باز دارند، و ايشان را بياموزند كه امام عليه السّلام يا كشنده عثمان و شريك و همدست بوده، يا يارى او را ترك نموده است، و بهر جهت براى امامت صلاحيّت ندارد، و محاسن و نيكىهاى معاويه را به گمان خود با خوش خوئيها و بخشندگى او نقل كنند، پس امام عليه السّلام نامه را فرستاد تا قثم ابن عبّاس را بر اين كار آگاه سازد، و او به سياست و تدبير و انديشه رفتار كند، و گفتهاند: فرستادگان معاويه لشگرى بودند كه فرستاده بود تا در موسم حجّ بر مكّه دست يابند):
1 بعد از حمد خدا و درود بر پيغمبر اكرم جاسوس من در مغرب (شام كه از شهرهاى غربىّ است) نوشته و مرا آگاه مىسازد كه بسوى حجّ گسيل گشته مردمى از اهل شام با دلهاى نابينا، و گوشهاى كر، و ديدههاى كور مادر زاد، كسانى كه حقّ را از (راه) باطل مىجويند (گمان دارند با پيروى از معاويه بدين حقّ مىرسند) و در معصيت آفريننده و نافرمانى خدا از آفريده شده پيروى ميكنند (فرمان معاويه و پيروانش را مىبرند كه بر خلاف حكم خدا است)، و به بهانه دين شير دنيا را مىدوشند (براى بدست آوردن كالاى دنيا بنام دين و نهى از منكر گرد آمده با امام زمان خود مخالفت مىنمايند) و دنياى حاضر را بعوض آخرت نيكوكاران پرهيزكاران مىخرند (بجاى نيكبختى و بهشت جاويد آتش دوزخ و كيفر الهىّ را اختيار ميكنند) و هرگز بخير و نيكى نرسد مگر نيكوكار، و هرگز كيفر بدى نيابد مگر بد كردار، 2 پس بر آنچه در دو دست تو است (حكومت مكّه و حفظ نظم و آرامش آن) پايدارى و ايستادگى كن ايستادگى شخص با احتياط كوشنده، و پند دهنده خردمند كه پيرو پادشاه و فرمانبردار امام و پيشوايش مىباشد، 3 و مبادا كارى كنى كه بعذر خواهى بكشد، و هنگام خوشيهاى فراوان زياد شادمان (كه موجب كبر و سركشى است) و هنگام سختيها هراسان و دل باخته (كه باعث شكست و از دست دادن دلاورى است) مباش، و درود بر شايسته آن.
(۳۴) (و من كتاب له عليه السلام) إلى محمد ابن أبي بكر لما بلغه توجده من عزله بالأشتر عن مصر