(در اينكه جهاد آن حضرت براى اجراى حقّ بوده و از بسيارى دشمن هراس ندارد):
5- بخدا سوگند اگر من تنها با ايشان (معاويه و لشگرش) روبرو شوم و آنها (از انبوهى) همه روى زمين را پر كرده باشند باك نداشته و نمىهراسم، و من در باره گمراهى آنان كه در آن گرفتارند و هدايت و رستگارى كه خود بر آن هستم از جانب خويش بينا و از جانب پروردگارم يقين و باور دارم، و به ملاقات (كشته شدن در راه) خدا مشتاق بوده و انتظار نيكوئى پاداش او را اميدوارانه دارم (پس كمى و بسيارى دشمن در نظرم يكسان است و از نزاع و زد و خورد پروا ندارم، چون جنگ با آنان در هر صورت سبب افزونى سعادت و نيكبختى است) 6- ولى اندوه من از اينست كه بر كار اين امّت بىخردان و بد كارانشان (بنى اميّه) ولايت و حكمرانى نمايند، و مال خدا (بيت المال مسلمانها) را بين خودشان دولت دست بدست رسيده و بندگان او را غلامان و نيكان را دشمنان و بد كرداران را يارانشان قرار دهند، زيرا از ايشان كسى است كه در بين شما (مسلمانها) شراب آشاميد و او را (براى اين كار زشت) بحدّى كه در اسلام تعيين شده تازيانه زدند (گفتهاند: مغيرة ابن شعبه از بنى اميّه از جانب عمر بر كوفه حكمفرما بود در مستى با مردم نماز گزارد و بعدد ركعات افزود و در محراب «جاى ايستادن پيشنماز در» مسجد قى كرد پس او را حدّ زدند، و همچنين عتبة ابن ابى سفيان را بر اثر نوشيدن شراب خالد ابن عبد اللّه در طائف حدّ زد) و از ايشان كسى است كه مسلمان نشد (مانند ابو سفيان و معاويه) تا اينكه براى اسلام آوردن بايشان بخششهاى كمى دادند (رضيخه بخشش اندكى است كه بجهت تأليف قلوب و سازگارى بكفّار مىدادند تا اسلام و مسلمانها را كمك كنند) 7- پس اگر براى والى شدن اين اشخاص نبود بسيار شما را (بجهاد و زد و خورد) وادار ننموده و (از كاهلى) سرزنش نمىكردم، و در گرد آوردن و ترغيب نمودن شما كوشش نداشتم، و هنگامى كه زير بار (جنگيدن با دشمن) نمىرفتيد و سستى مىنموديد شما را رها مىكردم (بحال خود مىگذاشتم).
8- آيا نمىبينيد اطراف شما كم گرديده و به ديارتان فيروزى يافتهاند و آنچه در تصرّف شما بود بدست آورند، و در شهرتان جنگ ميكنند (نمىبينيد معاويه بعضى از شهرهاى شما را گرفته و مىجنگد تا همه