responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : انسان كامل يا شاه مردان نویسنده : محسنى، شيخ محمد آصف    جلد : 1  صفحه : 30

بگيرد؛ شوهر من در جنگ شهيد شد و على از ما اصلا سراغى نگرفت. على گوش مى كند و چيزى نمى گويد، بعد قدرى آرد آورد و به زن داد و گفت تو نان بپز و من از بچه هايت مواظبت مى كنم، حالا على اين يتيم ها را روى زانوى خود نشانده و دلش به حال اين بچه ها مى سوزد، هرچه مادر آنها از على بدگويى مى كند على ساكت است و رفت صورت خود را نزديك شعله هاى آتش تنور گرفت و خطاب به خود ميگفت: على اين گرما را بچش تا به ياد آتش قيامت بيفتى! (به اين معنى كه چرا به اين زن بيشتر توجه نكردى.) با بچه هاى يتيم بازى هاى بچه گانه مى كرد تا اين يتيمان را بخنداند. تا وقتى كه زن فهميد كه اين مرد خود اميرالمؤمنين است كه اين همه از او بدگويى كرده لكن او خم به ابرو نياورده و تا توانسته بچه هاى او را شاد و خندان نگه داشته است.

نام کتاب : انسان كامل يا شاه مردان نویسنده : محسنى، شيخ محمد آصف    جلد : 1  صفحه : 30
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست