1 برو با پرهيزكارى و ترس از خداى يگانه بىهمتا (در گفتار و كردارت خدا را در نظر داشته باش) و (چون فرمانروا هستى) مسلمانى را مترسان (چنانكه عادت و روش حكمرانان ستمگر است) و بر (زمين و باغ) او گذر مكن در صورتيكه كراهت داشته به دلخواه او نباشد، و بيشتر از حقّى كه خدا در دارائى او دارد (امر فرموده بپردازد) از او مگير، 2 پس چون به قبيلهاى رسيدى بر سر آب آنها فرود آى بدون آنكه به خانههاشان در آئى، بعد از آن با آرامش بسوى ايشان برو تا بين آنان بايستى، پس بر آنها سلام كن، و درود بر ايشان را كوتاه منما (با آنان بىاعتنائى و كم احترامى مكن) پس از آن ميگوئى: اى بندگان خدا، دوست و خليفه خدا مرا بسوى شما فرستاده تا حقّ و سهم خدا را از دارائيتان (زكاتى كه به اموالتان تعلّق گرفته) از شما بستانم، آيا خدا را در دارائيتان حقّ و سهمى هست كه آنرا به ولىّ او بپردازيد؟ 3 پس اگر گويندهاى گفت:
نيست (زكوة بمن تعلّق نگرفته) باو مراجعه نكن (دوباره سراغش مرو) و اگر گويندهاى بتو گفت:
هست، همراهش برو بدون آنكه او را بترسانى و بيم دهى، يا بر او سخت گرفته او را به دشوارى وادارى، پس بگير آنچه از طلا و نقره بتو مىدهد، و اگر گاو و گوسفند و شتر داشته باشد بى اجازه او نزد آنها مرو، زيرا بيشتر آنها مال او است، و چون نزد چهار پايان رسيدى بآنها نگاه مكن مانند كسيكه بر صاحب آنها تسلّط دارد، و نه مانند كسيكه بر او سخت گيرد، و چهار پايى را نرانده مترسان، و صاحب آنرا در (گرفتن) آن مرنجان، 4 و مال را بدو بخش قسمت كن، پس (صاحب) او را مختار گردان (تا هر كدام را مىخواهد اختيار نمايد) پس هر گاه (يكى از آن دو را) اختيار نمود متعرّض آنچه اختيار كرده مشو (نگو چرا اين را گزيدى) پس از آن باقى مانده را دو بخش گردان، و (باز) او را مختار گردان (تا هر كدام را مىخواهد اختيار كند) پس هر گاه (يكى از آن دو را) اختيار نمود متعرّض آنچه اختيار كرده مشو، و همچنين پيوسته قسمت نما تا آن مقدار بماند كه حقّ خدا (زكوة) در مال او مىباشد، پس (با اين گونه رفتار) حقّ خدا را از او دريافت كن، و اگر (گمان كرد آنچه تو بابت زكوة دريافت نمودهاى بهتر است از آنچه او براى خود اختيار كرده، و) فسخ و بهم زدن آن تقسيم را خواست، تو فسخ كن و باز دو قسمت را در هم آميز، پس از آن دوباره آنچه بجا آورده بودى