است (يعنى مركّب از مشيّت تكوينى متعلق بمقدمات
خواست انسان مانند وجود و عقل و قدرت و سلامتى و غيره و مشيّت تشريعى كه عبارت از
امر به ايمان آوردن و ديانت باشد)
2-
ممكن خطاب بكفار باشد يعنى شما به اختيار خود مسلمان نمىشويد مگر اينكه خداوند
بخواهد شما را جبرا به اسلام داخل كند (ولى خداوند چنين اجبارى در امر دين ندارد)
3-
شما اسلام را نمىخواهيد مگر اينكه خدا بخواهد بشما لطف كند.
4-
هيچ كسى بدون خواست الهى خواهش دخول در دين را ندارد چون او مىخواهد پس، خواست
شما حتمى مىشود (قول مجبره)
بحث
علمى و اعتقادى
در
اين بحث مراد ما از اراده و مشيّت يك معناى واحد است.
(فصل
اول) اراده بر دو قسم است.
اراده
تشريعى
اراده
تكوينى
اراده
تشريعى يعنى قصد و خواست يك كار از غير، توسط اراده و اختيار آن غير است و قهرا
اين اراده بمعناى تكليف (امر و نهى) خواهد بود و چون اين اراده به فعل اختيارى
تعلق مىگيرد قهرا تخلف مراد[1] از اراده حتى اگر اراده خداوند
باشد ممكن است و لذا كفّار و فسّاق نافرمانى مىكنند.
اراده
تكوينى به فعل خود مريد تعلق مىگيرد و لذا تخلف مراد از اراده معقول نيست مگر
اينكه مزاحم قوىترى فرض شود كه اراده را از تاثير در
[1] - مقصود از مراد متعلق اراده
است كه فعل غير باشد و امّا تكليف كه مراد اصلى اراده است از اراده تخلف نمىكند(
دقت كنيد)