تَمْثیل، از مسائل و موضوعات دانش
بیان (ه م). تمثیل در لغت به معنی مَثَل آوردن (صفیپوری،
۳-۴/ ۱۱۷۰)، تشبیه کردن (نفیسی،
۱/ ۹۶۴) و داستانی یا حدیثی را
به عنوان مثال بیان کردن آمده است. تمثیل به عنوان اصطلاحی بلاغی
و مسئلهای بیانی از دو دیدگاه بررسی میشود:
۱. از دیدگاه موضوعی
تمثیل بهعنوان اصطلاحی
بلاغی ـ بیانی در دو معنای عام و خاص به کار میرود:
الف ـ تمثیل در معنای عام
که مترادف با تشبیه (ه م) است و
هر معنی که از تشبیه اراده شود، از تمثیل نیز اراده میگردد.
کاربرد ریشۀ واژۀ تمثیل، یعنی «مِثْل» در معنای «شِبْه»( قاموس، ذیل
مِثل؛ طریحی، ۵/ ۴۷۱) نیز مؤید
همین معنا ست. به تعبیر اهل منطق، نسبت میان «تمثیل»، در
معنای عام، با «تشبیه»، نسبت تساوی است، یعنی که:
«هر تشبیهی، تمثیل است» و «هر تمثیلی تشبیه
محسوب میشود». این تساوی، معلول نقش مشابهت در صدور حکم، در
استدلال تمثیلی است (نک : نصیرالدین،
۳۳۳). بدین معنا که شرکت دادن دو جزئی در یک
حکم با وجه شَبَه یا قدرِ جامع میان آن دو (سبزواری، ۱/
۳۱۲)، مثل شرکت دادن شراب خرما و خمر در حرام بودن به سبب مستیآوری
چونان تشبیه دو پدیدۀ جزئی به سبب همانندی خیالی یا وجه شَبَه خیالی
آن دو ست. چنانکه، مثلاً «قامت معشوق» و «سرو» را به سبب همانندیشان در
«موزون بودن»، به اندام و موزون میشماریم و به صدور حکم موزونیت
در باب «قامت معشوق» مبادرت میورزیم. چنین است که میتوان
تمثیل را به صفت «شعری» و «هنری» موصوف کرد و تشبیه «ابروی
معشوق» (مشبّه) به «محراب» (مشبهٌبه) با وجه شَبَه «خمیدگی، انحنا و
بایستۀ سجده شدن» را در بیت «حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر/ که
دعایی ز سر صدق جز آنجا نکنی» (حافظ، غزل
۴۸۰، بیت ۷)، تمثیلی شعری یا
تمثیلی هنری به شمار آورد. بر این بنیاد است که
تهانوی ضمن طبقهبندی تمثیل، به ترادف تمثیل و تشبیه
در نظر زمخشری اشاره میکند (۲/ ۱۳۴۴)
و صاحب کلیات العلوم بر این معنا تأکید میورزد که کتب
تفسیر، بهویژه تفسیر الکشاف زمخشری آکنده از نمونههای
تمثیل در معنای تشبیه است (ابوالبقاء، ۲/ ۷۴)
و طریحی (همانجا) با گزارش خود این ترادف را مورد تأیید
قرار میدهد. در اسرارالبلاغه ضمن تصریح بدین معنا آمده است که
تشبیه، عام و تمثیل اخص است (جرجانی، ۸۴). همچنین
در طبقهبندی تمثیل بهمفرد مثل تشبیه «کلام به عسل در شیرینی»،
و مرکب مثلِ «در دست گرفتن آب» (امر ناممکن = کار بیهوده) (همو،
۸۵)، بر ترادف تمثیل در معنای عام آن، با تشبیه تأکید
میشود.
ب ـ تمثیل در معنای خاص
که شامل ۳ صنعت است: تشبیهِ
تمثیل، استعارۀ تمثیلیه، و داستان تمثیلی، که بنیاد این
هر دو نیز تشبیه است و این از آن رو ست که به گواهی آثار
درجه اول بلاغی، از جمله اسرارالبلاغه، مفتاح العلوم، الایضاح والتلخیص،
مطول و شرح المختصر تمثیل دو گونه است: تشبیه تمثیل، و استعارۀ تمثیلیه
یا تمثیل بر سبیل استعاره (جرجانی، ۸۴،
۲۱۹-۲۲۰؛ سکاکی،
۱۴۸-۱۴۹؛ خطیب، الایضاح،
۳۱۲-۳۱۵، التلخیص،
۲۷۴، ۳۲۲-۳۲۴؛ تفتازانی،
المطول، ۳۳۹، ۳۸۰-۳۸۱،
شرح...، ۱۶۹). در کشاف اصطلاحات الفنون و کلیات العلوم نیز
تصریح شده است که تمثیل در معنای خاص، تشبیه تمثیل
و استعارۀ تمثیلیه را دربر میگیرد (تهانوی، همانجا؛
ابوالبقاء، ۲/ ۷۴-۷۵). در آثار بلاغی قدما از
«داستان تمثیلی» سخنی در میان نیست، اما آثار ادبی
از جمله کلیله و دمنه، مرزباننامه و انوار سهیلی و آثار عرفانی
مثل حدیقة الحقیقة، منطقالطیر و مثنوی معنوی آکنده
از داستانهای تمثیلی است و این از آن رو ست که در نظر
قدما برترین و مؤثرترین شیوۀ تعلیم و
تربیت، روش تمثیلی و به تعبیر مولوی در مثنوی
(ج ۲، بیت ۳۶۲۲) جُستن حقیقت در دل
افسانهها و بازیافتن «دانۀ معنی از پیمانهها» ست (برای نمونه، نک : عطار،
۲۲، ۲۹-۳۰، ۳۲).
استفاده از داستان تمثیلی
در ادبیات فارسی، بهویژه در آثار اخلاقی و حکمی و
عرفانی چنان رایج بوده است که نظریهپردازان بلاغی آن را
امری بدیهی میانگاشتهاند و پرداختن بدان را از نوع
پرداختن به بدیهیات میشمردهاند و بسا که تبیین
بلاغی آن را امری زاید میشمردهاند! و بدینسان از
«داستان تمثیلی» در جنب دوگونۀ تمثیل دیگر، یعنی
تشبیه تمثیل و استعارۀ تمثیلیه، سخنی در میان نیاوردهاند. نتیجۀ سخن
آنکه تمثیل در معنای خاص ۳ گونه است: تشبیه تمثیل،
استعارۀ تمثیلیه، و داستان تمثیلی:
۱. تشبیه تمثیل
تشبیهی است که وجه شبه آن
از یک مجموعه، یا از امور متعدد وابسته به یکدیگر انتزاع
شود (جرجانی، ۲۲۰؛ فخرالدین،
۲۲۹-۲۳۰) و در پرتو نوعی تأویل
شکل گیرد (همو، ۸۲). مراد از این سخن آن است که در تشبیه
تمثیل، وجه شبه دارای دو ویژگی است: مرکب (ابوالبقاء،
۲/ ۷۴) و عقلی (جرجانی، ۲۲۳).
سکاکی با افزودن قید «غیرحقیقی» به تعریف
جرجانی، تشبیه تمثیل را تشبیهی میشمارد که
وجه شبه آن وصفی غیرحقیقی است که از امور متعدد انتزاع میشود
(ص ۱۴۸). خطیب قزوینی تصریح میکند
که قید «غیرحقیقی» افزودۀ سکاکی
است ( التلخیص، ۲۷۴). تفتازانی با نادیده
گرفتن قید «غیرحقیقی» تشبیه تمثیل را به پیروی
از جرجانی، تشبیهی معرفی میکند که وجه شبه آن از
امور متعدد انتزاع میگردد ( المطول، ۳۳۹، شرح، همانجا).
از جمله مثالهای تشبیه تمثیل در زبان عربی، یکی
این آیۀ قرآن کریم است: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوا التّوریٰةَ
ثُمَّ لَمْ یَحْمِلوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ اَسْفاراً... :
آنان که تورات را با خود دارند و معنای آن را در نمییابند، به
خری میمانند که بار کتاب میکشد» (جمعه/ ۶۲/
۵). ارکان تشبیه در این آیه بدین شرح است: مشبَّه:
الَّذینَ حُمِّلوا التّوریٰةَ ثُمّ لَمْ یَحْمِلوها؛
مشبهٌبه: الحِمارِ یَحْمِلُ اَسْفاراً؛ وجه شبه: رنج بیهوده بردن و
نفهمیدن و بهره نگرفتن، که از امور متعدد انتزاع شده است.
بجز این آیه تشبیه
«خورشید بر پهنۀ آسمان» (مشبه) به «آیینهای در دست لرزان» (مشبهٌبه):
[تشبیهُ] الشَّمْسِ بالمِراةِ فی کَفِّ الاَشَلِّ» با وجه شبه
«پراکنده شدن نور همراه با حرکت و لرزش» نیز از جمله مثالهایی
است که در کتب بلاغی قدما و پیروان آنان تکرار شده است (برای
نمونه، نک : سکاکی، ۱۴۹؛ خطیب، الایضاح،
۲۳۲، التلخیص،
۲۵۵-۲۵۶؛ تفتازانی، المطول،
۳۳۶، ۳۳۹، شرح، همانجا؛ فخرالدین،
۲۲۴؛ رجایی، ۲۷۹؛ همایی،
۱۴۳، ۱۴۹، ۱۶۴).
در زبان فارسی، بیت معروفِ
«عمر برف است و آفتاب تموز/ اندکی مانده، خواجه غرّه هنوز» (سعدی،
۳۱) از جمله مثالهای تشبیه تمثیل است: عمر = مشبه؛
برف مقارن آفتاب تموز (تابستان) = مشبهٌبه؛ هیئتی که از «تقارن برف و
آفتاب تموز» از یک سو و «عمر در گذر حیات» از سوی دیگر
انتزاع میشود و در نهایت سرعت زوال را به ذهن متبادر میکند =
وجه شبه (نیز نک : آق اولی، ۱۴۸).
نیز این دو بیت مسعود
سعد (۲/ ۸۴۹) از شواهد گویای صنعت تشبیه
تمثیل است: «آگاه نیست آدمی از گشت روزگار/ شادان همی نشیند
و غافل همی رود»، «ماند بدان که باشد بر کشتیای روان/ پندارد
او ست ساکن و ساحل همی رود». در این ابیات: مشبه = غفلت انسان
از گذشت زمان؛ مشبهٌبه = نشستن آدمی در کشتی با این پندار که
او خود، ساکن و ساحل در حرکت است؛ ادات = ماند بدان؛ وجه شبه = غفلت حاصل از توهم.
شمیسا (بیان،
۱۰۴-۱۰۵) پس از بحث در باب تشبیه تمثیل
و تشبیه مرکب و استشهاد به ابیات مسعودسعد نتیجه میگیرد
که: اولاً، در تشبیه تمثیل، مشبهٌبه جنبۀ مَثَل یا
حکایت دارد؛ ثانیاً، مشبـه، امری معقول و مرکب و مشبهٌبـه ــ
کـه برای تقریر و اثبـات مشبـه مورد استفـاده قـرار مـیگیـرد
ــ امری مرکب و محسوس است؛ ثالثاً، ادات تشبیه تأویل میشود
به تعبیرهایی چون «به این میماند» یا «بدان
ماند». با این همه، به نظر میرسد که اگر تشبیه مرکب به مرکب را
از منظر وجه شبه مورد توجه قرار دهیم، وجه شبه، منتزع از امور متعدد و مصداق
تشبیه تمثیل خواهد بود، چنانکه در بیتی از حافظ (غزل
۳۶، بیت ۳): «در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست؟/
نقطۀ دوده که در حلقۀ جیم افتاده است»، به لحاظ مرکب بودن طرفین تشبیه، تشبیه
مرکب است، اما اگر آن را از منظر وجه شبه بنگریم و از یک سو «هیئت
زلف خمیده بر رخسار آراسته به خال سیاه» (مشبه) و از سوی دیگر
«هیئت حرف ج با نقطۀ سیاه قرار گرفته در حلقۀ آن» (مشبهٌبه) را از نظر بگذرانیم،
وجه شبه، هیئتی خواهد بود منتزع از امور متعدد که مصداق تشبیه
تمثیل است.
۲. استعارۀ تمثیلیه
(= تمثیل)
گونۀ دوم تمثیل
در معنای خاص، استعارهای است مصرّحه از نوع استعارههای مرکب
(= جملۀ هنری = مجازی) که همانند دیگر استعارههای
مصرحه، در پی ذکر مستعارٌ منه (مشبهٌبه) و حذف مستعارٌ له (مشبه) حاصل میشود،
از آنجا که استعاره مبتنی است بر تشبیه (نک : تفتازانی، المطول،
۳۰۹، شرح، ۱۶۹) و به دنبال ذکر یکی
از دو طرف تشبیه (مشبه یا مشبهٌبه) و ارادۀ طرف دیگر
به بار میآید و ادعا میشود که مشبه (مثلاً ابرو) از جنس مشبهٌبه
(مثلاً محراب) و از جمله مصادیق آن است (نک : سکاکی،
۱۵۶، خطیب، التلخیص، ۳۳۰، الایضاح،
۳۲۱). استعارۀ تمثیلیه نیز استعارهای است که با حذف مشبه در
تشبیه تمثیل شکل میگیرد. بدین ترتیب که چون
مشبه و مشبهٌبه در تشبیه تمثیل، مرکب (= جمله) است، استعارۀ تمثیلیه
ــ که از آن به تمثیل و مجاز مرکب بالاستـعـاره نیـز تعبیر میشـود
ــ جملهای است هنری (= مجازی = استعاری) که به علاقۀ
مشابهت، در غیر ما وُضِعَ لَه به کار رفته است و وجه شبه یا جامع آن،
صورتی است ذهنی که از امور متعدد انتزاع شده است. چنانکه اگر بخش اول
آیۀ «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوا التّوریٰةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلوها
(مشبه)، کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ اَسْفاراً» (مشبهٌبه) را حذف کنیم
«الحِمارُ یَحْمِلُ اَسْفاراً = خری است که بار کتاب میکشد»،
استعارۀ مرکبۀ تمثیلیه خواهد بود. چنانکه اکنون در زبان فارسی تعبیر
«حامل الاسفار» یا «چارپایی بر او کتابی چند» (سعدی،
۱۷۲) تعبیری است استعاری از دریافت
نکردن و بهره نگرفتن.
از جمله مثالهای معروف این
گونه استعاره در زبان و ادب عربی این مثال است: «اِنّی اَراکَ
تُقَدِّمُ رِجْلاً و تُؤَخِّرُ اُخرى: میبینم که گامی به پیش
مینهی و گامی به پس» (مشبهٌبه) یعنی «تو را دودل
میبینم» (مشبه محذوف). این مثال در کنار مثالهای دیگر
در کتب بلاغی به زبان عربی (برای نمونه، نک : خطیب،
التلخیص، ۳۱۲-۳۱۴، الایضاح،
۳۱۲-۳۱۵؛ تفتازانی، المطول،
۳۸۰-۳۸۱، شرح،
۱۶۹-۱۷۰) و نیز در کتب فارسی که
براساس کتب عربی، به ویژه براساس المطول و شرح المختصر نگارش یافته،
تکرار شده است (برای نمونه، نک : رجایی،
۲۸۰-۲۸۱؛ تقوی، نصرالله،
۱۹۱؛ همایی، ۱۹۰).
زبان فارسی آکنده و آمیخته
است با تعبیرها و جملههای هنری با معانی مجازی که
تسامحاً و توسعاً از آنها به کنایه (ه م) تعبیر میشود (نک :
همایی، ۲۰۶) و بیگمان بسیاری از
آنها به طور عام، استعارۀ مرکبه و به طور خاص تمثیل یا استعارۀ تمثیلیه
به شمار مـیآید (نک : میـرزانیـا، جمـ )؛ چـراکه اینگونه
جملهها، برخلاف کنایه و همانند استعاره نه بر معنای اصلی و
ظاهری، که بر معنایی دیگر دلالت دارد که به قول صاحب
المعجم «چون شاعر خواهد که به معنیای اشارتی کند، لفظی
چند که دلالت بر معنیای دیگر کند، بیارد و آن را مثال
معنی مقصود سازد» (شمسقیس، ۲۷۳) که تمثیل،
ادای معنی مقصود است با الفاظی که به ظاهر، معنایی
دیگر دارند (معزی، ۱۸۸). از این گونه است
«باد پیمودن» (= مشبهٌبه = مستعارٌ منه) به معنی «کار بیهوده و
بیحاصل کردن» (= مشبه = مستعارٌ له) در بیتی از حافظ (غزل
۴، بیت ۶): «چو با حبیب نشینی و باده پیمایی/
به یاد دار محبّان بادپیما را»، و «باد در چنگ بودن» (= مشبهٌ به) به
معنی «بیحاصل بودن» در بیتی از سعدی (ص
۴۳۸): «به یادگار کسی دامن نسیم صبا/ گرفتهایم
و دریغا که باد در چنگ است»؛ چنین است تعبیراتی چون: «تکیه
بر آب کردن» (سنایی، ۴۳۷)؛ «گره به باد زدن» (حافظ،
غزل ۸۸، بیت ۷)؛ و امثال آنها که همگی معنایی
دیگر دارند و استعارۀ مرکبۀ تمثیلیه به شمار میآیند.
استعارۀ مرکبه و تمثیلیه
از استعارۀ مرکبه گاه به
تمثیل و گاه به استعارۀ تمثیلیه تعبیر شده است. یعنی که نسبت آن
دو را تسامحاً یا توسعاً نسبت تساوی دانستهاند (برای نمونه، نک
: تفتازانی، المطول، ۳۷۹، شرح، همانجا). تأمل در شواهد
استعارۀ مرکبه و نیز تأمل در سخنان علمای دانش بیان روشن میسازد
که نسبت میان استعارۀ مرکبه و استعارۀ تمثیلیه، نسبت عموم و خصوص مطلق است، یعنی هر
استعارۀ تمثیلیه، استعارۀ مرکبه نیز هست، اما تنها
برخی از استعارههای مرکبه، استعارۀ تمثیلیه
محسوب میشود و آن استعارۀ مرکبهای است که شایع شده، بر سر زبانها افتاده، و به مَثَل
(ضربالمثل) بَدَل شده است و این از آن رو ست که مثلها، ضربالمثلها، یا
مثلهای سایر (امثال سائره) که مصداق بارز «لفظِ اندک و معنی بسیار»
(حافظ، غزل ۲۴۵، بیت ۸) و نیز مصداق «خَیْرُ
الکَلامِ ما قَلَّ وَ دَلَّ» (نظامی، ۲۱؛ نیز نک :
دهخدا، ۲/ ۷۶۷) به شمار میآیند، جملههای
هنری و تعبیرهای استعاریاند و استعارههای تمثیلیه
محسوب میشوند (سکاکی، ۱۴۹). چنین است که اگر
شاعر از امثال بهره بگیرد و ضربالمثلی را هنرمندانه وارد شعر خود
کند، یا چنان هنرمندانه و موجَز و مؤثر بسراید که سخنش به مَثَل تبدیل
شود و بر سر زبانها افتد، چنین سرودهای از منظر دانش بدیع (ه
م) آراسته به صنعت ارسال المثل (ه م) است و از دیدگاه دانش بیان
استعارۀ مرکبۀ تمثیلیه به شمار میآید (نک : خطیب،
التلخیص، ۳۲۴، الایضاح، ۳۱۵؛
تفتازانی، المطول، ۳۸۰، شرح، ۱۷۰).
صاحب المعجم تصریح میکند
که تمثیل «از جملۀ استعارات است» و میافزاید: «الاّ آنکه این نوع،
استعارتی است به طریق مثال» (شمسقیس، همانجا؛ نیز نک :
حسینی، ۲۶۰-۲۶۱). بر این
بنیاد است که «گره به باد زدن» و «تکیه بر آب کردن» استعارۀ مرکبۀ تمثیلیه
به شمار میآید، اما فیالمثل «دیده دریا کردن» (=
بسیار گریستن) (حافظ، غزل ۳۴۸، بیت ۱)،
تنها استعارۀ مرکبه محسوب میشود.
۳. داستان تمثیلی
گونۀ سوم تمثیل
در معنای خاص، داستان تمثیلی[۱] است. داستان تمثیلی،
به مثابۀ یک ضربالمثل (مَثَل سایر) و بر روی هم مشبهٌبه یا
مستعارٌ مِنهی است که جانشین مشبه یا مستعارٌله محذوف شده است.
چنانکه، مثلاً داستان تمثیلی «پیل اندر خانۀ تاریک»،
مشبهٌ به؛ «حقیقت مبهم دور از دسترس» (مشبه) است و لمسکنندگان اندامهای
پیل، همان جویندگان حقیقتاند که میکوشند تا از طریق
حس و عقل، ره به حقیقت برند و نمیتوانند (مولوی، ج ۳، بیتهای
۱۲۵۹-۱۲۷۰). بدین ترتیب
داستان تمثیلی نیز همانند استعارۀ تمثیلیه،
گذشته از معنای ظاهری که مراد و مقصود نیست، دارای معنایی
دیگر، یعنی معنایی باطنی و کلی نیز
هست؛ معنایی که آن سوی واژههای نمادین و رمزآمیز
(سمبلیک) نهان است و مراد و مقصود گوینده به شمار میآید.
طبقهبندی
داستانهای تمثیلی را
بر اساس معنی و محتوای داستان و نیز بر اساس نوع شخصیتهای
داستان میتوان تقسیم کرد:
الف ـ بر اساس معنی و محتوا
تمثیل یا داستان تمثیلی
شامل «تمثیل تاریخی و سیاسی» و «تمثیل آراء و
عقاید» است که در گونۀ نخست، شخصیتها و حوادث تاریخی و سیاسی از
سوی شخصیتهای داستان مُمَثَّل میشود و در گونۀ دوم،
مفاهیم انتزاعی و مجرَّد مُمَثَّل میگردد و آموزههای عقیدهای
ترویج میشود.
ب ـ بـر اساس نـوع شخصیتها
تمثیل یـا داستان تمثیلی
دو گونه است: یک ـ تمثیل انسانی (پارابل[۲])، یعنی
داستانهایی که قهرمانان آنها شخصیتهای انسانی هستند
که با شیوۀ مثل گفتن و مثل آوردن، هدفهای دینی و اخلاقی را
دنبال میکنند و میکوشند تا خواننده و شنونده را متنبّه سازند و از
خواب غفلت بیدار کنند. اندرزهایی که از حضرت عیسى(ع)، در
قالب داستانهایی کوتاه، یا به صورت مثلها، در انجیلهای
چهارگانه نقل شده است، نمونههای برجستۀ تمثیل
انسانی (پارابل) به شمار آمده است (ایبرمز، ۶-۷؛ کادن،
۲۴-۲۵؛ نیز نک : شمیسا، انواع... ،
۲۸۹؛ تقوی، محمد، ۹۴-۹۵). از جملۀ این
داستانها یا مثل آوردنها «تمثیل درخت انجیر» است «که شخصی
درخت انجیری در باغ خود کاشت و چون میوه نداد، به باغبان گفت آن
را ببُرد، اما باغبان یک سال دیگر مهلت خواست تا به درخت کود بدهد و
اگر میوه نداد آن را برکَنَد» (انجیل لوقا، ۱۳:
۵-۱۲). در این داستان، درخت انجیر، مُمَثّل یا
نماد مردم گناهکار است که خداوند به آنان مهلت میدهد و چون اصلاح نشوند،
نابودشان میسازد. چنین است داستان گوسفند گم شده که نمادگمراهان است
و تلاش برای یافتن آن که بیانی است تمثیلی از
کوشش در جهت ارشادگمراهان (همان، ۱۵: ۴-۷).
در قرآن مجید، مثلاً آیۀ
«مَثَلُ الَّدینَ حُمِّلوا التّوریٰة...»، در آثار عرفانی
ـ اخلاقی و به طورکلی در داستانهای مذهبی که با هدف تنبیه
غافلان نوشته شده است، تمثیل انسانی یا پارابل بسیار است.
دو ـ تمثیل حیوانی (فابل[۳]) داستانی است تعلیمی
یا اخلاقی، منظوم یا منثور که غالب شخصیتهای آن حیواناتاند.
در اینگونه داستانها، حیوانات مُمَثل یا نماد انساناند و
همانند انسان رفتار میکنند. در تمثیل حیوانی دو هدف
دنبال میشود: نخست، تعلیم اصلی اخلاقی، در داستانهای
اخلاقی، یا اصلی عرفانی، در داستانهای عرفانی؛
دوم، نقد اجتماعی ـ سیاسی در داستانهایی که حال و
هوای سیاسی ـ اجتماعی دارد (ایبرمز، ۶؛ کادن،
همانجا؛ نیز نک : تقوی، محمد، ۹۲-۹۳؛ شمیسا،
انواع، ۲۸۸-۲۹۲). نمونههای این
گونه تمثیل را در کتب منظوم و منثور عرفانی و اخلاقی میتوان
بازجست. در داستانهای کلیله و دمنه و مرزباننامه هدفهای دوگانۀ تمثیل
حیوانی آشکار است، به عنوان مثال داستان معروف «شیر وگاو»،
آکنده از تعالیم اخلاقی و نقدسیاسی ـ اجتماعی است
(نک : کلیله و دمنه،۵۹ بب ).
داستانهای تمثیلی،
رمزآمیز و نمادین است؛ چرا که تمثیل بدون رمز و نماد، تمثیلی
تمام نیست. در داستانهای تمثیلی، گاه گوینده، خود،
رمزها را میگشاید و معانی باطنی را آشکار میسازد
و گاه گشودن رمز به خواننده واگذار میشود. در برخی از داستانهای
کلیله و دمنه این رمزگشایی در پی ذکر تعبیر
«این مَثَل بدان آوردم» صورت میپذیرد (برای نمونه، نک :
ص ۷۹). چنین است آنجا که مولوی در پی ذکر سخن پیامبر
(ص) مبنی بر اینکه «نباید از سرمای بهار تن بپوشند، اما
از سردی خزان باید گریخت» (نک : ج ۱، بیتهای
۲۰۴۶- ۲۰۴۸)، خود به تأویل
«خزان» و «بهار» میپردازد و دست به رمزگشایی میزند و میگوید:
«آن خزان نزد خدا نَفْس و هوا ست» (ج ۱، بیت
۲۰۵۱) و میافزاید: «پس به تأویل این
بود کانفاس پاک / چون بهار ست و حیات برگ و تاک» (ج ۱، بیت
۲۰۵۴). نیز چنین است در داستان «پیل
اندرخانۀ تاریک...» که در پایان داستان اینگونه رمزگشایی
میشود: «چشم حس همچون کف دست است و بس / نیست کف را بر همۀ او [=
پیل] دست رس» (ج ۳، بیت ۱۲۶۹).
در برابر این رمزگشایی،
گاه گشودن رمز به خواننده واگذار میشود. چنانکه عطار رمز داستان تمثیلی
بوتیمار را نمیگشاید و خواننده خود باید به مدد قرینههای
معنایی دریابد که بوتیمار، مُمَثَّل و نماد مردم دون همتی
است که به اندک خرسندند (ص ۵۵). چنین است داستان روباهی
که طبلی دید که به هنگام وزش باد آوازی سهمناک از آن به گوش میرسید
و پنداشت که گوشتی پرچرب است و تلاش کرد و آن را بر درید و جز پوستی
نیافت (نک : کلیله و دمنه، ۷۰-۷۱). در این
داستان، روباه = رمز آنان که فریب ظاهری فریبنده را میخورند؛
طبل = رمز آنچه ظاهری فریبنده دارد؛ تلاش روباه = تعبیری
کنایی از تلاشی بیهوده؛ نتیجۀ داستان = ضربالمثلِ
«فلان طبلی میان تهی یا توخالی است» و توصیه
= بر بنیاد ظاهر حکم نباید کرد.
۲. از دیدگاه تاریخی
سیرتاریخی تمثیل
و تحول آن به طور عام، بخشی از سیر تاریخی دانش بیان
است و به طور خاص، بخشی از سیر تاریخی و تحول صنعت تشبیه.
دانشمندان دانشهای بلاغی که بیشتر آنها ایرانی
بودند، مسائل بلاغت را نخست، به زبان عربی نوشتند که زبان قرآن بود و کوشیدند
تا از رمز و راز بلاغی قرآن پرده برگیرند، و سپس از زبان فارسی
در کار نوشتن مسائل بلاغی بهره جستند. به همین سبب در بحث تاریخی
از تمثیل، چونان دیگر مباحث بلاغی (نک : ه د، بلاغت) و بیانی
(نک : ه د، بیان)، ناگزیریم جستوجو را نخست، در منابع
بلاغی عربی و سپس در آثار بلاغی به زبان فارسی دنبال کنیم:
الف ـ منابع بلاغی عربی
در میان منابع بلاغی به
زبان عربی، ۶ اثر از اهمیت ویژهای برخوردار است:
نخست، اسرار البلاغۀ جرجانی که در آن برخی از دانشهای بلاغی استقلال
مییابند؛ دوم، مفتـاحالعلـوم سکـاکـی کـه در آن علـوم ــ از
جمله علوم بلاغی ــ تنظیم و طبقهبندی میشود؛ سوم، التلخیص
والایضاح خطیب قزوینی که در آنها مفتاح العلوم، تلخیص
میشود و با توجه به آراء جرجانی مسائل بلاغی تکمیل میگردد؛
چهارم، المطول و شرح المختصر تفتازانی، که شروح مفصل و مختصر التلخیص
است و در آنها آراء بلاغی تثبیت و تکمیل میشود و شرح و
گسترش مییابد. میتوان اسرار البلاغه را در یک سو، و دیگر
آثار برشمرده شده را در سوی دیگر قرار داد؛ چرا که اسرار البلاغه جلوهگاه
مکتب پویای بلاغی است که در آن گذشته از تعریف و ذکر
شاهد، تحلیل منتقدانه و به تعبیر امروز سبکشناسانه جایگاهی
خاص دارد. هر چند از عصر سکاکی تنظیم و طبقهبندی مسائل بلاغی
صورت میگیرد و از عصر خطیب تا عصر تفتازانی مسائل بلاغی
صورت منظم درسی (کلاسیک) مییابد، اما آن پویایی
جای خود را به گونهای ایستایی میدهد که در
آن از تحلیلهای منتقدانه و سبکشناسانه خبری نیست. بر این
اساس در اسرار البلاغه با اطنابی سودمند که حاصل نقد و تحلیل است،
سروکار داریم و در آثار بعدی با ایجازی مُخلّ که از جای
خالی نقد و تحلیل حکایت میکند.
جرجانی حدود ثلث کتاب خود را به
طور مستقیم و غیرمستقیم به مباحث مربوط به تمثیل اختصاص
داده است. وی از دیدگاهی فلسفی و از منظری تحلیلی
به موضوع مینگرد و ضمن تجزیه و تحلیل شواهد مختلف، مطالبی
دقیق و سودمند به دست میدهد؛ میپرسد: «تمثیل چیست
و برای چیست؟». در تبیین چیستی تمثیل
آن را با تشبیه میسنجد (نک : ص ۸۰،
۸۴-۸۸، ۲۱۸-۲۱۹)؛ از
تمثیل و تعقید (نک : ص
۱۲۷-۱۳۱)، و از جمع بین تشبیه و
تمثیل سخن به میان میآورد (نک : ص
۹۲-۱۰۱). و بدینسان از چیستی
(ماهیت) تمثیل پرده برمیگیرد. نیز در پاسخ به
پرسشِ «برای چیست؟»، از کاربردهای هنری تمثیل (نک
: ص ۱۰۱-۱۰۲)، از تأثیر تمثیل در
روح و جان شنونده و نیز از فلسفۀ تمثیل بحث و گفتوگو میکند.
در بحث از فلسفۀ تمثیل، از رمز و راز تأثیر این هنر سخن در میان
میآورد (نک : ص ۱۰۲-۱۱۶). جرجانی
در تمام این مباحث به طرح و تحلیل شواهد گوناگون میپردازد تا
سخنانش در حد تعریف و نظریهپردازی باقی نماند.
اما ایجاز مُخلّ، یعنی
گزارشی که با سکاکی، از تمثیل (چونان دیگر مسائل بلاغی)
آغاز میشود و با خطیب قزوینی و سرانجام با تفتازانی
ادامه مییابد. در این گزارشها با تمام ارزش غیرقابل
انکارشان، پویایی جای خود را به ایستایی
میدهد، تحلیلهای جرجانی از چیستی و چرایی
تمثیل به فراموشی سپرده میشود و تنها نسبت عام و خاص میان
تشبیه و تمثیل (جرجانی، ۸۴، ۲۲۱)
و انتزاع وجه شبه از طریق تأویل (همو، ۸۲-۸۳)
یا انتزاع وجه شبه از امور متعدد (تفتازانی، المطول،
۳۳۹) و به تعبیر جرجانی (ص ۲۱۷-
۲۱۸) گرفتن وجه شبه از حال یک کلمه و غیر آن، مورد
توجه قرار میگیرد. سکاکی با افزودن قید «غیرحقیقی»
و به تعبیر دقیقتر قید «غیرحقیقی حسی»،
وجه شبه تشبیه تمثیل را عقلی یا اعتباری معرفی
میکند و برخلاف جمهور، تشبیههای تمثیلی دارای
وجه شبه حسی منتزع از امور متعدد را تشبیه تمثیل به شمار نمیآورد
(سکاکی، ۱۴۸-۱۴۹؛ تفتازانی،
المطول، همانجا، شرح، ۱۶۹؛ مازندرانی،
۲۶۲).
خطیب در جریان تنقیح
و تلخیص مفتاحالعلوم، در این باب، جانبِ جرجانی را گرفت و سپس
تفتازانی و دیگران از وی تبعیت کردند و تعریف تشبیه
تمثیل با عبارتِ «تشبیهی که وجه شبه آن از امور متعدد منتزع
شود»، به عنوان نظر جمهور پذیرفته شد و به تعبیر مازندرانی
(همانجا) «اصطلاح انسب» به شمار آمد.
ب ـ منابع فارسی
کتب بلاغی به زبان فارسی
دوگونه است: نخست کتابهایی که از دوران صفویه، به ویژه در
شبه قارۀ هند و سپس از حدود یک سده پیش در ایران، بر اساس
المطول و شرح المختصر تفتازانی فراهم آمده است، مثل عطیۀ کبرى،
تألیف خان آرزو؛ حدائق البلاغه، از فقیر دهلوی؛ هنجار گفتار، تألیف
نصرالله تقوی؛ معالم البلاغه، تألیف محمد خلیل رجایی
و جز اینها. در این گونه کتابها بحث تمثیل، به همان صورتی
که در آثار تفتازانی مطرح شده، آمده است. با این تفاوت که شواهدی
هم از شعر (غالباً) و نثر (گاه گاه) فارسی بدان افزوده شده است. دوم، آثاری
که بلاغتنگاران از عصر رادویانی (سدۀ ۵ ق)
تاکنون به زبان فارسی تألیف کردهاند. در آثار تألیفی
قدما، یعنی ترجمان البلاغه و حدائق السحر، والمعجم یا سخنی
در باب تمثیل در میان نیست، یا گزارشهایی
کوتاه هست، آن هم غالباً در بحث ارسال المثل (نک : رادویانی،۸۳-۸۵؛
رشید وطواط، ۵۵-۵۶). تنها در المعجم و احیاناً
در برخی از آثار متأثر از این کتاب، مثل بدایع الصنایع
گزارشی کوتاه از تمثیل در معنای استعارۀ تمثیلیه
است (شمسقیس، ۲۷۳؛ حسینی،۲۶۰-۲۶۱).
و اما از داستان تمثیلی، به
عنوان صنعتی از صنایع در هیچ یک از آثار، اعم از عربی
و فارسی، سخنی در میان نیست و این در حالی
است که آثار ادبی ـ اخلاقی و آثار ادبی ـ عرفانی به زبان
فارسی آکنده از داستانهای تمثیلی است. سبب این امر یا
واپسماندگی نظریهپردازان بلاغی نسبت به پیشتازان شاعران
بزرگ است (نک : دادبه، ۱۰)، یا بداهت موضوع! که علت نخستین
معقولتر مینماید. در پی تحول دانش بیان در روزگار معاصر
(نک : ه د، بیان) و توجهکردن بلاغتنگاران به مباحث و مسائل تازه، تحت
تأثیر تلاشهای محققان فرنگی، به «داستان تمثیلی» نیز
توجه شد و دو تن با نگاهی نو از تمثیل و نیز از داستان تمثیلی
بحث و گفتوگو کردند: نخست، سیروس شمیسا در کتاب بیان (نک : ص
۱۰۴-۱۰۷،
۱۷۶-۱۷۷،
۲۰۵-۲۱۳) و نیز در کتاب انواع ادبی،
۲۵۷-۲۶۴)؛ دوم، محمد تقوی که در کتاب
حکایتهای حیوانات در ادب فارسی، از داستانهای تمثیلی
(نک : ص ۹۰-۹۷) سخن گفته، و بدینسان بابی تازه
و درخور توجه در بلاغت به زبان فارسی باز شده است.
مآخذ
آقاولی، عبدالحسین،
دررالادب، شیراز، ۱۳۴۰ش؛ ابوالبقاء کفوی، ایوب،
الکلیات، به کوشش عدنان درویش و محمد مصری، دمشق،
۱۹۸۲م؛ تفتازانی، مسعود، شرح المختصر، دمشق؛ همو،
المطول، قم، مکتبه الداوری؛ تقوی، محمد، حکایتهای حیوانات
در ادب فارسی، تهران، ۱۳۷۶ش؛ تقوی، نصرالله،
هنجار گفتار، اصفهان، ۱۳۶۳ش؛ تهانوی، محمداعلى،
کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش محمد وجیه و دیگران، کلکته،
۱۸۶۲ق؛ جرجانی، عبدالقاهر، اسرار البلاغة، به کوشش
هلموت ریتر، استانبول، ۱۹۵۴م؛ حافظ، دیوان،
به کوشش محمدقزوینی و قاسم غنی، تهران،
۱۳۷۶ش؛ حسینی نیشابوری،
عطاءالله، بدایع الصنایع، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی،
تهران، ۱۳۸۴ش؛ خطیب قزوینی، محمد، الایضاح،
بیروت، دارالکتب العلمیه؛ همو، التلخیص، به کوشش عبدالرحمان
برقوقی، قاهره، ۱۳۵۰ق؛ دادبه، اصغر، «ساعتی
در سایۀ آفتاب»، کتاب ماه (ادبیات و فلسفه)، تهران، ۱۳۸۱ش،
س ۵، شم ۸ و ۹؛ دهخدا، علی اکبر، امثال و حکم، تهران،
۱۳۳۸-۱۳۳۹ش؛ رادویانی،
محمد، ترجمان البلاغه، به کوشش احمد آتش، استانبول،
۱۹۴۹م؛ رجایی، محمد خلیل معالم
البلاغه، شیراز، ۱۳۵۹ش؛ رشید وطواط، حدایق
السحر، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران،
۱۳۱۴ش؛ سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، به
کوشش حسنزادۀ آملی، تهران،
۱۴۱۶-۱۴۲۲ق؛ سعدی، کلیات،
به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، ۱۳۶۲ش؛ سکاکی،
یوسف، مفتاح العلوم، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ سنایی،
حدیقةالحقیقه، به کوشش مدرس رضوی، تهران،
۱۳۵۹ش؛ شمس قیس رازی، محمد، المعجم، به کوشش
عبدالوهاب قزوینی و مدرس رضوی، تهران،
۱۳۳۸ش؛ شمیسا، سیروس، انواع ادبی،
تهران، ۱۳۷۰ش؛ همو، بیان، تهران،
۱۳۷۳ش؛ صفیپوری، عبدالرحیم، منتهی
الارب، تهران، ۱۳۷۷ش؛ طریحی، فخرالدین،
مجمعالبحرین، به کوشش احمدحسینی، بیروت،
۱۹۸۳م؛ عطار نیشابوری، فریدالدین،
منطق الطیر، به کوشش صادق گوهرین، تهران،
۱۳۶۵ش؛ عهد جدید؛ فخرالدین رازی، نهایةالایجاز،
به کوشش بکری شیخ امین، بیروت،
۱۹۸۵م؛ قاموس؛ قرآن کریم؛ کلیله و دمنه، ترجمۀ
نصرالله منشی، به کوشش مجتبى مینوی، تهران،
۱۳۷۶ش؛ مازندرانی، محمدصالح، انوارالبلاغه، به کوشش
محمدعلی غلامینژاد، تهران، ۱۳۷۶ش؛ مسعود سعد
سلمان، دیوان، به کوشش محمدنوریان، تهران،
۱۳۶۴ش؛ معزی، نجفقلی، درۀ نجفی،
بمبئی، ۱۳۳۳ق؛ مولوی، مثنوی معنوی،
به کوشش نیکلسن، تهران، ۱۳۶۳ش؛ میرزانیا،
منصور، فرهنگنامۀ کنایه، تهران، ۱۳۷۸ش؛ نصیرالدین
طوسی، اساس الاقتباس، به کوشش مدرس رضوی، تهران،
۱۳۶۷ش؛ نظامی عروضی، چهارمقاله، به کوشش محمد
معین، تهران، ۱۳۶۴ش؛ نفیسی، علیاکبر،
فرهنگ، تهران، ۱۳۵۵ش؛ همایی، جلالالدین،
معانی و بیان، به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران،
۱۳۷۰ش؛ نیز:
Abrams, M. H., A Glossary of Literary
Terms, New York, ۱۹۷۱; Cuddon, J. A., A Dictionary
of Literary Terms and Literary Theory, Oxford, ۱۹۹۸.
اصغر دادبه
تمثیل در ادبیات عرب
اصطلاح تمثیل را که از موضوعات
مهم علم بیان به شمار میآید، در همان سدههای نخست اسلامی
میتوان یافت. چه، سیبویه (د ۱۸۰ق/
۷۹۶م)، فرّاء (د ۲۰۶ق/
۸۲۱م)، ابوعبیده معمر بن مثنى (د ح
۲۱۰ق/ ۸۲۵م) در آثار خود از آن یاد
کردهاند و گویا جاحظ (د ۲۵۵ق/ ۸۶۹م)
نخستین کسی است که رسالهای بدین نام نگاشته است (عید،
۲۷۵- ۲۷۸؛ ناقوری،
۴۵۸؛ موسى، ۱۵۳؛ EI۲, X/ ۱۷۹). تمثیل همگام با علم بیان، رو
به تکامل نهاد تا آنکه در سدۀ ۴ق/ ۱۰م قدامة بن جعفر (د ۳۳۷ق/
۹۴۸م) در کتاب نقدالشعر خود به موضوع تشبیه و تمثیل
که از مسائل اساسی علم بیاناند، پرداخت و تعریف مستقلی
از آن به دست داد. در نظر قدامه تمثیل از «ائتلاف لفظ و معنا» پدید میآید
و در حقیقت استعمال کلام در غیر معنای حقیقی خود را
گویند (ص ۱۸۱). قدامه برای تفهیم و تثبیت
این موضوع در ذهن شنونده به ابیاتی از شعر عرب استشهاد میکند
(ص ۱۸۲، ۱۸۵).
العمدۀ ابن رشیق
(د ۴۵۶ق/ ۱۰۶۴م) نیز یکی
از آثار مهم بلاغی دیگر به شمار میرود که نویسنده در آن
بابی مستقل برای تمثیل گشوده، و به تبیین وجوه آن
پرداخته است (نک : ص ۴۷۳-۴۷۹). وی تمثیل
یا به قول برخی از دانشمندان علم بیان «مماثله» (نک : ابوهلال،
۳۸۹) را تشبیه شیء به شیء دیگر با وجود
قرینۀ صارفه میداند (ص ۴۷۳؛ نیز نک : ابن حجه،
۱۳۴). ابن رشیق تمثیل را از انواع استشهاد
(همانجا)، و هر دو را زیرمجموعۀ تشبیه برشمرده که البته
فاقد ابزار تشبیهاند (ص ۴۷۸). به اعتقاد وی
امرؤالقیس (ه م) نخستین شاعر عرب است که از صنعت تمثیل در
سرودههای خود بهره جسته است (ص۴۷۳).
در سدۀ بعد تمثیل
معانی گستردهتری یافت و اصولش با تشبیه درآمیخت.
در این سده باید از دو اثر مهم عبدالقاهر جرجانی (د
۴۷۱ق/ ۱۰۷۸م) به نامهای اسرار
البلاغة و دلائل الاعجاز در دو علم معانی و بیان یاد کرد که
محور و ملاک بسیاری از پژوهشهای بلاغی پس از خود قرار گرفت.
هر چند در آثار عبدالقاهر برخی از دانشهای بلاغی استقلال یافتند،
اما تشبیه و تمثیل تقریباً به یک معنی به کار
رفتند. در هر حال آثار وی را میتوان مفصلترین کوششهای
علمی برای بررسی مفهوم تمثیل دانست. او در کتاب اسرار
البلاغة بخش وسیعی از مباحث خود را به تمثیل اختصاص داد و از
برخی ویژگیهای این مبحث سخن راند که عبارتاند از:
مقایسۀ تشبیه و تمثیل (ص
۱۶۳-۱۸۶)، بیان وجوه افتراق و اشتراک میان
آن دو (ص ۷۸-۸۰)، تمثیل و تعقید (ص
۱۱۴- ۱۱۸)، جمع میان تشبیه و تمثیل
(ص ۱۲۸-۱۴۴)، فلسفۀ تمثیل
(ص ۱۰۵- ۱۰۹)، اقسام تمثیل (ص
۸۵-۹۲)، تفاوت میان استعاره و تمثیل (ص
۱۸۷-۱۹۳) و کاربرد هنری تمثیل (ص
۹۳- ۱۰۵). جرجانی در آثار خود از دیدگاهی
تحلیلی به موضوع نگریسته، و ضمن شرح شواهد موجود، مطالبی
دقیق و سودمند در این باب ارائه کرده است. در هر حال این آثار
را میتوان صورت نهایی مبحث تمثیل دانست که نویسنده
در آنها به تنظیم و طبقهبندی مطالب پرداخته است.
در اوایل سدۀ ۷ق سکاکی
(د ۶۲۶ق/ ۱۲۲۹م) کتاب مفتاح العلوم را
که از برجستهترین آثار وی به شمار میآید، نگاشت و تمثیل
را در زمرۀ مباحث مربوط به تشبیه قرار داد (ص
۳۴۶-۳۴۹). اندکی پس از آن، ضیاءالدین
ابن اثیر (د ۶۳۷ ق/ ۱۲۳۹م) در
کتاب الجامع الکبیر به موضوع تمثیل پرداخت. اما در این هنگام دیگر
مباحث به حد کمال رسیده بود؛ از اینرو تعریفی که وی
(ص ۱۵۷) یا نویسندگان پس از او از تمثیل
ارائه میدهند، تکرار سخنان پیشینیان است، جز اینکه
انبوهی شاهد قرآنی، امثال و اشعار عربی بر آن افزوده میشود
(ص ۱۵۷-۱۵۹؛ نیز نک : ابن ابی
اصبع، ۲۱۴-۲۲۰؛ علوی، ۲/
۲- ۸)، و یا اینکه به شرح و تلخیص آنها محدود میگردد؛
همچون تلخیص المفتاح خطیب قزوینی (د
۷۳۹ق) که خلاصۀ دقیق و روشنی از المفتاح سکاکی است که با توجه به آراء
عبدالقاهر جرجانی تکمیل شده است (نک : مطلوب،
۲۱۸).
از مطالعه و بررسی آثار بلاغی
درمییابیم که دانشمندان تمثیل را گاه معادل و مترادف تشبیه
دانستهاند و در همان معنای تشبیه به کار بردهاند (علوی،
۲/ ۳؛ تهانوی، ۲/ ۱۳۴۴) و گاه
تمثیل معنایی خاص یافته، و به دو گونۀ تشبیه
تمثیل یا استعارۀ تمثیلیه تقسیم شده است (خطیب، الایضاح،
۳۱۲، ۳۱۵؛ هاشمی،
۲۱۴، ۲۵۸). تشبیه تمثیل آن است
که وجه شبه در آن وصفی مرکب و منتزع از امور متعدد باشد. آیه «مَثَلُ
الَّذینَ حُمِّلوا التّوریٰةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلوها
کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ اَسْفاراً» (جمعه/ ۶۲/ ۵)،
از جمله تشبیهات تمثیل است که در آن وجه شبه (رنج بیهوده بردن و
بهرهمند نشدن) از امور متعدد انتزاع شده است (جرجانی، اسرار،
۸۲- ۸۶؛ تفتازانی، المطول، ۳۳۹،
شرح...، ۱/ ۹۵).
سکاکی قید «عقلی» را
به «وصف مرکب» وجه شبه افزوده است (ص ۸۲-۸۳)، اما خطیب
قزوینی، وصف را گسترش داده، و افزون بر وصف عقلی، هیئتهای
دریافتی حسی را نیز دخیل داشته است ( التلخیص،
۲۵۵، ۲۶۰-۲۶۲، الایضاح،
۲۲۹-۲۳۲). در این میان سکاکی
صفت «غیرحقیقی» را برای وجه شبه لازم میداند (ص ۳۴۶)،
حال آنکه تهانوی تفاوتی میان وصف اعتباری یا حقیقی
قائل نیست (۲/ ۱۳۴۵). در هر حال باید
گفت با آنکه میزان تأثیر تمثیل برحسب مقتضای حال و مقام
متفاوت است، (ضیف، ۱۹۷)، اما تشبیه تمثیل از
دیگر انواع تشبیه رساتر و بلیغتر است. زیرا در وجه شبه
تفصیل وجود دارد که ژرفاندیشی، تیزبینی، هوشیاری
و دقت هرچه بیشتر مخاطب را میطلبد. از اینرو پس از دریافت
وجه شبه، معنای کلام در ذهن شنونده کاملاً تثبیت میگردد (جرجانی،
همان، ۹۳- ۹۵، ۱۰۰؛ هاشمی،
۲۱۴).
استعارۀ تشبیه
تمثیل یا مجاز مرکب در واقع با ذکر یکی از دو طرف تشبیه
و ارادۀ طرف دیگر پدید میآید و خواننده با ژرفنگری
در مییابد که جمله در معنای اصلی خود به کار نرفته است.
در استعارۀ تمثیلیه مشبهٌبه ذکر، و مشبه حذف میشود، البته با
فرض اینکه مشبه از جنس مشبهٌبه و در شمار افراد و مصادیق آن باشد.
مثل اِنّی اَراکَ تُقَدِّمُ رِجْلاً و تُؤَخِّرُ اُخْرى»، که مشبهٌبه (پا
به پیش و پس نهادن) ذکر، و مشبه (دودلی و تردید) حذف شده است
(جرجانی، دلائل...، ۶۱-۶۲؛ خطیب، الایضاح،
۳۱۲؛ نویری، ۷/
۶۰-۶۱؛ تفتازانی، شرح، ۱/
۹۵-۹۶).
از آنچه گذشت درمییابیم
که میان استعارۀ تمثیلیه و تشبیه تمثیل تفاوتهایی نیز
وجود دارد؛ از جمله اینکه در تشبیه تمثیل، ابزار تشبیه و
وجه شبه ذکر میشوند و برای انتقال معنا به وجود قرینهای
(اصطلاحاً: قرینۀ صارفه) نیاز نیست تا شنونده را از معنای حقیقی
باز دارد و به معنای غیرحقیقی رهنمون سازد، اما در استعارۀ تمثیلیه،
تشبیه در ترکیبها و صورتهای مرکب دریافتی صورت
گرفته است و در دایرۀ مجاز مرکب داخل میشود (نک : خطیب، همانجا). پس افزون بر
حذف مشبه و ادات تشبیه بایستی میان معنای حقیقی
و مجازی یک مناسبت و پیوستگی (علاقه) برقرار شود که البته
وجود قرینه به درک این مناسبت کمک میکند (هاشمی،
۲۵۸).
مآخذ
ابن ابی اصبع، عبدالعظیم،
تحریر التحبیر، به کوشش حفنی محمد شرف، قاهره،
۱۳۸۳ق؛ ابن اثیر، نصرالله، الجامع الکبیر، به
کوشش مصطفى جواد و جمیل سعید، بغداد، ۱۳۷۵ق/
۱۹۵۶م؛ ابن حجۀ حموی، علی، خزانة
الادب، بیروت، ۱۳۰۴ق؛ ابن رشیق، حسن، العمدة،
به کوشش محمد قرقزان، بیروت، ۱۹۸۸م؛ ابوهلال عسکری،
حسن، الصناعتین، به کوشش مفید قمیحه، بیروت،
۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م؛ تفتازانی،
مسعود، شرح المختصر، قم، کتابفروشی نجفی؛ همو، المطول، قم، مکتبة
الداوری؛ تهانوی، محمد اعلى، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش محمد وجیه
و دیگران، کلکته، ۱۸۶۲م؛ جرجانی، عبدالقاهر،
اسرار البلاغة، به کوشش محمد اسکندرانی و م. مسعود، بیروت،
۱۹۹۸م؛ همو، دلائل الاعجاز، به کوشش محمدرشیدرضا، بیروت،
۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م؛ خطیب قزوینی،
محمد، الایضاح، بیروت، ۱۹۸۵م؛ همو، التلخیص،
به کوشش عبدالرحمان برقوقی، بیروت، ۱۹۰۴م؛
سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، به کوشش نعیم زرزور، بیروت،
۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م؛ ضیف، شوقی،
البلاغة تطور و تاریخ، قاهره، ۱۹۶۵م؛ علوی، یحیى،
الطراز، قاهره، ۱۹۱۴م؛ عید، فوزی، المقاییس
البلاغیة عند الجاحظ، قاهره، ۱۹۸۳م؛ قدامة بن جعفر،
نقد الشعر، به کوشش کمال مصطفى، بغداد، ۱۹۶۳م؛ قرآن کریم؛
مطلوب، احمد، القزوینی و شروح التلخیص، بغداد،
۱۳۸۷ق؛ موسى، احمدابراهیم، الصبغ البدیعی،
قاهره، ۱۳۸۸ق؛ ناقوری، ادریس، المصطلح النقدی،
طرابلس، ۱۳۹۴ق؛ نویری، احمد، نهایة
الارب، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی؛ هاشمی، احمد، جواهر
البلاغة، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ نیز: