در شهر ساخته شده و خرگاههائى كه در بيابانها بر پا مىنمايند، خلاصه
جائى نيست) مگر آنكه ستمگران غمّ و اندوه و سختى و گرفتارى را در آن وارد ميكنند،
پس در آن هنگام در آسمان عذر خواهى و در زمين يارى كنندهاى براى آنها باقى
نمىماند (چون ظلم و ستم همه جا را فرا گرفت اهل آسمان و زمين نفرين ميكنند، پس
خداوند سبحان آنها را منقرض و پراكنده فرمايد، و ستمگرى ايشان در مدّت حكومتشان بر
اثر اينست كه) (5) شما براى امر خلافت كسيرا كه لياقت نداشت برگزيديد، و (براى
دوستى دنيا و دشمنى با اهل حقّ) آنرا در غير مورد خود جا داديد، و بزودى خداوند از
آنان كه ستم ميكنند (خواه بنى اميّه باشد خواه ديگرى) انتقام مىكشد، خوردنى را به
خوردنى و آشاميدنى را به آشاميدنى، از خوردنيهاى حنظل (گياه بسيار تلخ) و
آشاميدنيهاى شيره درخت صبر (تلخ و بد مزه) و زهر آلود، و از پوشيدنى پيراهن ترس و
جامه شمشير (خلاصه خداوند نعمت و دولت آنها را برنج و سختى و شادى را بترس و آسايش
را بشكست خوردن در جنگ مبدّل مىفرمايد) و (6) اين كيفر آنها است در دنيا و در
آخرت هم بعذاب الهىّ مبتلى خواهند بود، زيرا) ايشان چهار پايان كشنده بار معاصى و
شترهاى برنده توشه گناهان مىباشند، پس (به اين جهت) سوگند ياد ميكنم و باز سوگند
ياد ميكنم كه بنى اميّه پس از من خلافت را بيفكنند (از دست بدهند) مانند خلط سينه
كه از دهان بيرون انداخته ميشود، و پس از آن هم هرگز آنرا نچشيده مزهاش را در
نيابند چندان كه روز و شب از پى هم برسند (بعد از شكست خوردن از بنى العبّاس ديگر
روى كار نيامده به بدبختى و بيچارگى مبتلى خواهند بود).