97 (1097)-
از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (در ابتلاى مردم بظلم و ستم بنى اميّه):
(1) سوگند
بخدا بنى اميّه (در زمان سلطنتشان) همواره ستم ميكنند تا اينكه هيچ حرام خدا را
باقى نگذارند مگر آنكه آنرا حلال گردانند، و عهد و پيمانى را (كه با مسلمانان
مىبندند) رها نكنند مگر آنكه آنرا بجور مىشكنند (بر خلاف عهد خود رفتار
مىنمايند، چنانكه معاويه با حضرت امام حسن عليه السّلام بر خلاف معاهده رفتار
كرد) (2) و تا اينكه باقى نماند خانه از گل ساخته شدهاى و نه خيمه از پشم بافته
بر پا گرديدهاى (خلاصه هيچ شهر و ده و بيابانى نيست) مگر آنكه ظلم و ستم ايشان در
آن داخل شده و افساد و تباهكاريشان آنرا فرا گرفته و بدى رفتارشان اهل آنرا
پراكنده مىسازد، (3) و تا اينكه مردم (از شدّت ظلم و ستم آنها) دو دسته ميشوند
گريان: يكى براى دينش گريه ميكند (كه از ترس ايشان نمىتواند اظهار و بوظائف دينى
عمل نمايد) و ديگرى براى دنيايش گريان است (كه مىبيند مالش را به غارت مىبرند و
توانائى جلوگيرى ندارد) (4) و تا اينكه يارى و خدمتگزارى يكى از شما براى يكى از
آنان مانند خدمتگزارى غلام براى خواجه خود ميشود كه در حضور خواجه (از ترس) فرمان
او برد، و در غياب (جرأت نموده) از او بد گوئى كند، (5) و تا اينكه (در مقام
آزمايش معلوم شود كه) بزرگترين شما در برابر فتنه و فساد ايشان كسى است كه حسن ظنّ
او بخدا بيشتر باشد (به خواست او تسليم و راضى گردد) پس اگر خداوند شما را به
سلامت گذراند (از آن فتنه و فساد رهائى يافتيد) سپاسگزاريد، و اگر (به مصيبت و
سختى) گرفتار شديد صابر و شكيبا باشيد، زيرا رستگارى براى متّقين و پرهيزكاران است
(كه در سختيها شكيبا هستند، و خداوند اجر و مزد آنان را تباه نمىنمايد).