[اگر كوهها از جاى كنده شود، تو جاىِ خويش بدار! دندانها را بر هم فشار و كاسه سرت را به خدا عاريت سپار! پاى در زمين كوب و چشم بر كرانه سپاه نِه و بيم به خود راه مده! و بدان كه پيروزى از سوى خداست!]
خطبه دوم من در باره مسائل جنگ است.
ما امّتى هستيم در حال جهاد وسيع و گسترده؛ جهاد را به يك معنا ما شروع كردهايم و به يك معنا ديگران.
اگر ما حرفمان را نمىزديم، حقّمان را نمىخواستيم، مطلب را نمىگفتيم، قيام نمىكرديم، بَرّههاى خوب، آلت دستِ مناسب، و ايادى مزدور براى مراكز زر و زور و قدرتِ دنيا بوديم، كسى با ما نمىجنگيد.
اگر منطق ما اين بود كه:
«سعدى افتادهاى است آزاده
كس نيايد به جنگِ افتاده»
با ما كارى نداشتند. ما احساس وظيفه دينى كرديم و در مقابل قدرتهاى نامشروع جهان، قيام كرديم. جنگ را هم آنها عليه ما شروع كردند.
ما ملّتى هستيم در حال جنگيدن در جبهههاى مختلف. ابرقدرتها تمام وسايلشان را به طور گسترده در همه جا، عليه ما تجهيز كردهاند؛ از ميدان اقتصادى و اجتماعى و سياسى گرفته تا نظامى، با ما مىجنگند.
به ديگران حقّ حرف زدن مىدهند؛ امّا به ما حقّ حرف زدن نمىدهند.
قوه قضائيه ايران يكى از جاهايى است كه مراكز عمومى بين المللى، مرتّب به آن اعتراض مىكنند. من به دليلِ كارى كه در دست دارم، شايد كمتر هفتهاى بگذرد كه چند نامه اعتراض از مراكز عمومىِ بين المللى دريافت نكنم. به ما اعتراض مىكنند كه چرا اين كار را كرديد و چرا آن كار را كرديد.
امّا نمىدانم در هفته گذشته كه دولت آلمان عدهاى از جوانهاى ما را اخراج كرد و با اين كار، حيثيت بين المللى خودش را مخدوش كرد، آيا مراكز عمومى بين المللى، به آلمان هم نامه نوشتند؟ آيا از آلمان پرسيدند: چرا اين 79 نفر را گرفتيد؟
چرا اينها را تحت فشار قرار داديد؟ چرا شانزده نفر را اخراج كرديد و كار و درس و زحمتشان را نيمه تمام گذاشتيد؟
آيا رفتارى كه شما با اين جوانهاى مسلمانِ مسئول و متعهد انجام مىدهيد، با همه اين گونه رفتار مىكنيد؟ با منافقين هم اين جور رفتار مىكنيد؟ با ضد انقلابىها هم اين گونه برخورد مىكنيد؟ اگر تبعيض است، اين تبعيض چرا؟
شما هم با ما در حال جنگ هستيد؛ «الْكُفْرُ مِلَّةٌ واحِدَةٌ». بچههاى ما را آن گونه مىگيرند و آن گونه اذيت مىكنند، نظام جمهورى اسلامى تا كجا مىتواند تحمل كند و روابط بين المللىِ خود را