آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 21 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
ابوحیان غرناطی، اثیرالدین
محمد بن یوسف بن علی بن حیان نفری غرناطی
(۶۵۴-۷۴۵ ق /
۱۲۵۶-۱۳۴۴ م)، نحوی، شاعر
و ادیب عصر بنی نصر در غرناطه و ممالیك در مصر. نسبت او به قبیلۀ بربر
نژاد نفزه میرسد (ابنحجر، ۶ / ۶۲). پدرش اهل جیان
بود (همو، ۶ / ۶۳) و گویا پس از تصرف این شهر در
۶۴۳ ق به دست مسیحیان (عنان، ۲۰)، آنجا
را ترك گفته است. ابوحیان در مَطَخشارش از توابع غرناطه زاده شده و در
همانجا پرورش یافت (صفدی، اعیان العصر، ۱۱ /
۱۶۳؛ ابن قاضی شهبه، طبقات النحاة،
۲۸۹). نسبت نفزی، جیانی و غرناطی وی
از همین جهات است.
او از ۶۷۰ ق و به قولی
از ۶۶۸ ق شروع به تحصیل علم كرد (ابن جزری،۲
/ ۲۸۵؛ ابن قاضی شهبه، همان، ۲۹۱)، به
شهرهای بسیاری در مغرب و مشرق مسافرت نمود و از محضر استادان بسیار
و بنامی بهره جست. خود وی استادانش را ۴۵۰ تن شمرده
و در جایی دیگر شمار آنان را با كسانی كه به او اجازۀ نقل
حدیث دادهاند، ۵۰۰‘۱ تن نوشته است (نك : ابن حجر،
۶ / ۵۸، ۶۴؛ ابنقاضی شهبه، طبقات الشافعیة،
۳ / ۹۱). وی نخست در مطخشارش نزد ابومحمد عبدالحق بن علی
انصاری و در غرناطه نزد ابوجعفر ابن طباع و ابنبشیر قرائات هفتگانه
را آموخت (ابوحیان، البحر، ۱ / ۷؛ صفدی، اعیان،
۱۱ / ۱۶۵؛ سبكی، ۶ / ۳۲؛
ابن جزری، همانجا). سپس به ملازمت ابنزبیر درآمد و از او نحو آموخت
(ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیة، ۳ / ۸۹؛ ابن خطیب،
۳ / ۴۴).به گفتۀ صفدی (همانجا) وی قرآن را ۲۰ بار نزد ابومحمد
عبدالحق ختم كرد. ابن قاضی شهبه (طبقات النحاة، ۲۸۹)
اشاره میكند كه او در غرناطه، نحو را نزد ابوعلی شلوبین آموخت،
اما میدانیم كه شلوبین در ۶۴۵ ق، یعنی
حدود ۱۰ سال قبل از تولد ابوحیان از دنیا رفته بوده است
(نك : ابن خلكان، ۳ / ۴۵۲).
وی در حدود سال
۶۷۱ ق از غرناطه به مالقه رفت و بار دیگر در محضر درس ابن
زبیر كه در آن زمان در مالقه به سر میبرد، حاضر شد و از وی علم
حدیث، اصول فقه و نیز منطق آموخت و كتابهای الاشارة ابوالولید
باجی و المستصفی اثر غزالی را نزد او خواند. همچنین
قرائات سبع را تا آخر سورۀ حجر نزد ابن ابی الاحوص فرا گرفت (صفدی، همان،
۱۱ / ۱۶۵-۱۶۶؛ ابن قاضی
شهبه، همان، ۲۹۰؛ مقری، ۳ /
۳۱۵). در ۶۷۳ ق بار دیگر در محضر درس
ابن طباع حاضر شد و الموطأ را نزد وی خواند (ابن قاضی شهبه، همانجا).
از دیگر استادان او در مالقه میتوان از محمد بن عباس قرطبی نام
برد (سبكی، همانجا).
ابوحیان از مالقه به المریه
و از آنجا به جزیرة الخضراء و سپس جبل الفتح رفت و از استادان بنام آن دیار
كسب علم كرد (حسینی دمشقی، ۲۳). در
۶۷۷ ق از اندلس عازم مغرب شد و در سبته فرود آمد و سپس در بجایه
از حلقۀ درس ابوعبدالله محمد بن صالح كنانی و در تونس از عبدالله بن هارون
بهرهمند شد (سبكی، همانجا؛ حسینی دمشقی،۲۴)
و تا ۶۷۹ ق در تونس به سر برد (همو، ۲۶). سپس در همین
سال راه مشرق در پیش گرفت و برای گزاردن حج به حجاز رفت (ابن قاضی
شهبه، همان، ۲۸۹؛ مقری، ۳ / ۳۱۸؛
حسینی دمشقی، ۲۴).
در علت مهاجرت وی به مشرق اختلاف
است. به گزارش ابن خطیب، ۳ / ۴۶-۴۷)، غرور
جوانی ابوحیان سبب شد تا وی با برخی از استادان خود از
جمله ابنطباع و ابن زبیر از در مخالفت درآید و حتی كتابهایی
در رد سخنان و نظرات آنان بنویسد. ابن طباع شكایت پیش امیرمحمد
بن نصر معروف به فقیه برد و چون امیر در صدد مجازات ابوحیان
برآمد، وی از ترس جان به مغرب گریخت و پس از چندی روانۀ مصر
شد (قس: مقری، ۳ / ۳۴۰)، اما سیوطی (بغیة،
۱ / ۲۸۱) به نقل از خود ابو حیان میگوید
كه آنچه عزم او را در مهاجرت به شرق راسخ كرد این بود كه یكی از
دانشمندان آن روزگار (به گمان برخی ابن طباع) كه در منطق، فلسفه، ریاضیات
و علوم طبیعی مهارت بسیار داشت، از سلطان درخواست كرد كه
شاگردانی هوشمند نزد وی فرستد تا وی هر آنچه در عمر دراز خود
آموخته، پیش از مرگ به آنان بیاموزد. سلطان خواست ابوحیان را
نزد وی فرستد، اما ابوحیان كه از مجالس درس او سخت نفرت داشت، چارهای
جز فرار نیافت (قس: ابن عماد، ۶ / ۱۴۶). با آنكه شاید
این عوامل در مهاجرت او تأثیر مستقیم داشته است، از روحیات
و نحوۀ زندگی او چنین برمیآید كه انگیزۀ مهمتر
او در این امر، همانند بیشتر معاصرانش، ادامۀ تحصیل و
بهرهمندی از مجالس درس دانشمندان مشرق زمین بوده است، خلاصه اینكه
دانش دوستی او سبب شد كه در این راه به گفتۀ خودش ( البحر،
۱ / ۴) از هیچ مشكلی نهراسد و كسب علم را بر همه چیز
حتی زن و فرزند ترجیح دهد.
ابوحیان ضمن سفر حج در مكه، منی
و جده به استماع حدیث پرداخت. در مكه از ابوالحسن علی بن صالح حسینی
حدیث شنید و با بدرالدین ابن هود نیز مجالست داشت (ابن
شاكر، ۱ / ۳۴۵؛ حسینی دمشقی، همانجا).
وی از حجاز به عیذاب و قوص رفت. در قوص با مجیرالدین ابن
لمطی (۶۳۸-۷۲۱ ق) ملاقات كرد و اشعار
او را نزد خود وی خواند و سرانجام در ۶۸۰ ق به قاهره رسید
و در مدرسۀ افرم به تحصیل مشغول شد (ابنشاكر، ۳ /
۱۳۸؛ حسینی دمشقی، همانجا؛ مقری،
۳ / ۳۳۸).
در آن زمان كه از سرزمین اندلس،
تنها غرناطه در دست مسلمانان باقی مانده بود و بسیاری از ادیبان
و عالمان اندلسی ناگزیر وطن خود را ترك كرده بودند، قاهره به صورت
كانون علم و ادب آن روز در آمده بود و مجالس درس و بحث و مناظرۀ علمی
در مساجد و مدارس آن شهر رونقی خاص داشت (سالم، ۳۵۴؛ اشتر،
۲۹۵-۲۹۶). در این احوال ابوحیان
ابتدا در اسكندریه قرائات هشتگانه را نزد عبدالنصیر ابنعلی
معروف به ابنمریوطی و سپس قرائات هفتگانه را به روایت ورش نزد
اسماعیل بن هبةالله ملیجی خواند (ابوحیان، همان، ۱
/ ۷، ۱۱؛ ابن جزری، همانجا) و كتاب الارشاد ابوالعز را نزد
یعقوب بن بدران فرا گرفت (ابن جزری، همانجا) از دیگر استادان او
در اسكندریه میتوان از عبدالوهاب بن فرات، ابن دهان و عبدالله بن
احمد بن فارس نام برد (ابن قاضی شهبه، همان، ۲۹۱). سپس در
قاهره نزد شیخ شمسالدین اصفهانی علم اصول و نزد دمیاطی
علم حدیث فراگرفت و نیز کتاب المحرر رافعی و مختصر المنهاج نوری
را نزد شیخ علمالدین عراقی خواند و بیشتر المنهاج را حفظ
كرد (صفدی، همان، ۱۱ / ۱۶۶؛ ابن قاضی
شهبه، طبقات الشافعیة، ۴ / ۹۱) .
وی علاوه بر علوم یاد شده،
در شعر و ادب و لغت نیز اندوختۀ فراوانی داشت و به گفتۀ خود
او (همان، ۱ / ۶) كتاب الفصیح ابوالعباس احمد بن یحیی
شیبانی، دیوانهای شعرای معروف جاهلی و جزئی
از كتاب حماسۀ ابوتمام را از حفظ داشت. او در ۶۸۸ ق الكتاب سیبویه
را به طور كامل نزد ابن نحاس (ه م)، نحوی معروف، خواند (ابن خطیب،
۳ / ۴۵) و پس از آنكه نزدیك به ۲۰ سال از عمر
خود را در تحصیل علم سپری كرد و در علوم مختلف نحو، تفسیر، فقه،
حدیث و قرائت قرآن آزموده شد، یكسره به تدریس و تألیف
پرداخت. صفدی میگوید: در میان استادانم هیچ كس را
به سخت كوشی وی نیافتم. هر گاه به خدمتش رسیدم، یا
در كار تدریس بود، یا به جمع حدیث و تألیف و تصنیف
مشغول بود و هرگز او را در غیر این حالات نیافتم (همان،
۱۱ / ۱۶۵). ابوحیان به زودی بر همگنان
خود پیشی جست و در شرق و غرب شهرتی عظیم یافت. در
نحوه به شیخ النحاة یا امام النحاة، در علم حدیث به شیخ
المحدثین و در سایر علوم به رئیس العلماء معروف شد (مقری،
۳ / ۲۸۸، ۲۹۱؛ قس: مدرس، ۷ /
۸۲) و برخی حتی او را از خلیل بن احمد، سیبویه،
كسایی، فراء و دیگر نحویان معروف برتر خواندهاند (صفدی،
همان، ۱۱ / ۱۶۱-۱۶۲؛ مقری،
۳ / ۲۹۰-۲۹۱).
وی پس از مرگ ابن نحاس در
۶۹۸ ق در مقام بزرگترین نحوی روزگار خود كرسی
تدریس نحو را در جامع الاقمر و حاكمی و سپس تدریس تفسیر
را در مدرسۀ صالحیه و جامع طولون و تدریس و نقل حدیث را در مدرسۀ منصوریه
برعهده گرفت (ابوحیان، همان، ۱ / ۳؛ ابن قاضی شهبه،
همانجا، طبقات النحاة، ۲۹۰؛ مقری، ۳ /
۲۸۸؛ حسینی دمشقی، همانجا). شاگردانی
از اطراف و اكناف در مجالس درس او شركت جستند كه بسیاری از آنان بعدها
خود در صف بزرگان و دانشمندان روزگار خویش درآمدند (فیروزآبادی،
۲۰۳؛ ابن حجر، ۶ / ۵۹). در میان
شاگردان معروف او از صفدی، ابن هشام، تقیالدین سبكی و
فرزند وی تاجالدین سبكی، جمالالدین اسنوی، ابن عقیل،
ابن رافع، ابن فضلالله، ابن مرزوق و ... میتوان نام برد (صفدی، الغیث،
۲ / ۴۱۶، نكت، ۲۸۰؛ سبكی،
۶ / ۳۲؛ اسنوی، ۱ / ۴۵۸؛ ابن قاضی
شهبه، همانجا؛ مقری، همانجا؛ خوانساری، ۸ / ۹۱). وی
كتابهای سقط الزند، مقامات حریری، حماسۀ ابوتمام،
مقصورۀ ابندرید، فصیح ثعلب و نیز آثار ابن ابی الاحوص
از جمله التبیان فی احكام القرآن، المعرب المفهم فی شرح مسلم،
الوسامة فی احكام القسامة و المشرع السلسل فی حدیث المسلسل را
تدریس میكرد (صفدی، همان، ۲۸۱؛ مقری،
همانجا) و این خود دلیل بر گستردگی دانش اوست. چنانكه از آثار
او برمیآید، وی با زبانهای فارسی، تركی و
حبشی نیز آشنا بوده و چند اثر خود را به این زبانها تألیف
كرده است (نك : بخش آثار در همین مقاله؛ قس: گنثالث،
۱۸۸؛ حدیثی،
۱۷۶-۱۸۷).
وی با همۀ عشقی كه
به علوم مختلف میورزید، به فلسفه اعتنایی نداشت، تا آنجا
كه وقتی وارد مصر شد و گروه بسیاری را مشغول فراگیری
فلسفه دید، بسیار تعجب كرد (مجذوب، ۳۴). آیین
صوفیان را نیز نمیپسندید و با اینكه خود داستانهایی
از كرامات برخی شیوخ متصوفه نقل كرده، آنان را مورد انتقاد بسیار
قرار داده، چندانكه در اشعارش آنان را زندیق و غرق در گمراهی خوانده
است (نك : البحر، ۱ / ۵؛ ابنحجر، ۶ / ۶۴؛ نامۀ
دانشوران، ۱ / ۲۲۵-۲۲۶).
ابوحیان قبل از مهاجرت به شرق
همانند بسیاری از مردم اندلس مذهب ظاهری داشت و نسبت به آن سخت
تعصب میورزید، اما پس از ورود به مصر مانند بسیاری از
دانشمندان دیگر مغربی چون ابن مالك (ه م) تحت تأثیر محیط
مدارس مصر تغییر مذهب داد و با آنكه خود تأكید بسیار كرده
بود كه همیشه بر آیین ظاهری خواهد ماند، به مذهب شافعی
گرایید و قصیده ای نیز در مدح شافعی سرود
(صفدی، اعیان، ۱۱ / ۱۷۹؛ سبكی،
۶ / ۳۶؛ ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیة، ۳ /
۹۱-۹۲). نسبت به حضرت علی (ع) ارادت خاصی
داشت و دشمنانش را لعن میكرد و در آثار خود گاه به اقوال آن حضرت استناد میجست
(ابوحیان، تقریب، ۳۹؛ ابن حجر، ۶ / ۶۲؛
مقری، ۳ / ۲۹۵، ۳۳۸). با اینهمه،
نباید در این جنبه از عقاید او مبالغه كرد. ارادت وی به
علی (ع) نیز ممكن است از این جهت بوده باشد كه آن حضرت را بنیانگذار
علم نحو میدانسته است (ابوحیان، همانجا).
ابوحیان از میان علمای
معاصر، ابن تیمیه (ه م) را كه بین سالهای
۷۰۹ تا ۷۱۳ ق در اسكندریه و قاهره
اقامت داشت، بسیار میستود و حتی قصیدهای در مدح وی
سرود. اما پس از آنكه ابن تیمیه در كتاب العرش بر سیبویه
خردۀ بسیار گرفت، ابوحیان از او روی برتافت و به صف مخالفان
او پیوست (ابن حجر، ۶ / ۶۴؛ مقری، ۳ /
۲۹۵).
ابوحیان شعر نیز میسرود
و ابیاتی از اشعار او در آثار صفدی (همان، ۱۱ /
۱۶۸- ۱۶۹، ۱۷۲،
۱۷۳، ۱۸۰-۱۸۳) ابنشاكر
(۴ / ۷۲-۷۴) و ابن خطیب (۳ /
۴۷- ۵۹) آمده است. برخی از این سرودهها در
مدح نحو و نحویان بزرگ از جمله سیبویه و شیوخ خود و نیز
حاكمان وقت است. وی اشعار عاشقانه و حماسی سخت تمایل داشت (صفدی،
همان، ۱۱ / ۱۶۸؛ ابن حجر،۶ / ۶۲؛
مقری، ۳ / ۲۹۶) و موشحاتی نیز سروده
است كه برخی از آنها را صفدی (همان، ۱۱ /
۱۸۳-۱۸۴،
۱۸۶-۱۸۷) و مقری (۳ /
۳۰۹-۳۱۰،
۳۱۲-۳۱۳) نقل كردهاند (قس: حدیثی،
۸۰-۸۳).
ابوحیان نسبت به مردم بسیار
بدگمان بود و نیز طبعی سخت بخیل داشت و شگفت آنكه به بخل خود
افتخار میكرد و در هر مجلسی آن را میستود و ارباب كرم و بخشش
را نكوهش میكرد. زر و سیم را چندان دوست میداشت كه آن را
درمان هر درد میشمرد و خود در شعری «امیدوار بودن به در همی
را كه در دام كیسۀ او گرفتار آمده، همانند امید فرزند داشتن از عقیم» دانسته
است (صفدی، همان، ۱۱ / ۱۶۷-
۱۶۸)، از همین رو برخلاف دیگر علما هیچ گاه
مال خود را صرف خرید كتاب نكرد و همیشه از كتابهایی كه به
عاریت میگرفت استفاده میكرد (مقری، ۳ /
۲۹۶-۲۹۷).
از روابط وی با حكومتهای
وقت جز این نمیدانیم كه با امیر سیف الدین
ارغون روابط دوستانۀ نزدیكی داشته و نزد وی از احترام خاصی برخوردار
بوده است (صفدی، نكت، همانجا).
ابوحیان دختری به نام
«نُضار» داشت كه از محدثان عصر خود به شمار میرفت. او را سخت گرامی میداشت
و بسیار میستود. نضار در ۷۳۰ ق درگذشت و ابوحیان
از مرگ او سخت متأثر شد، چندانكه تا یك سال در كنار قبر او در برقوقیۀ قاهره
منزل گزید و در این مدت با دیگران كمتر معاشرت میكرد.
سپس كتابی به نام وی نوشت و آن را النضار فی المسلاة عن نضار
نامید (مقری، ۳ / ۳۱۴).
ابوحیان كه در اواخر عمر نابینا
شده بود، در قاهره درگذشت و در مقبرۀ صوفیه مدفون گردید (ابن وردی، ۴۸۲؛
صفدی، همان، ۲۸۴؛ حسینی دمشقی،
۲۶). صفدی ( اعیان، ۱۱ /
۱۶۳-۱۶۴) او را رثا گفته است.
آراء نحوی
ابوحیان تا حد تقدیس،
الكتاب سیبویه را حرمت مینهاد و هیچ كتابی را جز
آن لایق تدریس نمیدانست. این كتاب در تكوین اندیشهها
و آراء نحوی وی تأثیر بسزایی داشت. گرچه در زمان او
اختلافات بین مكتبهای نحوی فروكش كرده بود و نحویان تعصب
خاصی نسبت به مكتبهای نحوی و بزرگان نحو نداشتند، او نسبت به سیبویه
پیشوای مكتب بصره سخت تعصب میورزید، تا آنجا كه به هیچ
یك از علمای عصر خود اجازه نمیداد از سیبویه و
كتابش انتقاد كنند و همانگونه كه اشاره رفت، روابطش را با ابن تیمیه
بدان سبب كه گفته بود سیبویه پیامبر نحو نیست كه عاری
از خطا باشد، قطع كرد و او را سخت به باد انتقاد گرفت (سیوطی، بغیة،
۱ / ۲۸۲). همین تعصب بیش از حد ابوحیان
نسبت به نحویان كهن و خاصه سیبویه كه ناشی از گرایشهای
ظاهری وی بود باعث شد كه او تنها به تقلید از گذشتگان اكتفا كند
و همانند ابن مضاء (ه م) در مسائل نحوی نیز ظاهری مسلك باقی
بماند (ابن وردی، همانجا؛ ضیف، ۳۲۱)، ازهمینرو
در آراء نحوی او به ندرت ابتكار و نوآوری به چشم میخورد.
دلبستگی ابوحیان به سیبویه
سبب شده كه وی در همۀ مسائل نحوی آراء او را بر دیگر بزرگان نحو حتی خلیل
بن احمد، ثعلب، مازنی، مبرد و جرمی ترجیح دهد. برخی از این
مسائل اینهاست:
۱. نحویانی همچون خلیل،
مازنی و ابن مالك، ضمایر منفصل مفعولی را دو لفظ جداگانه به
شمار میآورند و مثلاً «ایاه» را نیز مانند «ایا الشوائب»
تركیبی اضافی میدانند، اما ابوحیان به تبعیت
از سیبویه آن را لفظی واحد بهشمار میآورد و بر آن است
كه اگر «ایا» را مضاف بشماریم در هنگام اضافه باید اعراب آن
ظاهر گردد، چه اسامی مبنی مانند «ای» در هنگام اضافه معرب میشوند.
۲. تقدم خبر ان و یا معمول
خبر آن مانند جملۀ «اما زیدا فانی ضاربٌ» كه سیبویه جایز نمیشمارد،
اما مبرد، ابن درستویه، فراء و ابن مالك آن را صحیح میدانند.
ابوحیان آن را مخالف سماع و قیاس میشمارد و میگوید
مبرد نیز بعدها نظر سیبویه را پذیرفته است.
۳. دربارۀ اسمهای
ششگانه، اصل «اعراب به حروف» را نمیپذیرد و شكل اعرابی آنها را
زاییده كنش ـ واكنشهای صوتی میداند. مثلاً در نظر
او و سیبویه، ابوك (مرفوع)، در اصل ابوك بوده، آنگاه «ب» به تبعیت
از واو، مضموم شده و در عوض ضمۀ واو نیز كه بر آن تقیل است، حذف شده؛ در اباك، اصل، ابوك
بوده كه واو آن به الف قلب شده؛ همچنین ابیك، در اصل ابوك بوده، سپس
«ب» به تبعیت از واو مكسور شده: ابوك، آنگاه كسرۀ واو، به علت
ثقل حذف گردیده: ابوك و سرانجام واو به یاء تغییر یافته:
ابیك (قس: سالم، ۳۰۶-۳۲۳، كه دربارۀ آراء
او مفصل بحث كرده است)، در موارد نادری نیز آراء وی مخالف آراء
بصریان و موافق نحویان كوفه است. از جمله نحویان بصره عطف بر ضمیر
مجرور را بدون تكرار حرف جر جایز نمی دانند، مانند: «فَقالَ لَها وَ
لِلْاَرْضِ» و «وَ عَلَیها وَ عَلَی الْفُلْكِ»، در حالی كه
ابوحیان به دلیل استعمال فراوان آن در شعر و نثر عرب (قیاس) آن
را جایز میشمارد (سیوطی، الاقتراح،
۱۰۰؛ سالم، ۳۱۴-۳۱۵؛ برای
اطلاع از دیگر آراء وی نك : حدیثی،
۴۵۳ به بعد).
ابوحیان و ابن مالك
ابوحیان در آثار خود علاوه بر
ابن زبیر و ابن طباع، ابن مالك، نحوی بزرگ هموطن و معاصرش را نیز
سخت مورد انتقاد قرار داده است (مقری، ۲ / ۴۳۴).
برخی مایۀ اصلی اختلافات بین او و ابنمالك را غرور علمی وی
و حسادتش نسبت به ابن مالك دانستهاند و برآنند كه به همین سبب ابوحیان
هیچگاه در مجالس درس وی شركت نجست (سالم،
۱۶۵-۱۶۷)، اما با اندكی تأمل در زندگی
آن دو نادرستی این گفته روشن میگردد. ابوحیان و ابنمالك
گرچه هموطن و معاصر یكدیگر بودهاند، هیچ گاه در طول عمر خود یكدیگر
را ندیدهاند، زیرا میدانیم كه ابن مالك در
۶۳۲ ق یعنی ۲۲ سال قبل از ولادت ابوحیان
از اندلس به مصر مهاجرت كرد و ابوحیان در ۶۷۹ ق یعنی
۶ سال پس از مرگ ابن مالك (د ۶۷۳ ق) وارد قاهره شده است.
علاوه بر این ابوحیان در هنگام مرگ ابن مالك ۱۹ سال بیشتر
نداشته (برخلاف گفتۀ مقری كه دوران هم روزگاری آن دو را ۳۰ سال میداند)
و در آن زمان شهرتی به دست نیاورده بوده تا بخواهد خود را همسنگ ابن
مالك بداند و با او از در رقابت درآید و یا نسبت به او حسادت ورزد.
بنابراین مخالفتهای ابوحیان و انتقاداتش از ابن مالك همه پس از
مرگ ابن مالك بوده است (به خصوص كه مخالفتها و انتقادات ابوحیان نسبت به
آثار و آراء ابن مالك همه یك سویه است و در هیچ یك از
منابع پاسخ یا انتقادی متقابل از ابن مالك به چشم نمیخورد).
وی در بسیاری از
موارد، استدلالهای ابن مالك را سست و بیاساس خوانده (مقری،
۲ / ۴۳۲)، اما در مواردی نیز منصفانه او را
ثقه و فاضل شمرده و حتی از او به لفظ «صاحبنا» یاد كرده است (ابوحیان،
تذكرة، ۳۴۵؛ مقری، همانجا). به علاوه از برخی آثار
او از جمله التسهیل سخت ستایش كرده و آن را در ردیف الكتاب سیبویه
دانسته است (مقری، ۲ / ۴۳۳، ۳ /
۲۹۴). در بسیاری از موارد نیز دیگران
را به فراگیری آثار ابن مالك تشویق و ترغیب كرده (ابن
عماد، ۶ / ۱۴۶) و خود به شرح برخی از آثار او
پرداخته است.
ابوحیان و ابن هشام
ابن هشام مدتی در قاهره شاگرد
ابوحیان بود و دیوان زهیر بن ابی سلمی را نزد وی
خواند (سیوطی، بغیة، ۲ / ۶۸)، اما پس از مدتی
از او روی برتافت و با او بنای مخالفت گذاشت. با وجود نظرات مختلف
دربارۀ انگیزۀ این اختلافات (نك : ه د، ابنهشام)، آغاز این دشمنی
را احتمالاً باید از زمانی دانست كه ابوحیان به نقد آراء نحوی
ابنمالك پرداخت. ابن هشام كه سخت شیفتۀ ابن مالك بود،
نتوانست انتقادات شدید ابوحیان را تحمل كند، از این رو حتی
حق استادی وی را نادیده گرفت و به دشمنی با او برخاست
(قس: سالم، ۳۲۴).
آثـار
در روزگار ابوحیان شرحنویسی،
اختصار و به نظم درآوردن آثار دیگران شیوۀ رایج
نحویان بود. ابوحیان نیز از این قاعده مستثنی نیست
و چنانكه خواهیم دید بیشتر آثارش از این قبیل است.
الف ـ چاپی
۱. الادراك للسان الاتراك، از كهنترین
دستورهای زبان تركی است. این اثر نخست در
۱۳۰۹ ق / ۱۸۹۲ م و سپس به کوشش
جعفر اوغلی احمد در ۱۳۵۰ ق /
۱۹۳۲ م، در استانبول به چاپ رسیده است.
۲. ارتشاف الضرب من لسان العرب. این
اثر خلاصهای است از كتاب التذییل و التكمیل فی شرح
التسهیل مؤلف كه به كوشش مصطفی احمد نحاس در قاهره
(۱۴۰۴- ۱۴۰۹ ق /
۱۹۸۴- ۱۹۸۹ م) به چاپ رسیده
است.
۳. الارتضاء فی الفرق بین
الضاد و الظاء. این اثر به كوشش محمد حسن آل یاسین همراه كتاب
الفرق بین الضاد و الظاء تألیف محمد بن نشوان حمیری در
بغداد (۱۳۸۰ ق / ۱۶۹۱ م) به چاپ
رسیده است.
۴. البحر المحیط. این
كتاب از تفاسیر مهم قرآن كریم بهشمار میرود و مؤلف آن را در
۷۱۰ ق در روزگار حكومت الناصر، هنگامی كه در قبۀ منصوریه
به تدریس تفسیر مشغول بود، نوشته است. وی در تفسیر آیات
نخست معانی مختلف هر واژه را با ذكر شواهد مختلف ذكر كرده است، سپس با توجه
به آراء نحویان كهن و به ویژه سیبویه احكام نحوی هر
آیه را به تفصیل بیان داشته است. از همین رو در این
كتاب روح نحو بیشتر از روح تفسیر حاكم است. پس از آن، مؤلف به شأن
نزول هر آیه و مناسبت و ارتباط آن با آیات قبل و بعد و نیز
قرائتهای مختلف پرداخته است. وی در این تفسیر، چنانكه خود
میگوید، به ظاهر آیات توجه داشته و هرگونه تأویل به گونهای
كه در تفاسیر صوفیان و باطنیان آمده مردود شمرده است (نك :
۱ / ۳-۵). این اثر در قاهره
(۱۳۲۸ ق / ۱۹۱۰ م) و بیروت
(۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م) به چاپ رسیده
است. در حاشیۀ چاپ اخیر، كتاب النهر الماد مؤلف و الدر اللقیط ابن مكتوم
آمده است (برای اطلاع بیشتر از البحر المحیط، نك : حدیثی،
۱۸۹ به بعد).
۵. تذكرة النحاة، اثری است
در مباحث صرفی و نحوی كه مطالب آن با بحث دربارۀ حروف «ب، منذ،
مذ و لو» شروع شده و بخشهای پایانی آن به مسائل لغوی و
نقل قطعاتی از كتابهای نحوی همچون الانصاف ابن انباری،
التبیین فی مذاهب النحویین ابوالبقا و المحلی
فی النحو تألیف ابوغانم مظفر بن احمد بن حمدان، اختصاص یافته
است (نك : ص ۶۷۹، ۷۰۴،
۷۱۳، ۷۲۴-۷۳۷). ابوحیان
در این كتاب ترتیب و نظم خاصی را رعایت نكرده و به هر
مسألهای كه پرداخته، علاوه بر ذكر مفصل آراء مختلف نحویان، انبوهی
از اشعار كهن عرب و آیات قرآن را به عنوان شاهد مثال آورده و سپس به تفصیل
راجع به جوانب لغوی آن شواهد بحث كرده است. از این رو این كتاب
از لحاظ لغوی نیز حائز اهمیت است. این اثر به كوشش عفیف
عبدالرحمن در بیروت (۱۴۰۶ ق /
۱۹۸۴ م) به چاپ رسیده است.
۶. تحفة ( اتحاف) الاریب
بما فی القرآن من الغریب. مؤلف در آغاز این كتاب واژگان قرآن را
به دو دسته تقسیم كرده است: واژههای ساده و مفهوم همگان و واژههایی
كه معنای آنها جز بر اهل فن روشن نیست. وی در این اثر به
واژهها و اصطلاحات نوع دوم پرداخته و پس از مرتب ساختن آنها به ترتیب حروف
معجم، هر كلمه را به اختصار شرح و معنا كرده است. مؤلف در ترتیب واژگان حرف
اول وسوم از حروف اصلی را معیار قرار داده است مثلاً در حرف (ب) ترتیب
واژهها را اینگونه آورده است: بَرَأ، بَوَأً، بَدَأ و سپس بَهَتَ، بَغَتَ
كه از جهاتی شبیه روش جوهری در الصحاح است (نك : تحفة، جم ؛
سالم، ۳۰۲). در مقایسهای گذرا بین این
اثر وكتاب تفسیر غریب الاقرآن تألیف ابنقتیبه، به خوبی
درمییابیم كه كتاب ابن قتیبه یكی از مآخذ
عمدۀ ابوحیان در تألیف این اثر بوده است و حتی در
مواردی عین عبارات ابن قتیبه را آورده است (به عنوان مثال، قس:
ابن قتیبه، ۴۲، ۵۰، ۶۴ و ابوحیان،
همان، ۱۹۱؛ ۱۷۸، ۳۱۷، ذیل
الصیب، السلوی و وسط) تفاوت این دو اثر در این است كه
ابوحیان كتاب خود را براساس حروف معجم مرتب ساخته و ابن قتیبه براساس
ترتیب سور قرآن. دیگر اینكه اثر ابن قتیبه برخلاف كتاب
ابوحیان، با تفصیل و نقل شواهد و آراء مختلف همراه است. تحفة الاریب
بارها به چاپ رسیده است: به كوشش محمد سعید بن مصطفی وردی
در حماه (۱۳۴۵ ق / ۱۹۳۶ م)، به
كوشش احمد مطلوب و خدیجة الحدیثی در بغداد
(۱۳۹۷ ق / ۱۹۷۷ م)، به كوشش سمیرطه
مجذوب در دمشق و بیروت (۱۴۰۸ ق /
۱۹۸۸ م) و همچنین به كوشش داوود سلوم و نوری
حمودی قیسی با عنوان ترتیب تحفة الاریب در بیروت
(۱۴۰۹ ق / ۱۹۸۹ م). این
كتاب توسط قاسم حنفی با نام مختصر التحفة و غریب القرآن، تهذیب
و مختصر شده است.
۷. التذییل و التكمیل
فی شرح التسهیل، شرح ونقدی است مفصل بر التسهیل ابن مالك،
قسمتی از این كتاب در ۱۳۲۸ ق در مصر به چاپ
رسیده است.
۸. تقریب المقرب، خلاصهای
است از كتاب المقرب ابنعصفور (ه م) كه مؤلف در آن شواهد و مثالهای المقرب
را به كلی حذف كرده و مباحث آن را به اختصار آورده است تا به گفتۀ خود
او ( تقریب، ۳۹) حفظ آن برای متعلمین و دانشپژوهان
آسانتر گردد. اما این اختصار و خلاصهگویی ابهاماتی پیش
آورده و فهم آن را بر خوانندگان دشوار ساخته است. ازاینرو مؤلف به ناچار بر
آن شرحی به نام التدریب فی تمثیل التقریب نوشته و
در آن شواهد و مثالهای المقرب را بـا توضیح كامل آورده است (نك : آثار
خطی). مؤلف در این كتاب برخی مباحث و فصول را به ترتیبی
متفاوت با ترتیب المقرب آورده و برخی را پس و پیش و برخی
دیگر را به كلی حذف كرده است (نك : همان،
۳۱-۴۰؛ عبدالرحمن، ۲۶-۲۷). این
كتاب به كوشش عفیف عبدالرحمن در بیروت (۱۴۰۲
ق / ۱۹۸۲ م) به چاپ رسیده است.
۹. دیوان، كه به كوشش احمد
مطلوب و خدیجه حدیثی در بغداد (۱۳۸۸ ق
/ ۱۹۶۹ م) به چاپ رسیده است.
۱۰. منهج السالك فی
الكلام علی الفیة ابن مالك، شرحی است بر الفیۀ ابنمالك
كه به كوشش سیدنی گلیزر در نیوهیون
(۱۳۶۷ ق / ۱۹۴۷ م) به چاپ رسیده
است.
۱۱. النكت الحسان فی
شرح غایة الحسان، شرحی است بر كتاب غایة الاحسان فی علم
اللسان مؤلف (نك : آثار خطی) و در واقع مقدمهای است در مباحث صرفی
و نحوی برای نوآموزان. مؤلف در این كتاب نكات مبهم غایة
الاحسان را با ذكر شواهد شعری و نیز مثالهایی از قرآن شرح
كرده است، به علاوه دربارۀ هر مسأله آراء بسیاری از نحویان بزرگ و مكتبهای
مختلف بصره، كوفه، بغداد، مصر و به ویژه اندلس را آورده است و در میان
معاصران بیشتر به گفتههای استادانش از جمله ابن نحاس و ابنزبیر
استناد كرده است (نك : ص ۳۷، ۴۷، ۶۶؛ قس:
فتلی، ۲۵). این كتاب علاوه بر مباحث نحوی حاوی
برخی نكات لغوی است، به كوشش عبدالحسین فتلی در بیروت
(۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵ م) به چاپ رسیده
است.
۱۲. النهر الماد، مختصری
است از تفسیر البحر المحیط اثر خود مؤلف كه یك بار در حاشیۀ البحر
المحیط به چاپ رسیده و بار دیگر به كوشش بوران ضناوی و هدیان
ضناوی به طور مستقل در بیروت (۱۴۰۷ ق /
۱۹۸۷ م) منتشر شده است.
۱۳. هدایة النحو،
كتاب كوچكی است در نحو كه مؤلف در آن برخی قواعد نحوی را به روش
الكافیۀ ابن حاجب، اما به اختصار، در یك مقدمه و ۳ فصل و یك
خاتمه آورده است. این اثر در كانپور هند (۱۲۸۰ ق /
۱۸۶۳ م) به چاپ رسیده است.
ب ـ خطی
۱. اعراب القرآن. دو بخش از این
اثر در كتابخانۀ رباط الفتح مراكش موجود است (علوش، ۱ /
۳۶-۳۷). بخش نخست شامل اعراب سورۀ حمد تا انتهای
سورۀ نساء و بخش دوم شامل سورۀ مائده تا پایان سورۀ اعراف است. همچنین بخشهای اول و سوم این كتاب در
كتابخانه اسكوریال موجود است (ESC2, III / 136).
۲.
التدریب فی تمثیل التقریب، شرحی است بر كتاب تقریب
المقرب خود مؤلف كه نسخهای از آن در كتابخانۀ بشیر
آقا ایوب استانبول نگهداری میشود (GAL,
S, II / 136).
۳. تلویح التوضیح فی
النحو. نسخهای از آن در كتابخانۀ الخلیل فلسطین یافت
میشود (همانجا).
۴. خلاصة التبیان فی
المعانی و البیان، اثری است منظوم در علم معانی و بیان.
نسخهای از آن در كتابخانۀ جلالالدین البری مكه موجود است (حسینی، دلیل،
۱ / ۲۰۵).
۵. عقد اللآلی فی
القراءات السبع العوالی، منظومهای است در
۰۴۴‘۱ بیت كه مؤلف به تقلید از حرز الامانی
شاطبی سروده است. ابن حجر(۶ / ۶۱-۶۲) این
اثر را از حرز الامانی برتر دانسته است. نسخههایی از آن در
دارالكتب قاهره، كتابخانۀ بانكیپور و كتابخانۀ جلالالدین البری مكه نگهداری میشود (حسینی،
همانجا؛ ندوی، GAL, S; XVIII / 86-88، همانجا).
۶. غایة الاحسان فی
علم اللسان( البیان)، اثری است در نحو كه خود مؤلف آن را با نام النكت
الحسان شرح كرده است. نسخهای از این اثر همراه شرح آن در دارالكتب
قاهره موجود است (همانجا) و نسخۀ دیگری از آن در نجف (حسینی، فهرست،
۶۸) و همچنین خلاصۀ آن همراه النكت الحسان در برلین
موجود است ( آلوارت، VI / 126-127).
۷. لغات القرآن. نسخهای از
آن در دارالكتب قاهره موجود است (نك : سید، فهرس، ۱ /
۴۲).
۸. اللمحة البدریة فی
علم العربیة. دو نسخه از آن در دارالكتب قاهره نگهداری میشود
كه یكی از آنها همراه شرحی است كه ابن هشام بر آن نوشته است (GAL, S،
همانجا). نسخۀ دیگری از آن با شرح شمسالدین محمد برماوی در
موزۀ بریتانیا موجود است (كاتالوگوس[۱]، II / 238).
۹. المبدع الملخص من الممتع فی
التصریف، خلاصهای است از كتاب الممتع فی التصریف ابن
عصفور.
۱۰. الموفور من شرح ابن
عصفور، خلاصهای است از كتاب الشرح الكبیر ابن عصفور، نسخهای
از این اثر و نیز از اثر شم ۹ ضمن مجموعهای به خط مؤلف
در دارالكتب قاهره نگهداری میشود (عبدالرحمن،
۲۳-۲۴؛ سید، خطی، ۳ / ۳-۴،
۱۴۴).
۱۱. نكت الامالی علی
عقد اللآلی، این کتاب شرح عقد اللآلی مؤلف است. نسخهای
از آن در بانكیپور موجود است (ندوی، XVIII /
88-89).
۱۲. دو قصیده از وی
در مدح زمخشری در برلین ( آلوارت، VII / 70) و واتیكان (GAL, S،
همانجا) موجود است.
ج ـ آثار یافت نشده
۱. الابیات الوافیة
فی علم القافیة، ۲. الاثیر فی قراءة ابن كثیر،
۳. الاسفار المخلص من كتاب الصفار كه خلاصهای از شرح صفار بر الكتاب
سیبویه بوده است، ۴. الاعلام باركان الاسلام، ۵. الافعال
فی لسان الترك، ۶. الانوار الاجلی فی اختصار المحلی،
۷. التنخیل المخلص من شرح التسهیل، ۸. التجرید
لكتاب سیبویه، ۹. تحفة الندس فی نحاة الاندلس،
۱۰. تقریب النائی فی قراءة الكسائی،
۱۱. الحلل الحالیة فی اسانید القرآن العالیة،
۱۲. الزمرة فی قراءة حمزة، ۱۳. الروض الباسم فی
قراءة عاصم، ۱۴. زهو الملك فی نحو الترك، ۱۵. الشذا
فی مسألة كذا، ۱۶. الشذرة، ۱۷. غایة المطلوب
فی قراءة یعقوب، ۱۸. الفصل فی احكام الفصل،
۱۹. فهرست مسموعاتی، ۲۰. قطر الحبی فی
جواب اسئلة الذهبی، ۲۱. مجانی الهصر فی آداب و تواریخ
لاهل العصر، ۲۲. المخبور فی لسان الیخمور،
۲۳. المزن الهامر فی قراءة ابن عامر، ۲۴. مسلك
الرشد فی تجرید مسائل نهایة ابنرشد، ۲۵. مشیخة
ابن ابی منصور، ۲۶. المورد الغمر فی قراءة ابن عمرو،
۲۷. منطق الخرس فی لسان الفرس، ۲۸. الناقع قراءة
نافع، ۲۹. نفحة المسك فی سیرة الترك، ۳۰.
نوافث السحر فی دمائث الشعر، ۳۱. نورالغبش فی لسان الحبش،
۳۲. نهایة الاغراب فی علمی التصریف و الاعراب،
۳۳. النیر الجلی فی قراءة زید بن علی،
۳۴. الوهاج فی اختصار المنهاج (صفدی، اعیان العصر،
۱۱ / ۱۷۹-۱۸۰).
مآخذ
ابن جزری، محمد بن محمد، غایة
النهایة، به كوشش گ. بر گشتر سر، قاهره، ۱۳۵۲ ق /
۱۹۳۳ م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الدرر
الکامنة، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۶ ق /
۱۹۷۶ م؛ ابن خطیب، محمد بن عبدالله، الاحاطة، به
کوشش محمد عبدالله عنان، قاهره، ۱۳۹۵ ق /
۱۹۷۵ م؛ ابنخلكان، وفیات؛ ابن شاكر كتبی،
محمد، فوات الوفیات، به كوشش احسان عباس، بیروت،
۱۹۷۳ م؛ ابن عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب،
قاهره، ۱۳۵۱ ق؛ ابن قاضی شهبه، ابوبكر بن احمد،
طبقات الشافعیة، به كوشش حافظ عبدالعلیم خان، حیدرآباد دكن،
۱۳۹۹ ق / ۱۹۷۹ م؛ همو، طبقات النحاة
والنحویین، به كوشش محسن فیاض، نجف،
۱۹۷۴ م؛ ابن قتیبه ،عبد الله بن مسلم، تفسیر
غریب القرآن، به كوشش احمد صقر، بیروت، ۱۳۸۹
ق / ۱۹۷۸ م؛ ابن وردی، عمر، تتمة المختصر، به كوشش
احمد رفعت بدراوی، بیروت، ۱۳۸۹ ق /
۱۹۷۰ م؛ ابوحیان غرناطی، محمد بن یوسف،
البحر المحیط، بیروت، ۱۴۰۳ ق /
۱۹۸۳ م؛ همو، تحفة الاریب، به كوشش سمیرطه
مجذوب، بیروت، ۱۴۰۸ ق /
۱۹۸۸ م؛ همو، تذكرة النجاة، به كوشش عفیف عبد
الرحمن، بیروت، ۱۴۰۶ ق /
۱۹۸۶ م؛ همو، تقریب المقرب، به كوشش عفیف
عبدالرحمن، بیروت، ۱۴۰۲ ق /
۱۹۸۲ م؛ همو، النكت الحسان فی شرح غایة
الاحسان، به كوشش عبدالحسین فتلی، بیروت،
۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵ م؛ اسنوی،
عبد الرحیم، طبقات الشافعیة، به كوشش عبدالله جبوری، بغداد،
۱۳۹۰ ق / ۱۹۷۰ م؛ اشتر، صالح،
«ابنهشام انحی من سیبویه»، مجلة المجمع العلمی العربی،
۱۳۸۵ ق / ۱۹۶۵ م، شم
۴۰؛ حدیثی، خدیجه، ابوحیان النحوی،
بغداد، ۱۳۸۵ ق / ۱۹۶۶ م؛ حسینی،
احمد، دلیل المخلوقات، قم، ۱۳۹۷ م؛ همو، فهرست
مخطوطات خزانة الروضة الحیدریة، نجف، ۱۳۹۱ ق؛
حسینی دمشقی، محمد بن علی، ذیل تذكرة الحافظ للذهبی،
به كوشش محمد زاهد كوثری، بیروت، ۱۳۴۷ ق؛
خوانساری، محمد باقر، روضات النجات، تهران، ۱۳۸۲ ق
/ ۱۹۶۲ م؛ سالم مكرم، عبدالعادل، المدرسة النحویة فی
مصر والشام فی القرنین السلبع والثامن من الهجرة، بیروت، ۱۴۰۰
ق / ۱۹۸۰ م؛ سبكی، عبدالوهاب بن تقیالدین،
طبقات الشافعیة الكبری، قاهره، ۱۳۲۴ ق؛ سید،
خطی؛ همو، فهرس المخلوقات المصورة، قاهره، ۱۹۶۲ م؛
سیوطی، عبدالرحمن، الاقتراح، به كوشش احمد صبحی فرات، استانبول،
۱۳۹۵ ق / ۱۹۷۵ م؛ همو، بغیة
الوعاة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره،
۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۴ م؛ صفدی، خلیل
بن ایبک، اعیان العصر، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛
همو، الغیث المسجم، بیروت، ۱۳۹۵ ق /
۱۹۷۵ م؛ همو، نکت الهمیان، قاهره،
۱۳۲۹ ق / ۱۹۱۱ م؛ ضیف، شوقی،
المدارس النحویة، قـاهره، ۱۹۶۸ م؛ عبدالرحمـن، عفیـف،
مقدمۀ تقریب المقرب (نک : هم ، ابوحیان، غرناطی)؛ علوش، ی.
س. و عبدالله رجراجی، فهرست المخطوطات العربیة برباط الفتج، مراکش،
۱۹۵۴ م؛ عنان، محمد عبدالله، نهایة الاندلس، قاهره،
۱۳۸۶ ق / ۱۹۶۶ م؛ فتلی،
عبدالحسین، مقدمۀ النكت الحسان (نك : هم ، ابوحیان غرناطی)؛ فیروزآبادی،
محمد بن یعقوب، البلغة فی تاریخ ائمة اللغة، به كوشش محمد المصری،
دمشق، ۱۳۹۲ ق / ۱۹۷۲م؛ گنثالت
پالنثیا، آنخل، تاریخ الفكر الاندلسی، ترجمۀ حسین
مؤنس، قاهره، ۱۹۵۵ م؛ مجذوب، سمیرطه، مقدمۀ تحفة
الاریب (نك : هم ، ابوحیان غرناطی)؛ مدرس، محمد علی، ریحانة
الادب، تبریز، ۱۳۴۶ ش؛ مقری، احمد بن محمد،
نفح الطیب، به كوشش یوسف محمد بقاعی، بیروت،
۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ نامۀ
دانشوران، قم، ۱۳۷۹ ق؛ نیز:
Ahlward; ESC2; Catalogus codicum
manuscriptorum orientalium … , London, 1852; GAL, S; Nadwi, M., Catalogue of
the Arabic and Persian Manuscripts, Calcutta,1930.