاه در شکل نوشتاری، در آغاز کلمه دیده نمیشود
(برای مثال، نک : پیفون، سراسر کتاب). کنار نهادن حروف ویژۀ عربی
در الفبای اصلاح شدۀ آذربایجانی نیز با استقبال قابل ملاحظهای روبهرو
گشته است.
از دیگر زبانهای ترکی،
همچنین باید به زبان ترکمنان عرق اشاره کرد که در حوزۀ آن نیز
اصلاحاتی در الفبا به منظور تمایز مصوتها صورت گرفته است، اما این
اصلاحات هنوز بسیار محدود است و مثلاً برخلاف انتظار، کاربرد حروف ص و ط در
واژگان بومی همچون نوشتههای سنتی در سطح وسیعی دیده
میشود. همچون آذربایجانی، در ترکمنی عراق نیز حرف
ئ به الفبا افزوده شده، اما نزد آنان این حرف پس از ی جای
گرفته است (نک : بندر اوغلو، ۱۳).
در حوزۀ زبان کردی،
ایجاد نظام واکهنگاری با استفاده از کاربردهای قراردادی
حروف و و ی تحقق یافته است: ه برای فتحه، ی برای
کسره، و برای ضمه، ﯚ برای واو مجهول،
برای یای مجهول، یی برای ای کشیده،
و وو برای او کشیده. همچنین ڒ و
برای آوای ر غلاتان و ل نرمکامی پیشبینی شده
است. در برخی گویشها نیز برای تمایز نهادن میان
v
و w، حرف ڤ برای نمایاندن آوای v به
دستگاه الفبا افزوده شده، و حرف و به صورتهای ۊ و برای نمایاندن آواهای معادل ü و ö
آلمانی قرار داد شده است. قراردادهای مربوط به واکهنگاری در
الفبای اصلاح شدۀ کردی به گونهای است که املای کنونی واژگان کردی
را با املای سنتی آن تا حد زیادی متفاوت ساخته است
(مردوخ، ۱/ ۴؛ وهبی، 6-7؛ اورنگ،
۱۲-۱۴؛ جبوری، ۲۲۰،
۲۳۱).
در چین: در میان مسلمانان
ترک زبان چین در ایالت سین کیانگ، از سدۀ
۵ ق/ ۱۱م همواره الفبای کهن ترکی با پایۀ عربی
برای کتابت به کار میرفته، و آثار ادبی متعددی با این
الفبا پدید آمده است (نک : نینگ، ۳۵؛ آلپتکین[۲]،
سراسر مقاله). زبان اویغوری به عنوان زبان غالب در میان
مسلمانان سین کیانگ، تا عصر حاضر با الفبای عربی ـ ترکی
نوشته میشد و در میان اقلیت اویغور ساکن در آسیای
مرکزی، از ۱۳۰۹ش/ ۱۹۳۰م،
نخست الفبای لاتین و بعد سیریلی جایگزین
الفبای عربی شد (نک : قایدارف، 364؛ کریستال، 402).
با توجه به گرایش وسیع
مسلمانان سین کیانگ به کاربرد الفبای عربی، و سیاستهای
فرهنگی چین، از ۱۳۶۳ش/
۱۹۸۴م الفبای عربی در سین کیانگ
بازسازی شد و الفبای اصلاح شدۀ اویغوری رسمیت یافت
(نک : «فرهنگ اویغوری [۳]... »، 5). این الفبای جدید،
صورتی بازسازی شده از الفبای کهن و مشترک با پایۀ عربی
است که اصلاحاتی وسیع با سبکی ویژه در آن انجام یافته
است. از نظر صامتها، دو تحول اساسی دیده میشود: نخست اینکه
افزون بر به کارگیری حروف چهارگانۀ فارسی
پ، چ، ژ، و گ، و حرف افزودۀ ترکی ، حرف ۋ برای صامت v ساخته شده، و حرف و به طور محض به نشان دادن واکهها
اختصاص یافته است. همچنین حرف ی در الفبا به عنوان دو حرف
شناخته شده است:
یکی با شکل ی / ي
(همیشه با نقطه) برای صامت y و دیگر با شکل ﯨ
/ ی (مطلقاً بدون نقطه) برای واکۀ i. تحول
دیگر در صامتها، حذف حروف ویژۀ عربی ث، ح، ذ، ص، ض، ط، ظ،
و ع است.
در زمینۀ واکهها، حرف
ا به صدای آ و نه اَ، و حرف و به صدای اُ اختصاص یافته است.
افزون برآن، واکۀ ﯨ / ی، ۵ حرف به صورتهای ه، وُ، ﯚ، ﯜ و و ۑ به
ترتیب برای واکههای a، u، o، ü و e طراحی شده، و یک
مجموعۀ ۸ واکهای به وجود آمده که کاملاً پـاسخگوی نیـازهای
زبـان اویغوری اسـت (نک : همانجا). اصلاحات الفبا برای اویغوری
تا حدی الهام گرفته از روشهای اصلاح واکهها در زبانهای آذربایجانی
و ازبکی است (نک : بخشهای پیشین).
اصلاح الفبای اویغوری،
زمینۀ مساعدی برای اصلاح الفبای دیگر زبانهای
ترکی در سین کیانگ، به خصوص قزاقی فراهم آورده است (قس: نینگ،
۵۵، ۷۲). حذف حروف ویژۀ عربی،
افزون حرف و برای صامت v از مشترکات الفبای قزاقی با اویغوری
است و نظام واکهنگاری آن نیز به گونهای بسیار نزدیک
به اویغوری طراحی شده است. از وجوه تمایز باید به
حفظ حرف ع و اسقاط حرف غ در الفبای قزاقی اشاره کرد که توجیهی
آواشناختی دارد (نک : قاناپین، ۱۸، جم ). گفتنی
است که الفباهای جدید اویغوری و قزاقی اکنون از
رواج محدودی در جمهوریهای آسیای مرکزی نیز
برخوردار شدهاند و در سالهای اخیر نشریات محدودی با
استفاده از این الفباها، به خصوص در قزاقستان انتشار یافته است.
مآخذ
آخوندزاده، فتحعلی، الفبای
جدید و مکتوبات، باکو، ۱۹۶۳ م؛ ابن سینا،
مخارج الحروف، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران،
۱۳۴۸ ش؛ ابن ندیم، الفهرست؛ الگار، حامد، «ملکم
خان، آخوندزاده و پیشنهاد اصلاح الفبای تازی»، همراه شورش
آقاخان محلاتی، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ اورنگ، م.،
فرهنگ کردی، تهران، ۱۳۴۷ ش؛ ایازی،
محمد اعظم و دیگران، پنبتو لغتونه، کابل، ۱۳۱۰ ش،
بخاری، سلیمان، لغت چغتای و ترکی عثمانی، استانبول،
۱۲۹۸ ق؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی،
به کوشش محمد معین، تهران، ۱۳۵۷ش؛ بندراوغلو،
عبداللطیف، عراق تورکمن دیلی، بغداد،
۱۹۷۶ م؛ بهنسی، عفیف، الخط العربی،
دمشق، ۱۴۰۴ ق/ ۱۹۸۴ م؛ بیرونی،
ابوریحان، الصیدنة، به کوشش حکیم محمد سعید، پاکستان،
۱۹۷۳ م؛ پورداود، ابراهیم، مقدمه بر گاتها، بمبئی،
۱۹۲۷ م؛ پیفون، محمد، فرهنگ آذربایجانی
ـ فارسی، تهران، ۱۳۶۱ش؛ تفضلی، احمد، تاریخ
ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژالۀ آموزگار،
تهران، ۱۳۶۷ ش؛ جبوری، ترکی عطیه عبود،
الخط العربی الاسلامی، بغداد، ۱۳۹۵ ق/
۱۹۷۵ م؛ حاتم، عماد، «الترجمات الروسیة للقرآن الکریم...»،
الندوة الدولیة: ترجمات القرآن الکریم الى لغات الشعوب و الجماعات الاسلامیة،
عمان، ۱۴۱۹ ق/ ۱۹۹۸ م؛ حمزۀ
اصفهانی، التنبیه على حدوث التصحیف، به کوشش محمد اسعد طلس،
دمشق، ۱۳۸۸ ق/ ۱۹۶۸ م؛ ذکاء، یحیى،
در پیرامون تغییر خط فارسی، تهران،
۱۳۲۹ ش؛ رئیسنیا، رحیم، ایران و
عثمانی در آستانۀ قرن بیستم، تبریز، ۱۳۷۴ ش؛ زریننگار،
محمد، دستور تطبیقی زبان بلوچی با پارسی، کرمان بنیاد
نشر فرهنگ بلوچ؛ سامی، شمسالدین، قاموس ترکی، استانبول،
۱۳۱۷ ق؛ طرازی مدنی، محمود، ترجمه و حواشی
قرآن کریم به زبان ازبکی، کراچی، ۱۴۱۲
ق؛ علیشیر نوایی، دیوان، چ تصویری،
مسکو، ۱۹۶۴ م؛ فرزانه، م. ع.، مبانی دستور زبان
آذربایجانی، تبریز، ۱۳۷۱ ش؛ قاناپین،
اورازبک و دیگران، قازاق تیلینیک همله سوزدیگی،
ارومچی، ۱۹۸۶ م؛ کاشغری، محمود، دیوان
لغات الترک، استانبول، ۱۳۳۳ ق؛ کسروی، احمد، آذری
یا زبان باستان آذربایجان، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ گریازنوویچ،
پتر، « القرآن فی روسیا»، ابحاث جدیدة للمستعربین السوفییت،
مسکو، ۱۹۸۶م؛ ماهیار نوابی، یحیى،
مجموعه مقالات (۲)، به کوشش محمود طاووسی، شیراز،
۱۳۷۷ ش؛ مرتضوی، منوچهر، زبان دیرین
آذربایجان، تهران، ۱۳۶۰ ش؛ مردوخ، محمد، فرهنگ،
سنندج، ۱۳۶۲ ش؛ مری، متها خان و صورت خان، بلوچی
اردو لغات، کویته، ۱۹۷۰ م؛ مینوی،
مجتبى، اصلاح یا تغییر خط فارسی، تهران،
۱۳۴۴ش؛ نینگ، چو، القومیات المسلمة فی
الصین، ترجمۀ وجیه هوادی چینگ، پکن، ۱۹۸۸
م؛ ؤزبک الببهسی، ترکستان، ۱۹۱۸ م؛ نیز:
Abu Bilal, O., «El Islam en Catalunya;
apuntes de una presencia», reference to: Equipo de redaccion de webislam de
Catalunya; Akhundov, R., Rysca-turqca lugat, Baku, 1928; Akiner, Sh., Islamic
peoples of the Soviet union, London, 1986; Alptekin, E., «The Uygurs», Journal,
Institute of Muslim Minority Affairs, London, 1987, vol VIII(2); Applegate, J.
R., «The Berber Languages», Current Trends in Linguistics, 1970, vol. VI;
Bakaev, Ch. Kh., «KurdskiĮ yazyk», Yazyki narodov SSSR, Moscow, 1966, vol. I; Ballhorn et al.,
Alphabete und Schriftzeichen des Morgen-und des Abendlandes, Berlin, 1969;
Balogun, S. U., «Arabic Intellectualism in West Africa ... », Journal,
Institute of Muslim Minority Affairs, London, 1985, vol. VI; Baluch, M. S. Kh.,
Literary History of the Baluchis, Quetta, 1984; Basset, R., «Les Noms des
metaux et des couleurs en berbère», Mé-moire de la société de linguisique de
Paris, Paris, 1895; Cerulli, E., «Testi di diritto consuetudinario dei Somali Marrēhân»,
RSO, 1916-1918, vol. VII; Cohen, M., «Langues chamito-sémitiques», Les Langues
du monde, Paris, 1952, vol. I; Crystal, D., An Encyclopedic Dictionary of
Language and Languages, Oxford/ Massachusetts, 1992; Deny, J., «Langues
turques», Les Langues du monde, Paris, 1952, vol. I; Dumézil, G., «Langues
caucasiennes», idid; EI2; Faublée, J., «Langues malayo-polynesiennes», Les Langues
du monde, Paris, 1952, vol. I; Friedrich, J., Istoriya pis ʾma, ed.
I. M. Diakonov, Moscow, 1979; Galovic, A., «Soljanova pjesma o masakriranom
vukovaru», Vjesnik, Zagreb, 10 Apr. 1998; Ganiev, S. M., Russko- tatarskiĭ slovarʾ, Baku,
1909; Garcıa Gómez, E., Todo Ben Quzman, Madrid, 1972; Hayes, C. W.
et al., The ABCʾs of Languages & Linguistics, Lincolnwood, 1987; Kaidarov, A. T.,
«UĭgurskiĮ (novouĮgurskiĮ) yazyk», Yazyki narodov SSSR, Moscow, 1966, vol. II; kumakhov, M. A.,
«Adygeĭskiĭ yazyk», ibid, vol. IV; Lagally, K., «Old Malay in ArabTEX», «Sindhi in
ArabTEX», reference to: Institut für Informatik, Stuugart, 1997; Leslau, W.,
«Ethiopic and South Arabian», Current Trends in Linguistics, Paris, 1970, vol.
VI; Lewis, I. M., «The Gadabuursi Somali Script», Bulletin of the School of
Oriental and African Studies, 1958, vol. XXI; Littmann, E., «Bemerkungen zu den
neuen Harari-Texten», ZDMG, 1921, vol. LXXV; Matini, J., «Persian Characters
During the Fifth Century of Hegira», Proceedings of 27th International Congress
of Orientalists, 1967; Mohame, Diriye Abdullahi, «History of the Somali
Alphabet», Universal Survey of Languages, 1997; Philips, J. E., introd. «Two
Arabic/ Hausa Histories from Wurno by Malam Haliru Wurno», Annals of Japan
Association for Middle East Studies, 1989, vol. TV(2); Semaan, Kh., «A
Linguistic View of the Development of the Arabic Writing System», Wiener
Zeitschift für die Kunde des Morgenlandes, 1967, vol. LXI; Stricher, B. H., «A
Study in Medieval Nubian», Bulletin of the School of Oriental and African
Studies, 1939-1942, vol. X; Tansel, F. A., «Arap harflarının ıslahi
ve değiştirilmesi hakkinda ilk teşebbusler ve neticeleri» Türk tarih kurumu belleteni, 1953, vol. XVIII,
no.16; «Untersuchungen zur albanischen Aljamiado-Literatur am Beispieleiner
Handschrift von Muhamet Kycyku-Camiʾs Erveheya», Zeitschrift für
Balkanologie, Berlin, 1985, vol. XX; The Uyghur Dictionary Project, 1997-1999;
Vaupotic, M., «Tako je govorio», Hrvatsko slovo, Zagreb, 1998, no. 171; Wahby,
T. & C. J. Edmonds, A Kurdish-English Dictionary, Oxford, 1971.
احمدپاکتچی
الفباهای غیر عربی
اقوام و ملل مسلمانان
جز خط و الفبای عربی و نیز
خطوط فارسی و کردی و ترکی و اردو و سندی که با اندک جرح و
تعدیلی از الفبای عربی برگرفته شدهاند، الفباها و خطوط دیگری
نیز که منشأ عربی ندارند، در طی تاریخ در میان
اقوام و ملل گوناگون مسلمان معمول و متداول بوده است که در اینجا به اجمال
به بررسی آنها میپردازیم. این خطوط البته هرگز اعتبار و
گستردگی خط عربی را نیافتند و تا قبل از قرن حاضر به ندرت در میان
اقوام مسلمان به کار میرفتند. هرجا که دین اسلام و فرهنگ اسلامی
پا میگذاشت، خط عربی جانشین خطوط پیشن میشد و اینهمه،
جملگی معمول قداست و حرمتی بود که مسلمانان برای خط عربی،
یعنی صورت مکتوب وحی قائل بودند.
در آغاز فتوح اسلامی، مسلمانان با
۴ خط پهلوی، یونانی، سریانی و قبطی
مواجه شدند که در ایران، بینالنهرین، شام و مصر رواج داشت. خط
پهلوی که با آیین زردشتی پیوستگی تام داشت،
کاربرد خود را از همان آغاز در میان ایرانیان نو مسلمان از دست
داد و خط عربی جانشین آن شد. هیچ اثری که با فرهنگ اسلامی
مربوط باشد ــ شاید جز چند کتیبه، از جمله کتیبههای برج رادکان،
برج لاجیم و برج رِسْگِت (تفضلی، ۱۰۵،
۱۰۶) ــ با این خط نوشته نشده است. خط قبطی هم که
مسیحیان مصری به کار میبردند، رواجی در میان
مسلمانان نیافت و همچنان خاص کلیسای قبطی باقی ماند
(کاتسنر، 161). فقط دو خط یونانی و سریانی در آغاز جایگاهی
شایسته در فرهنگ اسلامی یافت. البته احتمالاً هیچ مؤلف
مسلمانی به این دو زبان و با این دو خط اثری ننوشته است،
ولی مسلمانان برای فراگیری فلسفه و علوم یونانی،
دست کم قبل از ترجمه و نقل آنها به زبان عربی، ناگریز از آشنایی
با این زبانها و الفبای آنها بودند(گاور،
۹۵-۹۶؛ کاتسنر، 165).
نمونۀ خط سریانی
الفبای اویغوری
اقوام ترک آسیای میانه
تا قبل از تماس و آشنایی با جهان اسلام برای نوشتن زبان خود از
الفبای اویغوری استفاده میکردند. ولی پس از آنکه
اسلام آوردند و به تدریج در ممالک اسلامی پراکنده شدند، خط عربی
را به کار بردند و این امر تا قرن ۱۴ ق/ ۲۰ م که بسیاری
از ترکزبانان ناگریز از تغییر خط خود شدند و به ناچار الفبای
لاتین(در ترکیه) یا سیریلی (در قفقاز و جمهوریهای
آسیای میانه) را به کار گرفتند، ادامه داشت. با اینهمه،
الفبای اویغوری نیز تا قرن ۱۲ ق/
۱۸ م در میان برخی قبایل ترک زبان ماوراءالنهر
همچنان رواج داشت. خط اویغوری برگرفته از خط سغدی است که به
صورت عمودی و از چپ به راست نوشته میشود. بسیاری از
کتابهای ترکی جغتایی، به ویژه در دورۀ تیموریان،
با همین خط نوشته شده است (گاور،
۱۰۲-۱۰۵؛ کاتسنر، 205؛ نک : بریتانیکا،
XXII/ 231).
الفباهای هندی
مسلمانان در شبه قاره (هند، پاکستان و
بنگلادش) در گذشته همواره آثار خود را به زبان عربی و فارسی تألیف
میکردند و با این دو خط مینوشتند. اگر هم زبان محلی و
بومی خود را به کار میگرفتند، باز همچنان از خط عربی ـ فارسی
سود میجستند، همان گونه که زبانهای اردو، سندی و براهویی
در پاکستان به خط عربی نگاشته میشود. ولی امروزه به ویژه
در هند، خطوط هندی به کار میروند. اساس همۀ این
خطوط، الفبای دِوَناگری است که از الفبای گوپتایی
برگرفته شده که خود منشأ آرامی دارد و در دورۀ امپراطوری
قدرتمند گوپتا۱ (سدههای ۴-۶ م) پدید آمد. الفبای
دوناگری از چپ به راست نوشته میشود و ۴۸ نشانه دارد که
۳۴ نشانۀ آنحروف صامت و ۱۴ نشانۀ آن حروف مصوت
است و از نظر آواشناختی یکی از کاملترین دستگاههای
نوشتاری است. مسلمانان شبه قاره از گونههای مختلف این خط استفاده
میکنند. از جملۀ این خطوط، خط هندی است که زبان هندی، زبان رسمی
کشور هند، با آن نوشته میشود. در زبان پنجابی که زبان جمعیت
بزرگی از مردم مسلمان پاکستان است، خط گومورکی به کار میرود که
در قرن ۱۰ ق/ ۱۶ م با اقتباس از الفبای دوناگری
ابداع شد، ولی امروزه این خط کم کم کاربرد خود را از دست داده، و در
پاکستان خط اردو، و در هند خط هندی جانشین آن شده است. زبان گجراتی
نیز با الفبای گجراتی نوشته میشود که شبیه هندی
است. ولی خطوط افقی بالای حروف آن را ندارد. زبان مراتی
را در ایالت ماهاراشترا با همان خط دوناگری هندی مینویسند
و خط معمول برای زبان بنگالی ــ زبان رسمی کشور بنگلادش ــ و
ناحیۀ بنگال غربی هند در اساس همان الفبای دوناگری است که
شکلی تازه گرفته است (گاور، ۱۰۶-۱۱۲؛
کاتسنر، 174-191).
نمونۀ خط هندی
الفبای سیلانی که برای
نوشتن سیلانی، زبان رسمی کشور سریلانکا، به کار میرود،
دارای الفبایی با حروف گرد و مدور است که از خطوط دراویدی
جنوب هند برگرفته شده، و خط معمول نزد مسلمانان سریلانکاست (گاور، همانجا؛
کاتسنر، 201).
نمونۀ خط سیلانی
الفبای جاوهای
زبان جاوهای گستردهترین
زبان مردم مسلمان اندونزی است. این زبان از خانوادۀ
زبانهای ماله ـ پولینزی است و به خطی خاص نوشته میشود
که ظاهراً هزار سال پیش، از جنوب هند به این سرزمین آورده شده
است. امروزه این زبان نیز مانند زبان اندونزیایی ــ
زبان رسمی کشور اندونزی ــ بیشتر با الفبای لاتین
نوشته میشود و الفبای جاوهای کم کم فراموش میشود (همو،
234).
نمونۀ خط جاوه ای
الفبای حبشی
زبان رسمی اتیوپی
(حبشه) اَمْهری نام دارد که از خانوادۀ زبانهای
سامی است. الفبای حبشی شباهتی تام به خطوط باستانی
عربستان جنوبی دارد و ضاهراً از همانجا نشأت گرفته است. در اصل این خط
از راست به چپ نوشته میشد، ولی به تدریج تحتتأثیر خط یونانی،
از چپ به راست نوشته شد. به دنبال هر واژه دو نقطه میگذارند تا فواصل لغات
نشان داده ود (گاور، ۱۰۰).
نمونۀ خط حبشی
الفبای عبری
هر چند نویسندگان مسلمان هرگز از
خط عبری برای نگارش آثار خود استفاده نکردهاند، ولی کتابهای
بسیاری به دست مؤلفان یهودی در جهان اسلام به زبان عربی
و بخط عبری نوشته شده است که امروزه اصل عربی آنها در دست نیست.
خط عبری از ۲۲ حرف صامت تشکیل یافته است و همانند خط
عربی از راست به چپ نوشته میشود. این خط حروف مصوت ندارد و برای
تلفظ آن را با نقطه و تیره حرکت گذاری میکنند (همو،
۹۲-۹۵؛ ادیب سلطانی، ۲۸۳؛
کاتسنر، ۱۶۲).
الفبای لاتین
در گذشته در جهان اسلام هرگز کتابی
به خط لاتین نوشته نشده بود، ولی امروزه در بسیاری از
کشورهای اسلامی از الفبای لاتین برای نوشتن استفاده
میشود و این کشورها زبان خود را با این خط مینویسند.
البته پیش از آن یا صرفاً خط عربی را به کار میبردند، یا
اصولاً کتابی به زبان بومی خود نمینوشتند ترجیح میدادند
آثار اسلامی خود را به زبان عربی یا فارسی و طبعاً به خط
عربی ـ فارسی بنویسند. مهمترین کشور اسلامی که خط
خود را از عربی به لاتین تغییر داده، ترکیه است. در
۱۹۲۸م آتاتورک، رئیس جمهوری ترکیه، طبق
فرمانی کاربرد خط عربی را ممنوع ساخت و به جای آن خط لاتین
تعدیل شدهای را برای نگارش زبان ترکی اجباری کرد.
این الفبای جدید ۲۱ حرف صامت و ۸ مصوت دارد
(گاور، ۱۲۶-۱۲۷؛ کاستنر، 13). امروزه زبانهای
آلبانیایی، اندونزیایی، ایرانونی
(مسلمانان فیلیپین)، سواحلی، یوروبا (در نیجریه)،
مالزیایی و سومالیایی با خط لاتین
نوشته میشوند. هر یک از این زبانها با توجه به ویژگی
آواشناختی زبان خود تغییراتی در حروف لاتین دادهاند
و آن را برای ضبط تلفظ دقیق آواهای خود جرح و تعدیل کردهاند.
در اینجا باید به زبانهای انگلیسی و فرانسه نیز
اشاره کنیم که به خط لاتین نوشته میشوند و زبان نوشتاری
بسیاری از مسلمانان جهانند.
نمونۀ خط عبری
الفبای سیریلی
بسیاری از اقوام و ملل
مسلمان، به ویژه از قرن ۱۳ ق/ ۱۹م به بعد، تحت سلطه
و استیلای امپراطوری تزاری روسیه و به دنبال آن روسیۀ شوروی
قرار گرفتند و ناگزیر از تغییر خط خود از عربی به سیریلی
شدند. زبان روسی که از خانوادۀ زبانهای اسلاوی است، با الفبای سیریلی
نوشته میشود. این الفبا در قرن ۳ ق/ ۹ م به همت قدیس
سیریل با استفاده از حروف یونانی و لاتین ابداع شد
و خط رسمی زبانهای مختلف اسلاوی و از جمله روسی گردید.
در دهۀ ۱۹۳۰ م دولت شوروی اقوام مختلف کشور
(ظاهراً بجز ارمنیان و گرجیان) را وادار به پذیرفتن الفبای
سیریلی کرد و از آن پس مسلمانان اتحاد شوروی سابق برای
نوشتن زبانهای خود، از جمله ترکی، آذربایجانی، ترکمنی،
ازبکی، قرقیزی، قزاقی، تاجیکی، تاتاری
و چینی از این خط استفاده میکنند. پس از فروپاشی
اتحاد شوروی و استقلال جمهوریهای مسلمان در
۱۳۷۱ش/ ۱۹۹۲م تنها جمهوری
تاجیکستان درصدد تغییر خط خود به فارسی برآمد که آن هم
تاکنون عملی نشده است اما حرکتهایی جدی در جهت تغییر
خط به لاتین در قفقاز و آسیای مرکزی صورت گرفته است (نک
: گاور، ۱۲۵-۱۲۶؛ کاتسنر، 112-113, 123,
132-139).
مآخذ
ادیب سلطانی، شمسالدین،
راهنمای آماده ساختن کتاب، تهران، ۱۳۶۵ش؛ تفضلی،
احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله
آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ ش؛ گاور، آلبرتین، تاریخ
خط، ترجمۀ عباس مخبر و کورش صفوی، تهران، ۱۳۶۷ ش؛ نیز:
Britannica, 1974; Katzner, K., The
Languages of the World, 1975.