اشعار معظمله
أيهاالمبعوث من حق قديم
أيها الموصوف بالخلق العظيم
أيها المقصود من خلقا لنفوس
أيها المنصوب فى الرأس رئوس
حلقهى ممكن زنامت در قوام
نقص حادث از كمالت در لثام
قاب قوسين است أو أدنا از آن
مركز تو اى شهى والا مقام
گرچه قسمت كردهاند موجود را
سوى امكان وجود مقسوم را
گفتهاند ثالث نباشد در ميان
بالضروة بى نياز از هر بيان
ليك من ترديد اين دعوا كنم
از وجودت صدق اين دعوا كنم
من نگويم خالقى لكن تو را
برتر از ممكن بدانم بىدغا
از تو آمد رشتهى دنيا پديد
افتخار ماسوى از تو جديد