به آرزوهاى خود ندارد بهمان حالى كه مانده خويش را قانع نشان داده
بلباس اهل زهد و تقوى زينت مىدهد، و حال آنكه نه در اندرون خود كه شب آرام
مىگيرد و نه در بيرون كه روز بسر مىبرد (هيچ وقت) اهل قناعت و زهد نيست. (10) و
مردانى چند باقى ماندهاند كه ياد روز باز پسين چشمهاى ايشان را (از لذّات دنيا)
پوشانده است، و از بيم آن روز اشكشان جارى است، پس بعضى از آنها رانده و رميدهاند
(بر اثر انكار منكر يا مشاهده كارهاى ناشايسته از ميان مردم بيرون رفته يا منزوى
شدهاند) و جمعى ترسناك و خوار، و برخى خاموش و دهن بسته ماندهاند (كه نمىتوانند
حقّ را آشكار كنند) و بعضى از روى اخلاص و راستى (مردم را براه حقّ) دعوت ميكنند
(يا آنكه خدا را از روى اخلاص خوانده آمرزش مىطلبند) و گروهى (بر اثر جور
ستمكاران) اندوهگين و رنجورند، (11) و تقيّه و پنهان شدن (از دشمنان) ايشان را
گمنام كرده (بطوريكه هيچكس آنها را نمىشناسد) و ذلّت و خوارى آنان را فرا گرفته،
پس ايشان در درياى شور فرو رفته دهانشان بسته و دلشان زخمدار است، و مردم را پند
دادهاند تا اينكه ملول و رنجيده شدند (چون به سخنان آنها گوش نداده اعتنائى
بايشان ننمودند) و بر اثر مغلوبيّت ذليل و خوار گشته كشته گرديدند تا اينكه كم
شدند، (12) پس بايد دنيا (ئى كه رفتارش با نيكان چنين بوده) در نظر شما كوچكتر
باشد از تفاله برگ درخت سلم (درختى است در بيابان كه برگ آن در دبّاغى بكار
مىرود) و از خرده ريزهاى كه از مقراض مىافتد (هنگام مقراض كردن پشم گوسفند و
مانند آن) و پند گيريد (تنبيه شويد) از احوال پيشينيان (رفتند و به جزاى اعمالشان
رسيدند) پيش از آنكه آيندگان از حال شما پند گيرند، و رها كنيد دنيا را كه مذموم و
ناپسنديده است، زيرا دنيا بكسيكه بيش از شما بآن علاقه و دوستى داشته وفاء ننموده
(سيّد رضىّ فرمايد:) مىگويم: نادانى، اين خطبه را به معاويه نسبت داده، و شكّ و
ريبى نيست در اينكه اين خطبه از سخنان امير المؤمنين عليه السّلام است، و كجا
برابرى ميكند مرتبه طلا با خاك و مرتبه آب شيرين با آب شور؟! و دلالت نموده بر
درستى اين سخن راهنماى ماهر و تشخيص داده آنرا مشخّص بينا:
عمرو ابن بحر
جاحظ كه اين خطبه را در كتاب «بيان و تبيين» بيان كرده و كسيرا كه آنرا به معاويه
نسبت داده نام برده پس از آن گفته: اين خطبه بكلام علىّ عليه السّلام شبيهتر و به
روش آن حضرت در تقسيم مردم و شمردن اصناف ايشان و خبر دادن از احوال آنها:
مغلوبيّت، خوارى، تقيّه و خوف لايقتر و سزاوارتر است، (و نيز در آن كتاب) گفته: ما
معاويه را در كجا يافتيم كه در