نام کتاب : سيره استاد الفقهاء و المجتهدين ميرزا جواد تبريزى نویسنده : تبريزى، جعفر جلد : 1 صفحه : 108
بنابراين به سرعت از آنان جدا
شدم و خود را به بيت ميرزا قدس سره رساندم و گفتم: مىخواهم خدمت ميرزا قدس سره
برسم. آقازادهى ايشان مرا نزد ميرزا قدس سره برد. چند لحظه در نزد ايشان نشستم،
ياد آن خواب افتادم و نشستن در كنار مرحوم ميرزا قدس سره بسيار برايم لذّت بخش
بود، به خود عتاب مىكردم كه چرا تا كنون از اين نعمت الهى محروم بودم، صورت
نورانى و خندهى مليحانهى ميرزا قدس سره به من نويد سعادت داد و از آن روز خود را
يافتم. رحلت ايشان غمى بزرگ بر قلبم گذاشت كه سال ها بايد در فراق او بسوزم. هرگاه
دلم مىگرفت، سرى به بيت مرحوم ميرزا قدس سره مىزدم تا نفس آن بزرگوار به من قوّت
دهد ولكن الآن، فقط بايد حسرت آن روزها را بخورم.
نام کتاب : سيره استاد الفقهاء و المجتهدين ميرزا جواد تبريزى نویسنده : تبريزى، جعفر جلد : 1 صفحه : 108