قسمتى [دوم] از اين خطبه است (در بيوفائى دنيا و وصيّت بتقوى و
پرهيزكارى):
(4) سوگند
بخدا مطلب بسيار مهمّى است، حقيقت است و درست نه بازى و شوخى، و راست است نه دروغ،
و نيست اين مطلب مهمّ مگر مرگ كه هر كه را خواند شنوانيد، و هر كه را راند با شتاب
است، (5) پس بسيارى مردم (و دارائى و رياست و زيور ايشان) ترا فريب ندهد كه
ديدهاى كسيرا كه پيش از تو بوده و دارائى گرد آورده و از فقر و درويشى دورى مىجسته
و با داشتن آرزوى دراز از عواقب امر مطمئنّ بوده و بسر رسيدن عمر را بعيد
مىدانسته، چگونه مرگ او را رسيده و از وطنش ربوده و از آسايشگاهش خارج نموده بر
چوبهاى مرگ (تابوت) حمل شده و مردم او را از دست هم مىگرفتند و بر دوشها نهاده و
با انگشتها نگاه مىداشتند، (6) آيا نديديد كسانى را كه آرزوى فراوان داشتند و
بناى استوار مىساختند و دارائى بسيار گرد مىآوردند، چگونه بسر بردند در خانههاى
گور، و آنچه گرد آوردند تباه و اموالشان نصيب ارث برندهها شد، و زنهاشان همسر
ديگران گرديدند، نمىتوانند بكار نيكو (عبادت و بندگى) بيفزايد و نه از بدى (گناهى
كه مرتكب شدهاند) معذرت خواسته رضاء و خوشنودى طلبند (چون بعد از مردن توبه و
بازگشت پذيرفته نيست) (7) پس كسيكه تقوى و پرهيزكارى را شعار قلبش