گفتار چهارم كاوشى درباره اختيار ولى
امر در عفو كيفرها
1- حدود شرعى
پيش از هر چيز بايد دانست كه مقصود از حدودى كه حق خداوند به شمار
مىآيد، حدّ و كيفرى است كه به عنوان حقى براى خدا بر بزهكار قرار داده شده است،
البته گاهى سبب آن حدّ، تنها سرپيچى از فرمان خداوند است، مانند شرابخوارى و زنا
و گاهى دشمنى و تجاوز نسبت به مردم، مانند دزدى، چه اين كه دزدى گرچه تجاوز به
مالباخته است، ولى كيفر بريدن دست براى او قرار داده نشده كه مانند قصاص و افترا،
بزهديده بتواند دست دزد را قطع كند، بلكه اين كيفر و مجازاتى است الهى در برابر
آنچه مرتكب شده است، چنانكه آيه شريفه بدان تصريح كرده و از ديدگاه فقهى نيز مسلّم
است و دستهاى از روايات نيز بر آن دلالت دارند. صريح ترين روايت در اين باره
صحيحه فضيل است:
«عن أبى عبد الله (ع) فى حديث: اذا أقرّ على نفسه عند الامام بسرقة،
قطعه، فهذا من حقوق اللّه.»[1] هرگاه كسى نزد امام به دزدى
اعتراف كرد دستش را مىبرد و اين از حقوق خداوند است.
آرى، ميان اين قسم از حقوق الهى و آنچه حق محض خداوند است، مانند زنا
و شرابخوارى، فرقى وجود دارد؛ زيرا از آنجا كه سبب و موضوع بريدن دست در دزدى،
همان تجاوز به حقوق ديگرى، يعنى مالباخته است، او مىتواند دزد را بخشيده يا مال
خود را به او هبه كند و حدّى بر او جارى نشود. معناى اين سخن آن است كه حدّ
[1] وسائل الشيعة، شيخ حرّ
عاملى، ج 18/ 343، چاپ اسلاميه، تهران.