قسمتى [دوم] از اين خطبه است (كه از پيدايش حجّاج ابن يوسف و
تسلّط و ستم او بر اهل كوفه خبر داده، و آنان را از نتيجه كردار زشتشان آگاه ساخته
مىفرمايد):
(4) اگر
بدانيد آنچه من مىدانم از نهان آنچه بر شما آشكار نيست (فتنه حجّاج) هر آينه (از
خانههاى خودتان و خوابيدن بر بالين چشم پوشيده) بسوى خاكها (بيابانها) مىرويد
(از اضطراب و نگرانى زندگانى در بيابانها را بر شهرها ترجيح مىدهيد، و) بر
كردههاى (زشت) خويش (پيروى نكردن از دستور امام خود كه به ستم و خونريزى حجّاج
منتهى خواهد شد) گريه مىكنيد، و چون زنهاى فرزند مرده لطمه به سينه و رو مىزنيد،
و اموال خود را بى نگهبان و بدون سرپرست رها مىنماييد، (5) و هر مردى از شما چنان
بخود گرفتار و بيچاره است كه بديگرى متوجّه نمىباشد، ولى (اكنون آسوده نشسته
نگران نيستيد، چون آنچه من مىدانم نمىدانيد، و) پند و اندرزى كه بشما دادهاند
(امريّه رسول اكرم در باره اطاعت و پيروى از امام) فراموش كرديد، و از آنچه شما را
بر حذر داشتهاند (كه بر اثر رفتار ناپسنديده خلفاء جور و ستمگر بالأخره بر شما
مسلّط خواهند شد) ايمن گشتيد، پس رأى و انديشه شما سر در گم و كارتان پراكنده و
درهم گرديد (در امور زندگانى نمىدانيد چگونه رفتار نمائيد، و بپاى خود ميان آتش
فتنه و فساد رفته و دشمن را بر خويش مسلّط خواهيد نمود) (6) و (چون اين رويّه شما
ننگ آور است) دوست دارم كه خدا ميان من و شما را جدائى افكنده و مرا بكسيكه
سزاوارتر است از شما بمن (حضرت رسول و حمزه و جعفر و آنهائى كه زير بار ظلم و جور
نرفتند) ملحق گرداند (زيرا آنان): (7) بخدا سوگند مردمانى بودند داراى رأى و
انديشههاى پسنديده و حلم و بردبارى بسيار، و گفتار بحقّ و راست كه ظلم و ستم روا
نمىداشتند (در راه گمراهى قدم نمىنهادند) (8) بر راه راست رفتند در حالت سبقت و
پيشى گرفتن، و بر راه روشن (هدايت و رستگارى) شتافتند، پس بآخرت جاويدان و بعيش و
خوشى نيكو و گوارا دست يافتند (بهشت نصيب آنان گشت) (9) آگاه باشيد سوگند بخدا (بر
اثر سستى و سهل انگارى در امر جهاد و جلوگيرى نكردن از ستمگران كارتان بجائى رسد
كه) پسرى از قبيله بنى ثقيف (حجّاج ابن يوسف) بر شما مسلّط خواهد گرديد كه از روى
تكبّر و تبختر جامه بروى زمين كشد و از حقّ رو گردانيده جور و ستم بسيار نمايد،
سبزه شما را مىخورد (مالتان را تصرّف مىنمايد) و پيه شما را آب ميكند (شما را
همواره بظلم و ستم گرفتار