باو پيشنهاد فرمود) از قبول آن امتناع نمود، و دانست كه خداوند سبحان
چيزى را (علاقه بدنيا را) دشمن داشته او هم دشمن داشت، و آنرا خوار دانسته او هم
خوار دانست، و آنرا كوچك قرار داده او هم كوچك شمرد، (21) و (بنا بر اين) اگر نبود
در ما مگر دوستى دنيايى كه خدا و رسول آنرا دشمن داشته، و بزرگ شمردن آنرا كه خدا
و رسول كوچك شمرده همين مقدار براى سركشى از خدا و مخالفت فرمان او بس بود، (22) و
پيغمبر- صلّى اللّه عليه و آله- بروى زمين (بى آنكه خوان بگسترد) طعام مىخورد، و
مىنشست مانند نشستن بنده (دو زانو نشسته پا روى پا نمىانداخت) و بدست خود پارگى
كفشش را دوخته و جامهاش را وصله ميكرد، و بر خر برهنه سوار مىشد، و پشت سر خويش
(ديگرى را) سوار ميكرد، (23) و بر در خانهاش پردهاى كه در آن صورتها نقش شده
آويخته بود، پس به يكى از زنهايش فرمود اى زن اين پرده را از نظر من پنهان كن،
زيرا وقتى من بآن چشم مىاندازم دنيا و آرايشهاى آنرا بياد مىآورم، (24) پس از
روى دل (براستى) از دنيا دورى گزيده ياد آنرا از خود دور ساخت، و دوست داشت كه
آرايش آن از جلو چشمش پنهان باشد تا از آن جامه زيبا فرا نگرفته باور نكند كه آنجا
جاى آرميدن است، و اميدوارى درنگ كردن در آنجا را نداشته باشد، پس (علاقه به) آنرا
از خود بيرون و از دل دور كرده، و (آرايشهاى آنرا) از جلو چشم پنهان گردانيد (زيرا
بسيار بآن بد بين بود) (25) و چنين است (رفتار) كسى كه چيزى را دشمن مىدارد، بدش
مىآيد بآن چشم اندازد، و نام آن در حضورش برده شود.