آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 18 دی 1398 تاریخچه مقاله
خَتْنه، نوعی عمل جراحی بر
روی آلت تناسلی که بنابر سنتهای فرهنگی و دینی
رایج در میان برخی از اقوام جهان و پیروان برخی از
ادیان صورت میگیرد و بر دو گونه است: ختنۀ مردان و ختنۀ زنان.
I. ختنۀ مردان
بریدن و برداشتن پرهپوسِ[۱]
(غُلفه / قُلفه = کلاهک یا غلاف چیندار پوستی) سرِ نره و چاک یا
شکافدادن زیر آن است. در ایران، ختنۀ پسران را سنت
و تطهیر هم میگویند.
واژۀ ختنه عربی،
و از ریشۀ ختن است و از این ریشه واژههای «خَتَن»، به معنای
پدرزن، برادرزن، داماد (شوهر دختر و خواهر) و عروس، و واژۀ «خُتون» و
«خُتونَه» به معنای ازدواجکردن و زنگرفتن اشتقاق یافته است (تهانوی،
۱ / ۴۵۷؛ آذرنوش، ۱۵۷؛ EI۲, V / 20). در برخی از زبانهای قبایل بدوی
استرالیایی و افریقایی، واژهای که برای
ختنه به کار میرود، به معنای «کشتن» و «بلعیدن» است؛ زیرا،
ختنه در میان آنها، نمادی از مرگ به شمار میرود و با آن همسانی
دارد (رید، 292؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله).
خاستگاه جغرافیایی ـ
تاریخی
کهنبودگی و گسترۀ وسیع
سنت ختنه در میان مردم بسیاری از سرزمینها، اقوام،
فرهنگها و ادیان جهان، بهویژه اقوام سامی و ادیان
الٰهی یهود و مسلمان و مردمی که تحت تأثیر دین
اسلام و یهود بودهاند، مانند مسیحیان قبطی (برای
آگاهی از نام سرزمینها و اقوام، نک : ER, III /
۱۷۹۸; ERE, III / ۶۵۹؛ فورد، I / 305)،
سبب گمانهزنیهای گوناگونی دربارۀ خاستگاه جغرافیایی
و تاریخی آن شده است. برخی ختنه را از پدیدههای
فرهنگ شکارگری نخستین در میان قبایل استرالیایی
(الیاده، 23)، و برخی دیگر از رسوم فنیقیهای
کهن دانسته، و گفتهاند مصریان و یهودیان که از ۳ هزار
سال پیش از میلاد با فنیقیها (همان کنعانیان) رابطۀ تجاری
داشتند (دایرةالمعارف ... ، ۲(۱) /
۱۴۹۰)، رسم ختنهکردن را از آنها گرفتند و ادامه دادند،
درحالیکه بعدها، خود فنیقیها آن را دنبال نکردند (بالفور، I / 734).
ختنهکردن در میان مردم کهن مصر
در دورۀ پیش از سلسلۀ پادشاهی (کاتنر، 23) و نزد اقوام دیگر افریقایی،
که به دوجنسیتی بودن روح خدایان و انسان باور داشتند (EI۲, IV / 914)، متداول بوده است. از دورۀ ششمین
سلسلۀ پادشاهی مصر قدیم (
۲۳۴۵-۲۱۸۱ قم) نقش برجستهای
از رسم ختنهکردن مردان در مقبرۀ سَقّاره در جنوب قاهره بازمانده که مؤید شیوع این عمل
در آن سرزمین است (نک : بریتانیکا، XXVI
/ 849، نیز
تصویر؛ سالم، ۴۳۷- ۴۳۸).
نزد قوم یهود
گروهی معتقدند که رسم ختنهکردن
در میان قوم یهود بازماندهای از زمان رواج کیش نرهپرستی
است و اشاره به ستایش اندام نرینگی در عهد عتیق و آمدن
عباراتی در «اسفار خمسه[۲]» دربارۀ کاملبودن مرد
از لحاظ جنسی، پیش از پذیرش در اجتماع، مؤید این
موضوع است (کاتنر، 22-23). برخی هم ختنه را مَنسَکی سامی میدانند
که یهودیان آن را احیا کردهاند (بالفور، همانجا).
بنابر روایت عهد عتیق در
سِفر پیدایش، خداوند ختنهکردن افراد ذکور را به ابراهیم (ع)
ابلاغ کرد و بریدن گوشت غلفه را علامت عهد میان خود و امت او گذاشت
(۱۷: ۱۰-۱۱؛ نیز نک : دیویس،135)؛
همچنین فرمود که همۀ پسران را در روز هشتم زایش، و تمامی بندگان خریداریشده
را ختنه کنند و کسانی که ختنه نشوند و غلفهدار بمانند، از قوم او بگسلند و
عهد خود را با او باطل کنند (پیدایش، ۱۸:
۱۴).
ابراهیم (ع) در همان روزِ الهام
که ۹۹ساله بود، ختنه شد و فرزندش، اسماعیل (ع) ــ که
۱۳ سال داشت ــ و تمامی مردان خانواده و بردگان خانهاش را ختنه
کرد (همان، ۱۷: ۲۳-۲۷؛ دیویس، بالفور،
همانجاها). در برخی از متون اسلامی، سن ابراهیم (ع) به هنگام
ختنه ۸۰ سال یادشده است (قاضی نعمان، ۱ /
۱۲۴؛ ابنقیم، ۱۰۷؛ نیز نک : EI2, V / 20
). از آن پس، قوم یهود بنابر سنت ابراهیمی، کودکان خود را در
روز هشتم زایش ختنه میکنند (پیدایش، ۱۷:
۱۲؛ جاحظ، ۷ / ۲۵؛ دیویس، همانجا؛ اسمیث،
328).
یهودیان باور دارند که خون
جای بریدگی نره نباید در بدن بچه بماند؛ ازاینرو،
در قدیم، مُحِل (ختنهگر یهودی) خون را با دهان میمکید
و بیرون میکشید و اکنون، این کار را با مکنده انجام میدهند
(ER, III / 1798). شاید با چنین کاری میخواستند که خون
زنانگی را که کودکان به وقت جنینی از مادر تغذیه کردهاند،
از تنشان بیرون آورند و آنها را از مادران و ویژگیهای
زنانه جدا، و به جرگۀ مردان وارد کنند (دربارۀ این باور، نک : دنبالۀ مقاله؛ نیز نک : الیاده،
27-28).
در اسلام
ختنۀ مردان در
جوامع عرب از پیش از ظهور اسلام رایج، و از عادات مردم جاهلی
بوده، و بیگمان، از جهان شرک یا سنت ابراهیمی به دین
محمدی وارد شده است. یکی از آداب تطهیر که در آیین
ابراهیمی، به «کلمات دهگانه» یا «طهارت فطره» موسوم است، عمل
ختنه بوده که به صورت یکی از سنتهای مقرر میان مسلمانان
درآمده است (آلوسی، ۲ / ۲۸۷؛ نیز برای
طهارت فطره و واجبات دین حنیف، نک : فضایی،
۱۱۸). در قرآن کریم، به ختنه اشاره نشده، اما برخی
در انتساب آن به سنت ابراهیمی و پیروی از دین حنیف
ابراهیم (ع) به احادیثی چند در تفسیر آیۀ شریفۀ «ثُمَّ
اَوْحَیْنا اِلَیْکَ اَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفاً
... » (نحل / ۱۶ / ۱۲۳) و آیههایی
از آلعمران (۳ / ۹۵) و انعام (۶ /
۱۶۱) استناد کردهاند (علی، ۴ /
۶۵۳؛ سالم، ۴۳۵).
روایتهای مختلفی
دربارۀ ختنۀ پیامبران نقل شده است. برخی گفتهاند که پیامبر اسلام
(ص) و حضرت عیسى (ع) هر دو ختنهشده به دنیا آمده بودند (جاحظ،
۷ / ۲۷). چنین روایتی بنابر نوشتۀ الگود
(ص 278)، دربارۀ ۱۷ پیامبر دیگر نیز نقل شده است که در طب
نوین، آن را هیپوسپادیاس[۳] (نوعی ناهنجاری یا
دگرگونی تکاملی در پیشابراه مردان) مینامند ( فرهنگ ...
، ۴۶۲). در برخی از متون اسلامی به افتادن غلفه و
بند ناف پیامبران در روز هفتم زایش اشاره گردیده، و ختنهشدن
حضرت ابراهیم (ع) تکذیب شده است (کلینی، ۶ /
۳۵؛ مجلسی، ۱۲ / ۱۰۱؛ نیز نک
: بخش «نزد قوم یهود»، در همین مقاله).
فقیهان شیعه و اهل سنت در
ختنۀ مردان اتفاق رأی دارند و ترک آن را جایز نشمرده، و گفتهاند
حتى اگر شخص ۸۰ساله (سن ابراهیم (ع) هنگام ختنهشدن بنابر متون
اسلامی) هم که باشد، باید ختنه شود (بیهقی، احمد، ۸
/ ۳۲۴؛ قاضی نعمان، همانجا؛ محقق حلی، ۲ /
۲۸۸). افزون بر شیعۀ امامیه،
از ۴ مذهب اهل تسنن، ۳ مکتب حنفی، حنبلی و مالکی آن
را سنت لازمالاتباع دانستهاند، و شافعی آن را فرض شناخته است و همگی
سرباززدن از آن را کیفرپذیر شمردهاند (طوسی، ۵ /
۴۹۴- ۴۹۵؛ نیز نک : روئال، 243؛ تریتن،
133). عمر، خلیفۀ دوم، عمل ختنه را به نومذهبانی که به اسلام میگرویدند،
تکلیف نمیکرد (زیدان، ۲۳۵؛ تریتن،
همانجا).
مرد ختنهنکرده یا «اَغلَف /
اَقلَف» را یهودیانْ کافر میدانند و در فرهنگ عامۀ
مسلمانان نیز چنین شخصی کافر، نامسلمان و نجس شناخته میشود
(دیویس، ۱۳۶؛ تریتن، همانجا؛ نیز نک :
حاتمی، ۶۱؛ کتیرایی، ۴۰، نیز
حاشیۀ ۱). در الحدائق الناضرة آمده است که زمین از پیشاب شخص
ختنهنکرده بانگ به سوی خدا برمیدارد (بحرانی، ۲۵
/ ۴۹)، و کلینی میگوید: از چنین کاری
زمین تا ۴۰ روز نجس میشود (همانجا). مردم ایران
اصطلاح «ختنهنکرده» را به کنایه برای آدمهای آزمند، پولپرست و
گرانفروش هم به کار میبرند (جمالزاده، ۱۰۹).
سن ختنه
تنوعی فراگیر در سن ختنۀ مردان
در میان مسلمانان جهان از هر قوم و مذهب و سرزمین وجود دارد. در
اسلام، روز هفتم زایش (کلینی، ۶ /
۳۴-۳۵) را برای ختنۀ نوزادان پسر
مناسب دانسته، و گفتهاند که این عمل نباید به زمان پس از بلوغ
واگذاشته شود (بحرانی، ۲۵ / ۴۹ بب ؛ اسمیث،
328؛ الگود، همانجا؛ ER, III / ۱۷۸). بنابر روایتهایی،
امام حسن و امام حسین (ع) را در روز هفتمِ تولد ختنه کردند (بیهقی،
احمد، همانجا؛ ابنحاج، ۳ / ۲۹۶)؛ ازاینرو،
مسلمانان این روز را برای ختنه مستحب میدانستند و توصیه
میکردند (بحرانی، ۲۵ / ۴۹؛ مامقانی،
۹).
درگذشته، مسلمانان هند عمل ختنه را
معمولاً بین ۷ تا ۱۲سالگی انجام میدادند؛
اما اکبرشاه، از پادشاهان تیموری هند (سل
۹۶۳-۱۰۱۴ ق /
۱۵۵۶-۱۶۰۵ م) اجرای آن را
تا پیش از ۱۲سالگی ممنوع کرد و زمان پس از آن را به اختیار
خود اشخاص گذاشت (شریف، 48). اویغورهای مسلمان چین
فرزندان خود را طبق شریعت اسلامی در هفتسالگی ختنه میکردند؛
زیرا معتقد بودند که کودکان در این سن میتوانند تا اندازهای
به اهمیت مذهبی آن پی ببرند («اسلام ...[۴] »، 201). در میان
مسلمانان ایران، بنابر سنتهای فرهنگی، تنوع سنی فراوانی
در اجرای ختنه دیده میشود؛ برای نمونه، دوانیهای
کازرون معمولاً در هفتسالگی، و بیرجندیها بین پنج تا دهسالگی
ختنه را انجام میدهند (لهساییزاده، ۱۱۱؛
رضایی، ۳۵۵).
ختنهگر و ابزارهای کار او
در کشورهای اسلامی، بهویژه
ایران، ختنهگران معمولاً سلمانیها و دلاکان محله و شهر بودند. هنوز
هم در شهرهای کوچک و جوامع روستایی ایران، عمل ختنه مانند
گذشته بر عهدۀ ختنهگران سنتی است. زنانی هم که کودکانشان را در بیمارستان
به دنیا میآورند، معمولاً آنها را چند روز پس از زایمان، در
همانجا، و به دست پزشکان جراح ختنه میکنند. در جهان اسلام، ختنهگران را
با نامهای خَتّان، خاتِن، طَهّار، مطهرالاولاد، سنتچی، استاد، حکیم
و مانند آن مینامیدهاند. یهودیان ختنهگران حرفهای
خود را «مُحِل» مینامند (ER، همانجا).
مسلمانان در کشورهای مسیحی
اروپایی و اسکاندیناوی، برای ختنهکردن فرزندانشان،
اگر بتوانند، به کشورهای خود باز میگردند، در غیر این
صورت، همچون دیگر مسلمانان آن کشورها فرزندانشان را در بیمارستانهای
محل سکونتشان که این عمل را انجام میدهند، ختنه میکنند. در استکهلم،
مدتها ست که یک پزشک یهودی ختنۀ پسران یهودی
و مسلمان را برعهده گرفته است («اسلام»، 398). کلینی نیز مینویسد:
مسلمانان مجاز بودند تا فرزندانشان را به دست حجّام یهودی ختنه کنند
(۶ / ۳۵).
از دیر باز، برای عمل ختنه یکی
دو ابزار ساده به کار میگرفتهاند؛ در عهد باستان، ابزارکار تیغه یا
کارد سنگی بود؛ همچنانکه عهد عتیق در سِفر خروج، به آن اشاره کرده
است (۴: ۲۵-۲۶) و یوشع (از پیامبران بنیاسرائیل)
نیز پیش از ورود به سرزمین کنعان، چاقوهایی از سنگ
آتشزنه ساخت و با آنها همۀ همراهانش را ختنه کرد (دیویس، 136). از آن پس، ختنهکردن با
کارد سنگی سنتی در میان مردم برخی از سرزمینها
مانند الجزایر شد که هنوز هم در این مناطق معمول است (EI2, V / 21).
امروزه در ایران و بسیاری از جاهای دیگر، ابزاری
مانند استره (تیغ)، قیچی یا چاقو و گیره یا نی
شکافدار برای عمل ختنه و گرفتن غلفه به کار میبرند.
ختنۀ جمعی
از دیرباز، ختنهکردن دستهجمعی
سنتی اجتماعی و فراگیر در بسیاری از جوامع، بهویژه
در قارۀ افریقای سیاه بوده است. عمل ختنۀ جمعی را
با فاصلههای زیاد، برای نمونه، در هر ۲، ۳،
۴ یا ۵ سال، و در سنین مختلف تا ۱۲ یا
۱۳سالگی انجام میدادهاند (برای آگاهی از این
تنوع، نک : جنپ، 70-71). مثلاً در قبیلۀ نامْشی،
گروهی از پسران را در یک جا جمع میکردند و بیضههایشان
را با نخی از الیاف درخت بائوباب به عقب میبستند و به صف میایستاندند.
آنگاه جادوگر قبیله همراه با آوای طبل، پوست دورِ نرۀ آنها
را دایرهوار تا زِهار قطع میکرد و بعد با تیغ، شکافی عمیق
در طول نرینگی میداد و پوست را از آن جدا میکرد (لانتیه،
۱۴۷، ۱۵۰،
۱۵۴-۱۵۶).
قبایل استرالیایی
ختنه را نوعی قتل مقدس میشمردند و آن را به نام و نمایندگی
خدایان یا موجودات فراطبیعی بر جمع تازهواردان به کیش
و جرگۀ مردم جامعه تجسم میبخشیدند (الیاده، 22). ختنهگران
قبیله هنگام ختنه، برای تجسم ایزدانِ حیوانگونهای
که نخستینبار، قتل تشرفیابی تازهواردان را در دوران اساطیری
اجرا کرده بودند، جامهای از پوست شیر و پلنگ میپوشیدند
و درحالیکه چنگالهایی از درندگان شکاری به دست داشتند،
با تیغهایی نوکتیزِ خاردار به اندامهای تناسلی
جمع تازهواردان حملهور میشدند و چنین وانمود میکردند که قصد
کشتن آنها را دارند. عمل ختان برای آنها نمادی از نابودکردن اندام
تناسلی به دست ایزد حیوانی در آیین تشرف تازهواردان
بود. پس از عمل نیز، تازهواردان بیدرنگ جامۀ پوست پلنگ یا
شیر میپوشیدند و با این جامه درحالیکه خود را با
هستی ربوبی حیوان اسطورهای در آیین تشرف
همسان میکردند، به زندگی روزانه بازمیگشتند (همو، 23).
در میان مسلمانان جهان و ایران
نیز، رسم ختنۀ جمعی معمول بوده است. در دورۀ عباسی،
رسم بود که خلفا فرزندان خود را یکجا و همراه فرزندان یتیمان و
تنگدستانی که به کاخ فرا خوانده بودند، ختنه میکردند و برای
آن جشنی بزرگ میگرفتند و هدایایی به والدین
ختنهشدگان میدادند (ابنکثیر، ۱۱ /
۱۳۸؛ نیز نک : احسن، ۳۵۳). ناصرخسرو
در سفرش به بیتالمقدس در ۴۳۸ ق /
۱۰۴۶ م از جمعشدن بیش از۲۰ هزار تن در
اوایل ذیحجه، در قدس، و سنتکردن فرزندان خود به طور جمعی، در
آن موقف سخن میگوید (ص ۲۴-۲۵).
در ایران، فرد یا زوجبودن
شمار بچههایی که باهم ختنه میشدند، به تابو و بدشگونی
عدد فرد یا زوج در باور مردم بستگی داشت؛ برای نمونه در خراسان،
سروستان فارس، سیرجان و گیلان که به بدشگون بودن عدد زوج باورداشتند،
شمار ختنهشوندگان را فرد انتخاب میکردند و در جاهایی مانند بیرجند
که عدد فرد را بدیمن میپنداشتند، شمار ختنهشوندگان را زوج انتخاب میکردند،
و در هر دو مورد، برای فرد یا زوج شدن شمار کودکان، بچۀ دیگری
را معمولاً از خانوادهای تنگدست میآوردند و به هزینۀ خود،
ختنه میکردند. چنانچه پسربچهای برای ختنهکردن یافت نمیشد،
به جای او خروسی یا گوسفندی را سر میبریدند
و قربانی میکردند و با ریختن خون حیوان، بدشگونی
عدد را دور، و از کودکان دفع بلا میکردند (برای آگاهی از فرد و
زوج بودن ختنهشوندگان در مناطق مختلف، نک : شکورزاده،۱۴۰؛ پاینده،
۳۸؛ سعیدی، سهراب، ۴۰۰؛ نیز مؤیدمحسنی،
۲۰۴؛ بختیاری، ۲۸۸؛ سالاری،
۲۰۵؛ همایونی، ۴۲۳؛ رضایی،
۳۵۵). در هند نیز، در صورت فردبودن شمار کودکان، پسربچۀ
خانوادۀ فقیری را میآوردند و با دیگر کودکان ختنه میکردند.
اگر هم بچهای نمییافتند، چیز دیگری مثل
بستهای از بتل[۵] (نوعی گیاه نخلمانند هندی) را
جایگزین آن میکردند و سر میبریدند (شریف،
۴۹).
ختنهسوران: ختنهسوران جشنی آیینی
و بزرگ و عمومی بوده است که مسلمانان جهان از دوران کهن به مبارکی ختنۀ فرزند
و تشرف او به اسلام و هویت مسلمانی یافتنش برپا میداشتهاند.
جشن و ولیمۀ ختنه در میان اعراب مسلمان به عَذیر و اِعذار معروف است
(معلوف، ذیل عذر؛ ادیب، ۶۷). بنابر احادیث، «اعذار
الخِتان» مانند ولیمۀ «عُرس» (عروسی)، «خُرس» (ولادت) و «اِیاب» (بازگشت از سفر)
از ولیمههای چهارگانهای بودند که اجرای آن در اسلام
لازم دانسته شده است (کلینی، ۶ /
۲۸۱-۲۸۲؛ ابنبابویه، ۱ /
۳۱۳؛ نیز نک : شوکانی، ۶ /
۱۸۶).
در ایران، جشن ختنه به ختنهسوران
یا ختنهسور (مولوی، ۵ / ۱۳۷؛ ابوالفضل،
۱ / ۳۶۷)، ختنهکنان، سنتکنان (بلوکباشی، یادداشتها
... ) و در برخی مناطق ایران مانند گیلان به «ختنه سورئون» یا
«سنت سَری» (پاینده، ۳۶)، در سیرجان، به «دست حلالکنان»
(بختیاری، ۲۸۹)، و در تاجیکستان، به «دست
حلالکردن» (سعیدی، محمدحسن، ۶۶) شهرت دارد (برای
آگاهی از برگزاری این جشن در هند دورۀ گورکانی،
نک : ابوالفضل، همانجا).
خلفای عباسی جشن ختنۀ پسران
خود را بسیار مفصل، باشکوه و پر هزینه برپا میکردند و هدایای
گرانبهایی به میهمانان میدادند. در روز جشن، شهر بغداد
را آذین و طاق نصرت میبستند و شماری از بردگان را آزاد میکردند
(احسن، ۳۵۳). بنابر روایات، مقتدر در
۳۰۲ ق / ۹۱۴ م، پسر خود را در یک زمان
با جمعی از پسران خانوادههای یتیم ختنه، و در جشنی
باشکوه، ۶۰۰ هزار دینار هزینه کرد (ابنکثیر،
نیز احسن، همانجاها).
در ایران نیز، از قدیم،
به مراسم ختنهسوران اهمیت میدادند. افلاکی در مناقب العارفین،
به «سور عظیم گرفتن» برای سنتکردن و ختنۀ فرزند اشاره
دارد (ص ۳۱۹). ابوالفضل بیهقی نیز به ختنۀ چند
تن از فرزندان امیر مسعود در ۹ شعبان ۴۲۷ ق /
۷ ژوئن ۱۰۳۶ م اشاره میکند و مینویسد:
«دعوتی بزرگ ساخته بودند و کاری باتکلف کرده و ۷ شبانهروز بازی
آوردند» و شادی کردند (۲ / ۷۲۲).
در گذشته، برخی از این رویدادها
و جشنهای خانوادگی، ازجمله مراسم ختنهسوران در شهرهای ایران،
بهانهای بود برای گرد آمدن مردان در خانهها و تصمیمگیریهای
پنهانی بر ضد کارگزاران و حکمرانان. برای نمونه، میتوان از
تجمع مردان و جوانمردان مرو در مجالس «ختنهسوران و اسمگذاران» در این شهر یاد
کرد (نفیسی، ۱۲). «ختنهسوران قاضی» نیز ضربالمثلی
است برساخته از داستانی که معمولاً به مزاح، در مواقع «احتفال و اجتماعی
بیجا و بیمحل» (دهخدا، ۲ / ۷۱۶) و «انجام
گرفتن امری که مقصود اصلی است در پوشش امری دیگر» (انوری،
۲ / ۲۶۸)، به کار میرود (برای داستان، نک :
امینی، ۴۶۰-۴۶۱).
در خراسان، مراسم ختنهسوران را برای
نوزادانی که در ۳ یا ۷ روزگی ختنه میشدند،
ساده، و برای ختنهشدگان در ۵ یا ۷ سالگی باشکوه و
مفصل ترتیب میدادند (شکورزاده، ۱۳۲). در تهران،
ختنهسوران نوزادی را که پیش از «شب شش» ختنه میشد، با مراسم
شب شش همراه میکردند و برای ختنۀ کودکان در
زمانهای دیگر جشنی مستقل میگرفتند (بلوکباشی، در
فرهنگ ... ، ۵۱۰). پیش از ختان، بچه را با آداب خاص و
نواختن ساز و دف و دودکردن اسپند و کندر به حمام میبردند. سپس دلاک یا
سلمانی محل به خانه میآمد و او را درحالیکه نوازندگان مینواختند،
ختنه میکرد (برای آگاهی بیشتر از آداب ختنه و مراسم جشن
و باورهای مربوط به آن، نک : مستوفی، ۱ /
۳۰۶- ۳۰۹؛ بلوکباشی، همانجا؛ کتیرایی،
۴۴: در تهران؛ شکورزاده،
۱۳۲-۱۴۱: در خراسان؛ افشار، ۲ /
۷۲۳-۷۲۵: در خوزستان؛ احمدپناهی،
۲۶۱-۲۶۳: در سمنان؛ سالاری،
۲۰۴-۲۰۶: در ساوه؛ لهساییزاده،
۱۱۱-۱۱۲: در دوان؛ رضایی،
۳۵۵-۳۵۷: در بیرجند).
در مصر، پسربچه را پیش از ختنهکردن
به صورت نمایشی در خیابانها میگردانند. برای این
نمایش لباس دخترانه تن پسربچه میکنند و بخشی از صورتش را برای
دورکردن چشم بد با دستمال سرش میپوشانند. این گردش نمایشی
را بیشتر با دستۀ نمایشی جشن عروسی همزمان و همراه انجام میدهند
و پسر بچه و همراهانش دستۀ عروس را درخیابانها هدایت میکنند. در مکه، نوازندگانی
با نواختن ساز در جلو کودک حرکت میکنند. مشخصترین فرد در دسته،
خدمتکارِ سلمانیِ ختنهگر است که جعبۀ چوبیِ استاد سلمانی
را که مزین به آینه و برنج و پرده است، حمل میکند (EI2, V / 21؛
نیز نک : لین، 64-65).
۱. ۲. Pathans
در میان مردم آچه (ه م)، پدر
کودک نذر میکند تا فرزند ختنهکردهاش را به یک زیارتگاه ببرد.
در این صورت به پسر لباس دامادی میپوشانند و گاهی او را
بر اسب سوار میکنند، سپس به زیارتگاه میبرند و آنجا سرش را میشویند
و غذایی آیینی به او میدهند تا بخورد (EI2،
همانجا).
برخی از روستاییان و
عشایر ايران ازجمله روستاییان مازندران، گرگان، آذربایجان
و طايفههایی از ايل شاهسون آذربايجان، هنگام ختنهکردن فرزندشان فردی
را به عنوان «کریب» (پدرخواندۀ) او بر میگزیدند. این فرد بنا بر عرف، دست و پای
پسر را به هنگام بریدن پوست حشفه، نگه میداشت، و پس از ريختن خون آن،
حبهقندی در دهان کودک میگذاشت و رسماً «كريب»، یعنی
پدرخواندۀ مختون شمرده میشد. ازآن پس، بنابر موازين حقوق عرفی، نوعی
رابطۀ خويشاوندی و محرمیت میان پسرخوانده و خانوادۀ کریب
برقرار میشد و هردو موظف به رعایت قيود و التزاماتی در سراسر
عمر نسبت به یکدیگر بودند. ازجملۀ اين قيود میتوان
به منع ازدواج پسر خوانده با دختر كريب، و حمایت مادی و معنوی
کریب از پسرخوانده اشاره کرد (بلوکباشی، «فرهنگ ... »، ۷-
۹).
غلفه
مردم مسلمان نظرها و باورهایی
خاص نسبت به غلفه یا پوست بریدۀ نرینگی داشتند و
کارهایی با آن میکردند که کموبیش مشابه با کارهایی
بود که با جفت بچه[۶] انجام میدادند (برای آگاهی از
کارهایی که با جفت میکردند، نک : بلوکباشی، در فرهنگ،
۵۰۷، حاشیۀ ۳). بنا بر نظر جنپ، میان رفتارهای متنوع مردم اقوام
مختلف با جفت بچه و غلفه همگونیهایی وجود دارد و هریک نوعی
جدایی را نشان میدهد که باید دستکم آن را با احتیاط
جبران کرد (ص 51).
در میان اقوام مسلمان هند، از
غلفه به شیوههای مختلف مواظبت میکردند تا به دست جادوگر نیفتد
و با آن جادو نکند؛ برای نمونه، پتنهای مرزنشین شمال غربی
هندوستان آن را در بخش مرطوب خانه و جای کوزههای آب، چال میکردند،
به این نیت که بروید و به قدرت جنسی پسر بیفزاید؛
در بخشهایی از پنجاب، آن را خاک میکردند، یا روی
بام خانه میانداختند، یا به نی میچسباندند؛ در دهلی،
آن را با پر طاووس به پای چپ پسربچه میبستند تا سایۀ شریر
بر او نیفتد و به او آسیب نرساند. برخی از براهوییها
آن را زیر درختی سبز یا در خاک مرطوب چال میکردند، به این
تصور که هم سوزش درد زخم را فرو نشاند و هم نسلآوریِ پسربچه را بارور کند
(شریف، ۴۹).
در هر ناحیه از ایران نیز
بنابر سنتهای فرهنگی و باورهای عامه، با پوست بریدۀ نرینگی
به شیوهای و با قصد و نیتهایی خاص برخورد میکردند؛
برای نمونه، در اینجا، به برخی از این قصد و نیتها
اشاره میشود:
کاملبودن اندام بدن در قیامت:
در برخی خانوادهها رسم بود پوست ختنه را به نخ میکشیدند و تا
۷ روز به گردن بچه میآویختند، سپس آن را پیش مرغ یا
خروسی میانداختند تا بخورد (هدایت، ۱۹۵؛ کتیرایی،
۴۱، حاشیۀ ۳)؛ پوست را در کیسهای مینهادند و نگه میداشتند
و به هنگام مرگ با جسد صاحبش دفن میکردند (مؤیدمحسنی،
۲۰۵)؛ غلفه را کباب میکردند و به کودک میخوراندند
(هدایت، ۴۱).
دراز شدن عمر: غلفه را از سر چوبی
میآویختند و بر سر بام خانه میگذاشتند تا کلاغ بخورد
(احمدپناهی، ۲۶۳).
بهبود یافتن زخم: پوست را با پیاز
و سیر به سیخ میکشیدند و از سقف آشپزخانه میآویختند
تا با خشکشدن پوست، زخم آلت کودک هم خشک و خوب شود (بلوکباشی، همان،
۵۱۰)؛ پوست را در گوشۀ حیات خانه چال میکردند،
یا لای چند برگ نخل میپیچیدند و در طاقچۀ مسجدی
میگذاشتند (مختارپور، ۵۸۱).
باروری و پسرزایی
زن: گَرد خشک و کوبیده شدۀ غلفه (همایونی، ۴۲۳)، یا غلفۀ بریدهشده
را گرماگرم به زنان سترون و دخترزا میخوراندند (هدایت،
۱۱۶؛ کتیرایی، همانجا؛ تاورنیه،
۶۲۱).
صبور و عاقلشدن: پوست را در باغچۀ خانه
چال میکردند یا توی خانه یا دکان یک یهودی
میانداختند (کتیرایی، ۴۱-۴۲،
حاشیۀ ۳).
چاروادار شدن: پوست را به نخی میکشیدند
و تا زمان بهبودیافتن جای بریدگی نرینگی، به
مچ پای کودک میبستند، سپس آن را به نیت چاروادارشدن پسر در طویلهای
میانداختند (لهساییزاده،
۱۱۱-۱۱۲).
افزایش محبت شوهر و کودک: زنان
گَرد پوست خشک و کوبیدهشده را برای محبتورزی بیشتر شوهر
به او میخوراندند؛ یا پارهای از غلفه را سرخ میکردند و
برای علاقهمند کردن نوزاد به مادر، به مادر او میدادند تا بخورد
(ماسه، I / ۵۳).
نگرشها: دربارۀ انگیزۀ پدیدآمدن
عمل ختنه نگرشهای متفاوتی ارائهشده که برخی از آنها برآمده از
نظرها و باورهای کاربران ختنه است. به نمونههایی از این
نگرشها اشاره میشود: نشانهگذاری اسیران برای اعلام تابعیت؛
جذب جنس مخالف؛ نشانۀ قومی یا قبیلهای؛ عملی بهداشتی؛
افزونی لذت جنسی؛ جداکردن مردان از قیود مادرانه؛ آزمون شجاعت؛
قربانیکردن پارهای از اندام خود برای تضمین باززایی
در آینده؛ شکلی از عقیمکردن نمادین برای حمایت
بزرگسالان از جوانان؛ تظاهر به حیض ساختگی۱ (ER, III / ۱۷۹۸)؛
تطهیر و پاکیزگی جسمانی و آیینی؛
ورود به جرگۀ مردان؛ و تشرف
به دین و هویت دینی یافتن.
کاتنر در «تاریخچۀ جنسپرستی»۲
آورده که تاکنون کسی نتوانسته است به خاستگاه و انگیزۀ واقعی
ختنه پیببرد. او خود احتمال میدهد که اصرار بر این عمل شاید
بیشتر بهسبب علاقه به تطهیر یا پاکیزگی باشد تا پیوندهای
مربوط به پرستش آلت نرینه۳ (ص ۲۳؛ نیز نک : EI۲, V / ۲۱).
نزد اقوامی که ختنه نشان ورود به
مردانگی و برخورداری از حقوق کامل مردان و آمادهسازی برای
ازدواج بوده است، اگر مردی ختنه نمیشد، زن او را به شوهری نمیپذیرفت
(اسمیث، ۳۲۸)؛ همچنین میان قبیلههای
ساکن در بخشهای جنوبی عربستان این عمل مقدمهای برای
ازدواج بوده است (تریتن، ۱۳۳). اسمیث ختنهکردن را
اساساً پیشزمینۀ ازدواج و نوعی تشریفات مقدماتی برای رسیدن
به حقوق و امتیاز کامل مردانگی دانسته (همانجا؛ رید،
۲۹۲) که به آن همچون نشانهای از پایگاه اجتماعی
اهمیت میدادند (بریتانیکا، XXVI / ۸۴۹).
در ترکیه، اندونزی، مالزی
و بخشهایی از افریقا، هنوز ختنه ارزش نمادین پیشین
خود را به نشانۀ ورود به رشد و کمال عقلی حفظ کرده است (مارانچی،
۲۷). بهطورکلی، در جاهایی که ختنه پیوندی
با دین دارد، یا پسران را هنگام نوزادی یا کودکی
ختنه میکنند، این عمل نمیتواند نشانی از آزمون مردانگی
یا مقدمهای برای ازدواج باشد. قبایل بومی استرالیای
مرکزی و شرق افریقا هم که ختنه در میانشان نوعی منسکِ
گذار و ورود به بلوغ و نوجوانی به شمار میرود، پیچیدهترین
و نمایشیترین نمونۀ ختنه را مینمایانند
(ER, III / ۱۷۹۸-۱۷۹۹).
۱. simulated
menstruation ۲. A Short History ... ۳. phallicism ۴. A Dictionary of the Bible.
ختنه در بسیاری از جوامع
اسلامی مانند ایران، جاوه و آچه نوعی رسم عبادی پذیرش
و تشرف به اسلام و یافتن هویت اسلامی (EI۲, V / ۲۰)، و در جامعۀ یهودیان، «نشان وحدت»
با ربوبیتی خاص و نشان عضویت یافتن در جماعت مؤمنان
انگاشته میشود (جنپ، ۷۲). در «فرهنگ کتاب مقدس»۴ ختنه
عملی به منظور تطهیر مذهبی و در نهایت مهار کردن شهوت
جسمانی آمده (دیویس، ۱۳۶)، همچنانکه در
اسلام هم بنابر نوشتۀ تحفة المودود، از عاملهای پاکیزگی، نظافت، زینت،
زیباکردن خلقت و همچنین تعدیل شهوت شمرده شده است که زیادهروی
در آن خصلت حیوانی را در انسان میافزاید (ابنقیم،
۱۳۰). با توجه به اصطلاحی که از ریشۀ «طهر»
(پاکیزگی) در بیشتر گویشهای زبان عربی برای
ختنه به کار میرود، میتوان بر نقش تطهیری آن، یعنی
هم تطهیر جسمانی و هم آیینی در دین یهود
و اسلام تأکید کرد (نک : فورد، I / ۳۰۶).
جهان غرب و آمریکا ختنۀ مردان
را شکلی از عمل جراحی
پیشگیرانه از بیماری
میپندارند. درحالی که امروزه در آمریکا بنابرآمار حدود
۶۰٪ مردان (همو، ۱ / ۳۰۵) با این
نگاه ختنه میکنند، در اروپا و سرزمینهای انگلیسیزبان
جهان، عمل ختنه به ندرت صورت میپذیرد (ER, III
/ ۱۷۹۸)
و در بریتانیا، طبق آمار فقط ۶٪ از مردان ختنه میشوند
(فورد، همانجا).
نوعی ختنه در میان برخی
از عربها به صورت کندن پوست زیر شکم به هدف قربانیکردن معمول است (ER،
همانجا)؛ همچنین ختنه به صورتی کاملاً متفاوت با سرزمینهای
دیگر در میان بومیان استرالیایی انجام میگیرد.
این نوع ختنه عبارت است از برش و چاکدادن بُن آلت نرینه در زیر
مجرای ادرار (الیاده، ۲۵). در استرالیا، به این
نوع ختنه همچون نوعی تشرف به زندگی جدید و بلوغ مردانه مینگریستند.
الیاده در تحلیل این نوع ختنه دو معنای دینی
متفاوت ارائه میکند: نخست باور به دوجنسیتیبودن، بدین
معنا که برخی از قبایل استرالیایی این شکاف
را نمادی از اندام جنسی زنانه روی بدن مردان میدانستند و
میگفتند با این علامت، مردان به ایزدان قبـایل ــ که
دوجنسـی انگاشته میشوند ــ همانندی مییابند. دوم
باور به ارزش دینی خون، بدینمعنی که برخی عقیده
داشتند که با این بُرش، خون زنانگی که مردان به وقت جنینی
از مادر تغذیه کردهاند، از تنشان بیرون میرود و به این
طریق از مادران خود و ویژگی زنانۀ آنها جدا میشوند
و به جرگۀ مردان تشرف (ه م) مییابند (ص
۲۵-۲۸؛ نیز نک : بخش «نزد قوم یهود»، در همین
مقاله).
مآخذ
آذرنوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربی
ـ فارسی، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ آلوسی، محمود شکری،
بلوغ الارب، به کوشش محمد بهجت اثری، بیروت، دار الکتاب العلمیه؛
ابنبابویه، محمد، الخصال، به کوشش علیاکبر غفاری، بیروت،
۱۴۱۰ ق / ۱۹۹۰ م؛ ابنحاج، محمد،
المدخل، دارالفکر، ۱۴۰۱ ق / ۱۹۸۱
م؛ ابنقیم جوزیه، محمد، تحفة المودود باحکام المولود، به کوشش
عبدالمنعم العانی، بیروت، ۱۴۰۳ ق /
۱۹۸۳ م؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة،
به کوشش علی شیری، بیروت، ۱۴۰۸ ق
/ ۱۹۸۸ م؛ ابوالفضل علامی، اکبرنامه، به کوشش
غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۲ ش؛ احسن،
محمدمناظر، زندگی اجتماعی در حکومت عباسیان، ترجمۀ مسعود
رجبنیا، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ احمدپناهی سمنانی،
محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ ادیب
نطنزی، حسین، المرقاة، به کوشش جعفر سجادی، تهران،
۱۳۴۶ ش؛ افشار سیستانی، ایرج، خوزستان
و تمدن دیرینۀ آن، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ افلاکی، احمد، مناقب
العارفین، به کوشش تحسین یازیجی، تهران،
۱۳۷۵ ش؛ امینی، امیرقلی،
داستانهای امثال، تهران، ۱۳۵۱ ش؛ انوری، حسن،
فرهنگ بزرگ سخن، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ بحرانی، یوسف،
الحدائق الناضرة، قم، ۱۴۰۹ ق؛ بختیاری، علیاکبر،
سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، ۱۳۷۸ ش؛ بلوکباشی، علی،
در فرهنگ خود زیستن و به فرهنگهای دیگر نگریستن، تهران،
۱۳۸۸ ش؛ همو، «فرهنگ، جامعه و ساخت اجتماعی»، مردمشناسی
و فرهنگ عامۀ ایران، تهران، ۱۳۵۴ ش، شم ۲؛ همو، یادداشتهای
مؤلف؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش خلیل خطیبرهبر،
تهران، ۱۳۶۸ ش؛ بیهقی، احمد، السنن الکبرى، بیروت،
دارالفکر؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل
و دیلم، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ تهانوی، محمد اعلى،
کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش محمد وجیه و دیگران، کلکته،
۱۸۶۲ م؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام
محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۸ ق /
۱۹۶۹ م؛ جمالزاده، محمدعلی، فرهنگ لغات عامیانه،
به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۴۱ ش؛ حاتمی،
حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بیجا،
۱۳۸۵ ش؛ دایرةالمعارف فارسی؛ دهخدا، علیاکبر،
امثال و حکم، تهران، ۱۳۳۸ ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه،
به کوشش محمود رفیعی، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ زیدان،
جرجی، تاریخ التمدن الاسلامی، بیروت، دار مکتبة الحیاة؛
سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران،
۱۳۷۹ ش؛ سالم، مختار، الطب الاسلامی بین العقیدة
و الابداع، به کوشش احمد محیالدین عجوز، بیروت،
۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م؛ سعیدی،
سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ سعیدی،
محمدحسن، «ختان»، ایرانشناسی، تهران، ۱۳۸۹
ش، س ۸، شم ۱۳؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم
عامۀ مردم خراسان، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ شوکانی،
محمد، نیل الاوطار، قاهره، دارالحدیث؛ طوسی، محمد، الخلاف، به
کوشش جمعی از محققان، قم، ۱۴۲۰ ق؛ علی، جواد،
المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت،
۱۹۷۷ م؛ عهد عتیق؛ فرهنگ پزشکی دورلند، ترجمۀ بهرام
قاضی جهانی و آیدین تبریزی، تهران،
۱۳۸۶ ش؛ فضایی، یوسف، بنیانهای
اجتماعی دین، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ قاضی
نعمان، دعائم الاسلام، به کوشش آصف فیضی، بیروت، المناره؛ قرآن
کریم؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران،
۱۳۴۸ ش؛ کلینی، محمد، الاصول من الکافی،
به کوشش علیاکبر غفاری، بیروت، ج ۱،
۱۴۰۱ ق، تهران، ج ۶، ۱۳۷۹
ش؛ لانتیه، ژاک، دهکدههای جادو، ترجمۀ مصطفى موسوی
(زنجانی)، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛
لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ
و فرهنگ مردم دوان، شیراز، ۱۳۸۰ ش؛ مامقانی،
عبدالله، سراج الشیعة، ترجمۀ کاظم کاظمینی، بیجا، ۱۳۴۳ ش؛
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، ۱۴۰۳ ق
/ ۱۹۸۳ م؛ محقق حلی، جعفر، شرائع الاسلام، به کوشش
عبدالحسین محمدعلی، قم، ۱۴۰۸ ق؛ مختارپور،
رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش،
تهران، ۱۳۸۷ ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی
من، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ معلوف، لویس، المنجد، بیروت،
دارالمشرق؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان،
کرمان، ۱۳۸۶ ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی،
تهران، ۱۳۳۵ ش؛ نفیسی، سعید، ماه نخشب،
تهران، ۱۳۴۷ ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان،
تهران، ۱۳۴۲ ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم
سروستان، تهران، ۱۳۴۸ ش؛ نیز:
Balfour, E., The Cyclopaedia of India
and of Eastern and Southern Asia, Graz, 1967; Britannica, 1989; Cutner, H., A
Short History of Sex Worship, London, 1940; Davis, J. D., A Dictionary of the
Bible, London, 1898; EI2; Elgood, C., Safavid Medical Practice, London, 1970;
Eliade, M., Rites and Symbols of Initiation, New York, 1965; ER; ERE; Ford, P.
J., «Circumcision», International Encyclopedia of Marriage and Family, ed. J.
J. Ponzetti, New York, 2003; Gennep, A. van, The Rites of Passage, tr. M. B.
Vizdom and G. L. Caffee, London, 1977; Islam Outside the Arab World, eds. D.
Westerlund and I. Svanberg, Surrey, 1999; Lane, E. W., An Account of the
Manners and Customs of the Modern Egyptians, London, 1981; Marranci, G., The
Anthropology of Islam, Oxford, 2008; Massé, H., Croyances et coutumes persanes,
Paris, 1938; Reed, E., Woman’s Evolution From Matriarchal Clan to Patriarchal
Family, New York, 1977; Roald, A. S., Women in Islam: The Western Experience,
London / New York, 2001; Sharif, J., Islam in India, or the Qānūn-i-Islām, tr.
G. A. Herklots, London / Dublin, 1975; Smith, W. R., The Religion of the
Semites, New York, 1972; Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, 1676;
Tritton, A. S., Islam Belief and Practices, London, 1966.
علی بلوکباشی
II. ختنۀ زنان
ختنۀ زنان بریدن
و برداشتن یا قطع کلاهک بَظُر یا بَظَر، پاره گوشتی برجسته و
زبانمانند در شرمگاه زنان است که به آن در فارسی خروسه یا خروسک
(زمخشری، ۴۰)، و در فارسی عامیانه چوچوله میگویند.
خَفض رسم و سنتی قومی ـ محلی کهن بوده، که کلاً به ۴
گونه یا درجه بر روی اندام تناسلی زنان انجام میپذیرفته
است (برای این ۴ گونه، نک : روئال، 237). تمامی گونهها
یا یکیـ دو گونۀ این عمل بعداً در میان
گروههایی از پیروان ادیان و حتى ادیان توحیدی
مانند یهودی و مسیحی و مسلمان وارد، و به کار برده شده است.
ختنۀ زنان را در
جوامع اسلامی، بهویژه در میان اعراب، اصطلاحاً خفض به معنای
کاستن، تقلیل، و شکافتن (ابنقیم، ۱۰۶؛ بحرانی،
۲۵ / ۵۰)، خِفاض (EI2, IV / 913) و طَهور (فلوهرلوبان، 96)
به معنای تطهیرشده یا پاکشده نیز گویند. زن
خَتّانه یا ختنهگر را نیز خافِضه (صفیپوری، ۱ /
۳۲۹)، خاتِنه و مُبَظّره نامند که در بیشتـر سرزمینهای
اسلامـی از قابلگـان محلـی بودنـد (نک : EI2,
IV / 913-914).
پراکندگی جغرافیایی
امروزه ختنۀ زنان به صورت
سنتی در بسیاری از کشورهای جهان اجرا میشود؛
۲۸ کشور آنها افریقاییِ مسلمان و غیر مسلمان
هستند و از سنگال تا شاخ افریقا در نواحی مشرق قارۀ افریقا
پراکندهاند (همانجا؛ نیز نک : فورد، I / 307). در سرزمینهایی
همچون گینۀ نو، استرالیا، مجمعالجزایر مالی، اتیوپی،
برزیل، مکزیک، پرو، و نیز در میان اقوام مسلمان پارهای
از سرزمینهای خاورمیانه، آسیایغربی و
هندوستان ختنۀ زنان معمول بوده است (بریتانیکا، III /
328؛ برای
اطلاع بیشتر از سرزمینها و اقوامی که ختنه کردن زنان در آن
مرسوم بوده است، نک : ERE, III / 667-668).
خاستگاه غیر اسلامی
با اینکه از لحاظ تاریخی،
عمل خفض در میان برخی از مسلمانان جهان از قبل از اسلام آوردن معمول
بوده، لیکن به طور یقین این عمل ارتباطی به دین
اسلام و تعالیم اسلامی نداشته است. پیشتر این عمل در میان
دیگر اقوام و برخی از جماعات عرب مسیحی ــ به ویژه
در سودان ــ معمول بوده و خاستگاهی پیش ـ اسلامی داشته است و
پراکنش آن به هنجارهای فرهنگی ـ بومی بازمیگردد تا به
مقتضیات دینی (ساندرز، I / 298؛ مارانچی، 30، حاشیۀ 14).
با اینکه طبق بررسیهای پژوهشگران (نک : فورد، همانجا) مردمی
که به این عمل دست میزنند، بیشتر در مناطق جغرافیایی
اسلامی زندگی میکنند، لیکن به نظر بسیاری از
علمای اسلامی، این ادعا که ختنۀ زنان بخشی
از اصول عقیدت اسلامی است، درست نمیتواند باشد. محمد غزالی،
دانشمند مصری (د ۱۹۹۶ م /
۱۳۷۵ ش) بر این باور است که ختنۀ زنان یک
رسم شیطانی است و هیچ سندی وجود ندارد که حضرت محمد (ص) این
عمل را روی دخترانش انجام داده باشد. بنابراین، خفض نمیتواند
رسمی مذهبی، و آن هم اسلامی باشد. از سوی دیگر، وقتی
چنین عملی بنابر شواهد تحقیقی و آماری در جهان
اسلام عمومیت نداشته، چگونه میتوان آن را پدیدهای اسلامی
دانست؟ (روئال، 241).
از سوی دیگر، مردم سرزمینهای
شمال افریقا مانند مراکش، الجزایر و تونس با اینکه مسلمان و
تابع فقه مالکی هستند و طبق مذهب مالکی، ختنه کردن زنان فضیلت
دانسته شده است، لیکن دختران خود را ختنه نمیکنند، درحالیکه
سودانیهای پیرو این مکتب دختران خود را ختنه میکنند.
همچنین در شماری از کشورهای عربـی پیرو مکتب شافعی
ــ کـه ختنۀ زنان را جایز و واجب میشمرند ــ این عمل شایع نیست
و فقط در میان شافعیمذهبان مصر و یمن ختنۀ زنان
رواج دارد. در سرزمینهایی مانند فلسطین، لبنان و سوریه
نیز که بخشهای بزرگی از جمعیت آنها را شافعیمذهبها
تشکیل میدهند، ختنۀ زنان معمول نیست. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت
که ختنۀ زنان بهجز در آسیای جنوبشرقی، میتواند بیشتر
از رسوم فرهنگی ـ اجتماعی برآمده باشد تا احکام اسلام (همو، 244؛ برای
کردها، نک : ادامۀ مقاله).
در اسلام
بنابر روایاتی هاجر، مادر
اسماعیل، نخستین زنی بود که ساره ختنه را بر او اعمال کرد و از
زمان ابراهیم ختنۀ زنان در میان اقوام سامی، عرب و شماری از مسلمانان
جهان سنت شد (جاحظ، ۷ / ۲۷؛ بلعمی، ۱ /
۲۰۶؛ روئال، 238). در اسلام آیه، سند و حدیث معتبری
بر تأیید ختنۀ زنان در دست نیست و بنابر قولی که صحت آن بر ما روشن نیست،
گویند پیامبراکرم (ص) به اُمعطیه، زنی که در مدینه
زنان را ختنه میکرده، گفته است: «چون زنی را ختنه کنی، از
اندام وی بسیار مبُر؛ لختکی بُر، تا روی او روشنتر بود و
چون شوی کند، شوی دوستتر بود، از بهر آنکه چون بسیار بُری،
او را جماع آرزو نکند» (بلعمی، همانجا؛ نیز نک : ابنقیم،
۱۳۱؛ جاحظ، ۷ / ۲۸). شماری از علما با
استناد به این قول و حدیثی که ختنۀ مردان را
«سنـت»، و ختنۀ زنان را «مَکرُمَه» (فضیلت) میشمرد، خفض را مغایر با
سنت (کلینی، ۶ / ۳۷) و گاه مستحب، و انجام آن را
نوعی کرامت و فضیلت برای زن و نوعی همسانی میان
مرد و زن دانستهاند (بیهقی، ۸ / ۳۲۵؛ بحرانی،
۲۵ / ۵۲، نیز برای اطلاعات بیشتر، نک
: ۵۳ بب ). برخی هم با استناد به این آیۀ شریفۀ قرآن،
از زبان شیطان که میگوید: « ... و به آنان فرمان میدهم
تا خلقت خدا را دگرگون سازند، و هرکس که به جای خدا شیطان را به دوستی
برگزیند، زیانی آشکار کرده است» (نساء / ۴ /
۱۱۹)، عمل ختنۀ دختران را تغییری در آفرینش خدا، و آن را عملی
اهریمنی و شیطانی میدانند (روئال، همانجا).
در مذاهب چهارگانۀ اهل تسنن،
مذهب حنفی، مالکی و حنبلی خفض را مکرمه، و شافعی واجب میشناسند
(همو، ۲۴۳ ). ختنۀ زنان را معمولاً تا پیش از هفتسالگی انجام میدهند
(قاضی نعمان، ۱ / ۱۲۴) و برخلاف ختنۀ مردان
آن را پوشیده و پنهان نگه میدارند و جشنی برای آن برپا
نمیکنند (ابنحاج، ۳ / ۲۹۶؛ ابنقیم،
۱۰۶؛ روئال، 246 238,). در توجیه این عمل نیز
میگویند که خفض از شدت شهوت و میل جنسی زنان میکاهد
و آرزو به مردان را در آنان کمتر میکند و برای آنها عفاف میآورد
(نک : جاحظ، ۷ / ۲۷- ۲۹؛ بلعمی، ۱ /
۲۰۵). در میان عربها در قدیم و این زمان در
برخی از جماعات مسلمان آسیا و مالزی، همچنین در میان
زنان عربتبار بصره و بغداد، دختران را مانند پسران ختنه میکردند (ERE, III / ۶۶۷؛
بالفور، (I / ۷۳۴ و هنوز هم کموبیش این کار را
انجام میدهند.
در جامعۀ عرب زن ختنهنشده
حقیر و زشتکار شناخته میشد و در فرهنگ این قوم کاربرد اصطلاح
«ابنالبَظراء»، یعنی پسر زنی که خروسۀ او ختنه نشده
(بَظراء: زنی که خروسۀ بزرگ دارد < زمخشری، ۲۰۲>) یا «ابناللَخناء»
(لَخناء: زن ختنهنشده)، یعنی پسر زن ختنه نشده، در مورد اشخاص، ناسزایی
بود برابر با «پسر فاحشه» بودن (EI2, IV / 913). از کتاب اغانی نقل
کردهاند که خالد بن عبدالله قسری را ــ که فرزند مادری مسیحی
یونانیتبار بود ــ «ابالبظراء» مینامیدند. خالد که از
این استناد توهینآمیز رنج میبرد، سرانجام تصمیم
گرفت که مادرش را ختنه کنند تا از بار سنگین این هجویه برهد
(برای نمونههای دیگری از این استنادها، نک :
همانجا).
در ایران
ختنۀ زنان در میان
برخی از قبایل عرب و ایلات و عشایر اقوام کرد و لر ایران
نیز گزارش شده است. قدیمترین گزارش از ختنۀ زنان
در میان لرهای ایران را فیلبرگ، مردمشناس هلندی،
در پژوهشهای خود در لرستان در ۱۳۱۴ ش /
۱۹۳۵ م میدهد و به ختنۀ دختران و
پسران به دست لوطیهای نوازندۀ دورهگرد اشاره میکند (ص
۲۳۴). بنابر نوشتۀ آراکلیان کردان هم دختران خود را ختنه میکردند (نک : ماسه،
I / 51، حاشیۀ 2). همچنین بنابر یک تحقیق میدانی در
روستای دزلی از توابع شهرستان سروآباد سنندج، تا چند دهه پیش
دختران را میان ۴ تا ۱۰ سالگی ختنه میکردند
(عرفانی، ۳).
اعراب سوسنگرد و آبادیهای
اطراف آن نیز بنابر گزارشی در ۱۳۲۷ ش، دختران
خود را به قصد حلالشدن در سن ۷ و ۸ سالگی به دست دلاکان زن
ختنه میکردند و خروسۀ آنها را میبریدند. خروسۀ بریدهشده
را تا هنگام ازدواج دختران نگه میداشتند و در روز ازدواج، آن را با نخی
به نشانۀ حلال شده بودن دختر از گردن او میآویختند. به هنگام مرگ
زنان نیز، غسالان ابتدا آنها را معاینه میکردند و در صورتی
که حلال و مسلمان شده بودند، آنها را غسل میدادند. زنانی هم که ختنه
نشده بودند، برای خانواده سرشکستگی میآوردند (دانشور،
۹۲).
۱. ۲. ۳.
بنابر گزارش گروه پزشکی مراکز
بهداشتی ـ درمانی شهر میناب در ۱۳۸۱ ش،
ختنه در میان زنان این منطقه به دو گونه یا درجه شیوع
داشت. طبق آمار تحقیقی گروه، از ۴۰۰ زن معاینه
ـ شده در این مراکز، ۲۴۴ زن ختنۀ درجۀ یک
و ۳۵ زن ختنۀ درجۀ دو شده بودند. زنان ختنهشده بیشتر از گروه زنان بیسواد یا
کمسواد و یا از فرهنگ پایین جامعه بودند (احدی،
۱۶، ۱۹).
پاکیزگی و بهداشت،کاهش نازایی،
کاهش مرگ و میر نوزاد هنگام زایمان، کاهش درد کمر در بزرگسالی،
کاهش مشکلات عصبی، افزایش لذت جنسی، سربهراه شدن و نجیب
ماندن، زیباترشدن اندام تناسلی، مسلمان واقعی شدن، دیرتر یائسه
شدن، شانس بیشتر برای ازدواج، و فرزندان سالم و پسر آوردن را از اثرات
مثبت ختنه میدانستند و میگفتند ختنهنشدن موجب رشد دستگاه تناسلی
زن، سمی شدن پارهای که میبرند و بر میدارند، و نجس و
ناپاک ماندن زن خواهد شد (همو، ۱۷- ۱۸).
جوامع افریقایی
در مصر
عمل ختنۀ زنان در مصر
باستان نوعی منسکِ گذار به شمار میرفته است و خاستگاه آن را میتوان
در اسطورههای ابتدایی مصریان و برخی از اقوام افریقایی
که به دوجنسیتی روح خدایانشان و انسان باور داشتند، مشاهده
کرد. این ارواح دوجنسی بر خصوصیات فیزیولوژیکی
در اندامهای تولید مثل پرتو میافکنند؛ به اینگونه که
روح زنانۀ مرد در پرهپوس (کلاهک چیندار پوستی) نرینۀ مرد،
و روح مردانۀ زن در کلیتوریس[۱] (خروسه) اندام زن جای دارد.
بنابراین ختنه کردن، پسران و دختران را به ترتیب از خصایل زنانه
و مردانه آزاد و رها میکند ( فرهنگ ... ، 184؛ IV /
914 EI2,؛ نیز
نک : بخش «ختنۀ مردان»، در همین مقاله). بنابر باور مردم مصر، دختران پس از ختنه میتوانند
مدعی شوند که زنی کامل و دارای توانایی برای
زندگی جنسی هستند. هنوز هم برخی از زنان مصر به زنی که
ختنه نشده است، به دیدۀ تحقیر مینگرند و او را همچون مرد به شمار میآورند (EI2،
همانجا). در مصر قابلگان ختنۀ زنان را پنهانی یا در حضور شماری از زنان مدعو انجام میدهند
و تمایل جامعه به حفظ عفت و بکارتِ زنان پیش از ازدواج را توجیهکنندۀ این
عمل میدانند (همانجا). پس از شک و تردیدهای فراوان در روایات
و احادیث در تجویز یا استحباب ختنۀ زنان در مصر و
مخالفتهای عمومی با این عمل، سرانجام محمد سید طنطاوی،
مفتی اعظم مصر در یک بیانیۀ رسمی در
۱۹۹۴ م / ۱۳۷۳ ش، هرگونه حدیث
در اجباری بودن یا تجویز ختنۀ زنان را به
چالش کشید و آنها را رد کرد (روئال، 237).
در سودان
در میان مسلمانان سودان طهور یا
خفض را به دو صورت انجام میدادهاند، یکی «انفیبیولاسیون»
یعنی گره و بخیهزدن «پرهپوس کلیتوریس» (کلاهک چیندار
پوستی خروسه) در اندام جنسی زنان که جنبۀ بسیار
عمومی داشته است، و دیگری «کلیتوریدکتومی[۲]»
یعنی بریدن و برداشتن تمامی یا پارهای از
خروسه. نوع عمل اول را به زبان محلی «ختنۀ فرعونی[۳]»
یا «ختنۀ سودانی[۴]» )به واسطۀ عمومیتش در کشور سودان)، و
نوع عمل دوم را « ختنۀ سُنَّه[۵]» میگویند. ختنۀ فرعونی
در سودان، سومالی، جیبوتی و بخشهایی از اتیوپی
اجرا میشود و نوع کلیتوریدکتومی در میان قبطیان
مسیحی مصر پیشینۀ تاریخی دراز دارد
(فلوهرلوبان، 96؛ ساندرز، I / 298؛ فرهنگ، ۱۸۴،
۴۷۸، ۷۶۲؛ نیز نک : فورد، I / 308).
بنابر تحقیقی در ۲۰۰۱ م تخمین زده شده
که حدود ۹۵٪ زنان سومالی، جیبوتی و مصر ختنه
شدهاند (همو،I / 307).
همانگونه که گفته شد، ختنه به شیوۀ فرعونی
شکلی همگانی و غالب در سودان بوده، و بنابر تحقیق فلوهرلوبان،
زمان آموزش خانگی دختران و پسران در سودان برای بر عهده گرفتن نقشهای
اجتماعی در آینده، سنین هفت یا هشتسالگی است که در
همین سالها نیز آنها را ختنه میکنند. ختنه و آموزش نشانههایی
از منـاسکِ گـذار دختـران و پسران از مـرحلۀ وابستگی
بـه دوران کودکی شمرده میشود. ازدواج در سودان پدیدهای
بسیار مهم است که در کانون زندگی مردم قرار دارد. فلوهرلوبان آیینهای
مربوط به مردانگی و زنانگی، به ویژه مناسک ختنه را در میان
سودانیها آکنده از نمادهایی وابسته به ازدواج میداند و
باور دارد که این آیینها بیش از پیوند با گذار از
کودکی با ازدواج در آینده پیوند دارند؛ مثلاً برای نمونه،
میگوید دختری را که در سودان قرار است ختنه کنند، «عروسه» مینامند
و مانند عروس او را لباس میپوشانند و با گوهرهای زرین میآرایند
و همچون عروس واقعی دست و پایش را حنا میبندند (ص 96, 136,
200).
مسلمانان سودان از لحاظ اجتماعی،
ختنۀ زنان را حفظ پاکیزگی و تضمین شخصیت اخلاقی
حسنۀ دختران توجیه میکنند. جدا از جنبههای اخلاقی،
ختنۀ زنان به غلط بخشی از اعمال و باورهای مربوط به شریعت یا
رفتاری مطابق با مسلم بودن تلقی شده است (همو،96 ).
مفتی سودان بنابر فتوایی
در ۱۹۳۹ م / ۱۳۱۸ ش، ختنۀ زنان
را عملی وحشیانه خواند و ضمن برشمردن پلیدیها و زیانهای
اجتماعی و آسیبشناسانۀ ختنه و اثرات بد آن بر زنان در طول زندگی، اعلام داشت که این
عمل اصل و ریشهای در اسلام نداشته، و در جهان اسلام و کشورهای
دیگر نیز هرگز شناخته نبوده است. همو ختنۀ زنان را فقط
با بریدن پارهای اندک از خروسه و نه بیشتر (به شیوۀ
سُنَّه) «مَندوب» (مطلوب) شمرده است و نه اجباری. ختنه بـه شیوۀ فرعونی
را هم نوعی ایجاد نقص عضو دانسته، و صریحاً آن را منع کرده است
(نک : همو، 96-97).
در سومالی
جامعۀ مسلمانان
سومالی دختران را برای ورود به جهان بزرگسالان ختنۀ نمادین
میکنند، یعنی به جای بریدن یا بخیهزدن[۶]
خروسه، روی آن با یک تکه چوب کوچک و سوزن خالی میگذارند
و به این عمل نمادین «سنت ختنه» میگویند. از اینرو،
در این جامعه زنان در دو قطب ختنهکرده یا ختنهنکرده قرار میگیرند
و خالگذاری عملی جایگزین برای بریدن یا
بخیهزدن خروسه میشود. شیوخ مذهبی سومالی هم که از
اجباری نبودن سنت ختنۀ زنان در اسلام آگاهی دارند، با بریدن و بخیهزدن خروسه
مخالف هستند (روئال، 240).
در هندوستان
ختنۀ زنان در میان
برخی قبایل هندوستان ازجمله قبایل پنجاب و قبایل مرزنشین
شمال غربی و محتملاً در میان مردم برخی جاهای دیگر
هند نیز معمول بوده است. در برخی از قبایل جاتِ مسلمانِ هند، نوک
خروسۀ شرمگاه زنان را نه با نگاه ارتقای عفت، بلکه برای عملی
مذهبی برمیدارند (شریف، 50). بنابر گزارشی، براهوییهای
هندوستان نیز زنان نازا را به قصد برطرف کردن نازایی و بچهدارشدن
ختنه میکنند. این رسم در ایالت بهاولپور، و در میان قبایل
ماری بلوچستان نیز متداول است (همو، 18, 50).
مآخذ
ابنحاج، محمد، المدخل، دارالفکر،
۱۴۰۱ ق / ۱۹۸۱ م؛ ابنقیم
جوزیه، محمد، تحفة المودود باحکام المولود، به کوشش عبدالمنعم عانی، بیروت،
۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ احدی،
هما و دیگران، «ختنۀ زنان در میناب: شیوع، آگاهی و نگرش»، مجلۀ
دانشگاه علوم پـزشکی و خدمـات بهداشتیـ درمانی قزوین،
۱۳۸۲ ش، شم ۲۸؛ بحرانی، یوسف،
الحدائق الناضرة، قم، ۱۴۰۹ ق؛ بلعمی، محمد، تاریخ،
به کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ بیهقی،
احمد، السنن الکبرى، بیروت، دارالفکر؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به کوشش
عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ ق /
۱۹۶۵ م؛ دانشور، محمود، دیدنیها و شنیدنیهای
ایران، تهران، بیتا؛ زمخشری، محمود، مقدمة الادب، تهران،
۱۳۸۶ ش؛ صفیپوری، عبدالرحیم، منتهی
الارب، تهران، ۱۲۹۷- ۱۲۹۸ ق؛
عرفانی، سامال، «پایان خفض»، تحقیقات میدانی،
۱۳۸۸ ش؛ فرهنگ پزشکی دورلند، ترجمۀ بهرام
قاضی جهان و آیدین تبریزی، تهران،
۱۳۸۶ ش؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغر
کریمی، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ قاضی نعمان،
دعائم الاسلام، به کوشش آصف فیضی، بیروت، بیتا؛ قرآن کریم؛
کلینی، محمد، الاصول من الکافی، به کوشش علیاکبر غفاری،
بیروت، ۱۴۰۱ ق؛ نیز:
Balfour, E., The Cyclopaedia of India
and of Eastern and Southern Asia ... , Graz, 1967; Britannica, 1989; EI2; ERE;
Fluehr-Lobban, C., Islamic Law and Society in the Sudan, London, 1987; Ford, P.
J., «Circumcision», International Encyclopaedia of Marriage and Family, ed. J.
J. Ponzetti, New York, 2003; Marranci, G., The Anthropology of Islam, Oxford,
2008; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Roald, A. S.,
Women in Islam: The Western Experience, London, 2001; Sanders, P.,
«Clitoridectomy», The Oxford Encyclopaedia of the Modern Islamic World, New
York, 1995; Sharif, J., Islam in India, or the Qānūn-i-Islām, tr.
G. A. Herklots, London, 1975.