نویسنده (ها) :
ایران ناز کاشیان
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 14 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
بَهْرامْ شاهِ بْنِ فَرُّخْشاه، ملك امجد ابوالمظفر مجدالدین (د 628ق /1231م)، نوۀ برادر صلاحالدین، از امیران ایوبی شام و شاعر. در هیچیك از منابع به سال تولد و دوران زندگی وی پیش از امارت بعلبك اشارهای نشده است؛ اما مسلماً امیری دوراندیش همچون صلاحالدین، ادارۀ منطقۀ بعلبك را نبایستی به دست نوجوانی سپرده باشد (نک : دنبالۀ مقاله). پس از مرگ فرخشاه (578ق /1182م)، صلاحالدین كه به سبب شایستگی و دلاوریهای وی در جنگهای صلیبی (نک : ابنواصل، 2 /72-73، 77، 81، 86، 114، 124؛ ابن شاهنشاه، 31-33، 95-96) بعلبك را به رسم اقطاع به او داده بود (نک : طرخان، 37)، اینك به فرزندش بهرام شاه كه در آن زمان احتمالاً 20 ساله بوده است، سپرد (ابوشامه، 1 /33؛ سبط ابنجوزی، 8(1) /372؛ ابن خلكان، 2 /453؛ نیز نک : احمد، 5؛ عاشور، 277). بهرام شاه همچون دیگر امیرزادگان تربیتی ویژه یافت. از میان دانشمندانی كه در بارگاه ایوبیان تقربی خاص داشتند، تاجالدین ابوالیمن كندی (د 613ق /1217م) شاعر و محدث بزرگ بغدادی را میتوان یكی از استادان وی بهشمار آورد، زیرا وی از 563ق به بعد در خدمت فرخشاه بود (نک : ه د، ابوالیمن كندی؛ نیز رشید، 25-27) و حتى زمانی كه مجبور به ترك دمشق و اقامت در مصر شد، مراودات استاد و شاگرد همچنان ادامه داشت (سبط ابنجوزی، 8(1) /576)، اگرچه ابوشامه نخستین دیدار آنها را در قاهره میداند (1 /35). دوران امارت بهرام شاه در بعلبك، مقارن با جنگهای صلیبی بود؛ از اینرو، او نیز گاه در كنار دیگر امیران ایوبی به پیكار برخاسته است (نک : ابن واصل، 4 /93). در 589ق /1193م پس از مرگ صلاحالدین، قلمرو ایوبیان ــ كه پیش از آن میان پسران و دیگر افراد خاندان وی تقسیم شده بود (ابن واصل، 3 /43) ــ دچار مخاطره گردید؛ چه، هریك مدعی استقلال شدند و گاه سهمی بیش از حد مقرر میطلبیدند، و در عین حال از یكدیگر بیمناك بودند. از اینرو، هر امیری میكوشید متحدانی برای خود دست و پا كند تا به هنگام ضرورت از او مدد خواهد. سرانجام، پس از درگیریهای متعدد (نک : ابن واصل، 3 /16- 18، 28-31) در 590ق میان ملك عادل و برادرش ملك عزیز برای استقرار صلح و امنیت پیمانی منعقد شد كه یكی از مفاد آن اعلام حمایت ملك امجد بهرام شاه و ملك مجاهد اسدالدین شیركوه از ملك افضل حاكم دمشق بود (همو، 3 /31-33). از این زمان، بهرام شاه بارها در كنار متحدان خود با مخالفان به نبرد پرداخت (نک : عمادالدین، 633؛ ابن واصل، 3 /141، 173، 190؛ رشید، 32-34؛ نیز نک : ه د، افضل ایوبی). بهرام شاه با پشتیبانی حامیان قدرتمندی چون ملك افضل و ملك معظم، 50 سال در بعلبك فرمانروایی كرد. اما این دوران طولانی به سبب جنگهای متعدد و كشمكش میان سران ایوبی، سراسر پرآشوب بود و در این مدت تنها نشانی كه از عمران و آبادی در بعلبك دیده میشود، تقویت برجهای دفاعی در دروازۀ جنوبی شهر است (نک : I /971,EI2). فساد مالی از یكسو و بیتوجهی به وضع معیشت عامۀ مردم از سوی دیگر، روزبهروز بر شمار ناراضیان میافزود (برای نمونه، نک : ابن ابی اصیبعه، 3(1) /382) و حتى این ناخشنودی به خانوادۀ بهرام شاه نیز راه یافت و یكی از پسران او با ملك عزیز عثمان مكاتبه كرد و از او خواست پنهانی به بعلبك درآید و بهرام شاه را عزل كند. بهرام شاه پس از اطلاع از توطئه، پسر و تنی چند را كشت و بقیه را زندانی كرد. عزیز كه نتوانسته بود از درهای سرّی قلعه وارد بعلبك شود، به محاصرۀ آن پرداخت، اما سرانجام دست از محاصره كشید و به ملك كامل پیوست و از او قول گرفت كه پس از استقرار در حكومت، امارت بعلبك را به وی واگذار كند (سبط ابن جوزی، 8(1) /668، 678؛ ابن واصل، 4 /227؛ رشید، 40-41؛ گوتشالك، 148). بهرام شاه با مرگ حامیان قدرتمندش، ملك افضل (622ق / 1225م) و ملك معظم (624ق)، و شعلهور شدن آتش كینههای دیرین، دوران حكومتش به پایان رسید. چه، پس از اتحاد میان ملك كامل و ملك اشرف برای تصرف دمشق، اشرف در 626ق آهنگ بعلبك كرد و بهرام شاه پس از 10 ماه در 627ق مجبور به تسلیم شهر شد، اما در عوض زَبَدانی و بخشهایی از حومۀ دمشق را گرفت و خود پس از آن در خانهای در باب النصر اقامت گزید (سبط ابنجوزی، 8(1) /666-667؛ ابن واصل، 4 /284؛ مقریزی، 1(1) /237- 238). اقامت وی در دمشق دیری نپایید و كشته شد. 50 سال حكومت مستبدانه در بعلبك از او حاكمی جابر ساخته بود كه هیچ كس را بر نمیتافت و جز سخن خویش را نمیپسندید. در باب كیفیت كشته شدن وی اندكی اختلاف است، اما همۀ منابع متفقاند بر اینكه بهرام شاه یكی از خواص غلامان خود را به اتهامِ دزدی در سرای خویش زندانی كرد، اما غلام خود را از زندان رهانید و او را به قتل رساند (سبط ابن جوزی، همانجا؛ ابن واصل، 4 /284-285؛ ابن شاكر، 1 /150؛ نویری، 29 /166-167؛ رشید، 42-43). بهرام شاه را در كنار پدرش در مدرسهای كه خود به وصیت پدر ساخته، و به «مدرسۀ فرخشاهیه» موسوم بود، به خاك سپردند (ابنواصل، 4 /285؛ ذهبی، 22 /330). بعدها فرزندش ملك مظفر نیز به وصیت پدر مدرسهای ساخت و آن را «مدرسۀ امجدیه» نام نهاد (نعیمی، 1 /169؛ رشید، 45). گویند: وی شاعری بزرگ و ادیبی فاضل بود (ابن واصل، همانجا؛ سبط ابن جوزی، 8(1) /668) و ابن واصل (همانجا) اشعار او را با شعر بهترین شاعرانِ زمان برابر دانسته، و گفته است كه در میان ایوبیان كسی به خوبی او شعر نمیسرود. صفدی شعر او را متوسط میداند (10 /304). وی شاعران و دانشمندان را سخت گرامی میداشت و در مقابل قصاید مدح، صلههای درخور میپرداخت؛ از اینرو، بارگاه وی محل تجمع آنان بود. از جمله كسانی كه به ملازمت بهرام شاه پیوست، میتوان به ابن عنین شاعر هجوسرای دمشقی (د630ق /1233م) اشاره كرد. وی با قصیدهای بلند بهرام شاه را مدح گفت و در ضمن آن از اینكه بهرام شاه به او اجازۀ روایت اشعار خویش را داده، و او توانسته بر دیگر شاعران پیشی گیرد، بر خود بالیده است (نک : ابن عنین، 55- 58؛ ابنواصل، 4 /291-293؛ رشید، 37- 38). نیز فتیان شاغوری (د 615ق / 1218م) كه در جای جای دیوانش اشعاری در مدح بهرام شاه و وصف برخی پیكارهای وی یافت میشود (نک : ص 18، 32، جم ؛ برای شاعران دیگر، نک : ابن واصل، 4 /293؛ رشید، 36-40). دانشمندی كه سخت مورد اعتنای بهرام شاه بود، علی بن خلیفه ابن ابی اصیبعه (ه م) نام داشت. وی سالها ملازم بارگاه بهرام شاه بود و به سبب تبحر كامل در علم حساب، بهرام شاه از او خواست تا به نام وی چیزی بنگارد، ابن ابی اصیبعه الموجز المفید فی علم الحساب را به نام او به رشتۀ تحریر درآورد (نک : ابن ابی اصیبعه، 3(1) /405؛ نیز ه د، 2 /629). دیوان ملك امجد بهرام شاه به نقل منابع در اختیار همگان بود، چه، او خود برخی شاعران را وا داشته بود كه اشعار او را روایت كنند (از جمله ابن عنین چنانكه گذشت). بنابراین، دیوان بهرام شاه در زمان حیات خود وی گردآوری شده است (ابنشاكر، همانجا؛ ابن تغری بردی، 6 /276). اگر تدوین اشعار او را به 20 سال پایان عمر او مربوط بدانیم، پیداست كه او بارها اشعار خود را مورد بررسی قرار داده، و به تهذیب و تنقیح دیوان خود پرداخته بوده است (نک : رشید، 46). عیب بزرگی كه متأسفانه در دیوان بهرام شاه به چشم میخورد، آن است كه وی ـــ مانند بسیاری از شاعران عرب و عجم ــ مصرانه از تأثیر فضاهای اجتماعی و تاریخی زمان پرهیز میكرد و شعر را چیزی جز تقلید از آثار فاخر كهن كه حال و هوای بادیه بر آن حاكم است، نمیدید؛ چنان كه اگر كسی دیوان او را به یكی از شاعران قرون پیشین یا پسین نسبت دهد، چندان راه خطا نپیموده است. وی به جای گریه در سوگ شهیدان اسلام در جنگهای دیرپای صلیبی، مانند جاهلیان بر ویرانههای منزلگه یار كه همیشه لیلی و سلمی و رباب خوانده شده، میگرید. در قصایدش پیوسته از نظام «نسیب + وصف» پیروی كرده، و به مناسبت حال، مدح را فرو نهاده است. در سراسر این اشعار تقلیدی، هیچگاه بارقۀ هنر و نبوغ به چشم نمیخورد. دیوان سخن لفظ پردازی مقلد است كه جز تحسین درباریان نشنیده است و بازیهای بیپایان و خستهكنندۀ خود را مسحوركننده، و موجب رشك شاعران میپندارد (نک : ص 331، بیتهای 31 بب ؛ قس: رشید، 62؛ احمد، 7- 8). دیوان بهرام شاه كه نسخههای متعددی از آن در كتابخانههای بزرگ دنیا موجود است، یك بار در 1983م به كوشش ناظم رشید در بغداد و بار دیگر در قاهره به كوشش غریب محمدعلی احمد در 1991م به چاپ رسیده است.