راحت بودن از غارت اموال نيز مقتضاى طبيعت هر انسان است، وقتى بحال
مردم بينوا و بدبخت فكرى نشود و اختلافات طبقاتى روزبروز عميقتر و وسيعتر شود و
تمركز ثروت در يك طرف زيادتر و از طرف ديگر ضعيفتر گردد، آيا احساسات آنها روزى
منفجر نميشود و اين انفجار بر قواى امنيتى حكومت غالب نميشود؟ آيا ثروتمندان در
اضطراب و تشويش فكرى نخواهند افتاد؟
دوم
آزاد گذاشتنن انسانى كه گرفتار بخل و حرص و خودخواهى است در تحصيل منابع، اقتصادى،
آيا سبب هزار و يك بدبختى نميشود آيا استثمار چون مرض سرطان پيكر- ضعفا را مورد
تاخت و تاز قرار نمىدهد؟
مستثمرى
كه اخلاق و دين و معنويات را ناديده ميگيرد، روح و اراده او از تحت تأثير مكارم
اخلاقى و ارشادات دينى آزاد است و جز ماده و لذت ديگر معبودى ندارد، چنانچه پيروان
كاپيتاليزمى در غرب چنيناند، آيا