و ما را بدنيا آوردهاند كه با آن آزمايش شويم (تا نيكوكار و بدكار آشكار شوند) 2- و خداوند مرا بتو و ترا بمن مبتلى ساخته و آزمايش نموده و يكى از ما را حجّت ديگرى قرار داده است (مرا بر تو حجّت گردانيده، يا آنكه هر يك را بر ديگرى حجّت قرار داده و معاويه نيز بر آن حضرت حجّت بوده كه اگر در صدد دفع فساد او بر نمىآمد بازخواست مىشد) پس براى دنيا طلبى بتأويل قرآن شتافتى (از معنى حقيقى آن چشم پوشيده به انديشه نادرست خود بمردم فهماندى، چنانكه باهل شام مىگفت: من متصدّى امر عثمان هستم و خداوند در قرآن كريم س 17 ى 33 فرموده: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً يعنى كسيكه به ستم و ناحقّ كشته شود ما ولىّ و وارث او را مسلّط گردانيديم «تا كشنده را بقصاص رسانده از او انتقام كشد») و از من چيزى (خون عثمان را) خواستى كه دست و زبانم جنايت و گناهى مرتكب نشده (نه او را كشتم و نه به كشتنش دستور دادم) و تو با اهل شام مرا به خون عثمان گرفتيد، و بر انگيخت فهميده شما نادانتان و ايستاده شما نشستهتان را (با چنين سخنان نادرست يكديگر را بر من شورا نديد) 3- پس در باره خود از خدا بترس، و با شيطان ايستادگى كرده مهارت را از چنگش بيرون كن، و رو بآخرت آور كه راه ما و تو است (همه به آن راه خواهيم رفت) 4- و بترس از اينكه خداوند از جانب خود ترا به بلاى شتابنده گرفتار نمايد كه به اصل و بنيانت رسيده و عقبت را ببرد (چنان بلائى كه از تو و نسلت اثرى باقى نگذارد، در قرآن كريم س 6 ى 45 مىفرمايد: فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا يعنى دنباله گروه ستمكار بريده شد.
اشاره باينكه نسل ايشان باقى نماند) من براى تو بخدا سوگند ياد ميكنم سوگندى كه دروغ در آن راه ندارد كه اگر مقدّرات گرد آورنده من و تو را بهم رساند همواره با تو مىمانم ( حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ س 7 ى 87 يعنى) تا خدا بين ما حكم كند (ترا بكيفر ظلم و ستم كه كردهاى برساند) كه او بهترين داد رسان است.
(56) (و من كلام له ( عليه السلام ))
وصى به شريح ابن هانئ لما جعله على مقدمته إلى الشام