نویسنده (ها) :
سید محمد سیدی
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 21 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اَبوحَیۀ نُمَیری، هَیثَم بن ربیع بن زُراره (د ح 183 ق / 799 م)، شاعر عرب. اطلاعاتی كه دربارۀ او به دست رسیده، به چند روایت نكتهآمیز كه احتمالاً برخی از آنها ساختگی است و نیز چند اشارۀ كوتاه منحصر است. شعر او نیز چیز عمدهای به دست نمیدهد. اكثر این روایات و اشعار را ابن قتیبه ( الشعر، 2 / 658- 659) و ابوالفرج اصفهانی (16 / 307-310) نقل كردهاند. وی از اعراب بادیه بود و احتمالاً پس از مرگ همسرش كه دختر عموی او نیز بود، از میان قبیلۀ خویش به بصره رفت. مرگ این همسر كه ابوحیه بسیار به او عشق میورزید، بر وی سخت گران آمد (تویلی، 132)، چندانكه به گفتۀ ابنمعتز ( طبقات، 146) نزدیك بود از اندوه مرگ وی بمیرد. از آن پس، این حادثه همواره الهامبخش زیباترین اشعار او شد. احتمالاً وی از آن جهت به بصره رفت كه مدح امیران گوید و به ثروت و مكتب رسد، چه، گفتهاند كه وی همۀ خلیفگان روزگار خود از اموی و عباسی را ستایش كرده است و به همین سبب از او با تعبییر «من مخضرمی الدولتین» یاد كردهاند (ابوالفرج، 16 / 307؛ ابن شاكر، 4 / 242) و گویا این وصف موجب شده است كه برخی (نك : ذهبی، 3 / 172) به اشتباه تصور كنند كه وی در دو عصر جاهلی و اسلامی زیسته و پیامبر (ص) را نیز درك كرده است (نیز نك : ابن حجر، 4 / 48- 49، که به این اشتباه پی برده است). ابوحیه به رغم همۀ تلاشهایی كه برای راه یافتن به بارگاه بزرگان كرد و به رغم قصیدهای كه در تعریض به خاندان امام حسن (ع) و تأیید خلافت عباسی برای منصور سرود (ابوالفرج، 16 / 309؛ ابن شاكر، 4 / 243)، در این باب چندان توفیق نیافت. وی در میان شاعران برجستۀ دورۀ اموی كه شعر آنان، تحت تأثیر عوامل گوناگون، دستخوش تحولات و دگرگونیهای بسیار شده بود (ضیف، جم ؛ گودفروا، 44-46)، شاعری متوسط بهشمار میآید. با این حال استشهاد ادیبان و منتقدان شعر به اشعار وی شگفتآور است، به گونهای كه تقریباً كمتر مأخذی را میتوان یافت كه در آن به شعر وی اشارهای نشده باشد. این مآخذ از الكتاب سیبویه و نیز الجمل خلیل گرفته تا منابع و مآخذ سدههای اخیر در موضوعات گوناگون چون صرف و نحو (سیبویه، 1 / 178- 179، 412، 3 / 156؛ خلیل بن احمد، 78؛ مبرد، المقتضب، 4 / 174، 376-377؛ بغدادی، 3 / 155، 4 / 283)، معنی مفردات لغت (ابن انباری، 102، 104، 278؛ ابوزید، 238؛ ابندرید، 1 / 122؛ همدانی، 132-133؛ ابن قتیبه، ادب، 24-25) و نیز صنایع ادبی (جاحظ، الحیوان، 3 / 239-240، 4 / 337؛ ابن منقذ، 85، 86، 285؛ ابن مغتز، كتاب البدیع، 76؛ مبرد، الكامل، 2 / 1039؛ علی خان مدنی، 3 / 45- 46) به شعر او استشهاد كردهاند. شاید دلیل عمدۀ این توجه، اصالت زبان شعری او بوده است. ابوحیه اگرچه در بصره میزیست و با گروه شاعران شهرنشینی كه اندك اندك از شعر جاهلی فاصله میگرفتند (گودفروا، همانجا)، همنیشینی و رقابت داشت (مرزبانی، 326؛ ابن قتیبه، الشعر، 2 / 659؛ ابن سلام، 1 / 73) و حتی راوی فرزدق به شمار میآمد و نسبت به او تعصب میورزید (ابن قتیبه، همان، 1 / 394، 658؛ ابن معتز، طبقات، 143؛ ابن رشیق، 1 / 198)، باز خود چندان تحتتأثیر دگرگونیهای شعر این دوره قرار نگرفت. ازاینرو ویژگیهای شعر شاعران همروزگار او در شعر وی كمتر به چشم میخورد. گریستن بر اطلال ودمن به شیوۀ شاعران جاهلی (نك : تویلی، 134) و وصف ناقه و رفتار آن (جاحظ، همان، 1 / 277، 6 / 100) و نیز فخر فروشیهای قبیلهای (همان، 5 / 123-124) از مضمونهای شعر اوست. لغزشهای نحوی (لحن) كه در شعر دیگر شاعران اهم روزگار وی دیده میشود، به استثنای یك مورد (نك : مرزبانی، 206) ظاهراً در اشعار او وجود ندارد. شاید به همین سبب، مبرد (نك : همانجا) او را در شمار نوخاستگان شعر عرب نام نبرده است. تأثیر نابغه و برخی دیگر از شاعران جاهلی در شعر او به خوبی آشكار است و برخی از منتقدان ذوق او را، در اخذ معانی لطیف از آنان، ستودهاند (حاتمی، 153-154). از سوی دیگر نمیتوان ابوحیه را یكسره در شمار شاعران كهن به شمار آورد، چه وی در غزل به شیوۀ عمر بن ابی ربیعه بسیار نزدیك شده است (تویلی، 133). شاید بتوان او را یكی از نخستین پیروان عمر بر شمرد. درهمین گونه غزلیات اوست كه گاه معانی و تعبیراتی بسیار زیبا و لطیف دیده میشود كه با خوی بیابانی وی چنداد سازگار نیست (ابن معتز، همان، 144- 146؛ جاحظ، البیان، 3 / 194؛ ابوعبید، 1 / 265؛ ابوزید، 239؛ مبرد، همان، 1 / 43- 44، 99-100، 2 / 1039؛ بصری، 2 / 85، 86، 120، 161-162). شعر ابوحیه را میتوان حلقۀ پیوند میان شعر كهن عرب و شعر نوین دورۀ اموی به شمار آورد. بیشتر اشعار او در بحرهای ثقیل سروده شده (نك : تویلی، 136-137) كه با مقتضیات شعر كهن سازگار است، اما ابوالفرج اصفهانی (16 / 306-310) ضمن شرح نسبتاً مفصلی كه دربارۀ او نوشته، قطعهای از اشعار او را كه مغنیان خواندهاند، آورده است. بسیاری از منتقدان عرب، شعر او را ستودهاند و حتی برخی وی را شاعرترین مردم دانستهاند (جاحظ، همان، 2 / 181؛ ابنعبدربه، 6 / 164؛ مبرد، همان، 1 / 43-44، 99-100). به گفتۀ ابن معتز هیچ خردمند و صاحب ذوقی نبودهاست كه به شعر ابوحیه تمثل نجسته باشد (همان، 146). ابنرشیق نیز او را یكی از بهترین شاعران دانسته است (همانجا). با این حال به نظر میرسد كه شهرت ابوحیه بیشتر مرهون ناهنجاریهای شخصیت او بوده است تا ارزش ادبی اشعارش: گویند وی به بیماری صرع مبتلا بوده (ابوالفرج، 16 / 307) و نوعی بلاهت و حمق در رفتارش به چشم میخورده (ابن قتیبه، همان، 2 / 467؛ مبرد، همان، 1 / 201؛ ابوالفرج، 2 / 2) و این بلاهت در طول زندگانی او و تا مدتها پس از آن زبانزد مردم بوده است. برخی نیز او را در شمار دیوانگان، مالیخولیاییان و جنزدگان برشمردهاند (جاحظ، همان، 2 / 177-181؛ ابن عبدربه، 6 / 164-165). وی مدعی ارتباط با جن، رام كردن جانوران و پرندگان و نیز امور شگفتآور دیگری بوده است (جاحظ، همان، 2 / 181؛ ابوالفرج، 6 / 309). در دروغپردازی و ساختن داستانهای شگفتآور نیز مشهور بوده است، چنانكه او را دروغپردازترین مردم دانستهاند (ابن معتز، همان، 143؛ ابوالفرج، همانجا؛ ابن قتیبه، همان، 2 / 658، عیون، 2 / 37)، اما بیشتر از همۀ اینها، شهرت وی به ترس و جبن زیاده از حد، مایۀ سرگرمی بوده است و احتمالاً كنیۀ او (ابوحیه) كه حكایت از شجاعت و دلیری دارد، لقبی بوده كه یاران شوخ طبع به او داده بودهاند. در بزدلی او، چند حكایت شیرین در كتابهای ادب شهرت یافته است: از همه معروفتر، داستان ترس او از سگی در شب تاریك است (ابن معتز، همان، 143-144؛ ابن قتیبه، الشعر، 2 / 658، 659، عیون، 1 / 168). با اینهمه در برخی از سرودههایش ادعای شجاعت و دلاوری كرده است (جاحظ، الحیوان، 4 / 417؛ مبرد، همان، 2 / 670). این ادعاهای بزرگ از جانب آن مرد گول (نك : تویلی، 135، كه او را دون كیشوت عرب نامیده)، قرنها مایۀ سرگرمی ادیبان و شاعران عرب بوه است كه گاه بر پایۀ آنها اشعاری لطیف و استدلالهایی طنزآمیز بر ضد حریف ساختهاند (نك : ابن شاكر، همانجا؛ صفدی، 229؛ علیخان مدنی، 2 / 19). ابوحیه دیوان شعری شامل 50 برگ داشته است كه ابوسعید سكری آن را گردآوری كرده بود (ابن ندیم، 178، 185). این دیوان اكنون در دست نیست، اما تویلی محقق معاصر، اشعار پراكندۀ وی را از منابع و مآخذ گوناگون گردآوری و نخستینبار همراه با مقدمهای عالمانه در مجلۀ المورد (1359 ق / 1975 م) به چاپ رسانیده است. دربارۀ تاریخ مرگ ابوحیه در مآخذ گوناگون اختلاف بسیار است.در طبقات ابن معتز (ص 146)، سال 210 ق ذكر شده، اما همانگونه كه مصحح كتاب اشاره میكند، این عبارت بعدها به كتاب افزوده شده و معتبر نیست. بغدادی در گذشت او را بین سالهای 183- 189 ق دانسته است (3 / 154، 4 / 283) و بنا به گزارش ابوعبید (1 / 98)، تا پایان خلافت منصور (د 158 ق) زنده بوده است، اما ابن حجۀ حموی (ص 348) دو بیت از اشعار او را كه در مدح هارون الرشید (حك 170-193 ق) سروده شده، آورده است. حال اگر به روایت ابن معتز و ابن قتیبه (نك : آغاز مقاله) مبنی بر اینكه وی راوی فرزدق (د 110 ق) بوده، اعتماد كنیم، دیگر دشوار میتوان مرگ او را در بین سالهای 183- 189 ق دانست.
مآخذ
ابن انباری، محمد بن قاسم، كتاب الاضداد، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، كویت، 1960 م، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصباحة، كلكته، 1853 م؛ ابن حجۀ حموی، ابوبكر بن علی، ثمرات الاوراق، به كوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، حیدرآباد دكن، 1344 ق؛ ابن رشیق، حسن، العمدة، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، 1353 ق / 1934 م؛ ابن سلام، محمد، طبقات فحول الشعراء، به كوشش محمود محمد شاكر، قاهره، 1394 ق / 1974 م؛ ابن شاكر كتبی، محمد، فوات الوفیات، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1974 م؛ ابن عبدربه، احمد بن محمد، العققد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، ادب الكاتب، لیدن، 1900 م؛ همو، الشعر و الشعراء، بیروت، 1964 م؛ همو، عیون الآخبار، بیروت، 1343 ق / 1925 م؛ ابن معتز، عبدالله، طبقات الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1375 ق / 1956 م؛ همو، كتاب البدیع، به كوشش كراچكوفسكی، لندن، 1935 م؛ ابن منقذ، اسامة بن مرشد، البدیع فی البدیع، به كوشش عبدالله علی مهنا، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوزید، سعید بن اوس، النوادر فی اللغة، بیروت، 1387 ق / 1967 م؛ ابوعبید بكری، سمط اللآلی، به كوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، 1354 ق / 1936 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، مصر، وزارة الثقافة؛ بصری، صدرالدین علی بن ابی الفرج، الحماسة البصریة، به كوشش مختارالدین احمد، حیدرآباد دكن، 1383 ق / 1964 م؛ بغدادی،عبدالقادر بن عمر، خزانة الادب، بیروت، 1299 ق؛ تویلی، رحیم صخی، «شعر ابی حیة النمیری»، المورد، 1395 ق / 1975 م، ج 4(1)؛ جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، به کوشش حسن السندوبی، قاهره، 1351 ق / 1932 م؛ همو، الحیوان، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1388 ق / 1969 م؛ حاتمی، محمد بن حسن، الرسالة الموضحة، به كوشش محمد یوسف نجم، بیروت، 1385 ق / 1965 م؛ خلیل بن احمد، كتاب الجمل فی النحو، به كوشش فخرالدین قباوه، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ ذهبی، محمد بن احمد، تجرید اسماء الصباحة، حیدرآباد دكن، 1315 ق؛ سیبویه،عمرو بن عثمان، الكتاب، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ صفدری، خلیل بن ایبك، نصرة الثائر علی المثل السائر، به كوشش محمد علی سلطانی، دمشق، 1391 ق / 1971 م؛ ضیف، شوقی، التصور و التجدید فی الشعر الاموی، قاهره، 1952 م؛ علیخان مدنی، انوار الربیع، به كوشش شاكر هادی شكر، كربلا، 1388 ق / 1968 م؛ گودفروا دومونبین، مقدمه و تعلیقات بر مقدمۀ الشعر و الشعراء ابن قتیبه، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران، 1363 ش؛ مبرد، محمد بن یزید، الكامل، به كوشش محمد احمد دالی، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ همو، النقتضب، به کوشش محمد عبدالخالق عضیمة، بیروت، عالم الكتاب؛ مرزبانی، محمد بن عمران، الموشح، به كوشش محبالدین خطیب، قاهره، 1385 ق؛ همدانی، عبدالرحمن بن عیسی، الالفاظ الكتابیة، به كوشش سید جمیلی، بیروت، 1406 ق / 1986 م.