«ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»[1]
[آنچه نزد شما است فنا مىشود و آنچه نزد خدا است باقى مىماند.]
ما بايد مواظب باشيم كه در مراكزى كه مربوط به معنوياتِ مردم است مانند خانوادهها و مدرسه، معنوياتْ كمرنگ نشود. در زمان جنگ، با وجود همه مشكلاتى كه داشتيم، خود جنگ و جبهه، يك تأمين كننده بزرگِ معنوياتْ براى مردم بود.
در زمان جنگ، افراد عادى به جبهه مىرفتند و با يك اصلاح و تحولِ عميقِ معنوى به صورت يك فرد جانباز، فداكار و اصلاحطلب از جبهه باز مىگشتند. اكنون هر چند شرايط جبهه وجود ندارد، اما مراكزى مانند نمازهاى جمعه و خطبههاى آن، موعظهها، نصيحتها، مسجدها، منبرها، روزنامهها و راديو و تلويزيون كه معنوياتِ مردم را تأمين مىكنند بايد تلاش كنند كه معنوياتِ مردم تقويت شود.
اگر خداى ناكرده معنويات مردم خدشهدار شود، هر چند كه از نظر مادى، روز به روز پيشرفت كنيم و به ژاپن و آلمان و آمريكا برسيم، آيا راضى خواهيم بود؟ آيا اين براى ما رضايتبخش است كه بگوييم: ما تا صد سال ديگر هم نمىتوانستيم به ژاپن و آلمان برسيم، اما الحمد للّه انقلاب موفق شد وضعِ ما را مانند ژاپن و آلمان بكند؟!
كشورهاى غربى، امروزْ اسير بحرانهاى اخلاقى و معنوى هستند. كانون خانوادگى در آن كشورها از هم پاشيده است و در عوض، انواع هرزگى و فساد اخلاقى گسترش يافته است. اگر ما تنها به فكر پيشرفت مادّى باشيم و معنوياتمان خدشهدار شود، ما نيز اسير و گرفتار مشكلات امروزىِ كشورهاى غربى مىشويم.
حتى عدهاى از هموطنان غربزده ما كه دلهاى تيره و مغزهاى منحرف داشتند و گفتند ما نمىتوانيم در يك كشور اسلامى زندگى كنيم و به صورت قاچاق يا رسمى، از ايران خارج شدند و به غرب رفتند و در آنجا زندگى كردند، پس از گذشت مدتى، شروع به بازگشت به ايران كردند.
گروهى از اين افرادى كه به ايران باز گشتند، به خاطر كارهايى كه كرده بودند، احتمال مىدادند كه دستگير و زندانى شوند.
با اين حال، خطر زندانى شدن را هم به جان خريدند و به ايران باز گشتند.
چرا اين افراد به ايران باز گشتند؟ زيرا محيط زندگى غرب با فرهنگ و مذهب ما تطبيق نمىكند و مانند آنها زندگى كردن، براى ما شيرين نيست. اگر ما از معنويات خالى شديم، حتى در صورتى كه از نظر مادّى پيشرفت كنيم، بدون ترديد، وضعيتى را پيدا مىكنيم كه از نظر ما، نامطلوب و غير رضايتبخش است.
اين نكته را هم تذكر دهم كه از سخنان من برداشت نشود كه من با صنعت و كارخانه و شهرسازى و بازسازى مخالفم و مىگويم:
كشور، اقتصاد نمىخواهد و مردم بايد فقط به فكر معنويات، انجام مستحبات، نماز خواندن و زيارت رفتن باشند. من چنين چيزى نمىگويم.
من خودم براى پيشرفت در جهات مادّى و علومِ روزِ جامعه اهميتِ بسيار قائل هستم.
چندى پيش براى معالجه، به مدت چهار روز به انگليس رفته بودم. در آنجا بسيار تلاش كردم تا با دانشگاهها، استادان و برنامههاى آنها از نزديك ديدار كنم. در اين رابطه، از دانشگاه آكسفورد نيز ديدن كردم. من قبلًا دانشگاههاى «عين الشمس» و «ازهر» را ديده بودم و تحت تأثير قرار نگرفته بودم.
با اين حال در آكسفورد بسيار تحت تأثير قرار گرفتم.
اگر ديگران در جهتِ ساختنِ دنياى بهتر براى مردم و حلّ مشكلات و برطرف كردنِ كمبودهاى آنها، روزها كار مىكنند، ما بايد شب و روز كار كنيم. اگر آدمها با قدمهاى عادى در اين راه حركت مىكنند، ما بايد تمام نيروهايمان را بسيج كنيم و اين مسير را با قدمهاى سريع طى كنيم. بايد بيابانها را آباد كنيم و نگذاريم زمينهاى كشورمان هرز بروند.
اما در عين حال، بايد به فكر تأمين و تقويتِ معنوياتِ مردم باشيم. تقويت معنويات هيچ مشكلى براى ما ايجاد نمىكند و هيچ هزينهاى ندارد. نه ارزبَر است و نه احتياج به ارز دارد و نه احتياج به زمان دارد و نه انسان را خانقاهنشين و بيكار و بيعار مىكند.
انشاءالله همه ما بايد مواظب باشيم كه معنويات جامعه تأمين شود. از جمله مراكزى كه معنويات مردم را تأمين مىكند، مراكز علمى و دينى و خصوصاً حوزههاى علميه هستند. انشاءالله مسئولانِ آن مراكز نيز دقت لازم را براى تأمين معنويات مردم داشته باشند.
باران به شدت مىبارد. من در جايگاه ايستادهام و خيس نمىشوم؛ اما برادران و خواهران عزيز خيس مىشوند. بنا بر اين خطبه دوم را بسيار كوتاه، در حدّى كه صدقِ كند خطبه خوانده شده، برگزار مىكنم