137
(1137)- از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در باره طلحه و زبير (و ابطال گفتارشان
كه پس از نقض بيعت كشتن عثمان را بآن بزرگوار نسبت دادند):
[قسمت أول
خطبه]
(1) سوگند
بخدا خوددارى نكردند (نسبت دادن) منكرى را بمن (به كشتن عثمان و رضاى بقتل او نسبت
دروغ بمن دادند) و ميان من و خودشان بعدل و انصاف رفتار نكردند (زيرا اگر انصاف
داشتند بطلان دعويشان ظاهر بود) (2) و (نادرستى دعويشان آنست كه) حقّى را (از من)
مىطلبند كه خودشان ترك كردهاند، و (خونخواهى مىنمايند از) خونى كه خودشان
ريختهاند، (3) پس من اگر در ريختن آن خون (كشتن عثمان) با آنها شركت كرده بودم
آنان هم از آن بىبهره نبودند (پس ايشان نبايد در صدد خونخواهى عثمان بر آيند،
زيرا آنان نيز قاتل هستند نه وارث تا بتوانند طلب خون او نمايند) و اگر بدون من
مباشرت كردهاند پس بازخواست نيست مگر از ايشان، و اوّل عدلشان (كه آنرا عذر نقض
بيعت خود قرار داده و مىگفتند خروج و ياغى شدن ما بر امام براى امر بمعروف و نهى
از منكر و حكم كردن به عدالت است) آن باشد كه حكم از روى عدل را در باره خودشان
جارى سازند، (4) و بصيرت و بينائى من با من است (زيان گفتار بر خلاف كردار را
مىدانم بهمين جهت امرى را بر كسى) مشتبه نكردهام (چيزى نگفتهام كه بر خلاف آن
رفتار كنم چون طلحه و زبير) و (امرى هم) بر من مشتبه نشده است (مانند پيروان آنها)
(5) و آنها گروهى هستند ستمگر و تباهكار (چنانكه رسول اكرم بمن خبر داده) در ايشان
است گل سياه (فتنه و فساد كه بر اثر آن آسايش امّت را از بين مىبرند چنانكه گل آب
صاف را تيره مىسازد) و زهر عقرب (كينه و دشمنى) و شبهه ظلمانى (نادانى و گمراهى)
(6) و اين امر (گفتار