آخرین بروز رسانی : یکشنبه
3 آذر 1398 تاریخچه مقاله
حِفْنی ناصِف، محمد حفنی بن
اسماعیل بن خلیل بن ناصف
(۱۲۷۱-۱۳۳۷ ق/
۱۸۵۵- ۱۹۱۹ م). قاضی، ادیب
و گویششناس مصری.
پسر بزرگش، عصامالدین، در
المقتطف زندگینامۀ مختصری دربارۀ پدر نوشت و پسر دیگرش، مجدالدین، ۲۵ سال بعد
همان متن را که مبتنی بر زندگینامۀ خودنوشت او
بود (شعر ... ، ۱۴)، با مختصر تغییراتی در مقدمۀ دیوان
پدر آورد. طه حسین نیز در مقدمۀ دیگری بر همین
دیوان تصویری کلی و اجمالی از حنفی ناصف
ارائه کرد. دیگر منابع مهم در این باره عبارتاند از حفنی ناصف،
بطولته فی مختلف المیادین اثر محمود غنیم، و محاضرات عن
حفنی ناصف، کاتباً و باحثاً نوشتۀ محمد خلفالله احمد. البته زرکلی،
داغر، کحاله، جندی، زیات، مجاهد، فکری، فاخوری و دیگران
نیز در آثار خود مطالبی دربارۀ او آوردهاند.
حفنی ناصف اندکی پس از مرگ
پدر، در برکة الحج واقع در حومۀ قاهره به دنیا آمد، سپس در مکتبخانه خواندن و نوشتن آموخت و قرآن
را به تمامی ازبر کرد. در چهاردهسالگی، بهسبب رفتارهای خشن
معلم مکتبخانه، پیاده به الازهر گریخت و ۱۰ سال در آنجا
ماند (حفنی ناصف، مجدالدین، همان، ۱۵؛ غنیم،
۲۵-۲۷).
در این دوران، دانش قرآنی
خود را تقویت کرد و فقه شافعی، صرف، نحو، علوم بلاغی، عروض، قافیه،
منطق، توحید، تفسیر و حدیث را نیز آموخت و از شیخ
اشمونی اجازۀ روایت حدیث گرفت. وی در این دوران علم میقات
(وقتشناسی نجومی)، مقدمات فلسفه، انشا، ادب و جز اینها را هم
در خارج از الازهر آموخت و به شعرسرایی نیز رو آورد. کسانی
دربارۀ تعلق قصاید استوار حفنی به خود او اظهار تردید کردند؛
ازاینرو، وی در یک جلسۀ مشاعره بیش از
۱۰۰ بیت به بداهه سرود و مقام شاعری خود را تثبیت
کرد (حفنی ناصف، مجدالدین، همانجا).
حفنی در
۱۲۹۶ ق/ ۱۸۷۹ م برای
برخورداری از علوم نوین به مدرسۀ نوگرای
دارالعلوم روی آورد و گویا در آزمون ورودی آن از تمامی رقیبان،
یعنی ۱۵۰ دانشجوی برتر الازهر پیشی
گرفت و این برتری را تا پایان ۴ سال تحصیل در آنجا
حفظ کرد (همان، ۱۵-۱۶). او که در الازهر بیش از یک
سال شاگرد محمد عبده (۱۲۶۵-۱۳۲۳
ق/ ۱۸۴۹-۱۹۰۵ م) بود، در
دارالعلوم نیز جلسات فلسفۀ تاریخ را که عبده بر اساس مقدمۀ ابن خلدون تدریس
میکرد، از دست نداد (غنیم، ۳۸؛ احمد، ۱۰) و
افزون بر آن، فقه حنفی، حساب، هندسه، تاریخ، جغرافی، فیزیک،
شیمی، فیزیولوژی، هیئت و مقدمات زبان فرانسه
را نیز آموخت (حفنی ناصف، مجدالدین، همانجا). حفنی در
دوران تحصیل در دارالعلوم به دعوت محمد عبده همکاری با نشریۀ وقائع
المصریة را آغاز کرد (غنیم، ۳۷- ۳۸).
وی در زمان قیام احمد عرابی
پاشا (۱۸۸۲ م)، درس را رها کرد و نزدیک به یک
ماه در پادگانی به تمرین تیراندازی و دیگر فنون رزمی
پرداخت و در فعالیتهای گوناگون انقلابی شرکت جست (حفنی
ناصف، مجدالدین، همانجا؛ جندی، ۱۳۹؛ غنیم،
۴۲، ۱۷۳).
حفنی ناصف را در صفر
۱۳۰۰/ دسامبر ۱۸۸۲ و فردای
روز فارغالتحصیلیاش برای تدریس به مدرسۀ کران
و لالان و نابینایان فرستادند (همو، ۴۱). وی بهرغم
آگاهی کاملی که از اهمیت و ضرورت آموزش و پرورش معلولان داشت
(برای متن سخنرانی وی در این زمینه، نک : همو،
۴۴-۴۵) ناخرسندی خود را از این وظیفۀ تحمیلی
در ابیاتی، هرچند به طنز، بیان کرده است (حفنی ناصف،
محمد، شعر ... ، ۲۲۹-۲۳۰). غنیم احتمال
میدهد که این مأموریت در واقع نوعی تنبیه حفنی
به دست انگلیسیها بهسبب حضور در انقلاب عرابی پاشا بوده باشد
(ص ۴۱-۴۲). با اینهمه، وی در مدت ۳
سال تدریس شایسته در این مدرسه، به لالان خواندن و نوشتن، و به
نابینایان علوم نحو و توحید و میقات را آموخت (حفنی
ناصف، مجدالدین، همان، ۱۶-۱۷).
آوازۀ علمی و
ادبی حفنی سبب شد که پس از ترک مدرسۀ معلولان در
۱۳۰۲ ق/ ۱۸۸۵ م، در مقام منشی
به دفتر کار شفیق منصور راه یابد. منصور قانوندانی خبره و نیز
صاحب تألیفاتی در فیزیک، جغرافیا، حساب، شیمی
و جز آن بود که با تصدی مقامی معادل دادستان امروزی میکوشید
برای پر کردن جای خالی قوانین قضایی در مصر،
قوانینی از فرانسه و سایر زبانها به زبان عربی ترجمه کند،
ولی بهسبب عدم تسلط به زبان عربی نیازمند یاری
بود. حفنی ناصف تا هنگام استعفای منصور از مقام دادستانی، با وی
همکاری داشت و ترجمههای عربی وی از دیگر زبانها را
بار دیگر به عربی استوار مینگاشت (همان، ۱۸؛ غنیم،
۴۶).
حفنی ناصف در
۱۳۰۴ ق/ ۱۸۸۷ م برای تدریس
مادۀ جدیدی به نام انشای قضایی وارد مدرسۀ حقوق
شد و افزون بر آن، منطق، بلاغت و آداب مناظره را هم تدریس کرد. وی تا
۱۳۰۹ ق/ ۱۸۹۲ م در این
مدرسه نسلی از فرهیختگان آشنا با ادب و حقوق و قضا تربیت کرد که
احمد شوقی، مصطفى کامل و لطفی سید از آن جملهاند (همو،
۴۹-۵۱). حفنی در این مدت به همراهی
گروهی از قانوندانان در کار «سه بار ترجمه و تنظیم قوانین مصر»
همکاری کرد و در خلال این همکاریها بدیشان علوم ادبی
میآموخت و از ایشان علوم قضایی فرا میگرفت (همو،
۵۲). در همین زمان، طی مأموریتی از سوی
وزارت معارف آن زمان، کتابهای آسانفهمی برای آموزش صرف و نحو و
بلاغت به دانشآموزان تألیف کرد (نک : بخش آثار، در همین مقاله). به
نوشتۀ پسرانش (حفنی ناصف، مجدالدین، همانجا؛ حفنی ناصف، عصامالدین،
۵۹۸)، مأموریت اصلاح نام شهرها در نقشههای جغرافیایی
نیز بدو واگذار شد.
حفنی ناصف در
۱۳۰۸ ق/ ۱۸۹۱ م، پیشنهاد
همکاری حسین رشدی را که در فرانسه حقوق خوانده، و اینک
مشغول ترجمۀ متون قانونی بود، پذیرفت. ناصف در برابر استخراج اصطلاحاتی
از فقه اسلامی برای جایگزینی اصطلاحات فرانسوی،
از رشدی مواد لازم برای شرکت در آزمون قضا را فرا گرفت و در
۱۸۹۲ م، پس از قبولی در این آزمون، دوران
۲۰ سالۀ حضور در دستگاه قضا را آغاز کرد (غنیم،
۵۳-۵۴؛ حفنی ناصف، مجدالدین، همانجا).
غنیم، ضمن اشاره به برخورد
مجتهدانۀ حفنی ناصف با قوانین بعضاً ناقص یا مبهم، مواردی
از رفتارها و احکام وی را ذکر میکند (ص ۵۶-
۵۸) که نشاندهندۀ قاطعیت و عدالت او ست. از آن جمله است محکوم کردن شجاعانۀ
استاندار استان غربی و تبرئۀ تمامی دانشجویان معترضی که بر ضد خدیو عباس دوم
و انگلیسیها تظاهرات کردند و به اهانت به ذات مقدس خدیو و تمرد
از قوانین دولت متهم شدند.
ناصف، در ۱۳۲۴
ق/ ۱۹۰۶ م، در کنار کار قضا، با روشنفکرانی مانند
سعد زغلول و قاسم امین در فعالیت و پیگیری جدی
برای تأسیس یک دانشگاه مدرن و ملی همراه شد. ایشان
در ۱۹۰۸ م دانشگاه مصر را، هرچند فقط در حد آموزش حقوق و
ادبیات، بنا نهادند. صورتجلسۀ ۷ مارس ۱۹۰۸ نشان میدهد که بنیانگذاران
دانشگاه حفنی ناصف را به ریاست هیئتمدیره دانشگاه برگزیدند
(همو، ۶۱-۶۳).
عصامالدین حفنی ناصف از سویی
مدعی است که لرد کرومر در آوریل ۱۹۰۸ م، حفنی
ناصف را از قاهره به طنطا و سپس به قنا منتقل کرد تا فعالیتش را محدود کند و
از سوی دیگر، بلافاصله پس از ذکر تأسیس دانشگاه، از دو سال فعالیت
همزمان حفنی ناصف در دستگاه قضا و در تدریس تاریخ ادبیات
عربی در دانشگاه سخن میگوید (ص ۵۹۹). غنیم
نیز، ضمن تکرار خبر تبعید، به مجموعۀ بزرگی
از درسگفتارهای ناصف در تاریخ ادبیات عربی اشاره میکند
که نشاندهندۀ طول مدت تدریس او ست (ص ۵۸، ۶۴،
۱۱۹). محمد خلفالله احمد کتاب تاریخ الادب را مجموعۀ درسگفتارهای
حفنی ناصف در ۱۹۰۹-۱۹۱۰ م
معرفی میکند (ص ۷) و طه حسین به درس تاریخ تمدن
اسلامی حفنی ناصف اشارهای دارد (ص ۷). به این ترتیب،
مدت تبعید او نباید بیش از یک سال و نیم بوده باشد.
حفنی ناصف علاوه بر شهرها و
روستاهای مصر، که به شیوۀ نحویان پیشین
برای پژوهشهای گویششناسی بدانها سفر میکرد، به
سوریه، آستانه، یونان، رومانی، اتریش، آلمان، سویس،
سوئد و کشورهای عربی نیز رفت (زرکلی، ۲/
۲۶۵).
وی با اعتماد به نفس بسیار
اصرار داشت برای بالا بردن جایگاه دانشمندان عرب نزد همتایان
غربیشان در کنگرههای خاورشناسان شرکت کند (برای نمونه، نک :
احمد، ۳۸: نامۀ حفنی ناصف). ازاینرو، به نمایندگی از مصر،
۳ بار در این جلسات شرکت کرد: ۱. کنگرۀ هفتم
خاورشناسان، وین، ۱۳۰۳ ق/
۱۸۸۶ م، با ارائۀ پژوهشی دربارۀ گویشهای
مصریان (نک : بخش آثار، در همین مقاله)؛ ۲. کنگرۀ
زبانهای شرقی، آتن، ۱۳۰۸ ق/
۱۸۹۱ م؛ ۳. کنگرۀ خاورشناسان،
آتن، ۱۹۱۴ یا ۱۹۱۵ م
(دربارۀ این اختلاف، نک : غنیم، ۱۷۰؛ احمد،
همانجا)، با ارائۀ تحقیقی دربارۀ ماریۀ قبطیه (غنیم، همانجا).
حفنی ناصف در
۱۹۱۲ م، از دستگاه قضا بیرون آمد و تا هنگام
بازنشستگی (۱۳۳۳ ق/ ۱۹۱۵
م) سربازرس زبان عربی در وزارت فرهنگ آن زمان بود (همو، ۶۵).
در ۱۹۱۵ م،
دادگاهی برای بررسی قضایی پروندهای میان
دو شرکت تولید صفحۀ گرامافون از حفنی ناصف بهعنوان کارشناس هنری کمک خواست. وی
که خود به موسیقی علاقهمند بود و در نوازندگی و آواز هم مهارت
داشت، گزارش دقیق و مفصلی از موضوع اختلاف فراهم آورد و در ضمن آن، تاریخچۀ کاملی
هم دربارۀ ترانهسرایی و آهنگسازی عربی ارائه کرد. اهمیت
این گزارش در آن است که مبنای به رسمیت شناختن حقوق معنوی
پدیدآورندگان آثار هنری و ادبی در مصر شد (همو، ۵،
۱۱۷- ۱۱۹؛ جندی،
۱۴۶).
حفنی ناصف هرگاه برای تحقیقات
گویششناختی خود یا به اجبار انگلیسیها به منطقهای
میرفت، در تشکیل انجمنهای گوناگون اجتماعی، علمی و
ادبی به فعالیت میپرداخت. یکی از مهمترین این
انجمنها دارالعلوم نام داشت که خود حفنی ناصف ریاست آن رابرعهده گرفت
(حفنی ناصف، عصامالدین، ۶۰۰؛ غنیم،
۱۷۱).
از نشستهای مهم و اثرگذار این
انجمن مناظرهای بود که دربارۀ جواز یا منع شرعی تأسیس بانک ملی در مصر برگزار
شد. ناصف به عنوان آخرین سخنران، بحث فقهی و اقتصادی دقیقی
دربارۀ انواع ربا، حکم آن در مذاهب گوناگون و زیان عظیم و ملی
ناشی از نداشتن بانک ارائه کرد. این جلسات دستکم از لحاظ نظری
به عدم تحریم بانک انجامید. پس از آن و بهرغم مخالفتهایی
که به نام دین احتمالاً با برنامهریزی انگلیسیها
صورت میگرفت، راه برای تأسیس بانک باز شد (همو،
۱۶۰-۱۶۱؛ حفنی ناصف، مجدالدین،
شعر، ۲۲).
وی در اغلب شهرهایی
که اقامت داشت، محافل فراماسونی نیز تأسیس کرد (همانجا؛ غنیم،
۱۷۱). او «سرود ماسونی» را به درخواست «کانون برادری»
سرود و برخی اصطلاحات خاص فراماسونرها نظیر صلح، انسانیت، برابری،
آزادی و برادری را در آن به کار برد (حفنی ناصف، مجدالدین،
همان، ۱۳۱-۱۳۲).
پس از استفتای خدیو عباس
دوم (حک ۱۸۹۲-۱۹۱۴ م) از علمای
الازهر دربارۀ جواز چاپ قرآن با قواعد نوین املا، وزارت فرهنگ آن زمان ناصف را
مأمور کرد که در کنار وظیفۀ سربازرسی زبان عربی در این وزارتخانه، با همکاری
دو تن دیگر به تصحیح نگارش قرآن کریم نیز بپردازد. وی
این مأموریت را حتى پس از بازنشستگی اجباری (به علت سیاستهای
صرفهجویانۀ دولت در آغاز جنگ جهانی اول) ادامه داد و پس از ۶ سال کار
مداوم و تدوین قواعد دقیق املایی حدود
۲۰۰ خطای نگارشی در نسخههای رایج قرآن
را تصحیح کرد (حفنی ناصف، عصامالدین،
۶۰۰-۶۰۱؛ غنیم، ۷۳) و موفق
شد نسخۀ چاپی قرآن را با نگارش جدید، اندکی پیش از مرگ
امضا کند (حفنی ناصف، مجدالدین، مقدمه بر ... ، «د»؛ نک : تفسیر،
بش : تصویر صفحۀ خاتمۀ قرآن، چ ۱۳۳۲ ق).
یکی از بزرگترین دلمشغولیهای
عمدۀ حفنی ناصف مسئلۀ خلوص زبان عربی بود. وی در دوران سربازرسی زبان عربی،
به منظور زدودن واژههای عامیانه و بیگانه از زبان و نیز
وضع اصطلاحات عربی به جای کلمات غربی برای تدریس
علوم جدید، قوانین و راهکارهای جدیدی نهاد که پس از
او نیز راهگشا بود (غنیم، ۶۶-۶۷). در
۱۹۰۸ م، سخنرانیهایی دربارۀ مسئلۀ نامگذاریهای
جدید و عربیسازی این روند در انجمن دارالعلوم ایراد
شد که با سخنرانی مهم و اثرگذار حفنی ناصف با عنوان «نامهای عربی
برای پدیدههای نوین فرهنگ و تمدن» به پایان رسید.
انجمن مقرر داشت که مسئلۀ تعریب براساس پیشنهاد حفنی نـاصف به اجرا درآید
(احمد، ۴۹، ۶۴-۷۱؛ نیز نک : بخش آثار،
در همین مقاله). حفنی ناصف در تأسیس فرهنگستان دوم زبان عربی
نیز مشارکت داشت (همو، ۶).
حفنی ادیبی نکتهسنج،
بدیههگو، طنزپرداز و دارای حافظهای نیرومند بود. زیات
شعر حفنی ناصف را نوعی نثر منظوم با چاشنی لطایف و محسنات
لفظی میداند که بهرغم ضعفهایی، به طور کلی روان و
مطبوع است (ص ۴۵۶)؛ ولی عقاد در نقدی بنیادین،
آوازۀ شاعری حفنی ناصف را نه زاییدۀ هنر،
که مدیون تواناییهایی نظیر سرعت انتقال، نکتهسنجی،
مهارت در کاربرد صنایع لفظی، تسلط بر زبان، حفظ و روایت شعر،
نظمپردازی و طنزهای شیرین میداند و میگوید
که البته جایگاه علم و ادب و فعالیتهای اجتماعی حفنی
ناصف چنان رفیع هست که «شاعر نبودن» برای وی نقصی نیست
(ص ۱۹-۲۳). گویا طه حسین هم با این نظر
موافق بود، زیرا در مقدمۀ شعر حفنی ناصف، شاید بهسبب رعایت ادب شاگردی،
از نقد کارشناسانۀ این شعر پرهیز کرد و در اظهار نظری بس گذرا و کمفایده
آن را تصویر گویایی از زندگی شخصی و روزگار
شاعر و نمونۀ شگفتانگیزی از نوسان میان فنون شعری متأخران
مقلد و معاصران نوگرا دانست (ص ۱۰-۱۱). چنین است که
محمد خلفالله احمد نیز هنگام بررسی فضای ادبی عصر ناصف
صرفاً از همروزگاری وی با بسیاری از پیشگامان بزرگ
ادبیات سخن میگوید (ص ۱۳) و پس از آن دربارۀ وجهۀ ادبی
وی گفتار کاملی را به نثر او اختصاص میدهد و از اظهار نظر
دربارۀ شعرش سرباز میزند (ص ۱۵-۲۷)، محمد خلفالله
احمد هنگام معرفی تألیفات مربوط به حفنی ناصف، فصل مربوط به وی
در کتاب عقاد را سنجشی با معیارهای نوین نقد ادبی و
کوششی برای تعیین جایگاه حفنی ناصف در میان
شاعران آن روزگار توصیف میکند (ص ۲) که تأیید تلویحی
نظر عقاد به نظر میرسد.
در این میان، غنیم
مفصلترین بررسی و ارزیابی شعر حفنی ناصف را ارائه
کرده است (ص ۸۱-۱۱۶). او ضمن اشاره به اینکه
زندگی در دورۀ احیای شعر عربی و تحت سیطرۀ بارودی
باعث غلبۀ وجهۀ تقلید بهویژه از بارودی بر شعر حفنی بود، تأکید
میکند که وی یک مقلد محض نبود و برخی مظاهر تجدد را نیز
در شعر خود دارد (ص ۸۳-۸۵).
غنیم در بررسی شعر حفنی،
پس از ذکر ویژگیهایی چون آسانفهمی و فراوانی
جناس و توریه و حسن تعلیل، به حضور روح بذلهگویی شاعر در
تقریباً تمامی قطعات شعری، حتى نمونههایی از رثاء
اشاره، و چندین نمونه از این طنزپردازی را نقل میکند (ص
۹۱).
وی گفتار کاملی را به نظر
عقاد دربارۀ حفنی ناصف اختصاص داده و آن را نادرست میداند (ص
۱۲۲-۱۲۶). همو از وجود برخی قطعات سست
کنار نمونههای استوار در مجموعۀ شعر حفنی نیز سخن میگوید
و این ضعف را ناشی از این میداند که شاعر، خود، گردآورندۀ این
مجموعه نبوده است تا قطعات ضعیفتر را حذف یا اصلاح کند (ص
۸۵).
حفنی ناصف هنگام اقامت اجباری
در شهر قنا، قصیدهای سرود که مردم این شهر آن را بر پردههای
ضریح عبدالرحیم فتاوی، از زاهدان معروف صاحب کرامت، آویختند
(حفنی ناصف، مجدالدین، شعر،
۱۲۵-۱۲۷؛ غنیم،
۱۱۷). ناصف در قصیدۀ قنا، که معروفترین
شعر وی شد، بخشی از دانش خود در زمینههای گوناگون، مانند
جغرافیا، فیزیک، تاریخ طبیعی، پزشکی،
اقتصاد، جامعهشناسی و اخلاق را به نمایش گذاشت و به اعتقاد غنیم،
با سخنانی منطقی از روح شعر دور شد (ص
۱۱۷-۱۲۱).
با اینهمه، حفنی ناصف در
شناخت شعر صاحبنظر بود؛ چنانکه فرزندش، مجدالدین، مدعی است حافظ
ابراهیم و احمد شوقی غالباً شعر خود را پیش از چاپ به او عرضه میکردند
(همان، ۲۴؛ قس: غنیم، ۱۸۵-
۱۸۹، که از کدورت میان ناصف و حافظ ابراهیم از یکسو
و احمد شوقی از سوی دیگر سخن میگوید).
اما نثر حفنی ناصف در تألیفات
علمی، نامهها، گزارشهای رسمی، مقالات و سخنرانیها چنان
فاخر و استوار بود که جای مناقشه نداشت. ویژگی مشترک شعر و نثر
حفنی ناصف بسیاریِ شوخی و کاربردِ فراوان سجع و توریه
و جناس و اقتباس است، ولی نثرش استوارتر است و بهعکس شعرش نیاز به
درنگ و تأمل و استفاده از کتاب لغت دارد (همو،
۱۳۴-۱۳۵).
حفنی ناصف غالباً با بزرگان اندیشه
و ادب آن روزگار مانند محمد عبده، علی لیثی، شکیب ارسلان،
احمد سمیر، جورجی زیدان و حمزه فتحالله نامهنگاری داشت
(احمد، ۲۱). نمونههای فراوانی از این رسائل در
منـابع نقل شـده است (مثلاً نک : زیات، ۴۵۷، که نامهای
کوتاه اما استوار و زیبا را در تسلیت به یک دوست نقل کرده؛
احمد، ۱۶-۲۲، که چندین نامه را در موضوعات گوناگون
آورده؛ غنیم، ۱۳۵-۱۳۶، که به ذکر یک
نامه بسنده کرده است). محمد خلفالله احمد تأکید میکند که حفنی
ناصف، به عنوان نویسندهای شاعر، مسلط بر نگارش، حساس به آهنگ کلمات و
موسیقی کلام، معنا را فدای سجع و جلوهگری ظاهری نمیکرد
(ص ۳۳). حفنی مقالهای با نثر مرسل در دفاع از سجع نوشت
(نک : همو، ۳۵-۳۶) که گویی او سخنگوی
نسلی از ادیبان فرهیخته و بالیده بر فرهنگ کهن و دلبسته
به شیوههای قدیم است که به قول محمد خلفالله احمد، ابزارهای
زبانی را چون موم در دست داشتند و به اقتضای موضوع هر گفتار، با
اقتدار و بیتصنع نثر مسجع یا مرسل مینوشتند (ص
۳۶). همو در توصیف فضای ادبی آن روزگار، میزان
گرایش به نثر فنی یا مرسلنویسی شماری از نویسندگان
معاصر حفنی ناصف را هم بررسی کرده است (ص
۳۳-۳۴).
ولی نثر حفنی در گزارشهای
رسمی نه ادیبانه، که دقیق و کارشناسانه، یعنی نثری
مرسل و استوار، بیحاشیه و در صورت لزوم همراه با عدد و رقم بود (غنیم،
۱۳۷). نمونهای از این گزارشها همان است که حفنی
دربارۀ دانشجویان اعزامی به اروپا برای وزیر معارف
نگاشت و محمد خلفالله احمد (ص ۳۵) آن را نقل کرده است.
حفنی ناصف در روزنامههایی
مانند الاهرام، الجوائب المصریة و البیان مقاله مینوشت. تعدادی
از این مقالهها با موضوعات گوناگون، نثر مرسل و امضای خود او به چاپ
میرسید و تعدادی دیگر با نثری مسجع و نام مستعار
ادریس محمدین و تقریباً همیشه برای حمله به نویسندهای
که در نشریۀ الاعتدال و گویا بر ضد منافع ملی مصر قلم میزد، نوشته
میشد (غنیم، ۱۳۷- ۱۳۹؛ احمد،
۲۳-۲۴).
محمد خلفالله احمد معتقد است که سبک
نگارش حفنی ناصف، در مقالهای که وی در کشاکش مناقشات مربوط به
تصحیح مصحف و در الاهرام نوشت، به سبک ادبی قرنهای دوم و سوم
هجری شبیه است (ص ۲۳).
در روزگاری که رقابت در میدان
نگارش به سبک مقامات داغ بود، حفنی هم ۴ مقامه به سبک مقامات حریری
و بدیعالزمان نوشت. وی قهرمان مقامات خود را جهینه و راویاش
را ادریس محمدین نامید و دربارۀ اعتقادات خرافی
مردم مصر، اوضاع ناشی از اشغال مصر به دست انگلیسیها، وطندوستی،
شیفتگی به طبیعت زیبای مصر، مکارم عربی، رود
نیل و باروری زمین در مصر سخن گفت (غنیم،
۱۳۹-۱۴۲؛ احمد، ۲۵-
۲۹). غنیم و محمد خلفالله احمد خلاصهای از ماجراهای
هر ۴ مقامه و نیز بخشهایی از آنها را نقل کردهاند
(همانجاها).
یکی از موضوعات مقالههای
حفنی ناصف مسئلۀ ضرورت آموزش زنان و برابری حقوق زن و مرد بود (احمد،
۳۰، ۳۲). وی که میکوشید در عمل به این
شعارها پایبند باشد، برخلاف سنت بزرگان آن دوران راه تحصیل دخترش ملک
حفنی ناصف (بعدها، معروف به باحثة البادیه) را هموار کرد و دیگران
را نیز به این کار فرا میخواند. حفنی ناصف در مقدمهای
هم که بر دیوان عایشۀ تیموری نوشت، بر این اصول تأکید کرد و زنان فاضل
دوران جدید را بر همتایان اعصار پیشین برتری داد
(احمد، ۳۰-۳۱).
حفنی در مقالهای به لزوم
عربیسازی تئاتر هم پرداخت و این کار را از لوازم پیشرفت
فرهنگی مصر دانست (همو، ۲۵، ۳۲).
دوران زندگی حفنی ناصف، به
گفتۀ طه حسین به دقیقترین معنا دوران تحول و گذار مصر بود
(ص ۱۰). ذوق و شخصیت علمی و ادبی او در نظام آموزشی
الازهر شکل گرفت که در آن فقط همان کتابهای دشوار و پیچیدۀ سنتی
تدریس میشد؛ ولی پس از آن، بسترهایی چون تحصیل
در مدرسۀ دارالعلوم، روزنامهنگاری، آمد و شد با دانشآموختگان فرنگ، سفرهای
اروپایی و حضور در نشستهای خاورشناسان غربی، وی را
با مفاهیم و پدیدههای نوین و امروزی آشنا کرد. پرهیز
از تحمیل آرایههای فراوان و غیرضروری بدیعی
بر نثر، بهرغم گرایش شدید به سجع؛ تأکید بر لزوم آموزش دختران
و برابری حقوق زن و مرد؛ تأیید پدیدۀ تئاتر و حمایت
از بومیسازی آن؛ و تلاش برای ملی کردن بانک و درک مسئلۀ حقوق
معنوی از نشانههای این آشنایی است.
آثـار
حفنی ناصف تألیفات بسیاری
داشت که بسیاری از آنها، در جریان انقلاب
۱۹۱۹ م و تفتیشهای مکرر مأموران انگلیسی
از منزلش از میان رفت و بسیاری دیگر نیز هرگز به
چاپ نرسید (نک : حفنی ناصف، مجدالدین، مقدمه بر، «د»). غنیم
فهرستی با ۲۵ عنوان کلی آورده که کمتر از نیمی
از کتابهای مربوط به این عناوین یا چاپ شده یا
ارجاعاتی بدانها در برخی مراجع موجود است (ص
۱۵۱-۱۵۳).
۱. ممیزات لغات العرب و تخریج
اللغات العامیة علیها و فائدة علم التاریخ من ذلک
تألیف در
۱۳۰۳ ق/ ۱۸۸۶ م، چ
۱۳۳۰ ق. این کتاب در یک مقدمه، ۹ گفتار
و یک خاتمه تنظیم شده است. نویسنده در مقدمه میگوید
که نخستین عامل آغاز این پژوهش برخورد او با گویشهای
متفاوت اهالی دو استان مجاور در مصر یعنی بنیسویف
و منیا بود (ص ۲). سپس، با ذکر این نکته که بیتردید
گویش نسل کنونی از پیشینیان به ارث رسیده، و
اصولاً روش سخن گفتن بخشی از میراث هر ملت است (ص ۲-۳)،
تأکید میکند که اهمیت و ظرفیت این پدیده برای
فرضیات و استدلالهای تاریخی کمتر از دیگر آثار
باستانی نیست (ص ۵).
فرضیۀ تحقیق وی
این است که میتوان، با بررسی دقیق اسناد و منقولات معتبر
مربوط به نسل فاتحان عرب و نیز توجه دقیق به گویش هریک از
ملتها و اقوام و گروههای نژادی سراسر جهان امروز عرب، اصل و نسب اعراب
کنونی و میزان تعلق و انتساب آنان به اعراب عصر فتوحات (از راه نسب، قیمومت
یا همپیمانی) را تعیین کرد و حتى عربهایی
با گویش مشابه را که در نقاط گوناگونی از جهان پراکندهاند، به اصل
واحدی نسبت داد (ص ۴-۵). حفنی ناصف یکی از
موارد اختلاف لهجه میان مردم بنی سویف و ساکنان منیا را
که تفاوت در ادای حرف قاف است، با تفاوت تلفظ همین حرف نزد قریشیان
و دیگر قبایل پیشین عرب مقایسه میکند و نتیجه
میگیرد که نخستین فاتحان منطقۀ بنی سویف
قریشی بودهاند (ص ۳).
وی در ادامه و پس از تقسیم
تمامی جغرافیای مصر به دو بخش (با ذکر دقیق نام مناطق)،
اهالی یک بخش را گویندگان قاف صریح و منسوب به قریش
(از راه نسب، قیمومت یا همپیمانی)، و اهالی بخش دیگر
را قائلان قاف درآمیخته و منسوب به غیرقریش میداند (ص
۳-۴). حفنی ضمن اشاره به چیرگی قریش بر دیگر
قبایل فاتح، ارتباط سیاسی و اقتصادی معناداری میان
مرغوبیت زمینهای فتحشده و تفاوت گویشها برقرار میکند
و اظهار میدارد که امروزه هم گویندگان قاف صریح صاحبان زمینهای
حاصلخیز مصرند و ناطقان قاف درآمیخته در زمینهای بیحاصل
سکنا دارند (ص ۴).
حفنی ناصف در این کتاب کوشیده
است چکیدهای از اصلیترین ویژگیهای
برخی از گویشهای عربی در نسل فاتحان عرب را ارائه کند و
آن را بر زبان عامیانۀ مصریان معاصر خویش در جای جای این کشور
منطبق سازد. وی هریک از ۹ گفتار کتاب را در چند «مسئله» تنظیم
کرده، در هر مسئله گویشی از پیشینیان را شرح داده،
و اگر این گویش نزد مصریان امروز (معاصران حفنی ناصف) هم
نظیری داشته باشد، یادآور شده است. از میان این
۶۶ مسئله (۶۶ گویش قبایل پیشین)،
برای کمتر از نیمی آنها امروزه نیز نظایری یافته
است.
به عنوان مثال، در مسئلۀ چهارم
گفتار یکم میبینیم که دو قبیلۀ تمیم
و قیس همزۀ آغاز کلمه را به صورت عین تلفظ میکرده، و اِنَّکَ را
عِنَّکَ و اَنتَ را عَنتَ میگفتهاند. در حال حاضر، بادیهنشینان
مصر با توسعی در گویش آن دو قبیله همزۀ میان
کلمه را به عین بدل میکنند و اَسألُ را اَسعَلُ میگویند.
همچنین در مسئلۀ دهم
همین گفتار آمده که برخی قبایل عین مجاور طاء را به نون
بدل میکردند (مانند انطاه به جای اَعطاه) و صحرانشینان کنونی
مصر نیز همین کار را میکنند.
بنابر مسئلۀ نهم گفتار دوم
نیز تمامی مصریان مثنّى را همواره با یاء به کار میبرند
و میگویند: «حضرَ هنا رَجُلین (به جای رَجُلان) و معهما
فرسین (به جای فرسان)» که باید توسعی در گویش هذیل
یا تمیم و اسد و قیس و نجد باشد.
از ۹ مسئلۀ گفتار سوم فقط
مسئلۀ نهم است که نکتهای در نظایر مورد بحث دارد و آن اینکه
چون مصریان مانند بنی کلب ضمایر کُم و هُم را در مواضع خاصی
کِم و هِـم تلفظ نمیکنند، هیچیک به این قبیله نسب
نمیبرند. ولی هر ۴ مسئلۀ گفتار چهارم فقط دربارۀ کلماتی
است که در عادات گویشی برخی از پیشینیان،
مُعرَب و نزد برخی دیگر مبنی بوده است. در گفتارهای دیگر
نیز میبینیم که مثلاً «مَبیوع و مَدْیون» به
جای «مَبِیع و مَدِین» در زبان تمامی عامیان امروز
مصر ریشه در زبان بنی تمیم دارد (ص ۲۶)؛ مردم استان
بنی سویف در اینکه طَلَعَ را طَلا و ظَهَر را ظَها میگویند
تابع قبیلۀ بنی عامرند (ص ۲۹)؛ یکی از گویشهای
بنی سعد هیچ دنبالهای در مصر امروز ندارد (ص ۳۲)؛
مصریان عامی در بحث فک و ادغام، برخلاف حجازیان و به پیروی
از تمیمیان، حروف مشابه را در فعل مضارع و امر ادغام میکنند و
مثلاً میگویند: یرتدَّ (= یرتَدِد) و شُدَّ (= اشدُد) (ص
۳۲-۳۳).
در گفتار نهم، نویسنده نخست پس از
بحث عالمانهای دربارۀ مترادفها و علل ظهور و فواید وجود آنها در زبان عربی،
۷ «مسئله» دربارۀ اینکه هر پدیده در هر قبیله چه نامی داشت، مطرح
ساخته، و تقریباً در تمامی آنها به سخنان یا نامههایی
از پیامبر (ص) استناد کرده است که با هر قبیله به زبان خود آنان سخن میگفت.
در این گفتار هیچ نشانی از زبان امروز مصریان نیست.
حفنی ناصف در مقدمۀ کتاب با اظهار شگفتی از اینکه تاکنون کسی از متقدمان و
متأخران به این موضوع مهم نپرداخته است، بر پیشگامی خود در راه
این پژوهش تأکید کرده است و در خاتمه تذکر میدهد که این
پژوهش صرفاً آغازی است برای تحقیقات بعدی که باید
دامنهدار و جدی انجام گیرد (ص ۵).
محمد خلفالله احمد با اشاره به عوامل
متعدد اثرگذار بر زبان، نظیر مهاجرت و جابهجاییهای پس از
آن و آمیزش نژادی و آمیختگی تبارها و شرایط جدید
قبایل مهاجر، اظهار میدارد که در پرداختن به چنین نظریهای
باید محتاط بود، زیرا دربارۀ اموری مانند تشخیص و
تعیین قاطعانۀ گویش قریش و غیرقریش یا تقسیم مناطق
مصر از نظر حاصلخیزی و خشکی بر اساس قدرت و نفوذ قبایل
فاتح جای بحث بسیار هست و دشوار بتوان پذیرفت که مثلاً گویندگان
کنونی قاف صریح قریشی و غیر ایشان غیر
قریشیاند (ص ۴۷)، محمد خلفالله احمد برخی از نکاتی
را هم که حفنی ناصف بهعنوان ویژگیهای گویشی
عوام امروز مصر در کتاب خود آورده است، نیازمند بررسی و بازبینی
میداند، ولی تأکید میکند که این تحقیق، دستکم
به عنوان نخستین پژوهش گویششناختی، نظریات موافق و مخالف
بسیاری برانگیخت و انگیزۀ تحقیقات
استوارتر دیگر شد (همانجا). غنیم نیز به اختلافات نهچندان اندک
میانیافتههای حفنی ناصف در این کتاب و مفاد کتاب
مقریزی با عنوان البیان و الاِعراب عما باَرض مصر من الاَعراب
اشاره کرده است (ص ۱۵۵).
ممیزات در میان دیگر
تحقیقات و آثار حفنی ناصف چنان اهمیتی داشت که خاورشناسان
تا پایان عمرش او را بدان میشناختند (حفنی ناصف، مجدالدین،
مقدمه بر، «د»). ولی از همین اثر مثلاً در بحث موجز و عالمانۀ شوقی
ضیف دربارۀ تاریخ و تطور تحقیقات مربوط به زبان عامیانۀ عربی
و مصری (مقدمۀ تحریفات العامیة للفصحی) نامی به میان نیامده
است.
۲. الاسماء العربیة لمحدثات
الحضارة و المدنیة
تألیف
۱۹۰۸ م، چ ۱۹۵۶ م. این
کتاب ۲۶ صفحهای متن سخنرانی حفنی ناصف در انجمن
دارالعلوم است که در پایان مجموعهای از سخنرانیها دربارۀ عربیسازی
نامگذاریها انجام گرفت. مقدمات این متن عبارتاند از: طرح دیدگاه
قائل به جواز کاربرد نامهای بیگانه، شرح مختصری از تطور تاریخی
پاکسازی زبان عربی و راه حلهای مربوط به معضل دوگانگی
زبانی جهان عرب. ناصف سپس به مقصود اصلی یعنی زبان عربی
فصیح میپردازد. به اعتقاد وی، از میان تمامی تقسیمبندیهای
کلمات عربی، محل دقیق نزاع میان طرفداران و مخالفان نامگذاری
عربی قضیۀ اسم جنسی است که در عربی برای آن لفظی وجود
ندارد. پیشنهاد حفنی در اینباره عبارت است از اینکه:
نخست، کاوش دقیق در میراث مکتوب زبان عربی برای یافتن
کلمهای که بتوان آن را براساس هریک از مناسبتهای جایز در
زبان بر پدیدۀ جدید اطلاق کرد، مانند «نُسّافَة» برای اژدرافکن و «غوّاصّة»
برای زیردریایی؛ دوم، کاربرد موقت واژۀ غیرعربی
در طول مدت این جستوجو؛ سوم، استفاده از کلمۀ بیگانه
در موارد بسیار نادری که عملیات جستوجوی واژۀ عربی
بینتیجه باشد (احمد، ۶۴-۷۰؛ غنیم،
۱۵۵-۱۵۷).
۳. رسالة فی المقابلة بین
لهجات بعض سکان القطر المصری
قاهره. حفنی ناصف این رساله
را در پاسخ به یکی از استادان زبانهای شرقی دانشگاه برلین،
که به منظور شناخت قبایل عرب خواستار گردآوری و تدوین کلمات عامیانه
شده بود، نگاشت (مجلة ... ، ۳/ ۳۵۸).
۴. تاریخ الادب او حیاة
اللغة العربیة
۱۹۱۰ م، مجموعۀ درسگفتارهای
حفنی ناصف در دانشگاه مصر. در این کتاب، علاوه بر مطالب رایج در
کتابهای تاریخ ادبیات، مطالب دیگری نظیر
مخارج و ویژگیهای حروف عربی، اختلاف کوفیان و بصریان
در ادای همزه، تاریخ خط عربی و انواع آن، تاریخ و تطور
حرکتگذاری در خط عربی نیز آمده است که به قول غنیم ممکن
است تنها بخشی از آن در کتابی مانند صبح الاعشى یافت شود (ص
۱۶۳).
۵. دروس البلاغة
برای تدریس در دبیرستانها،
با همکاری دیگران، ۱۳۱۰ ق.
۶. شعر حفنی ناصف
۱۹۵۷ م. فرزند
حفنی ناصف (مجدالدین) اشعار پراکندۀ پدر را گردآوری
و با این عناوین تنظیم و چاپ کرد: اجتماعیات و وطنیات،
رثاء، غزل، تهنیت و سپاسگزاری، مدح، مناسبتها، نامهنگاریها،
تقریظها، بدیعیات، خاطرات سفرها، ماده تاریخ، طنز، و
مشاعرههای زجلی. چنانکه از این عناوین نیز آشکار
است، ناصف علاوه بر شعر فاخر، در فولکلور مصری هم دستی داشت و زجلهایی
با کلمات و اصطلاحات عامیانه میسرود. طه حسین بر این
مجموعۀ شعر مقدمهای نوشت.
۷. نثر حفنی ناصف
۱۹۶۰ م. کتاب
محمد خلفالله احمد تنها منبعی است که از این اثر بهعنوان یک
کتاب چاپ شده با تاریخ مشخص سخن میگوید و با ارجاعات دقیق
از آن یاد میکند (ص ۷، ۱۵-۳۷). نثر
حفنی ناصف مجموعهای از نامهها، گزارشهای رسمی، مقالات
روزنامهای، مقامات و سخنرانیهای او ست. بهرغم در دسترس نبودن
این کتاب، گزارشهای دقیق و کامل غنیم و محمد خلفالله
احمد ما را از محتوا و سبک آن بهخوبی آگاه میکند.
۸. الدروس النحویة
۳ جلد، برای تدریس در
مدارس ابتدایی و جلد چهارم برای تدریس در دبیرستان.
با همکاری ۳ تن دیگر، چ از ۱۳۰۴ تا
۱۳۰۹ ق.
۹. قواعد اللغة العربیة
با همکاری دیگران، شرح
محمدعلی طه الدره. ۱۹۷۱ م، النشرة العربیة
للمطبوعات، ۱۹۷۱ م.
۱۰. ذکری الهجرة
النبویة.
۱۱. القطار السریع
لعلم البدیع.
مآخذ
احمد، محمد خلفالله، محاضرات عن حفنی
ناصف کاتباً و باحثاً، اسکندریه، ۱۹۶۱ م؛ تفسیر
(مل )؛ جندی، انور، اعلام و اصحاب اقلام، قاهره،
۱۹۶۸ م؛ حفنی ناصف، عصامالدین، «حفنی
بک ناصف، تاریخ حیاته»، المقتطف، ۱۹۳۲ م، شم
۸۱؛ حفنی ناصف، مجدالدین، شعر حفنی ناصف، قاهره،
۱۹۵۷ م؛ همو، مقدمه بر ممیزات (نک : هم ، حفنی
ناصف، محمد)؛ حفنی ناصف، محمد، شعر حفنی ناصف (نک : هم ، حفنی
ناصف، مجدالدین)؛ همو، ممیزات لغات العرب و تخریج اللغات العامیة
علیها و فائدة علم التاریخ من ذلک، قاهره،
۱۹۵۷ م؛ زرکلی، اعلام؛ زیات، احمد حسن، تاریخ
الادب العربی، مطبعة الرسالة، بیتا؛ طه حسین، مقدمه بر شعر حفنی
ناصف (نک : هم ، حفنی ناصف، مجدالدین)؛ عقاد، محمود عباس، شعراء مصر
و بیئاتهم فی الجیل الماضی، بیروت، المکتبة العصریه؛
غنیم، محمود، حفنی ناصف، بطولته فی مختلف المیادین،
قاهره، الدار المصریه للتألیف و الترجمه؛ مجلة مجمع اللغة العربیة
بالقاهرة، بولاق، ۱۹۳۷ م؛ نیز: