آخرین بروز رسانی : یکشنبه
22 دی 1398 تاریخچه مقاله
خَلیلِ بْنِ اَحْمَد،
ابوعبدالرحمان خلیل بن احمد فَراهیدی (فُرْهُودی) اَزْدی
بصری، دستوردان و فرهنگنویس مشهور، و بنیانگذار دانش
آواشناسی و عروض عربی.
تبارنامه
منابع ادبی پیش از سدۀ
۴ ق / ۱۰ م، تنها به نام خلیل و پدرش احمد اشاره کردهاند
و دیگر افراد تبار او را فرو نهادهاند. در کتاب العین غالباً هر دو، یعنی
خلیل و خلیل بن احمد، یافت میشود؛ اما سیبویه
در الکتاب تنها به نام خلیل بسنده کرده
است. یغموری (ص
۵۶) صراحتاً بیان میکند که در نسب خلیل، افزون بر
نام پدرش چیز دیگری نیافته است. او همچنین میافزاید
که پس از پیامبر (ص)، نخستین کسی که احمد نامیده شد، پدر
خلیل بود (همانجا؛ نیز نک : تالمن، ۱۴-۱۵).
زبیدی (ص ۴۳) دو نام دیگر ( ... عمرو بن تمیم)
بر تبارنامۀ او افزوده است. شرححالنویسان بعدی نیز از او پیروی
کردهاند (مثلاً نك : یاقوت، ۳ / ۱۲۶۰؛ ابنخلکان،
۲ / ۲۴۴؛ یمانی، ۱۱۴؛ ذهبی،
۷ / ۴۳۱؛ صفدی، ۱۳ /
۳۸۵؛ سیوطی، بغیة ... ،
۲۴۳؛ نیز تالمن، 3). ابوطیب لغوی (ص
۲۸) پس از نیای چهارم او، چند نام دیگر میآورد
و سرانجام نسبش را به نصْر (یا مُضَر) میرساند (نک : یاقوت،
همانجا)؛ برخی دیگر از منابع از او تبعیت کردهاند (مثلاً نک :
یغموری، همانجا). قفطی (۱ / ۳۴۱) نیز
الغَوْث را در انتهای نسب او میافزاید و مینویسد:
گفته شده که وی منسوب است بـه فُرهُود بن شَبابة بن مالک بن فَهْم (نیز
نک : ابندرید، ۴۹۹). طولانیترین نسبنامۀ خلیل
را نِشْوان حمیری (د ۵۷۳ ق /
۱۱۷۷ م) در کتاب الحور العین (ص
۱۱۲) ارائه کرده است و پس از نیای چهارم،
۱۲ نام که آخرینشان ازد است، بر نسب پیشین افزوده
است.
معروفترین کنیۀ خلیل،
ابوعبدالرحمان است که ظاهراً نخستینبار در التاریخ الکبیر بخاری
(۲(۱) / ۲۰۰) ذکر شده است. كنيۀ دیگر
او ابوالصفا ست که در کتاب العین (خلیل بن احمد، ۵ / ۵) مییابیم.
گفتنی است نسبت او نیز فراهیدی است که به شکلهای
مختلف فِرْهَوْدی، فُرْهُودی، و فَرْهُودی نیز نقل کردهاند
(نک : ابنسلام، ۳۳؛ ابنندیم، ۴۸؛ تالمن، 4؛ بروینلیش،
60). به گفتۀ اخفش (نک : مبرد، الکامل، ۳ / ۲۳۳) فراهیدی
منسوب است به فراهید، شاخهای از قبیلۀ یَحْمَد،
که خود شاخهای از قبیلۀ ازد (ازد عُمان) است. یاء نسبت از نظر اخفش (نک : همانجا) برای
نسبت قبیلهای، تنها به شکل جمع (= فراهید) میپیوندد.
بااینهمه، مبرد خود انتساب به شکل مفرد یعنی فُرْهُود
(فَرْهُود یا فِرْهَوْد = شیر جوان) را پذیرفته است (نک :
الفاضل، ۵؛ نیز قفطی، ابوطیب، سیوطی،
همانجاها).
نـژاد
گزارشها دربارۀ نژاد خلیل
گوناگون و متضاد است و برپایۀ آنها نمیتوان به نتیجهای قطعی دست یافت.
یاقوت (۳ / ۱۲۶۰-
۱۲۶۱) گفتهای را مبنی بر ایرانیبودن
خلیل نقل کرده، و آن را درست پنداشته است و در توضیح میگوید:
اگر خلیل از نژاد عرب بود، نسب او نزد دانشمندانی که انساب گمنامان را
ثبت کردهاند، مخفی نمیماند. او سپس برای اثبات اصالت ایرانی
خلیل، عبارتی را از حمزۀ اصفهانی (د ح ۳۵۱ ق / ۹۶۲ م)
در کتاب الموازنة بین العربیة و العجمیة (دربارۀ این
کتاب، نک : ه د، حمزۀ اصفهانی) نقل میکند که در آن از خلیل بهعنوان دانشمندی
ایرانی یاد شده است. در این سند، توضیح داده شده
است که فراهیدِ یمن فرزندان سربازان ایرانی بودند که در
فتح یمن در زمان خسرو انوشیروان مشارکت داشتند. نیای خلیل
در میان آنان بود که از سوی وهرز، فرمانده سپاهیان ایرانی،
به مدیریت سپاه برگزیده شد. آنان سپس با قبایل ازد رابطۀ خویشاوندی
برقرار کردند. تالمن (ص ۶) دراینباره میگوید: با آنکه
در عبارت حمزۀ اصفهانی تردیدی نیست، اما معلوم نیست چرا
وی در کتاب خود، التنبیه على حدوث التصحیف، به این نکته هیچ
اشارهای ندارد. گفتنی است حمزه رابطۀ ویژۀ شاگردی
و استادی میان سیبویه و خلیل را به سبب همین
همنژادی دانسته است (نک : یاقوت، ۳ /
۱۲۶۱). با این همه، ابوطیب (ص
۲۸) بر نژاد عربی خلیل تأکید کرده است (کان من
انفسهم، صحیح النسب، معروف الاهل)؛ البته به گفتۀ ابنابیحاتم
نیز اشاره میکند که اعتقاد دارد خلیل از فراهید یمن
است (نک : همانجا). اما ابوهلال عسکری (د ۳۹۵ ق /
۱۰۰۵ م) ضمن آنکه او را عرب خالص معرفی کرده، برپایۀ یک
سند مجهول مینویسد که گفته شده او مولای فراهید (طایفهای
از قبیلۀ ازد)، و اصالتاً ایرانی است (ص ۳۷۷؛ نیز
نک : تالمن، همانجا). برخی از محققان معاصر عرب نیز بر اصالت عربی
خلیل تأکید کردهاند (مثلاً نک : درویش،
۱۰۸).
در خصوص مکان استقرار قبیلۀ فراهید
نیز اتفاق نظر وجود ندارد. برخی از گزارشها مکان زندگی این
قبیله را یمن دانستهاند (مثلاً نک : ابوطیب، همانجا)؛ ازاینرو،
باید گفت خلیل در این منطقه رشدونمو کرده است. برخی دیگر
بر آناند که قوم فراهید در عمان بودهاند )یغموری،
۵۶؛ یاقوت، ۳ / ۱۲۶۰). برخی
از منابع نیز گفتهاند که فراهید در بصره و سَراة زندگی میکردهاند
(ابنحزم، ۳۸۰؛ نیز نک : تالمن، ۱۱).
تاريخ تولد، زندگی و وفات
خلیل در ۱۰۰ ق /
۷۱۸ م در عمان، میان قبیلۀ ازد، و
خانوادهای که از لحاظ مالی متوسط بود، به دنیا آمد، سپس زادگاه
خود را ترک کرد و راهی بصره شد (قفطی، ۱ /
۳۴۶؛ یاقوت، ۳ / ۱۲۶۹؛ هیوود،
20). او در این شهر که مرکز علم و دانش در آن زمان بود، بهسرعت در زمینههای
مختلفی چون لغت، دستور زبان، دین، ریاضی، موسیقی
و شعر شهرت یافت. تاريخ درگذشت او را بهاختلاف ۱۳۰،
۱۶۰، ۱۷۰، ۱۷۵ و
۱۷۷ ق گفتهاند (ابنخلکان، ۲ / ۲۴۸؛
صفدی، ۱۳ / ۳۸۶؛ یافعی، ۱
/ ۳۶۷؛ تالمن، 17-18). برخی محل تولد او را بصره دانستهاند
(ابننباته، ۲۶۸؛ فروخ، ۲ / ۱۱۱؛
تالمن، 14).
جایگاه علمی
با آنکه معاصران خلیل و نسلهای
پس از او مدیون دانشهای وی هستند، جای شگفتی است که
از زندگیاش اطلاعات دقیقی در دست نیست. از ویژگیهای
فردی او با احترام فراوان یاد شده است. سفیان ثوری (د
۱۶۱ ق / ۷۷۸ م) گفته است: هرکس دوست دارد مردی
را ببیند که از طلا و مشک خلق شده، باید بر خلیل نظر افکند. خلیل
شخصیتی منحصربهفرد، درونگرا، پرهیزکار و زاهد وصف شده است که
با حداقل نیازهای مادی، در باغی، در مکانی به نام
خریبة (یا حربیة) که پدرش برای او باقی گذارده بود،
زندگی میکرد و بر افکار و اندیشههای علمی خود
تمرکز داشت (سیرافی، ۳۸؛ یغموری، همانجا؛ یاقوت،
۳ / ۱۲۶۳؛ دلجی،
۶۹-۷۰؛ EI2). دو روایتی که دربارۀ سبب
مرگ او در منابع کهن آمده است، بهخوبی نشان میدهد که او پیوسته
غرق در فعالیتهای فکری بوده است. قفطی (نک : همانجا)
گزارش داده که خلیل میخواسته است روشی را در حساب برای
خدمتکارش ابداع کند که بقال نتواند او را فریب دهد؛ او درحالیکه غرق
در این اندیشه بود، وارد مسجد شد و با ستونی برخورد کرد و همین
امر سبب مرگش گردید. برخی نیز گفتهاند در اندیشۀ یکی
از اوزان شعری بوده است.
نَضْر بن شُمَیل، شاگرد خلیل،
از قول او نقل کرده است که هرگاه درِ خانهام را میبندم، نگرانیهای
اقتصادیام آن سوی خانه نمیروند. لیث دربارۀ خلیل
میگوید: او در کلبهای از کلبههای محقر بصره فقیرانه
میزیست، اما شاگردانش با بهرهگیری از دانشی که از
وی آموخته بودند، کسب درآمد میکردند (ابنانباری،
۳۱؛ قفطی، ۱ / ۳۴۵؛ یاقوت،
۳ / ۱۲۶۹؛ مخزومی و سامرایی،
۱ / ۶-۷). بااینهمه، خلیل از تملق خلفا و امیران
سر باز میزد و هدایای آنان را نمیپذیرفت (قفطی،
۱ / ۳۴۴). براساس داستانی نقلشده در منابع، وقتی
فرستادۀ سلیمان بن علی هاشمی (د ۱۴۳ ق /
۷۶۰ م)، حاکم بصره، نزد خلیل آمد تا به او پیشنهاد
دهد معلم خصوصی فرزندش شود، خلیل تکهنانی خشک درآورد و به او
گفت: بخور! من جز این چیزی ندارم و تا زمانی که تکهنانی
مییابم، به سلیمان هیچ نیازی ندارم (سیرافی،
همانجا؛ ابنانباری، ۳۰؛ سیوطی، بغیة،
۲۴۴؛ قس: یغموری، ۶۶-۶۷؛
زبیدی، ۴۳).
خليل با ابنمقفع (د ح
۱۳۹ ق / ۷۵۶ م) دیداری طولانی
داشته است. آوردهاند پس از این دیدار، وقتی که از خلیل
دربارۀ ابنمقفع سؤال شد، گفت: دانش او از عقلش بیشتر است؛ و وقتی
از ابنمقفع دربارۀ خلیل پرسیدند، پاسخ داد: عقلش از دانشش بیشتر است (قفطی،
۱ / ۳۴۵؛ زبیدی، ۴۵؛ یغموری،
۵۷).
استادان
استادان خلیل عبارتاند از: عیسی
بن عمر ثقفی (د ۱۴۹ ق / ۷۶۶ م)،
دستوردان و قاری قرآن و صاحب كتاب مفقود الجامع، که گفته شده است سیبویه
آن را نزد خلیل خواند و براساس گفتههای خلیل، آن را بسط داد و
الکتاب نامید (یافعی، همانجا)؛ ابوعمرو بن العلاء (د ح
۱۵۴ ق / ۷۷۱ م)، قاری مشهور؛ عثمان بن
حاضر (د ح ۱۲۰ ق / ۷۳۸ م)، از تابعین؛
ایوب سَخْتیانی (د ۱۳۱ ق /
۷۴۹ م)؛ عاصم احول (د ۱۴۲ ق /
۷۵۹ م)، از حافظان حدیث؛ عوّام بن حَوْشَب؛ غالب قَطّام؛
عاصم بن ابونُجُود؛ و عبدالله بن کثیر (بخاری، ۲(۱) /
۲۰۰؛ ابنانباری، ۲۹؛ فروخ، سیوطی،
همانجاها؛ مبرد، الفاضل، ۵؛ یغموری، ۵۸،
۶۷؛ ابوطیب، ۲۷، ۳۹-۴۰؛ مزی،
۸ / ۳۲۶، ۳۳۰؛ ذهبی، ۷ /
۴۳۰؛ ابنجزری، ۱ / ۲۷۵؛
تالمن،20-23).
شاگردان
به گزارش منابع، آموزشهای خلیل
به شاگردانش که گاه بهعنوان صاحب یا اصحاب خلیل از آنان یاد
شده، غالباً در موضوعات زبانشناسی چون نحو و لغت متمرکز بوده است، اما از
برخی کسان نیز نام برده شده که از او استماع حدیث کردهاند یا
علم قرائت آموختهاند. تالمن اسامی شاگردان خلیل را از میان
منابع یافته، و گزارش کاملی دراینباره به دست داده است (ص
26-31)؛ ما در اینجا برخی از نامها را به فهرست او افزودهایم:
ایوب بن متوکل بصری، بَدَل بن مُحَبَّر، حمّاد بن زید، داوود بن
محبر، هذاب ابن محبر، سیبویه، اخفش، اصمعی، علی بن نَصْر
جَهْضَمی کبیر، عَوْن بن عَمَاره، مُؤَرِّج بن عمرو سَدُوسی،
موسی بن ایوب، نَضْر بن شُمَیل (به گفتۀ ابنجوزی
<۷ / ۲۷۹>، نضر از خلیل روایت میکرده
است)، هارون بن موسى، وَهْب بن جریر، یزید بن مُرَّةالذارِع،
عُیَیْنة ابن عبدالرحمان، ولید بن محمد تمیمی مصری
(معروف به ولّاد)، ابومحمد یزیدی، حماد بن سلمة بن دینار
(تالمن نامی از وی نیاورده، اما یاقوت به او اشاره کرده
است: ۳ / ۱۱۹۹)، بکار بن عبدالله عَوْدیّ، و
لیث بن نصر سیّار خراسانی (مزی، ۸ /
۳۲۶-۳۲۷؛ ابنانباری، ۳۸،
۵۳، ۵۷، ۷۶؛ ابنحجر، ۳ /
۱۴۱؛ سمعانی، ۳ / ۴۳۹؛ بخاری،
۲(۱) / ۱۹۹- ۲۰۰؛ ابنابیحاتم،
۳۸۰؛ قفطی، ۲ / ۳۵۴،
۳۸۴، ۳ / ۴۲؛ سیوطی، همان،
۵۵۸؛ یاقوت، ابنجوزی، ابنجزری، همانجاها).
بخاری، عبدالله بن محمد جُعْفی را به فهرست کسانی که از او
استماع حدیث کردهاند، میافزاید (۲(۱) /
۲۰۰). نیز در کتاب الاغانی (ابوالفرج، ۶ /
۱۶۰) از عبدالله بن هارون بن سَمَیْدَع بهعنوان شاگرد خلیل
در علم عروض نام برده شده است. به گزارش قفطی (۲ / ۳۶)،
اخفش نحو را از سیبویه فراگرفت، اما پیش از او شاگرد خلیل
بود. ابنانباری هم گزارش کرده که کسایی پس از شرکت در درس
مُعاذ هَرّاء، به مجلس درس خلیل میرفته است (ص
۴۲-۴۳؛ نیز ابنتغریبردی، ۲ /
۱۳۰). از این میان، نضر بن شمیل و سیبویه
مشهورتریناند. رابطۀ خلیل با سیبویه بسیار نزدیک و صمیمی
بود و هرگاه سیبویه به مجلس او وارد میشد، خلیل از او
استقبال میکرد و او را شاگردی میدانست که همنشینی
با وی ملالآور نیست (قفطی، ۲ / ۳۵۲).
مذهب
به گزارش منابع، به نقل از خود خلیل،
وی هنگامی که به بصره آمد، به فرقۀ صُفْریه
(اباضیه) گرایش داشت، اما پس از آشنایی با استادش، ایوب
سختیانی، و با هدایت او به مذهب اهل تسنن روی آورد (یغموری،
۵۶؛ زبیدی، ۴۵؛ ابنحجر، همانجا؛ مخزومی،
«الخلیل ... »، شم ۱، ص ۸؛ EI2). برخی از معاصران گفتهاند
که خلیل سرانجام به مکتب شیعۀ جعفری گرایید
(مخزومی، الخلیل ... ،۴۶- ۴۸،
۵۲؛ قس: عبابنه، ۲۶، نیز پانوشت ۴).
سفرها
خلیل بصره را تنها بهسبب به جای
آوردن مناسک حج، و نیز رفتن به بادیههای نجد، حجاز و تهامه، و
سماع و گردآوری گونههای زبان عربی از اهل بادیه ترک کرد.
سفری هم به خراسان داشته که انگیزۀ آن چندان روشن
نیست؛ احتمال دادهاند برای دیدار شاگردش لیث (د
۲۰۳ ق / ۸۱۸ م) یا چون او، بهسبب فقر،
به این سفر رفته باشد (نک : مخزومی، همان، ۴۵؛ عبابنه،
۲۳-۲۴؛ قس: قفطی، ۳ / ۳۴۸-
۳۴۹).
شخصیت علمی و موفقیتها
بدون تردید، خلیل نقش مهمی
در توسعه و شرح دانشهای مربوط به زبان عربی داشته است. او در ۳
زمینۀ دستور زبان، عروض و فرهنگنگاری برجسته و تأثیرگذار بود، به گونهای
که بررسی تاریخی هریک از این دانشها، بدون پرداختن
به او و آثارش امکانپذیر نیست. خلیل نخست به دانشهای دینی
چون قرائت و حدیث روی آورد، آنگاه مطالعات خود را در موضوعات زبانشناسی
چون لغت و نحو آغاز کرد. براساس روایتهای موجود در منابع، خلیل
دانش نحو را از عیسی بن عمر ثقفی و ابوعمرو بن العلاء فراگرفت و
به تکمیل قواعد آن اهتمام ورزید؛ اما از چگونگی کار او بهدرستی
آگاه نیستیم و نیز چندان معلوم نیست که مراد از دانش نحو
در زمان خلیل چه بوده است. برخی از خاورشناسان برآناند که نحو در آن
روزگار به معنای شیوۀ گفتار بوده است (نک : مجتبائی، ۳۲- ۳۸).
برخی نیز برآناند که نحو خلیل متأثر از منطق ارسطو یا
نحو سریانی بوده است (نک : مخزومی، همان، ۶۷). بههرحال،
آنچه میتوان با اطمینان گفت، این حقیقت است که او نخستین
کسی است که بهصورت علمی و منظم به پژوهشهای دستوری
پرداخت (سیرافی، ۳۸؛ یغموری، ۵۸؛
مخزومی، همان، ۷۵). اما متأسفانه کتابی از خلیل در
نحو بر جای نمانده است و بیشتر آراء دستوری وی را تنها میتوانیم
در الکتاب، اثر برجستهترین و محبوبترین شاگردش سیبویه
(د ۱۸۰ ق / ۷۹۶ م) بیابیم. سیبویه
دیدگاههای استاد خود را غالباً بدون ذکر نام او، پس از «سألته» یا
«قال»، یا گاه با ذکر نام او نقل میکند (سیرافی،
۴۰؛ ابنانباری، ۲۹؛ نیز نک : ضیف،
۳۴؛ رایدینگ، 3). بدین جهت، شهرت خلیل در تاریخ
تکوین دستور عربی، مدیون سیبویه و اثر او است (سیرافی،
همانجا؛ ورستخ، «راهنما[۱] ... »، 18).
اختراع علامت واكههای (مصوتهای)
اِعرابی بهصورت واو کوچکی که بالای حرف قرار میگیرد
(ضمه)، یاء کوچکشدهای که زیر حرف گذاشته میشود (کسره)،
و الف مایل و کوچکی که بالای حرف جای میگیرد
(فتحه)، به خلیل نسبت داده شده است؛ همچنین تعیین علامت
سکون برای حرفهای بیصدا، تشدید، و همزه منسوب به او ست.
با اصلاحات یادشده در اعراب از سوی خلیل، خط عربی تقریباً
کامل شد (ابوعمرو، ۶-۷؛ سیوطی، الاتقان، ۴ /
۱۶۰، ۱۶۲؛ ورستخ، «زبان[۲] ... »،
56-57).
به گزارش منابع، خلیل موسیقی
را میشناخت و کتابی در این زمینه دارد (نک : آثار). همین
آگاهی به موسیقی که البته در زمان او در عراق شناختهشده بود،
سبب شد بتواند دانش عروض را که هیچ پیشینهای نداشت، بنیان
گذارد (ابنسلام، ۳۳؛ بخاری، ۲(۱) /
۲۰۰؛ ابنقتیبه، ۵۴۱؛ سیرافی،
۳۸؛ قفطی، ۱ / ۳۴۳؛ ابنخلکان، ۲
/ ۲۴۴؛ مخزومی، الخلیل،
۵۶-۶۰؛ نیز نک : ه د، عروض). چگونگی وضع این
شاخه از دانش بهدرستی روشن نیست و روایتهایی که در
منابع آمده، بیشتر آن را با نوعی الهام پیوند میدهد (یغموری،
ابنخلکان، همانجاها؛ صفدی، ۱۳ / ۳۸۵). بههرحال،
گفتههای خلیل در علم عروض از طریق کتاب العروض اخفش (د
۲۱۵ ق / ۸۳۰ م) به دست ما رسیده است
(مخزومی، همان، ۵۱؛ عبدالدایم، ۳۵-
۳۸). تنها بیرونی احتمال داده که خلیل در این
دانش متأثر از تحقیقات هندیان بوده است (ص ۱۰۴؛ نیز
نک : خانلری، ۹-۱۳). به گزارش منابع، خلیل دوایر
پنجگانۀ عروضی (المُخْتَلَف، المُؤْتَلَف، المُجْتَلَب، المُشْتَبَه،
المُتَّفَق) را به وجود آورد و ۱۵ بحر از بحور شعری را از آنها
استخراج کرد. بحر شانزدهم (= الخَبَب، متدارک یا محدث) توسط اخفش اضافه شد
(ابنجنی، ۳۳-۳۴؛ ابنخلکان، همانجا؛ یعقوب،
۲۳۱؛ زیدان، ۲ / ۱۴۰؛ مناع،
۱۱-۱۲؛ قس: عبدالدایم،
۹۷-۱۰۰؛ مخزومی، «الخلیل»، شم
۲، ص ۱۶-۱۷).
منابع گزارش دادهاند خليل برادر یا
پسری داشته که وقتی شنیده او اوزان عروضی را میخواند
و بر تشتی میکوبد، پنداشته که خلیل دیوانه شده است (ابنانباری،
همانجا؛ یاقوت، ۳ / ۱۲۶۹؛ ابنتغریبردی،
۱ / ۳۱۲؛ ابنخلکان، ۲ / ۲۴۷؛
صفدی، ۱۳ / ۳۹۰؛ نیز نک : ه د،
عروض).
خلیل شعر نیز میسروده
است که در منابع بدانها اشاره شده است (مثلاً نک : سیرافی،
۳۹؛ یغموری، ۵۶، ۵۸،
۶۰، ۶۱، ۶۳-۶۵). حاتم ضامن و ضیاءالدین
حیدری کوشیدهاند همۀ سرودههای او را گردآوری
کنند که حاصل کار آنان در مجلۀ البلاغ (شم ۴، ص ۶۸- ۷۷، شم ۵، ص
۷۳- ۷۹) منتشر شد. صفدی از او بهعنوان شاعرِ عالم یاد
کرده و سرودههایش را بسیار دانسته است (۱۳ /
۳۹۱).
خلیل در زمینۀ دانش
آواشناسی عربی سهمی بسیار پراهمیت دارد و میتوان
وی را پیشگام این شاخه از دانش نیز دانست. او در مقدمۀ کوتاهی
که برای ورود به بحث اصلی خود، بر لغتنامۀ العین
نگاشت، به موضوع آواشناسی پرداخته است (۱ / ۴۷).
در زمینۀ فرهنگنگاری
شهرت خلیل مرهون لغتنامهای است با عنوان العین، که تألیف
آن توسط او مورد تردید قرار گرفته است. بااینهمه، نام وی با این
لغتنامه پیوندی ناگسستنی دارد (نک : دنبالۀ
مقاله).
در زمانی که لغتشناسان تنها به
گردآوری واژگان دشوار (= غریب) میپرداختند، خلیل تصمیم
گرفت همۀ مفردات زبان را گردآوری کند. او با بهرهگیری از ذوق
موسیقیایی و آواشناسی، دانش نحوی و علم حساب،
توانست در تنظیم لغتنامۀ خود شیوهای شگفت و نامتعارف اختراع کند که به نظام خلیل
مشهور شد. این لغتنامه که معمولاً بهعنوان نخستین لغتنامۀ عربی
مورد توجه قرار گرفته است، نه براساس حروف ابجد (أ، ب، ج، د، ه ، و، ز، ... )
طراحی شده است، و نه براساس حروف الفبای مشترک عربی (أ، ب، ت،
ث، ج، ح، خ، ... )، بلکه وی برای تنظیم لغتنامۀ خود
از یک نظام آوایی ـ قلبی[۳] استفاده کرد که عامل
اصلی در مرتبسازی همخوانها (صامتها) در آن، جایگاه تولید
آوا (مخرج) در زبان یا حلق است. صداهای تولیدی در انتهای
حلق یا نای (همخوانهای حلقی یا پسکامی) در این
توالی در آغاز قرار میگیرند و صداهای دولبی
(همخوانهای شفوی یا نرمکامی) در انتها واقع میشوند؛
در نتیجه حروف الفبا در نظام خلیل چنین ترتیبی مییابند:
ع، ح، ه ، خ، غ، ق، ک، ج، ش، ض، ص، س، ز، ط، د، ت، ظ، ذ، ث، ر، ل، ن، ف، ب، م، و،
ا، ی، ء (هوخلاند، ۲۱؛ زایدن اشتیکر،
۳۱؛ ورستخ، «راهنما»، 20). براساس این ترتیب، صامت چاکنایی
عین نخستین حرفی است که لغتنامه با آن آغاز گردیده است و
ازهمینرو، خلیل آن را کتاب العین نامید. گفتنی
است همزه، هاء و الف که جایگاه تولید صدای آنها عمیقتر
از عین است، در آغاز این ترتیب قرار نگرفتند، زیرا همزه
در معرض حذف، تغییر و تبدیل است، هاء حرفی بیصدا
(مهموسۀ خفیه) است، و الف در آغاز کلمه واقع نمیشود (سیوطی،
المزهر، ۱ / ۷۰؛ نیز نک : مخزومی و سامرایی،
۱ / ۱۷؛ ورستخ، همانجا).
شباهت بسیار این ترتیب
در حروف با ترتیب حروف هجا در زبان سنسکریت سبب شده تا برخی بگویند
خلیل در تنظیم لغتنامۀ خود، از آن زبان تقلید کرده است (زیدان، ۲ /
۱۴۱؛ قس: ورستخ، همانجا، که بر این باور است که چنین
دیدگاهی ضرورت ندارد و ترتیب آوایی خلیل از
ابتکارات خود او بوده است؛ نیز نک : مجتبائی،
۷۹-۸۰).
واژهها در العین، براساس ریشۀ اصلی
و تابع یک نظام کمّی، بدین ترتیب فصلبندی میشوند:
۱. دوحرفیها (الثنائی الصحیح): همۀ کلماتی
که برپایۀ دو حرف ساخته شدهاند، مانند مَعَ؛ کلماتی که دومین حرف آنها
تکرار شده (= فعلهای مضاعف)، مانند عَقَّ، قعّ، عکّ، کعّ؛ و نیز رباعیهای
مضاعف، مانند عَقعَق، در این باب جای میگیرند. ۲.
سهحرفیهای صحیح (الثلاثی الصحیح): همۀ کلماتی
که از ۳ حرف اصلی صحیح ساخته شدهاند، در این باب یافت
میشوند، مانند هقع، عهق، هکع، عهج، هجع (۱ / ۹۶-
۹۸). ۳. سهحرفیهای معتل (الثلاثی المعتل):
همۀ کلماتی را شامل میشود که در آنها دو حرف صحیح و یک
حرف عله وجود دارد (مثال، اجوف، ناقص)، مانند وعق، عوق، عقو (۲ /
۱۷۳-۱۷۵). ۴. لفیف: منظور از لفیف
واژههای سهحرفیای هستند که یک حرف آنها صحیح و
دو حرف دیگر عله است (لفیف مقرون یا مفروق)، مانند عوی، عیی،
وعی (۲ / ۲۷۰-۲۷۳). ۵.
چهارحرفیها (الرباعی): همۀ کلماتی که ۴ حرف اصلی
دارند، مانند هجرع، هجنع، عنجه، عجهن، عمهج، عجهم، علهج (۲ /
۲۷۴ بب ). ۶. پنجحرفیها (الخماسی): کلماتی
که از ۵ حرف اصلی ساخته شدهاند، مانند عَفَنْقَس، عقنفس، عضرفط،
هبنقع، قذعمل، قبعثر (۲ / ۳۴۵ بب ).
براساس نظام خلیل، در هر ریشه
همۀ کلمات موجود (مستعمل) و فرضی (مهمل) در زبان که از جابهجایی
و قلب حروف بهدست میآیند، جای میگیرند. او واژههایی
را که کاربرد دارند و موجودند، توضیح داده و کلمات فرضی را رها کرده
است. استفاده از شیوۀ قلب که همان اشتقاق کبیر است (نک : ه د، اشتقاق)، در دوحرفیها،
دو امکان را در اختیار میگذارد؛ مثلاً از ترکیب دو صامت قاف و
عین تنها دو کلمه بهدست میآید: عق و قع، حال آنکه با بهکارگیری
شیوۀ قلب در سهحرفیها، ۶ کلمه ساخته میشود، مانند عسب،
عبس، سبع، سعب، بعس، بسع، که ۳ کلمۀ اول مستعمل، و بقیه مهملاند
(۱ / ۳۴۲). بههمینترتیب، از ترکیب و
جابهجایی حروف در رباعیها ۲۴ کلمه، و در خماسیها
۱۲۰ کلمه میتوان ساخت که البته واژگان کاربردی در
میان آنها بسیار اندک است (نک : ۱ / ۵۹).
براساس آنچه ذکر شد، در حرف عین
(فصل اول کتاب)، همۀ کلماتی که از ترکیب این صامت با دیگر صامتها شکل
میگیرند، وجود دارد، و در حرف حاء، همۀ کلماتی
که از ترکیب آن با صامتهای دیگر ساخته میشود، میآید،
البته بهجز صامت عین. بههمینترتیب، در حرف هاء همۀ
صامتها بهجز عین و حاء، با صامت هاء ترکیب میشوند و واژههایی
را میسازند. این شیوه و ترتیب تا پایان فرهنگ
ادامه مییابد (نک : عبدالتواب، ۲۶۹؛ نصار،
۱ / ۱۷۴- ۱۷۷). برخلاف آنچه خلیل
در مقدمۀ العین ادعا کرده، این چینش واژهها مشکل بزرگی
برای مخاطبان فرهنگ به وجود میآورد، بدین ترتیب که
مثلاً در حرف هاء ما نمیتوانیم فعل هقع را بیابیم، زیرا
پیشتر در حرف عین، یعنی پرحجمترین باب کتاب، آمده
است. بدین ترتیب کلماتی که از آمیختن دیگر صامتها
با عین به وجود میآیند و کاربرد دارند، در بابهای مربوط
به خود نیامدهاند. ازاینرو ست که هرچه به پایان لغتنامه نزدیک
میشویم، حجم بابها بسیار کم میشود، به گونهای که
حتى در برخی صامتها هیچ ترکیبی باقی نمیماند؛
مثلاً در باب ثلاثی صحیح حرف نون هیچ واژهای برای
شرح و توضیح وجود ندارد (۸ / ۳۷۵). آخرین فصل
کتاب العین که فصل بسیار کوتاهی است، واژههایی را
در بر دارد که از ترکیب همزه با دو حرف علۀ واو و یاء
ترکیب شدهاند، مانند أوی (۸ /
۴۳۷-۴۴۵).
بسیاری از لغتشناسان و
فرهنگنگاران در تنظیم لغتنامههای خود از نظام آوایی ـ
قلبی خلیل تبعیت کردند که مشهورترین آنان عبارتاند از:
ابندُرَیْد در جَمْهرة اللغة، ازهری در تهذیب اللغة، ابوعلی
قالی در البارع، و ابنسِیده در المحکم (نک : درویش،
۱۹بب ؛ کرنکو، 259؛ نیز ه د، فرهنگنگاری <در جهان
اسلام>). نظام پردردسر خلیل سبب شد تا برخی به تنظیم مجدد آن
براساس حروف الفبا بپردازند (مثلاً ترتیب کتاب العین اثر محمد حسن بکایی).
این کار گرچه یافتن واژه را آسان میسازد، اما لغتنامۀ ساختهشده
دیگر از ویژگیهای آوایی که در سنت کهن فرهنگنویسی
جایگاهی پراهمیت دارد، تهی است
در خصوص کتاب العین و مؤلف آن
اختلاف نظر وجود دارد. خاستگاه این اختلاف را معمولاً ظهور دیرهنگام
کتاب در بصره، و عدم روایت آن توسط لغتشناسانی چون اصمعی
دانستهاند (نک : مخزومی، «الخلیل»، شم ۲، ص ۱۰).
شرححالنگاران کهن نیز بر آناند که همۀ کتاب العین
توسط خلیل تنظیم نشده است. ازهری، صاحب تهذیب اللغة، در
مقدمۀ کتاب خود اشاره میکند که خلیل پیش از آنکه بتواند العین
را به پایان برساند، از دنیا رفت، و شاگرد او، لیث، تکمیل
کار را بر عهده گرفت، اما در این میان، سخنان خود را نیز به نام
خلیل منتشر کرد (۱ / ۲۵). ازهری پریشانیهای
کتاب العین را به لیث نسبت میدهد (نیز نک : یغموری،
۵۹؛ ابنمعتز، ۹۶-۹۷؛ ابنخلکان، ۲ /
۲۴۶-۲۴۷).
مهمترین دیدگاهها در خصوص
مؤلف العین چنین دستهبندی شده است: ۱. خلیل مؤلف
العین نیست؛ ۲. تنها، اندیشۀ کتاب از آنِ
خلیل است؛ ۳. خلیل این لغتنامه را با مساعدت و همکاری
شاگردش، لیث، تألیف کرده که پذیرفتنیترین دیدگاه
است. سیوطی در المزهر (۱/۶۲-۶۳) این
دیدگاهها را گردآوری کرده است (نیز نک : کرملی،
۱۰۹؛ درویش، ۴۷-۵۴؛ حمد،
۳۲۰-۳۲۲؛ نصار،
۱/۱۷۷-۱۸۰،
۲۱۹-۲۳۲؛ عش،
۵۴۷-۵۵۴؛ «دائرةالمعارف[۱] ... »، II/432؛ EI2)
ورستخ («راهنما»، 21) اعتقاد دارد
انتساب العین به لیث بدین منظور بوده که مسئولیت اشتباهات
خلیل در این لغتنامه بر عهدۀ کسی غیر از خلیل
قرار گیرد (نیز نک : EI۲). برخی نیز تشکیک دربارۀ
انتساب کتاب العین را به خلیل، زاییدۀ اندیشۀ
حسدورزان دانستهاند (مخزومی، همان، ص ۱۱).
به گزارش ابنندیم (ص
۴۸)، دستنوشتۀ کتاب العین را در ۲۴۸ ق/۸۶۲
م، یک کتابفروش از خراسان به بصره آورد. این نسخه که ۴۸
جزء داشت، در بصره به ۵۰ دینار فروخته شد. گفتهاند این
نسخه را خلیل در سفر حج به همراه داشته و از آنجا به خراسان برده و هنگام
بازگشت به عراق، آن را در خراسان گذاشته است. ابنندیم در گزارش خود ذکر میکند
که این کتاب از خزاین طاهریه به عراق آورده شد. نخستینبار
بخشی از کتاب العین توسط انستاس ماری کرملی در بغداد
(۱۳۳۳ ق/۱۹۱۴ م) با عنوان اللیث
ابن المظفر، کتاب العین فی اللغة به طبع رسید، اما جنگ جهانی
اول، مانع ادامۀ کار گردید. همچنین جزء اول کتاب به کوشش عبدالله درویش
و یاری فرهنگستان زبان عراق منتشر شد (بغداد،
۱۳۸۶ ق/۱۹۶۷ م). یکی
از چاپهای خوب و کامل کتاب العین، همان است که به کوشش مهدی
مخزومی و ابراهیم سامرایی در ۸ جلد انتشار یافت
(۱۹۸۲ م).
لغتشناس و فقیه اندلسی،
ابوبکر زبیدی (د ۳۷۹ ق/ ۹۸۹ م)،
لغتنامۀ خلیل را با عنوان مختصر العین تلخیص کرده است (حاجیخلیفه،
۲/۱۴۴۲؛ EI2، ذیل الزبیدی؛
نصار، ۱/۲۴۰-۲۴۴)؛ مختصر العین
به کوشش نور حامد شاذلی در دو مجلد در بیروت
(۱۴۱۷ ق/ ۱۹۹۶ م) منتشر شد.
افزون بر او، محمد بن عبدالله اسکافی (د ۴۲۰ ق/
۱۰۲۹ م) و ابوالحسن سنجانی (نک : همو،
۱/۲۴۰)، کتاب العین را تلخیص کردهاند؛ مختصر
اسکافی در عمان (۱۹۹۸ م) به کوشش هادی حسن
حمودی به طبع رسیده است. زبیدی کتاب دیگری
دارد با عنوان استدراک الغلط الواقع فی کتاب العین که در آن خطاهای
کتاب العین را تصحیح کرده است؛ این اثر به کوشش عبدالعلی
الودغیری و صلاح مهدی فرطوسی توسط فرهنگستان زبان دمشق
(۱۴۲۴ ق/۲۰۰۳ م) منتشر شده است
(برای آگاهی از تألیفاتی که در زمینۀ نقد و
تکمیل و دفاع از العین نگاشته شده، نک : همو،
۱/۲۳۲-۲۴۰).
بهجز العین دیگر آثار
منسوب به خلیل از این قرار است:
۱. الایقاع (ابنندیم،
۴۹؛ قفطی، ۱ / ۳۴۳؛ کحاله، ۴ /
۱۱۲؛ GAL, S, I / ۱۶۰).
۲. التفاحة فی النحو (فهرست
... ، ۳ / ۱۴۵۹).
۳. الجُمَل فی النحو: این
کتاب به کوشش فخرالدین قباوه در بیروت (۱۴۰۵
ق / ۱۹۸۵ م) منتشر شد. مراد از جمل در این کتاب، همۀ (=
جمل) وجوهِ اِعرابی (رفع، جر، نصب و جزم) و اَلِفات (مانند الف تعریف،
بدل از واو، توبیخ، و ... )، لامات (مانند لام صفت، امر، خبر، و ... )،
هائات (مانند هاء تنبیه، ضمیر، مبالغه، و ... )، تائات )مانند تاء تأنیث،
وصل، قسم، و ... )، واوات (مانند واو استیناف، عطف، رُبَّ، قسم، و ... )، و
لامْ الفات (مانند لاء نهی، جحد، الّای استثناء، و ... ) است. نویسنده
معتقد است اگر کسی این وجوه و اختلاف معانی آنها را بشناسد، از
بسیاری از کتابهای دستوری بینیاز میگردد
(ص ۳۳). با آنکه یاقوت (۱ / ۲۳۲) در بیان
شرح حال خلیل، این کتاب را بدو نسبت داده، اما مفضل ضبی
(۱ / ۴۸) آن را از آنِ ابوبکر محمد بن شُقَیْر دانسته است
(نیز نک : EI2).
۴. رسالة فی معنی
(معانی) الحروف: شرح لغوی معانی حروف هجا ست که در
۵۱ صفحه توسط رمضان عبدالتواب چاپ شده است (قاهره،
۱۹۶۹ م).
۵. شرح صرف: نسخۀ خطی
این اثر در کتابخانۀ برلین (شم 6909) نگهداری میشود ( آلوارت، VI / 215؛
GAL, I / 98).
۶. الشواهد (ابنندیم،
کحاله، همانجاها).
۷. العروض (همانجاها؛ قفطی،
۱ / ۳۴۶؛ صفدی، ۲ / ۲۴۶):
دستنوشتهای از این کتاب با عنوان زبدة العروض در کتابخانۀ آستان
قدس با شمارۀ ۸۱۶‘۴ موجود است (قرهبلوط، ۲ /
۱۰۸۴).
ابنابیحاتم، عبدالرحمان، الجرح
و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۱ ق /
۱۹۵۲ م؛ ابنانباری، عبدالرحمان، نزهة الالباء، به
کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹ م؛
ابنتغریبردی، النجوم الزاهرة، قاهره، دار الکتب؛ ابنجزری،
محمد، غایة النهایة، به کوشش برگشترسر، قاهره،
۱۳۵۱ ق / ۱۹۳۲ م؛ ابنجنی،
عثمان، العروض، به کوشش احمد فوزیالهیب، کویت،
۱۴۰۹ ق / ۱۹۸۹ م؛ ابنجوزی،
عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت،
۱۴۱۲ ق / ۱۹۹۲ م؛ ابنحجر عسقلانی،
احمد، تهذیب التهذیب، بیروت، ۱۴۰۴ ق /
۱۹۸۴ م؛ ابنحزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت،
۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ ابنخلکان، وفیات؛
ابندرید، محمد، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت،
۱۳۹۹ ق / ۱۹۷۹ م؛ ابنسلام جمحی،
محمد، طبقات الشعراء، به کوشش یوزف هل، بیروت،
۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م؛ ابنقتیبه،
عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰ م؛
ابنمعتز، عبدالله، طبقات الشعراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره،
دارالمعارف؛ ابننباته، محمد، سرح العیون، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم،
قاهره، ۱۳۸۳ ق / ۱۹۶۴ م؛ ابنندیم،
الفهرست؛ ابوطیب لغوی، عبدالواحد، مراتب النحویین، به
کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ ق /
۱۹۵۵ م؛ ابوعمرو دانی، عثمان، المحکم فی نقط
المصاحف، به کوشش عزت حسن، دمشق، ۱۴۰۷ ق؛ ابوالفرج اصفهانی،
الاغانی، قاهره، ۱۳۸۳ ق /
۱۹۶۳ م؛ ابوهلال عسکری، حسن، الاوائل، به کوشش محمد
سید وکیل، طنطا، ۱۴۰۸ ق /
۱۹۸۷ م؛ ازهری، محمد، تهذیب اللغة، به کوشش
محمد عوض مرعب، بیروت، ۲۰۰۱ م؛ بخاری، محمد،
التاریخ الکبیر، به کوشش محمد عبدالمعیدخان، حیدرآباددکن،
۱۳۸۲ ق / ۱۹۶۲ م؛ بیرونی،
ابوریحان، تحقیق ما للهند، بیروت، ۱۴۰۳
ق / ۱۹۸۳ م؛ حاجیخلیفه، کشف؛ حمد، محمد، فقه
اللغة، ریاض، ۱۴۲۶ ق /
۲۰۰۵ م؛ خانلری، پرویز، «عروض عرب و عروض
هند»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، تهران،
۱۳۳۷ ش، س ۵، شم ۳؛ خلیل بن احمد،
الجمل فی النحو، به کوشش فخرالدین قباوه، بیروت،
۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵ م؛ همو، العین،
به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، بیروت،
۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م؛ درویش،
عبدالله، «الخلیل بن احمد صاحب العین»، مجلة معهد المخطوطات العربیة،
۱۳۸۲ ق / ۱۹۶۳ م، ج
۹(۱)؛ دلجی، احمد، الفلاکة و المفلوکون، قاهره،
۱۳۲۲ ق؛ ذهبی، سیر؛ زبیدی، محمد،
طبقات النحویین و اللغویین، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم،
قاهره، ۱۳۷۳ ق / ۱۹۵۴ م؛ زیدان،
جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، به کوشش شوقی ضیف،
قاهره، دارالهلال؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش محمد احمد
حلّاق، بیروت، ۱۴۱۹ ق /
۱۹۹۹ م؛ سیرافی، حسن، اخبار النحویین
البصریین، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت / پاریس،
۱۹۳۶ م؛ سیوطی، الاتقان، به کوشش محمد
ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۴۰۸ ق /
۱۹۸۸ م؛ همو، بغیة الوعاة، به کوشش محمد ابوالفضل
ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ ق /
۱۹۶۴ م؛ همو، المزهر، به کوشش فؤاد علی منصور، بیروت،
۱۴۱۸ ق / ۱۹۹۸ م؛ ششن، رمضان،
نوادر المخطوطات العربیة، بیروت، ۱۹۷۵ م؛ صفدی،
خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش محمد حجیری، ویسبادن،
۱۴۰۴ ق / ۱۹۸۴ م؛ ضامن، حاتم و ضیاءالدین
حیدری، «شعر الخلیل بن احمد الفراهیدی»، البلاغ،
۱۳۹۳ ق، س ۴، شم ۴-۵؛ ضیف، شوقی،
المدارس النحویة، قاهره، ۱۹۶۸ م؛ عبابنه، جعفر نایف،
مکانة الخلیل بن احمد فی النحو العربی، عمان،
۱۴۰۴ ق / ۱۹۸۴ م؛ عبدالتواب،
رمضان، فصول فی فقه العربیة، قاهره، ۱۴۲۰ ق /
۱۹۹۹ م؛ عبدالدایم عبدالله، احمد محمد، مقدمه بر
العروض اخفش، قاهره، ۱۴۰۹ ق /
۱۹۸۹ م؛ عش، یوسف، «اولیة تدوین
المعاجم و تاریخ کتاب العین المروی عن الخلیل ابن احمد»،
مجلة المجمع العلمی العربی، دمشق، ۱۳۶۰ ق /
۱۹۴۱ م، ج ۱۶(۱-۲)؛ فروخ، عمر،
تاریخ الادب العربی، بیروت، ۱۹۸۵ م؛
فهرست مخطوطات مکتبة الجامع الکبیر صنعاء، به کوشش علی بن علی
سمان و دیگران، صنعا، ۱۹۸۴ م؛ قرهبلوط، علی
رضا و احمد طوران قرهبلوط، معجم التاریخ التراث الاسلامی فی
مکتبات العالم، قیصریه، ۱۴۲۲ ق /
۲۰۰۱ م؛ قفطی، علی، انباه الرواة، به کوشش
محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ ق /
۱۹۵۰ م؛ کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، بیروت،
۱۳۷۶ ق / ۱۹۵۷ م؛ کرملی،
انستاس ماری، نشوء اللغة العربیة و نموها و اکتهالها، قاهره، مکتبة
الثقافة الدینیه؛ مبرد، محمد، الفاضل، به کوشش عبدالعزیز میمنی،
قاهره، ۱۹۵۵ م؛ همو، الکامل، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم،
قاهره، ۱۴۱۷ ق / ۱۹۹۷ م؛ مجتبائی،
فتحالله، نحو هندی و نحو عربی، تهران، ۱۳۸۳
ش؛ مخزومی، مهدی، «الخلیل بن احمد الفراهیدی»،
البلاغ، ۱۳۹۲ ق، س ۴، شم ۱-۲؛ همو،
الخلیل بن احمد الفراهیدی، اعماله و منهجه، بیروت،
۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ همو و ابراهیم
سامرایی، مقدمه بر العین خلیل بن احمد، بیروت،
۱۴۰۹ ق؛ مزی، یوسف، تهذیب الکمال، به
کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۷ ق /
۱۹۸۷ م؛ مفضل ضبی، تاریخ العلماء النحویین،
به کوشش عبدالفتاح محمد حلو، جیزه، ۱۴۱۲ ق /
۱۹۹۲ م؛ مناع، هاشم صالح، الشافی فی العروض و
القوافی، بیروت، ۱۹۸۹ م؛ نشوان حمیری،
الحور العین، به کوشش کمال مصطفى، قاهره، ۱۳۶۷ ق /
۱۹۴۸ م؛ نصار، حسین، المعجم العربی، نشأته و
تطوره، قاهره، ۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م؛ یافعی،
عبدالله، مرآة الجنان، بیروت، ۱۳۹۰ ق /
۱۹۷۰ م؛ یاقوت، معجم الادباء، به کوشش احسان عباس،
بیروت، ۱۴۱۴ ق / ۱۹۹۳ م؛ یعقوب،
امیل بدیع، المعجم المفصل فی علم العروض و القافیة و فنون
الشعر، بیروت، ۱۴۱۱ ق /
۱۹۹۱ م؛ یغموری، یوسف، نور القبس،
المختصر من المقتبس مرزبانی، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن،
۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۴ م؛ یمانی،
عبدالباقی، اشارة التعیین، به کوشش عبدالمجید دیاب،
ریاض، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ نیز:
Ahlwardt ; Bräunlich, E., «Al-Ḫalīl und
das Kitāb al-‘Ain», Islamica, New York, 1926, vol. II; EI2; Encyclopedia of
Arabic Literature, eds. J. S. Meisami and P. Starkey, London / New York, 1998;
GAL; GAL, S; Haywood, J. A., Arabic Lexicography, Leiden, 1965; Hoogland, J.,
«Lexicography: Bilingual Dictionaries», Encyclopedia of Arabic Language and
Linguistics, Leiden / Boston, 2008, vol. III; Krenkow, F., «The Beginnings of
Arabic Lexicography Till the Time of al-Jauhari, with Special Reference to the
Work of Ibn Duraid», Centenary Supplement of the JRAS, London, 1924; Ryding, K.
C., Early Medieval Arabic: Studies on al-Khalīl ibn Aħmad,
Washington, 1998; Seidensticker, T., «Lexicography: Classical Arabic»,
Encyclopedia of Arabic Language and Linguistics, Leiden / Boston, 2008, vol.
III; Talmon, R., Arabic Grammar in its Formative Age: Kitāb al-ʿAyn and
its Attribution to Ḫalīl b. Aḥmad, Leiden, 1997; Versteegh, K., The Arabic Language, New York, 1997;
id, Landmarks in Linguistic Thought III: The Arabic Linguistic Tradition,
London / New York, 1997.