قسمتى [دوم] از اين خطبه است (در بطلان ادّعاى كسيكه كردارش طبق
گفتارش نمىباشد، و ترغيب مردم بدل نبستن بدنيا و پيروى از پيغمبران):
(در مردم (8)
به گمان خود ادّعاء ميكند كه بخدا اميدوار است! سوگند به خداوند بزرگ كه دروغ
مىگويد! چگونه است حال او كه اميدواريش به خداوند در عمل و كردارش نمودار نيست
(اگر اين شخص راست مىگفت براى بدست آوردن رضاء و خوشنودى خداوند كوششى مىنمود و
كارى نمىكرد كه موجب خشم او گردد) (9) پس هر كه (بچيزى) اميدوار است اميد او از
كردارش پيدا است مگر اميد بخدا كه مغشوش بوده خالص نباشد، و هر ترسى مسلّم است
(آثار آن در ترسيده آشكار است) مگر ترس از خدا كه ناجور باشد (و نشانه ترس در
ترسيده هويدا نباشد) (10) در كار بزرگ بخدا اميد دارد (آسايش هر دو جهان را با
درجات عاليه در بهشت جاويد آرزو دارد) و در چيز كوچك (متاع فانى دنيا) به بندگان
خدا اميدوار است، و (نسبت) به بنده خدا طورى رفتار (و اظهار خضوع و فروتنى)
مىنمايد كه براى پروردگار نمىكند، پس چگونه است شأن خداوند «بزرگ است ستودن او»
كه در حقّ او تقصير مىگردد بآنچه (خضوع و فروتنى و اميدوارى) براى بندگانش انجام
داده ميشود؟ (11) آيا مىترسى در اميدواريت بخدا دروغگو باشى (گمان بردهاى كه
بىاعتنائى نموده نا اميدت سازد، اين گمان خطاء بزرگى است، زيرا فضل و رحمت او
چنانكه خبر داده بزرگتر از آنست كه نيكوكاران را نوميد گرداند) يا اينكه او را
براى اميدوار بودن سزاوار نمىبينى؟ (كه اگر او را بانجام اميد خود ناتوان بدانى
كفر محض است) و همين طور است حال كسيكه ادّعاء ميكند بخدا اميدوار است، اگر از
بندهاى از بندگان خداوند بترسد، از روى ترس قسمى با او رفتار نمايد كه در باره
پروردگارش چنان نمىكند (چون از بندهاى بترسد سعى و كوشش نمايد تا خوشنودى او را
بدست آورده خشمش را دور گرداند، و ليكن جائيكه بايد از خدا بترسد دل فراخ كرده كار
بروز دگر اندازد) پس ترس خود را از بندگان نقد و موجود پنداشته و از آفريدگارش
نسيئه و وعده (12)، و همچنين مانند ادّعاء كننده اميد بخدا است كسيكه دنيا در نظرش
اهميّت داشته، و موقعيّت آن در دلش بزرگ باشد (كالاى) آنرا بر (آنچه پسنديده) خدا
(است از اطاعت