سران شورا، برای حفظ موقعیت پیامبر و اینکه نظر آنان قابل رد و پس گرفتن است، این جمله را نیز افزودند: «إن کنت أمرت بالسیر فسیّر»، یعنی با این شرایط، اگر از جانب خدا مأمور به ادامه پیش روی هستی، فرمان حرکت صادر کن و ما نیز به دنبال تو هستیم. [1] پیامبر فرمود: دستوری از خدا نرسیده و اگر چنین فرمانی از خدا رسیده بود، هرگز از در مشاوره با شما وارد نمیشدم. بنابراین، من نظر شورا را محترم شمرده از همین جا به مدینه بازمیگردم. فرمان راویانی که در مرزهای سوریه و حجاز زندگی میکردند، همگی مسیحی بودند و در میان قوم و قبیله و منطقه زندگی خود، نفوذ کلمه داشتند. از این رو احتمال داشت که روزی سپاه روم، از نیروی محلی آنان استفاده کرده، با حمایت آنان به حجاز حمله کند، لذا لازم بود که پیامبر با آنان پیمان عدم تعرض ببندد و از خطرشان آسوده گردد و ایمنی بیشتری به دست آورد. او با مرزداران و فرمانروایانی که در نزدیکی تبوک زندگی میکردند، شخصا تماس گرفت و تحت شرایطی با آنان پیمان عدم تعرض بست. دستههایی را نیز، به نقاط دور از تبوک اعزام کرد تا از این راه تأمین بیشتری برای مسلمانان به دست آورد. پیامبر، شخصا با فرمانروایان «ایله»، «اذرع» و «جرباء» تماس گرفت و با آنان پیمان عدم تعرض بست. «ایله» شهری ساحلی است که در کنار دریای «احمر» بنا شده و چندان فاصلهای با شام ندارد. فرمانروای آنجا به نام «یوحنا بن روبه» در حالی که صلیب طلا بر سینه داشت، از مقر فرمانروایی خود به سرزمین تبوک آمد و استر سفیدی را تقدیم حضور پیامبر نمود و اطاعت خود را از پیامبر اسلام آشکار ساخت. پیامبر نیز مقدم او را گرامی شمرد و متقابلا هدیهای به او بخشید. او حاضر شد که در آیین مسیح بماند و هر سال سیصد دینار جزیه (مالیت سرانه اسلامی) بپردازد و هر مسلمانی که از منطقه «یله» بگذرد، از او پذیرایی نماید، [1]. سیره حلبی، ج 3، ص 161.